ارزش مرد در ایران

دوستی به شوخی میگفت میدانی ارزش مرد در ایران چقدر است؟

با تعجب پرسیدم چقدر؟

گفت: بین 210 تا 360 هزار تومان در ماه که  البته سالی یک یا دو مورد هم سبد کالا  را هم در برمیگیرد.

گفتم میشه بیشتر توضیح بدهید ؟

گفت :بله ! چندی پیش  خانم جوانی که همسرش بدلیل از کار افتادگی نمی توانست کار کند برای کار پیش ما آمد و من گفتم خواهرم محیط کار ما مردانه است و برای خانم جوانی مثل شما مناسب نیست بهتر است بروید جای دیگر وقتی توضیح داد که همسرش کارگر ساختمان بوده و بدلیل  آسیبی که دیده  دیگر نمی تواند کار کند،  به او پیشنهاد کردم برود و زیر پوشش حمایت کمیته امداد  یا بهزیستی قرار بگیرد اما او توضیح داد که مراجعه نموده است و آنها گفته اند چون همسر دارد شامل حمایت ها نمی شود و وقتی او پرسیده اگر همسر نداشت چه مقدار حمایت میشد گفته بودند ماهیانه بین 210 تا 360هزار تومان، اگر یک فرزند داشته باشد البته سالی یکی دو بارهم سبد حمایتی کالا تعلق میگیرد  که ارزشی  حدود یک میلیون تومان هم خواهد داشت!

تازه من فهمیدم ارزش مرد در ایران یک سبد کالا است .

بدون شک همه واقف هستند که ارزش هر فرد فارغ از زن یا مرد بودنش در جامعه بسیار زیاد است معذالک آنچه باید روشن شود جایگاه معنوی این انسان است .

مرحوم پدر بزرگم همواره میگفت: فرزندان از مرگ مادر بیشتر احساس درد و تنهایی میکنند و یتیم میشوند تا از طرف پدر .

وقتی  نگاه مسئولانه به  ارکان خانواده این گونه باشد و کمتر متوجه باشند که هریک از پدر و یا مادر نقش بسیار مهمی را در پرورش فرزند دارند مشکل میتوان شرایط کشور را تغییر داد چراکه همه ی افراد جامعه  حتی خود همسران و فرزندانشان به این مهم کمترین توجهی نمیکنند، و بجای تحکیم خانواده طرح جدایی و ترک خانواده را مطرح میکنند و اساساً برای نمونه و رفع تکلیف اعلام میکنند ما 1000زن سرپرست خانواده و یا بد سرپرست را حمایت میکنیم و تحت پوشش ما هستند.

 ای کاش روزی بیاید که ما اعلام کنیم آن زنان که تحت  پوشش ما بودند را بطور کامل کار آفرین نمودیم و برای ایشان اشتغال زایی فراهم شده و هر سال تعداد این گونه بانوان کمتر شود.

بیشتر خانم ها که هنوز بررو رویی دارند ازدواج می نمایند ،که البته مشکلی هم نیست و خیلی هم خوب است  اما خیلی  این اتفاق در زندگیشان نمی افتد و  نبودن همین سایه سر مرد بی ارزش، شرایط نا مطلوبی را در جامعه بوجود می آورد .

بدون شک با افزایش طرح های حمایتی،ارکان این خانواده ها را تقویت می نمائیم و از آسیب های جدی بعد که به فرد و در نهایت جامعه وارد  خواهد شد کاسته میشود.

 حال که  مسئولین محترم تمام تلاش خود را برای بررسی دقیق و موشکافانه طرح های حمایتی و یارانه ای گزارده اند و کمر همت بسته اند تا خدای ناخواسته به بیت المال لطمه ای وارد نشود  خوب است این گونه مسائل را با نگاه  کارشناسانه تری دنبال نمایند  و در نظر داشته باشند گاهی باید حق زیست را هم برای انسان ها در نظر گرفت و دانست با ماهی 210 یا 360 هزار تومان نمی توان نه در تهران ونه در دور ترین روستا زندگی نمود و اگر شخصی برداشت ماهیانه و یا درآمدش در ماه از یک میلیون و دویست هزار تومان بیشتر شد این  بدان معنان نیست که همه اش درآمد بود و هیچ هزینه ای ندارد وقتی که باید  دهها هزینه  مختلف را انجام دهد.

 به امید نگاهی کمی مسئولانه تر!

یا حق

جعفر صابری

اولین همایش تشکل های مردمی تهران بزرگ

اولین همایش تشکل های مردمی تهران بزرگ

روابط عمومی

کدخبر:98102339-  اولین  همایش   تشکل های مردمی  تهران  بزرگ  درسالن  اجتماعات  پادگان  ولی  عصر(عج)برگزار  شد.

در  این  همایش  که به  همت معاونت  اجتماعی سپاه محمد رسول الله (ص) و تشکل  های مردمی  بر گزار شده بود .

 سر دار یزدی فرمانده  این سپاه از خد مات مردمی انجمن  های  فعال در شهر  تهران تقدیر و تشکر نمود و در پایان از خانواده  معظم شهدای  همراه شهید سر دار سلیمانی  قدر دانی شد.

همچنین حجت الاسلام ابوترابی امام جمعه موقت شهر تهران به نقش و اهمیت  خانواده اشاره نموده و از تشکل های مردمی خواست تا تجارب خود را به یکدیگر انتقال بدهند.

یکی دیگر از سخنرانان آقای دکتر جعفر صابری  بود  که ضمن تقدیر از تشریف  فر مایی عزیزان به اهمیت هم افزایی  سازمان های مردم نهاد اشاره نمود.

 شایان  ذکر است جناب آقای محمد مهدی امیری یان  معاون اجتماعی سپاه  رسول الله ( ص)  تهران  بزرگ  نیز بعنوان میز بان   حضور داشتن 

 در پایان سردار  کلیشادی  معاون اجتماعی سازمان بسیج مستضعفین  کل کشور از خانواده شهدا تقدیر نمود.

آقای ابوالفضل خوش صفت  مسئول امور  سمن ها در سپاه تهران  ضمن خوش آمد به  حضار از فعالیت های اخیر این مجموعه خبر داد و تقدیر از مسئولین پهنه های   شهر تهران  بیان داشت که پروژه  های اشتغال زایی فراوانی  برای سمن ها در نظر گرفته شده است.

تعویض جوراب کهنه با نو

چندیست شرکت های بزرگ، برای رونق کسب و کار خود در این بازار خراب اقتصادی دست به کار نوینی زده اند و با تبلیغات فراوان برای نمونه  اعلام  میکنند که مثلاً فرش کهنه خود را بیاورید  و فرش نو ببرید و یا گوشی کهنه خود را بیاورید و گوشی نو ببرید !

البته همان طور که مطلع هستید این روش از چند سال پیش مد شد که اعلام نموده بودند  ماشین کهنه خود را بدهید و ماشین نو بگیرید ،تازه وام هم میدهیم .

