جعفر صابری/ داستان عشق نامه

نوشته جعفر صابری

او نیز رفت…….

با عشق نامه

سعید بی آنکه دلیلی قاتع کننده برای خود داشته باشد مدام طول خیابان را طی میکرد وگهگاه نگاهی به ساختمان سفید رنگ آن طرف خیابان می انداخ و دوباره رد میشد و با خود می اندیشید.

شاید رفتند،آخ منخر ،آخرش هم هیچی نمیشوم.چند بار خودش با حالتش به من حالی کرد که دوستت دارم اما منم خر چی پیش خودم فکر میکردم.میگفتم بگذار پیش خودش فکر کند ادم سنگینیم ،بگذار به زبون اقرار گند که دوستم دارم،عاشقتم ،بی تو دنیا برام تنگ وتاریکه ،عجب آدم خریم ،اگر این طوری فکر میکردم پس چرا حالا مثل سگی که برای تکه استخ.انی از اربابی که بارها کتک خورده دمم را تکون میدهم ومدام بهآن پنجره نگاه میکنم؟

اگر رفتند که رفتند! اگر هم نرفتند به درک ،ول کن بابا بی خیال عشق ،من که به تمام دوستانش گفتم اگردیدنش بگن مادرم باهاش کارداره.بلکه بیاد خونمون .آخ ،آه…..

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 15:3 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/داستان سارا

سارا

Sara

جعفر صابری

آیئه تمام قد قاب چوبی که روی کفش کن کنار راهرو قرار داشت بار دیگر منعکس کننده چهره سارا بود.

سارا روی یک پا ایستاده بود و خود را نظاره میکرد . لباسی سر تا سر سفید وگوشواره هایی که نگینش الماسی بود لابلای موهای طلایی رنگ ساراچهره ءسفید همچون برف که دو باقوت آبی را در خود جای داده ئست به دست هم داده بودند و سارا زیبا تر از همیشه نمایان میکرد .سارا چرخی خورد و از اینکه میدید شانه ها یش در یک امتداد قرار دارند لذت میبرد درحالی که قطرات اشک از چشمانش جوشیدن گرفته بودآهی کشیدو

گفت :آه چی می شه

سپس سرش را پایین انداخت و به پای راست خود خیره ماند .پای چپش را به زمین گذاشت و دوباره همان احساس قدیمی را لمس کرد سنگینی تمام دنیا بر دوش چپش آمد و شانه چپش پایین افتاد.

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 13:47 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/شب آخر/داستان

 شب آخر

عقربه هاي ساعت شماته دار ساعت 7 بعداظهر را اعلام كرد.چشمان بي فروغ پيرمرد آرام گشوده شد ودر اطراف تخت خواب خود جمعي راديد كه دورش حلقه زده بودند. گويي به دنبال كسي مي گردد ودر ميان جمع نگاه خودرا چرخاند.اما ازگمشده اش اثري نديد نا اميد سر خود را به سوي ديگر چرخاند.گفت: وكيل مگر نگفتم به خواهرم بگوييد بيايد. وكيل در جواب گفت: چرا اما ايشان قبول نكردند.پيرمرد با خودگفت: حقم داره چون روزگاري بارها من دست رد به سينه اوزدم اما… ديگر اشك مجال ادامه دادن صحبت را به پيرمردنداد. وكيل جوان چند قدمي به جلوآمدوآرام گفت: براي شما ناراحتي خوب نيست دكتر گفته كمتر فكر كنيد. وكيل امشب شب آخرمن است ديگر هيچ چيز برايم مهم نيست.در هر صورت به خودتان مسلط باشيد. وكيل چه كساني اينجا هستند؟ تمام اقوام ودوستان شما.شركا،كارخانه داران بزرگ،تجاربازار وعده‌اي از تجار خارجي. وكيل توجوان فهميده اي هستي هميشه موردعلاقه ي من بودي من حسرت تو رامي خوردم وآرزوداشتم فرزندي چون توداشته باشم. حالا هم من جاي فرزند شما هستم. تشكر-تشكر دكتر هم اينجاست؟ بله. دكتر به طرف تخت پيرمردآمد.سلام كرده ونبض پيرمرد را مي گيرد. دكتر چند ساعت ديگر زنده هستم؟ مرگ هر كس به دست خداست.اما تو مي داني خدا از اول متعلق به بينوايان بود.خدا را بينوايان ،بدبخت ها،بيچاره ها،درمانده ها مي‌پرستند،نه پول داري مثل من… به من بگو تا صبح دوام مي آورم يا

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 13:44 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/نمایشنامه مرثیه کرد.

