جوب گردی

بچه های پایین شهر تهران خاطرات زیادی از کودکی شان دارند ،یکی از این خاطرات خاطره جوب گردی است،بیشتر وقت ها جوبهای پایین شهر کثیف و پر آب بود و وقتی چیزی توش می افتاد کمتر کسی جرأت میکرد تو جوب دست کند ، خوب یادمه یک روز سوئیچ ماشین پدرم از دستم افتاد تو جوب آب و مانده بودم چه باید بکنم که یکی از بچه محل های با معرفت کلکی را یادم داد و آن این بود که کیسه مشمایی را پر آب تمیز کرد و بعد  کیسه رو فرو کرد تو جوب آب کثیف چند قدم آن طرف تر کلید را در جوب آب دید آب مقداری اون روجلو تر آورده بود ولی نمیشد دست تو جوب کنی او دستش را از داخل مشما فرو کرد در جوب آب و با همین   روش  کلید را در جوب به دست گرفت و آورد بیرون !

من متعجب بودم و او توضیح داد که خیلی وقت ها  از این روش پول پیدا کرده و حتی وسایل با ارزش دیگری میگفت بخصوص کنار تلفن عمومی ها این اتفاق بیشتر می افتاد و هر چقدر آب جوب ها کثیف تر باشد بهتر است و وسایل بیشتری پیدامیشود !

اما آدم باید جوینده باشد !

این روز ها جوب زندگی مان خیلی کثیف شده و چیزهای باارزش زیادی  ناخواسته از دستمان در آن افتاده که باید با دقت و حوصله بگردیم و  پیدایشان کنیم!

مدت هاست تعمیر کاران میگن این قطعه ارزش تعمیر نداره و باید تعویضش کنی طوری شده که ما به زندگیمون و حتی آدمهای اطرافمون به عنوان قطعه نگاه میکنیم و ترجیح میدیم بجای تعمیر خودمان و یا آنها بطورکلی تعویضشون کنیم.

قدیما یک رادیو یا تلویزیون که خراب میشد بار ها و بار ها میبردن تعمیر گاه و خلاصه هنوز تو خانه بابا بزرگ ها و یا مادر بزرگهای ما از این وسایل چند بار تعمیر شده می بینیم .

آنها آدمهایی بودند که فقط  کنار جوی آب نمی نشستند و گذر عمر را نمی دیدند ، اگه لازم میشد دست توش میکردند و قطعات با ارزش زندگیشون را از توی اون بیرون میکشیدند!

دین و آئین داشتند و حاضر نمی شدند به راحتی  ازآن بگذرند ، اگه خرافات بود ، اگه دروغ بود ، اگه هر چیزی که امروزی ها میگن، بود ته آن یه چیزی بود که بهش میگفتند تعهد و تعلق !

تعهد وتعلق داشتند، طرف به سادگی از ارزشهای زندگیش نمی گذشت نمی گفت ولش کن میرم یه نو میخرم حتی اگر هم پولش رو داشت .

اگر تکه نانی روی زمین می افتاد تمام قد خم میشد و با احترام نان را برمیداشت و کنار دیوار یا بین درز آجرها و یا لای سوراخ تیر برق میزاشت.

این روز ها ما فراموش کردیم که باید خم بشیم و دست کنیم تو جوی زندگیمون که حسابی کثیف شده  و خاطرات با ارزشمون را نجات بدیم .

کرونا با خودش خیلی چیزها آورد ، بی ایمانان ایمانشان کمتر شد و با ایمانان ایمانشان بیشتر شد .فرق نمی کنه چه دین و آئینی داشته باشی مهم اینه که آدم باشی و کمی درک و شعور ومعرفت داشته باشی .

باورت بشه که میشه یه ویروس ناچیز خیلی کار ها بکنه!درسته کنار جوی نمی نشینیم و گذر عمررا نمیبینیم اما خداوکیلی ساعت ها به صفحه موبایلمان خیره میشیم و باور نداریم که چه ساده داره عمرمون میگذره !

باورمون نمیشه چه گوهر های با ارزشی را داریم با دست خودمان میندازیم تو جوب آب روان زندگی  و این جواهرات با چه سرعتی در جریان آب از ما فاصله  می گیرند !

ساعت ها اعضاء خانواده بجای با هم بودن و در کنار هم بودن سرشون تو گوشی موبایلشونه !

کاشکی یه بچه محله خوب و با صفا پیدا میشد و دست میکرد تو جوب آب و گوهر وجود ما را برایمان از آب میگرفت و باز میداد دستمان!

حالا که کسی نیست بد نیست خودمون این کار را کنیم .

یا حق

 جعفر صابری