جعفر آقا نیز به سرش زد که برای رونق کسبش که جوراب فروشی است اعلام کند جوراب کهنه خود را بیاورید و به جایش جوراب نو ببرید!

من نیز به سرم زد برای تعویض جوراب کهنه  با نو، شرکت نمایم ،تازه اینجا بود که دانستم چند شرط اصلی برای  شرکت دراین طرح قرار داده اند که متاسفانه  داشتن همه ی آنها نه تنها برای من بلکه برای بیشترشرکت کنندگان غیر ممکن است!برای نمونه حتماً باید کف جوراب سورخ داشته باشد!و جای انگشت کوچک نه بزرگ پا سوراخ داشته باشد و البته این سوراخ باید مربوط به پای چپ باشد!کش جوراب پای راست نیز باید بدلیل استفاده زیاد تر خاصیت خود را ازدست داده باشد ولی شل تر باشد!و…چند مورد دیگر!

راستش  برخلاف  کودکی و نوجوانیم ،بیش از سی سال است که هیچ وقت جورابم سوراخ نشده،   نمی دانم بخاطر جنسش است ولی بیشتر وقت ها هر دو لنگ جورابم کششان شل میشود و مشکل من برای تعویض جوراب هایم و خرید جوراب نو همیشه همین شل شدن کش  آنها بوده و هست!

همین مسئله باعث شد تا با دوستان دیگرم به گفت و گو بنشینم و تازه متوجه شدم بیشتر ایشان نیز چون من دچار همین مشکل هستند و در همین جمع بود که طرح تعویض همسر قدیمی با نو مطرح گردید که به اتفاق آراء مورد تأیید حضار میز قرارگرفت و جالب اینکه خانم ها نیز بشدت با این طرح موافق بودند.چرا که آنها می دیدند همسرانشان بدلیل مشغله زیاد و درآمد کم بطور کلی از استاندارد های لازمه خارج شده و کلاً کشش آنها به همه چیز کم شده است و حتی اگر هم تمایلی برای درست کردن روابط بین آنها وجود میداشت توان این تغییرات بطور کلی از بین رفته است!

و از طرف دیگر آقایان نیز با طرح تعویض همسران کهنه با نو موافق بودند چراکه میگفتند در این صورت امکان بیشتری برای ادامه حیات و زندگی برایشان مهیا  خواهد شد،ولی افرادی بودند که نظرشان  این بود که به دلایلی باید همسر قبلی را نیز نگه دارند اساساً خامیست که بخاطر شرکت در این طرح تعویض ،همسر قبلی خود را از دست بدهند!

در هر صورت وقتی که به  شرایط  تعویض همسر کهنه با همسر نو پرداخته شد بسیاری از این دوستان چه خانم ها و چه آقایان  تازه فهمیدند که ای بابا فقط برای گشاد شدن کشششان که نباید قید سالها زندگی مشترک را زد و میتوان از انواع کش برای جذب بیشتر طرفین بهره گرفت وبه قول دوستمان داش حسین زندگی را شیرین نمود!

و بدا به حال آنها که فریب خوده بودند و در خیالی باطل برای شرکت در طرح تعویض همسران کهنه با نو، قید همسر کهنه را زده بودند و وقتی با شرایط تعویض مواجه شده بودند نه راه پیش داشتند و نه راه پس!

گرچه تمام این داستان یک شوخی به نظر میرسد اما راستش کم نیستند افرادی که بدلیل تبلیغات مختلف و شرایط جامعه به ذهنشان میرسد که کانون  گرم خانواده خودرا تغییری کلی بدهند و قید سالها زندگی مشترک را بزنند تا زندگی نویی را با فردی جدید آغاز نمایند وشاد و خوش زندگی کنند، به خود میگویند خدا را چه دیدی شاید این یکی بهتر شد !باید به این دوستان عرض کنم عزیزم یادمان باشد خودما نیز بنوعی بدلیل مرور زمان چیز هایی را از دست داده ایم ازجمله جوانی و نشاط که صد البته جایش را پختگی و دانش گرفته است.

  EUDAIMOIAواژه ای بود در یونان باستان که مخصوصاً ارسطو و افلاطون روی آن تکیه میکردند و ارزش دارد بیشتر آن را بشناسیم.چون نواقص شایع ترین اندیشه دوران معاصر را برطرف میکند.اندیشه خوشحالی.HAPPINESSاین روزها وقتی میخواهیم هدف زندگیمان را در واژه بیان کنیم معمولاٌ به شادی میرسیم.به خودمان و دیگران میگوئیم که منطق شادیمان و گذران زندگیمان رسیدن به شادی و خوشحالی است به نظر ایده معصوم و بی ضرری می آید ولی تأکید زیاد روی کلمه شادی معنی اش این است که وسوسه میشویم که از موقعیت های سخت ،ولی ارزشمند فرار کنیم.یا مورد سوال جدی قرارشان بدهیم.

در یونان باستان اعتقاد نداشتند که هدف زندگی رسیدن به شادی است.

میگفتند هدف رسیدن به     EUDAIMOIA هست که ترجمه اش میشود اقنا شدن وبه ثمر نشستن وجه تمایز شادی و اقنا شدن در وجود رنج است معمولاٌ محتمل است که انسان اقنا بشود و به ثمر برسد و همزمان تحت فشار باشد درعذاب جسمی و روحی باشد دل مشغول باشد و اغلب حتی خلقش خوش نباشد،این ظرافت روانشناسی از کلمات شادی و خوشحالی به دست نمی آید .مشکل هست که از شادی حرف بزنیم وخوشحال نباشیم.یا شاد باشیم و همزمان رنج بکشیم.ولی این ترکیب روانی خیلی راحت با واژه متعالی اقناشدن بیان میشود.اقنا شدن تشویقمان می کند که قبول کنیم خیلی از برنامه های ارزشمند زندگی در مقطعی با خوشحالی همراه نیستند.وبا این حال ارزش پیگیری دارند.کند و کاو در استعداد، حرفهای مدیریت خانواده، حفظ یک ازدواج ،راه اندازی یک کسب و کار ویا ورود به سیاست هیچ کدام  با کار روزمره ،انسان را شاد و خوش وخندان نمی کند.در واقع همۀ اینها چالش هایی هستند خسته کننده وفرسایشی ،آدم را از کوره در می برند و زخم میزنند ولی با همه اینها در پایان زندگی حس میکنی که ارزش داشتند که انجامشان بدهیم.با انجام این کار ها به چیزی عظیم تر و جالب تر از خوشی و شادی میرسیم اثری می گذاریم و تغییری میدهیم؛ اگر اقنا شدن یادمان باشد دیگر تصور نمی کنیم که هدف زندگی بدون رنج است وآن وقت دیگر خودمان را سرزنش نمی کنیم که همیشه شنگول و شاد نیستیم.میفهمیم که هدف ما و تلاش ما برای چیزی مهمتر ازلبخند زدن هست هدف وادا کردن حق مطلب هست. در مورد توان بالقوه بشر  کار کردن هرچند کوچک اما مهم برای بهبود و ارتقاء گونه انسان !