این نمایشنامه برای رادیو نوشته شده بود در سال۱۳۶۶ به قلم جعفر صابری

مرثیه کرد

 

مجلس اول

زن :ابو احمد …ابو احمد …ده پاشو مرد خجالتم خوب چيزيه تمام مرداي محل اين روزا كلي به جيب زدن …

مرد: باز چه مرگته زن ميذاري بتمرگيم يانه ،باز صبح شد ،خبر مرگت صدات رو بلند كردي …

زن : ابو احمد …حدس بزن صبح كي رو ديدم …ها …؟

مرد : عجب سئوالي ميكني من چه ميدونم تو صبح كي رو ديدي !

زن : اَه …خان بالا …خان بالا رو ديديم د ا شت از بالاي ده مي ا ومد …

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 13:35 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری /بندر لنگه 1390زمستان

جعفر صابری /بندر لنگه 1390زمستان /در حال تهیه فیلم وطنم.

زمانی که ایرلند اعلام استقلال از انگلستان کرد و در طی آن 9 جوان شورشی ایرلندی دستگیر و محکوم به مرگ شدند.

از آن جایی که حکم مجازات آنان قبل از ملکه ویکتوریا صادر شده بود ، او که تحمل اعدام کردن آنان را نداشت و به همین خاطر دستور داد تا آنان را به زندانی در مستعمره انگلستان یعنی استرالیا منتقل کنند .

حدود 40 سال پس از آن ، ملکه ویکتوریا از استرالیا دیدن کرد و مورد استقبال نخست وزیر آنجا یعنی آقای چارلز دافی(Charles Gavan Duffy ( قرار گرفت . وقتی آقای چارلز به اطلاع ملکه رساند که او یکی از 9 نفر ایرلندی محکوم به مرگ بوده است ، ملکه به راستی شوکه شد . ملکه از او پرسید که آیا از سرنوشت آن هشت زندانی دیگر خبری دارد یا نه ؟

او به آگاهی ملکه رساند که آنان همگی با یکدیگر در تماس هستند:

توماس فرانسیس(Tomas Francis Meagher) به ایالات متحده مها جرت کرد و خیلی زود به مقام فرمانداری مونتانا رسید.

ترنس مک مانس (Terrence McManus) و پاتریک دونا او (Patrick Don Ahue ) هر دو ژنرال ارتش ایالات متحده شدند و بسیار عالی خدمت کردند.

ریچارد اوگورمان (Richard O Garman) به کانادا مهاجرت کرد و فرماندار کل نیوفوندلند شد .

ماریس لین(Morris Lynne)و مایکل ایرلند) (Michael Ireland هر دو از اعضای هیئت دولت استرالیا شدند و جدا از هم به عنوان دادستان کل استرالیا انجام وظیفه کردند .

دارسی مگی (Darcy McGee) نخست وزیر کانادا شد . و در آخر جان میچل (John Mitchell) نیز در مقام شهردار نیویورک خدمت کرد .

همه ما نه تنها با سر خوردگیها و نا کامی ها بلکه با موانع و سدهایی در جاده های مختلف موفقیت روبرو می شویم. این داستان مصداق این جمله است : در معامله زندگی، گذشته شما هرگز برابر با آینده تان نیست.

سخن روز : من هفتصد بار اشتباه نکردم، من یک بار اشتباه نکردم. من زمانی موفق شدم که هفتصد راهی را که موفقیت آمیز نبود اصلاح کردم. هر گاه راهی را که عمل نمی کرد حذف کردم راهی را پیدا کردم که کار می کرد.توماس ادیسون……..

……………….و من چه بگویم !

[ پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 19:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/نقش خانواده /زن کجاست مرد کجاست؟

زن کجاست مرد کجاست !