 اگر با بینش بیشتر به زندگی نگاه کنیم متوجه میشویم زندگی بدلیل داشتن  همین کمبود ها و سختی هایش زیبا بوده و در کنار هم بودن ها و گذشت هایمان بوده که زیباترش کرده  است!

ویکتور امیل فرانکل‌ ،روانپزشک اتریشی و پدیدآورنده معنادرمانی (لوگوتراپی) است،وی در کتاب معروف خود (انسان به دنبال معنا ) به انگیزه داشتن در زندگی می پردازد ..

فرانکل اگزیستانسیالیست بود. او واژه «هستی نژندی» را در مورد اختلال عاطفی ابداع کرد و اختلال عاطفی را حاصل عدم توانایی فرد در یافتن معنا برای زندگی می‌دانست. به نظر فرانکل آزادی به معنای رهایی از سه چیز است: ۱ـ غریزه‌ها ۲ـ خوی‌ها و عادت‌ها ۳ـ محیط.

در زمینه «نظریه شخصیت» فرانکل معتقد است در آدمی انگیزه‌ای بنیادی وجود دارد و آن «اراده معطوف به معنا» است.

مکتب روان‌شناسی لوگوتراپی یا معنا درمانی که ویکتور فرانکل بنا نهاد امروز یکی از مکاتب مطرح روان‌شناسی در جهان است.

آلن دو باتن جمله زیبایی دارد که میگوید:

هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد،
مطالعه، چاقوی درد را کُند می‌کند.

و بد نیست بدانید ورزش بخصوص کوهنوردی نیز همین حس خوب اقنا را به انسان میدهد چرا که وقتی به سختی مسیر کوه را طی میکنیم و به قله میرسیم  به ارزش خود پی میبریم.

به امید داشتن گذشت و بینشی بیشتر در زندگی خانوادگی مان.

و جمله پایانی ای کاش برویم و در همین میان بین این همه اندیشمند خارجی که بسیار تلاش نمودند تا به این درجه از علم  و دانش دست یابند شعر زیبایی از مولانا را بخوانیم که معنای تمام این اندیشه هارا به سادگی بیان می نماید :

 یاحق

 جعفر صابری

 EUDAIMOIA

روزها فکر من این است و همه شب سخنم           که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود                     به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا           یا چه بود است مراد وی از این ساختنم

جان که از عالم علوی است یقین می دانم           رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                 دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست       به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

کیست در گوش که او می شنود آوازم           یا کدام است سخن می نهد اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد           یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی               یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد             از سر عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم این جا که به خود باز روم           آن که آورد مرا باز برد در وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم             تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

شمس تبریز اگر روی به من بنمایی             والله این قالب مردار به هم در شکنم

و عجبا که خدا وند در کتاب آسمانی قرآن این  معجزه الهی می فرماید:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ115

    

پس آیا گمان کرده اید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما هرگز به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟!

سوره مومنون جزء هجدهم حزب 70 شماره صفحه 349

” تمام چیزی که خداوند از انسان می خواهد ، یک قلب آرام است . “

شعر زیبای خانم نسرین صاحب  

طی شد این عمر تو دانی به چه سان

پوچ و بس تند چنان باد دمان

همه تقصیر من است این که خود می دانم

که نکردم فکری

که تأمل ننمودم روزی ساعتی یا آنی

که چه سان می گذرد عمر گران

کودکی رفت به بازی ،به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک و بد ومرگ وحیات

همه گفتند:

کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست

بایدش نالیدن

من نپرسیدم هیچ

که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن

نتوان فارغ و وارسته ز غم ، همه شادی دیدن

همچو مرغی آزاد ،

هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن

من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو ، بایدم نالیدن

هیچ کس نیز نگفت  زندگی چیست ؟ چرا می آییم ؟

بعد ازاین چند صباح به چه سان باید رفت؟

به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه به سفر باید رفت ؟

من نپرسیدم هیچ ،هیچکس نیز نگفت.

نوجوانی سپری گشت به بازی ، به فراغت به نشاط ،

فارغ از نیک و بد ومرگ وحیات

بعد از آن باز نفهمیدم من ،

که چه سان عمر گذشت لیک گفتند:همه

که جوانست هنوز

بگذارید جوانی بکند

بهره از عمر برد کامروایی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این باز و را عمری هست.

یک نفر بانگ برآورد که  او از هم اکنون باید فکر آینده کند

دیگری آوا داد : که چو فردا بشود فکر فردابکند.

سومی گفت:

همانگونه که دیروزش رفت ، بگذرد امروزش ، همچنین فردایش

باهمه  این احوال ، من نپرسیدم هیچ ، که چه سان دی بگذشت ؟

آن همه قدرت و نیروی عظیم  ، به چه ره مصرف گشت ؟

نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دمی

عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی

چه توانی که ز کف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

قدرت عهد شباب، میتوانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک، بیهوده تلف گشت جوانی هیهات!

آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه ، رهنمایم بودند

عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده

و مرا می گفتند که چو آنان باشم

که چو آنان دایم ، فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تأمین معاش

فکر ثروت باشم

فکر یک زندگی بی جنجال ، فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت ،

زندگی ثروت نیست،

زندگی داشتن همسر نیست ،

زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

که صد افسوس!

که چون عمر گذشت  ، معنی اش می فهمم

حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق:

من شدم خلق که با عزمی جزم

پای از بند هواها گسلم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده

فارغ از شهوت و آز وحسد وکینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و زهد

در ره کشف حقایق کوشم

شربت جرأت و امید شهامت نوشم

زره جنگ برای بد و نا حق پوشم

ره حق پویم و حق جویم وپس حق گویم

آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم

شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش

ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم

من شدم خلق که مثمر باشم

نه چنین زائد و بی جوش وخروش

عمر با باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس!

که چون عمر گذشت معنی اش میفهمم

کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت

کودکی بی حاصل!

نوجوانی باطل!

وقت پیری غافل!

به زبانی دیگر

کودکی در غفلت!

نوجوانی شهوت!

                                                         در کهولت حسرت!

روزهای گفت و گوی فرهنگی ایران – اوکراین

 روزهای گفت و گوی فرهنگی

ایران – اوکراین

به مناسبت سالگرد استقلال کشور اوکراین برنامه ای با عنوان گفتگوی فرهنگی ایران و اوکراین از روز 9شهریورلغایت 11 شهریور در شهر کتاب فرشته برگزارگردید که در شب پایانی عالیجناب  سرگی بوردیلیاک – سفیر فوق العاده و تام الاختیار اوکراین در جمهوری اسلامی ایران  یک  نشست دوستان  با خبرنگاران  وارباب جراید داشتند که  به دلیل زیبایی  و تنوع این نشست و گفتگو بد ندیدیم به گوشه هایی از آن اشاره نمائیم.

دراین نشست که با توضیحاتی از طرف آقای علیرضابهرامی مدیر اداره اخبار  فر هنگی خبر گزاری ایسنا   و یکی از برپا کنندگان نمایشگاه عکس های کشور اوکراین بود آقای سفیر به ریشه های عمیق فرهنگی و حتی نژادی بین دوکشور اشاره نمودند که دو نژاد آریایی و سرو را در برمیگیرد همچنین فرهنگ ها و آداب مشترک زیادی که بین دوملت وجود دارد و اینکه بسیاری از محققان اوکراینی حتی شخص رئیس جمهور سابق این کشور با داشتن سن بالای 65 سال  هرسال برای تحقیق و مردم شناسی بیشتر به ایران سفرمیکند تا از فرهنگ و تمدن ایران بیشتر بداند؛ایشان اشاره نمودند به زودی یک مرکز فوق العاده دانشگاهی برای ایران شناسی در کشور اوکراین دایر خواهد شد که درنوع خود بی نظیر است. وی در پاسخ  به نقش تبادلات فرهنگی بویژه توریست اشار نمودند که خوشبختانه ما سعی نموده ایم که بهترین شرایط را برای بازدید ایرانیان از اوکراین بوجود بیاوریم و هر هفته پنج پرواز از تهران به این کشور صورت میگیرد و شایسته است با توانایی بالایی که فرود گاه امام خمینی دارد این تبادل پرواز ها بیشتر شود چراکه  فرود گاه استانبول در کشور ترکیه و یا فرودگاه دوبی  برای مسافران ترانزیت کشور اوکراین مقبول به صرفه نمی باشند.

دراین گفتگو جناب آقای کنسول نیز بعنوان فرد مسئول و صاحب نظر آقای سورن بالیانتس – دبیر اول در امور کنسولی در خصوص تعداد مسافرت های بین دو کشور توضیح داد؛ در سال گذشته بیش از 4000 هزار سفر از اتباع  ایرانی به اوکراین سفر نموده اند ولی بدلیل پاره ای از محدودیت ها برای شهروندان خارجی و شرایط مطلوبی که برای شهروندان اوکراینی برای سفر به کشور های جهان وجود دارد علی رغم تلاش ما تعداد قابل توجهی از اوکراین به ایران سفر ننموده اند.شایان ذکر است گذرنامه اوکراین جزء 25 گذرنامه معتبر در جهان می باشد که  به شهروندان این کشور اجازه میدهد سفر های بیشتری داشته باشند.

در پاسخ به چه دلایلی باعث میشود تا این تبادلات فرهنگی بین دوکشور افزایش یابد ؟جناب سفیر توضیح داد متأسفانه علی رغم استقبال خوب ایرانیان برای تحصیل،  در ایران وزارت علوم  مدارک دانشگاهی این کشور را به رسمیت نمی شناسد در صورتی که مدارک ایران را ما قبول داریم و مدارک ما را نیز همه جای جهان معتبر میداند!

دوستی ضمن تبریک جشن سالگرد استقلال کشور اوکراین اشاره نمود :جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که استقلال اوکراین را به رسمیت شمرد و در پاسخ سفیر با عرض تشکر از این موضوع ادامه داد بعد  از استقلال، ما کشور بسیار فقیری بودیم و من شخصاً به دنبال کمک های مالی بودم، کشور ژاپن 50 میلیون دلار نقداً به ما کمک کرد ولی کشور کره ی جنوبی با تمام مشکلات خودش بعد از اینکه سفارت خانه این کشور در کیف برقرارشد  سفیر این کشور به وزارت امور خارجه ما مراجعه نمود و اعلام داشت ما چه کمکی می توانیم به شما بنمائیم بعد هم چند اتومبیل و چند کامپیوتر و امکانات ساده ای این گونه را که من فکر میکنم در حدود 150 هزار دلار می ارزید به ما هدیه نمودند که هنوز خاطره این همکاری بین المللی در ذهن ما نقش بسته و امیدوارم شما ارزش این موضوع را دانسته باشید!

خبرنگاری از سلایق جناب سفیر و حتی تمایلش برای تناول غذاهای ایرانی سؤال نمود که ایشان توضیح دادند غذاهای ایرانی بسیار خوشمزه است و من همه را بخصوص زرشک پلو را دوست دارم و لی ما در اوکراین کتلتی داریم که مثل کباب های ایرانی خوشمزه است .

عزیز دیگری از مشکلات و موانع پیش رو بین دو کشور سؤال نمود که باعث شد جناب سفیر به مورد دردناکی که اخیراً پیش آمده اشاره نماید و آن این بود که یک مرد ایرانی که با زنی اوکراینی ازدواج نموده بدلیل برخورد ها و حتی کتک زدن های فراوانش باعث شد این زن به سفارت خانه پناه بیاورد و علی رغم تلاش ما  بدلیل موارد قانونی  ما هنوز نتوانستیم این زن را از ایران خارج نمائیم و گفتنی است این مرد شش مورد مجرمیت جنایی هم در ایران دارد که من امید وارم با رفتنم به وزارت امور خارجه ایران و پیگیری موضوع قبل از اینکه پای خبر نگاران اوکراینی به ایران باز شود بتوانیم  مشکل را حل نمائیم و بدون شک بیان و پیگیری این چنین موردی وجهه خوبی در اذهان عمومی مردم اوکراین بجا نمی گذارد.

خبرنگار دیگری با اشاره به این موضوع که بانوان زیادی از اوکراین همسر ایرانی انتخاب نموده اند و بطور کلی ایرانیان به همسر دوستی مشهور هستند آرزو نمود که این موضوع هرچه زود تر حل شود و رسانه ای نگردد ! و شخص سفیر ضمن تأیید این که ایرانیان بسیار خانواده دوست هستند این مورد را استثنا دانست و اشاره داشتند که بدون شک موارد این گونه و اختلافات زنا شویی  ویا موارد اخلاقی در همه جای جهان حتی اوکراین هم وجود دارد و ما نیز امید وار هستیم دولت ایران همکاری نماید و موضوع تمام شود!

در پایان جناب آقای سفیر از حضور مهمانان بویژه اعضاء محترم شرکت تعاونی مطبوعات کشور تقدیر نمود و اشاره داشتند که بدون شک کمک خبرنگاران می توند به ایجاد یک تبادل فرهنگی بسیار عالی بین دوکشور سامان بدهد و این گونه نشست ها بسیار ارزشمند می باشد.

در اینجا لازم می دانیم از حضور خوب و ارزشمند جناب آقای اولگ  شاوشا – دبیر سوم سفارت که کار ترجمه را نیز بر عهده داشت کمال تشکر را به عمل آوریم .گفتنی ست در پایان این مراسم آقای دکتر بامداد جویباری مدیر مسئول روزنامه … شعر زیبایی را در خصوص عشق و دوست داشتن  قرائت نمودند.

ما نیز به رسم یاد بود تصویری از جناب آقای سورن بالیانتس کنسول این کشور به همراه همسرو فرزندش را برای روی جلد این شماره تقدیم شما می نمائیم.

کارکنان سفارت اوکراین در ایران

ديپلومات ها:

– آقای سرگی بوردیلیاک – سفیر فوق العاده و تام الاختیار اوکراین در جمهوری اسلامی ایران 

– آقاي آندری بیلنکی – وابسته دفاعي، وابسته نظامي- دريايي

– آقاي یوری برزنسکی – دبير اول 

– آقای یوگن کراوچنکو – دبیر اول در امور اقتصادی

–  آقای سورن بالیانتس – دبیر اول در امور کنسولی

–  آقای اولگ  شاوشا – دبیر سوم

https://iran.mfa.gov.ua/fa

 جعفر صابری و سفیر محترم کشور اوکراین عالی جناب سرگی بوردیلیاک  سفیر فوق العاده و تام الاختیار اوکراین در جمهوری اسلامی ایران و آقای سورن بالیانتس – دبیر اول در امور کنسولی 

نشست دوستانه با جعفر صابری مدیر عامل موسسه آشتی و صاحب امتیاز و مدیر تلویزیون آشتی

– جناب صابری خوشحال هستیم که بعد از حدود ده سال باز فرصتی شد در خدمت شما به گفت و گو بنشینیم، و از فعالیات هایتان بشنویم؟

ممنون من هم خوشحال هستم که توفیق گفت و گو با شما حاصل شد و البته ما خیلی حرف میزنیم و گفت وگو زیاد داریم اما رسانه ای شدنش  کم بوده و طولانی مدت پیش می آید.

خبر اول اینکه به لطف خدا پروژه ای که از سال 1384 در ذهنم بود چند وقتی است کلید خورده و تلویزیون اینترنتی آشتی با نام ASHTI.TV هم اکنون در دسترس است ولی باید خیلی روش کار کنیم و نواقص زیادی دارد از جمله دسته بندی خبرها و    فیلم ها و خلاصه خیلی کار میبرد تا یه چیز خوب ازش در بیاریم.

– بهتر نبود درست میکردید بعد اعلام میکردید ؟

شاید حق با شما باشد اما باید بپذیریم که در بهترین شرایط هم باز نواقصی در کار خواهد بود که به مرور زمان برطرف میشود!

-از انتشارات بفرمائید؟

بعد از اینکه مجوز انتشارات آشتی با یک وقفه طولانی هفت ساله  تمدید شد کتاب های نظر علی ، ورود خانم ها ممنوع و همچنین آتوسا به چاپ رسید آتو سا مورد توجه زیادی قرار گرفت و راستش بیش از هشت هزار نسخه در شبکه های اجتماعی و سایت در اختیار خواننده ها قرار گرفت و کتاب کاساندان نیز آماده چاپ است ولی هشت کتابی که تا قبل از سال 88 در نظر داشتیم چاپ کنیم بطور کلی تصمیم  گرفتیم که دیگر چاپ نکنیم.

  • نمی شود در اختیار مردم قرار گیرد ؟

 طرح خوبی است اگر شد به صورت رایگان و          پی دی اف تقدیم میکنیم.

بحث بیمه هنر مندان چیست؟

طی توافقی که با مرکز هنر های تجسمی کردیم این انجمن به ما و هنرمندان همکار ما کمک میکند تا در رشته های هنر های تجسمی بتوانند  از شرایط بیمه هنرمندان بهره مند شوند و انشاءالله بیمه شوند در رشته ای مثل عکاسی ، نقاشی ، خطاطی ، گرافیک ، کاریکاتور ، مجسمه سازی و… اما در خصوص نویسندگان با چاپ بیش از چهار کتاب و خبر نگاران

با شرط بیش از سه سال همکاری امکان بیمه شدنشان هست خبر بد که هنوز برای دوستان سینما و تئاتر  کاری نتوانستیم بکنیم.

-خوب نحوه همکاری با مؤسسه آشتی  چطور امکان پذیر است؟

خوشبختانه من  همیشه در دسترس هستم و شماره تلفن همراه من در کنار شماره تلفن دفتر مؤسسه قرار دارد فقط اگر نتوانم همان موقع جواب بدهم بعد تماس میگیرم و پاسخ گو هستم روش کار با ما ساده است به زبان دیگر:

هیچ آدابی و ترتیبی مجو 

    هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

-جناب صابری چی شد که از هفته نامه همسر کنار رفتید؟

من کنار نرفتم  و هنوز سرمقاله های این هفته نامه را مینویسم. معذالک شرایطی برایم به وجود آمد که بهتر دیدم من مسئولیتی در هفته نامه نداشته باشم و لذا خودم هم ترجیح دادم اصراری نکنم.ولی من همیشه یک خبر نگار و نویسنده هستم و نوشتن را دوست دارم وتا جایی که بتوانم انشاءالله       می نویسم.

-از جشن ها و بر نامه های هنری بفرمائید؟

 شکر، ما در نیمه دوم امسال چند برنامه از جمله جشن نجات آذربایجان را داشتیم که از خانم دکتر واله کردستانی نیز به عنوان همکار قدیمی قدردانی کردیم و همین طور  خانواده زنده یاد استاد اسماعیل نظری و رو نمایی از کتاب آتوسا و از

ازهمه مهمتر این جشن بزرگ پاس نهادن

 به زبان پارسی و شخصیت والای یعقوب لیث صفاری که به همت بنیاد دکتر فرهود و انجمن هم اندیشان فرهنگی ایران و دیگر دوستان برگزار شد.

راستش در همین خصوص می خواهم بگویم گرچه من سخنران این جلسه نبودم ولی دیدم بیشتر سخنرانان از دولت گله داشتند که چرا کار فرهنگی نمی کند از زبان یکی ازهمین سخنرانان شنیدم که می گفت اگر دین ندارید آزاده مرد باشید؟سئوال من این است مگر مقبره یعقوب لیث صفاری زمان پهلوی هم نبود آیا در آن زمان کارشایسته ای برای این  بزرگوار نموده بودند؟باز خدا پدر این نظام را بیامرزد که ردیف بودجه ای برای باز سازی این مکان و همین طور سالنی برای برگزاری این گونه نشست ها در اختیار ما قرار داد.و اساساً چنین اقداماتی باید مردمی باشد که خوب شکر خدا مردمی هم هست. ما انجمن های مردمی بودیم که این نشست را تشکیل دادیم و همواره مردم هستند که در طول تاریخ فرهنگشان را پاس داشته اند نه دولت ها و درود بر شرف ملت عزیز ایران ،ما به دنبال حقوقمان میرویم و دولت ها موظف هستند حمایت کنند که خوب این دولت هم حمایت کرد هر چند اندک . بیاییم قدر دان باشیم و واقع بین. و در نهایت به خود مان متکی باشیم نه دولت هایمان!

– و مطلب آخر؟

 انتخابات در پیش رو است و مؤسسه ما یک مؤسسه غیر انتفاعی و غیر سیاسی است ما برنامه های زیاد فرهنگی تبلیغاتی داریم تا مردم با بینش و هوشیاری بیشتر و بهتری  دراین انتخابات پیش رو انشاءالله شرکت نمایند. متأسفانه بعضی از  افراد با حضور مردم مشکل دارند من پیشنهاد میکنم مردم عزیز با هوشیاری و تحقیق بیشتر درباره شخصیت افراد  این بار پای صندوق های رأی بروند.

 و در خصوص محیط زیست و مهارت های زندگی ما کار بزرگی را با جامعه پیشاهنگی و دوستان کار آفرین بخصوص جناب آقای بهروز فروتن آغاز کردیم که ملاقات با افراد جامعه و آموزش های ساده رو در رو می باشد . امید وارم هموطنان عزیز بخصوص تهرانی ها  در محله هایی که دوستان ما با معرفی نامه و فرم های مربوطه حاضر میشوند همکاری نموده و نسبت به محیط زیستمان دلسوزانه برخورد نمائیم .و اما سال نو مسیحی بر هموطنان مسیحی مبارک باد.

 بی نهایت ممنون از اینکه با ما بودید.www.ashti.tv

جعفر صابری /برو به جهنم!

برو به جهنم!

جعفر صابری

با عشق و علاقه تلاش میکنیم که فرزندانمان به درجات عالی علمی برسند و به بهترین دانشگاهها برای تحصیل در عالیترین رشته ها بروند ، حتی گاهی شرایط رفتنشان برای خارج از کشوررا به سختی مهیا می سازیم و با امید به اینکه سرانجامی خوب خواهند داشت راهی شان میکنیم .

 جالب این است که در طول تحصیل بهترین مدارس را انتخاب میکنیم و هزینه های گونا گون را برای رشد آنها می پردازیم و صد البته تمام این کار ها عالی و شایسته است و هیچ عقل سلیمی با اجراء آن مشکلی ندارد .

فقط  چند سئوال؟

آیا به پرورش روح و روان و تربیت وی نیز به همین اندازه که برای تعیین رشته و جایگاه علمی اش می اندیشیم اندیشیده ایم.؟ آیا در تربیت اخلاقی اش نیز کوشا بوده ایم؟ لازم نیست مرا مجاب کنید فقط در خلوت به اخلاق و رفتار فرزندمان نمره یک تا بیست را بدهیم.

 با خود بسنجیم چنانچه او در جامعه بزرگتر از خانه و حتی دبیرستان قرارگرفت آیا می تواند از مهارت های زندگی که آموخته برای برخورد با مشکلات استفاده نماید؟

آیا می داند چطور و چه وقتی نه بگوید؟ آیا او میتواند در مقابل عشق واقعی و هوس انتخاب شایسته ای داشته باشد؟

 آیا او در برخورد با مواد مخدر  حتی سیگار قدرت پایداری لازم را دارد؟

و صد ها آیا و امّای دیگر مطالبی که حتی خود ما در سنین بالا بیشتر مواقع دچار بحران می شویم و گاه زندگیمان را به فنا میدهیم و این فقط برای آن است که مانیز در بیشتر موارد توسط والدینمان خوب پرورش و آموزش داده نشده بودیم و یا شاید نسبت به آنچه به ما گفته میشد مانند امروز فرزندانمان بی تفاوت و بی خیال بودیم !

در هر صورت گاهی به نظر میرسد  با علم به اینکه فرزندمان را به هیچ عنوان آماده  نکرده ایم که چگونه در جامعه حضور یابند به آنها میگویم برو به جهنم!

جای خالی پرورش را در تمام موارد چه در خانواده و چه در مدرسه و حتی در دانشگاه بشدت احساس میکنیم پس تا دیر نشده فکری بنمائیم و الا فرزندانمان رابا دست خودمان راهی جهنم میسازیم.

تأسیس مراکز مهارت آموزی و خود سازی و مشاوره در جامعه بشدت احساس میشود و ای کاش مکانهایی بودند که آموزشهایی چون همان پیشاهنگی را به فرزندانمان می آموختند .

مؤسسه آشتی و مشاوران ما از صمیم قلب در خدمت گذاری  شما حاضرند.

 یا حق

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید تنی چند ازدوستانی که کتاب آتوسا را خواندن و نظرشان را ارسال نمودن

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:40 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید جعفر صابری کار گروه همایش یعقوب لیث صفاری آبان 1398

کار گروه همایش یعقب لیث صفاری آبان ماه 1398 کاری بسیار دشوار که به همت دوستان بویژه استاد وحید شریت زاده و عبدالله مشفق ،کیوان سالمی فی و دیگر دوستان  هماهنگی شده بود و تلاش های پروفسور داریوش فرهود گرامی

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:39 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید واقعاً نفرت انگیزی ( سکانس آخر فیلم از نفس افتاده)

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:28 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید جعفر صابری تولد حضرت فاطمه (س) سالن امام علی منطقه 22 سال 1393

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:27 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید جعفر صابری مرکز آموزش هنری انجمن اتریش در ایران اوکااف

[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 0:25 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ] نظر بدهید جعفر صابری /نمایشگاه آذر 98

تبریک سال نو مسیحی با لباس پیش آنگی توسط آقای دکتر جعفر صابری روز یک شنبه هشتم دی ماه 1398 در کلیسای حضرت مریم (ع) واقع در خیابان ویلا ی تهران

مراسم بزرگداشت یعقوب لیث صفاری سه شنبه ده دی ماه 1398

مراسم بزرگ داشت یعقوب لیث صفاری و ارج نهادن به زبان فارسی عصر روز سه شنبه دهم دی ماه 1398

عکس جلالدین سخا [ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 23:30 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

مراسم یعقوب لیث صفاری در خانه اندیشه علوم انسانی و قدر دانی از آقای دکتر جعفر صابری

توست پروفسور داریوش فروهد و دکتر خالقی عصر سه شنبه ده دی ماه 1398

[ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ در بین پیش شاهن گان و گروه رقصنده سیستانی

روز یک شنبه هشت دی ماه برای مراسم دعا در کلیسای حضرت مریم و دیدار با حضرت اسقف اعظم  سیبوه  سرکیسیان  و کشیش گریگوریس نرسیسیان  به مناسبت سال نو مسیحی 2020 [ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ ] [ 23:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کلیسای حضرت مریم یک شنبه هشت دی ماه 1398  با دوست خوب پیشاهنگ آقای آپرین ایلبیگی اصلی و دیگر پیشاهنگان

احترام پیشاهنگی به شهدای ارامنه هشت دی ماه 1398 [ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ ] ]

انجمن ادبی میثاق  عصر روز دوشنبه 6 آذر ماه 1398 [ چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ ]

ژاور

 نگاهش کردم و آهی حسرت بار کشیدم و گفتم خیلی متاسف هستم و او رفت!

برای لحظه ای به سادگی خودم خندیدم که من کجای داستان هستم و بعضی ها کجا! شاید خیل از شما نیز چون من در چنین شرایطی قرار گرفتهاید که با تمام وجود آرزو میکردید ای کاش می توانستید بای شخصی کاری انجام دهید و لی چند لحضه بعد آن شخص با گفتار و یا رفتارش شمارا حیرت زده میکند که نمی دانید در ممقابل این همه حسادت و کبر وکینه چه رفتار انسانی باید از خود بروز بدهید.

دوستم بود سالها پیش شاید بیش از چهل سال قبل من شاگرد بسیار تنبی در درسهای چون ریاضی و زبان بودم و لی او بسیار موفق بود من بیشتر وقتها به بازی گوشی مشغول بودم ولی او درس هایش را سر وقت میخواند تااینکه سالها گزشت و من در مقطعی از زندگی دیدم چاری جز درس خواندن ندارم و لی بهتر دیدم آنچه را بخوانم که دوستش دارم و بالاخره خواندم و خواندم تا به لطف خدا و تلاش های شبانه روز خودم توانستم وارد دانشگاه بشوم و ادامه تحصیل بدهم . یادم هست گاهی وقتها ساعت ها می خواندم و هیچ چیزی متوجه نمی شدم و باز میخواندم و حتی حفض میکردم و … بگذریم سالها گزشته بود و من مدیر مجتمع بزرگ آموزشی شده بودم و برای کمک به خیل از دوستانم که عقب ماندگی تحصیلی داشتن کلاسهای فوق برنامه میگزاشتم  او را نیز بار ها دعوت کردم ولی نیامده وبد و ان روز به او گفتم چند سالی گزشته و تو هنوز نتوانستی دیپلم بگیر ای کاش می آ»دی و کمک میکردیم تا این مشکل شما حل میشد !و او با بقض در گلو و اشک در چشم گفت نم یتوانستم ! وقتی من خیل اسرار کردم چرا نم یتوانستی گفت:

حسادت!نمی توانستم تحمل کنم تنبل ترین شاگرد کلاس و یا مدرسه حالا مدیر یک مجتمع آموزشی شده و من باید بروم پیش او درسم را تمام کنم حتی اگر بهترین دوست نوجوانی و جوانیم بوده باشد!

او رفت و من به یاد شخصیت ژاور این بازرس بشدت کینهای و اقدای داستان بی نوایان اثر ویکتور هوگو افتادم که چقدر خوب ساخته شده بود و در پایان داستان چاری جز خود کشی نداشت!

بعضی از ما چنان تربیت شده ایم که حتی حاظر نیستیم از وسیله و یا شیعی که هرگز از آن استفاده نمی کنم برای کمک به دیگران بگزریم!

چندی پیش به ناچار به اداره ای … رفتم ، علی رغم اینکه برخورد خوب با من و خیل های دیگر نشده وبد احساساس کردم هوای سالن بسیار آلوده و خفه کننده است رفتم نزد مسئول آن قسمت و از او خواستم به خاطر سلامتی خودشان هم که شده پنجره ها را باز کنند و دستگاه تحویه تهیه نمایند او با لبخند سردی گفت مسئول مافوق باید بخواهد رفتم پیش معاون اداره برخورد بسیار زشتی کرد و من رفتم پیش مشاور اداره و سرانجام این رئیس اداره بود که با تمعنینه و آرامش به صحبت من گوش کرد و دانست حدف من خدمت به سلامتی همکاران او است و نه چیز دیگری . در پایان این بانوی رئیس از من تشکر کرد و قرار شد که برای افراد و اتاقها دستگاه تحویه تهیه نماید .من وظیفه انسانی خود را انجام داده بودم و از آن اداره خارج شدم .

من حس خوبی داشتم حس یک انسان که برای حقوق دیگر انسانها چند قدمی برداشته بود گرچه می توانستم بی تفاوت باشم !حسادت عامل بیماری و درد است ، حسادت حاصل عقده های درونی است که وقتی در خودمان نابودش نکنیم او مارا نابود میسازد و حتی فرزندان مان را نیز چون ما بیمار مینماید.

ژاور شخصیتی سمبلیک  اما واقعی از  آدمهای هستند که کمو و بیش در اطرافمان وجود دارند.

پیشنهاد میکنم درمان خودمان را از همین ساعت شروع نماعیم متاسفانه همه ی ما کم یا زیاد دچار این بیماری هستیم و بد نیست بدانیم که این بیماری یک از علل زود قضاوت کردن نیز می شود و دیگران را آن طور که خودمان می خواهیم قضاوت میکنیم .

دوست عزیز و گرامی باور بفرمائید حدف سلامت شخص خودت است و نه دیگران پس شروع کن ابتدا ئ کینه هارا کنار بگزار و بعد روی خودت بیشتر کار کن اگر احساس کردی کمی دشوار است با یک روانشناس نیز مشورت کن گاه یاین حس چنان در کودکی ما فرو رفته که آزادی از آن دشوار میشود.

ژاور یک بازرس پلیس است که در طول داستان، برای دستگیری ژان والژان تلاش می‌کند. در انتها خود را به رودخانهٔ سن پرت کرده، خودکشی می‌کند.در وقع او از شیطان درونش این گونه  خلاص میشود و به رهایی میرسد .

 بد نیست این چند روایت  را نیز مطالع بفر مائید .

سرمقاله 501 هفته نامه بین المللی همسر نوشته جعفر صابری

امام صادق عليه السلام:

  قالَ لُقمانُ لاِبنِه ِ: …. وَ لِلْحَاسِد ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ يَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ يَشْمَتُ بِالْمُصِيبَة
 

لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، روبه رو تملّق مى گويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.

خصال ص 121

 امام على عليه السلام:

اَلحَسَدُ عَيبٌ فاضِحٌ وَشُحٌّ فادِحٌ لايَشفى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ فيمَن يَحسِدُهُ؛
 

حسادت عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گيرد.

غررالحکم و دررالکلم ص 128 ، ح 2229

امام على عليه السلام:

اَلحَسودُ سَريعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛
 

حسود زود خشمگين مى شود و دير كينه از دلش مى رود.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 70، ص256، ح29

امام على عليه السلام:

 الْحَسَدُ لَا يَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَيْظاً يُوهِنُ قَلْبَكَ وَ يُمْرِضُ جِسْمَك‏
 

حسادت نتيجه اى جز زيان و ناراحتى كه دلت را سست و تنت را بيمار مى گرداند به بار نمى آورد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 70، ص256، ح29

امام صادق عليه السلام:

يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْك‏
 

شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 327، ح 2  

امام صادق عليه السلام:

اَلنَّصيحَةُ مِنَ الحاسِدِ مُحالٌ؛

نصيحت و خيرخواهى از حسود محال است.

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 58 ، ح 5092 – خصال ص 269

پيامبر صلى الله عليه و آله:

اِستَعينوا عَلى قَضاءِ حَوائِجِكُم بِالكِتمانِ، فَإِنَّ كُلَّ ذى نِعمَةٍ مَحسودٌ؛

در برآوردن نيازهاى خود از پنهان كارى كمك بگيريد، زيرا هر صاحب نعمتى مورد حسد واقع مى شود.

شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج 1 ، ص 316

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 إِيَّاكُمْ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب‏

از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.

جامع الأخبار(شعیری) ص 159

امام على عليه السلام:

لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛

آفرين بر حسادت ! چه عدالت پيشه است ! پيش از همه صاحب خود را مى كشد.

شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج 1 ، ص 316 – ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1 ، ص 129

امام صادق عليه السلام:

سِتَّةٌ لا تَكونُ فِى مُؤمِنِ : اَلعُسرُ وَ النَّكَدُ وَ الحَسَدُ وَ اللَّجاجَةُ وَ الكَذِبُ وَ البَغىُ؛
 

شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.

تحف العقول ص 377

امام على عليه السلام:

اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَدَ ؛
 

حسد، بدن را فرسوده و عليل مى كند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 301 ، ح 6833

امام على عليه السلام:

 الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَد
 

تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 535 ، ح 347

امام صادق عليه السلام:

إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لا يَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لا يَغبِطُ؛
 

مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.

(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 307، ح 7  

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 رَأَى مُوسَى علیه السلام رَجُلًا عِنْدَ الْعَرْشِ فَغَبَطَهُ بِمَكَانِهِ فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالَ كَانَ لَا يَحْسُدُ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏
 

حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.

روضة الواعظين(ط-القدیمة) ص 424

امام على عليه السلام:

 الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوب‏
 

حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 541 ، ح 377

امام حسن عسکری علیه السلام:

التَّواضُعُ نِعمَةٌ لا یُحسَدُ عَلیها؛
 

تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

تحف العقول ص489

امام صادق عليه السلام:

اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتهُ السَّكينَةُ وَ استَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاستَغنى وَ رَضىَ بِما اُعطىَ وَ انفَرَدَ فَكُفىَ الخوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرتِ المَحَبَّةُ وَ لَم يُخِفِ النّاسَ فَـلَـم يَخَفهُم وَ لَم يُذنِب اِلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم وَ سَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَى‏ءٍ ففازَ وَ استَكمَلَ الفَضلَ وَ اَبصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
 

آدم دين‏دار چون مى ‏انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏ كند متواضع است. چون قناعت مى‏ كند، بى‏ نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بى ‏نياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدى‏ ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمى ‏ترساند پس از آنان نمى‏ هراسد و به آنان تجاوز نمى‏ كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمى‏ بندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى ‏يابد و عافيت را به ديده بصيرت مى‏ نگرد پس كارش به پشيمانى نمى‏  کشد.

امالى (مفيد) ص 52، ح 14

پيامبر صلى الله عليه و آله:

 أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَبْعَدِكُمْ مِنِّي شَبَهاً قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذِي‏ءُ الْبَخِيلُ الْمُخْتَالُ الْحَقُودُ الْحَسُودُ الْقَاسِي الْقَلْبِ الْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجَى غَيْرُ الْمَأْمُونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقَى.
 

آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 291، ح 9

امام صادق عليه السلام:

 إِيَّاكُمْ أَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَد
 

از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8، ص 8 – تحف العقول ص 315

امام صادق عليه السلام:

اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛
 

ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 289 ، ح 1- امالی(صدوق) ص 419 ، ح 7 – خصال ص 90 ، ح 28

امام صادق عليه السلام:

آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
 

آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.

ژاور

شخصیت داستانی

شرح

ژاور نام شخصیت منفی داستان بینوایان اثر ویکتور هوگو است. او یک بازرس پلیس است که در طول داستان، برای دستگیری ژان والژان تلاش می‌کند. او در انتها خود را به رودخانهٔ سن پرت کرده، خودکشی می‌کند. ویکی‌پدیا

خالق شخصیت: ویکتور هوگو

علت مرگ: خودکشی

پیشه: نگهبان زندان بازرس پلیس

در دو روزه عمر کوته ….

به دنبال کدامین قصه و افسانه میگردی

                                                                                          در این بیغوله رد پایی از یاران نمیابی

   چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد

                                                                                          که در شهر ددان میراثی از انسان نمیابی

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام

همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام

**************

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز موی سفیدم نیست نیست

**************

من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام

نه شکایت از دو رنگیهای یاران کرده ام

گرچه شکوه بر زبانم میفشارد استخوانم

من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام

صد گل امید را در سینه پر پر کرده ام

دست تقدیر این زمانه کرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی

هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی

مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده

سرفرازی را چه نداند سربه زیری سر سپرده

میروم دلمرگی ها را ز سر بیرون کنم

گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم

در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم

در دو روز عمر خود بسیار …. ……………..

بس ملامت ها کز این نامردمی بشنیده ام

سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام

زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام

گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم

یه بیت ناب

                                         ره پنهانی میخانه نداند همه کس


                                  جز من و عارف و شیخ و دو سه رسوای دگر

+ نوشته شده در جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ ساعت 20:30 توسط امیر امامی  | نظر بدهيد

روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم

دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه‌ي بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت وگوي من و حيراني من گوش كنيد

شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده‌ جويي بوديم

عقل و دين باخته، ديوانه‌ي رويي بوديم
بسته‌ي سلسله‌ي سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود

نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پرشكنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت

اول آن كس كه خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او

بس كه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پرگشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كِي سر برگ من بي سر و سامان دارد

پيش او يار نو و يار كهن هر دو يكي‌ست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يكي‌ست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو يكي‌ست
نغمه‌ي بلبل و غوغاي زغن هر دو يكي‌ست


گر چه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دل‌آزرده و آزرده دل از كوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت


حاش لله كه وفاي تو فراموش كند
سخن مصلحت‌آميز كسان گوش كند

وحشي بافقي

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 12:57 توسط امیر امامی  | نظر بدهيد

خانه دوست کجاست؟

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار .

آسمان مکثی کرد .

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید .

… و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :

نرسیده به درخت,

کوچه باغی است

که از خواب خدا سبز تر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است .

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد

در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی :

کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی خانه دوست کجاست ؟

سهراب سپهری