یه نگاه به زندگی و اطراف خودمان بیندازیم آیا این  تمام آن چیزی است که ما از زندگی و عمرمان می خواستیم؟

بدنیا آمدیم که این گونه زندگی نماییم؟ قد بکشیم .مدرسه برویم .درس بخوانیم ازدواج کنیم بچه دار شویم و …آخرش چی؟شاید این سئوال کمی پیچیده باشد  و در این حال پاسخی ساده داشته باشد چراکه در واقع زندگی بیش از این هم نیست اما همین زندگی که ما از آن صحبت می کنیم هر روزش 24 ساعت است و هر ساعتش شصت  دقیقه  که تماماً در اختیار شماست تا بتوانید از آن لذت ببرید و زندگی کنید .به درازای چهل ،پنجاه یا حتی صد سال…این آن چیزی است که باید به آن پاسخ دهیم .گاهی وقت ها فراموش می کنیم با انسانی که زندگی می کنیم به عنوان دوست و یا همکلاسی و یا هم اتاقی و یا همکار و یا حتی شریک زندگی عمری است با خصوصیات درست یا غلطی زندگی کرده برای نمونه از میوه ای بدش می آید و یا از کلمه ای دل خور می شود و یا ازغذایی بدش می آید و احترام به خواسته و سلیقه اش کمترین کاری است که می توانیم برای او که می شناسیمش انجام دهیم . توهین، تمسخر و …شایسته شخصیت ما نیست .که به علایق او توهین کنیم.زندگی ما مال ماست و زندگی زیباست .می توان با کمی همت و برنامه ریزی در آن نه تنها برای خود بلکه برای دیگران نیز بهترین شرایط را بوجود آورد تا دیگران از با ما بودن لذت ببرند .کمک به دیگران و اطرافیان طوری که وجودمان ارزش داشته باشد و نبودمان حتی برای لحظه ای برای اطرافیانمان سخت و دلگیر باشد .می توان کاری کرد که جامعه و دوستان و مردم شهر و دیارمان نیز از بودن در کنار ما شاداب باشند . چرا باید چنان زندگی را به خود و دیگران سخت نماییم که از بودن در کنار ما آزرده خاطر باشند و اگر همسر یا دوست شما هستند از شما فراری باشند و سخت ترین لحظات زندگی شان با شما بودن باشد . قبول کنید این که ناچار باشید یا ناچار باشند شما را تحمل نمایند و به روی خودشان نیاورند هیچ لذتی ندارد . به دنبال این باشیم که اگر می توانیم نقاط ضعف زندگی خودمان را پیدا کنیم و به برطرف نمودن آن تلاش نماییم . از خواب و استراحتمان کم کنیم مطالعه داشته باشیم وقت بیشتری به اطرافیانمان تعلق بدهیم در گفتار و رفتارمان تغییرات کلی حاصل نماییم نه برای دوستمان و یا شریک زندگیمان، بلکه برای ترقی و رشد شخصیت خودمان، و بدانیم که این تحولات ،بی شک روی همه ی جوانب زندگیمان تغییر می گذارد . عشق را در گذشت و گذشت و صبوری در برخورد با مشکلات نشان دهیم .لقمه نانمان را با محبت تقسیم نماییم تا همه از آن بهره مند شوند . باور داشته باشیم که اگر به روشنایی چراغ همسایه بیندیشیم اطراف  خانه خودمان روشن تر خواهد شد . این روز ها فحش و ناسزا در خانواده ها زیاد شده حتی کتک زدن، گاه کودکان هم برای اثبات حقانیت خودشان رو به کتک زدن خواهر و یا برادر کوچکترشان و یا دوستانشان می نمایند این از کجا سر چشمه می گیرد جز از منش و روش  تر بیتی ما؟ این ثمره عمری است که ما در اختیار داشته ایم . روش زندگی ما اگر هر چیزی باشد به خودمان تعلق دارد تا زمانی که به دیگران آسیبی نرساند این که شما چه غذایی را دوست ندارید کاملاً شخصی است و لی این که چگونه رانندگی کنید و زباله ی داخل اتومبیلتان را از پنجره بیرون بیندازید دیگر شخصی نیست تربیت غلط شما ،یک جامعه را تهدید می کند . خاطری از  استاد زنده یاد مرحوم پرفسور حسابی هست که : یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم. می خواهم در روستایمان معلم شوم.

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی توانی به من قول بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند.یادش گرامی و روحش شاد .

 چگونه انسانها به فر دا و فردا های حتی پس از خودشان این گونه می اندیشند و ما از لحظه لحظه زندگی خود به سادگی می گذریم . زندگی شیرین مشترک مان را که با کمی چاشنی گذشت و معرفت می توانیم شیرین کنیم ،می کنیم جهنم و به جای توهین و تمسخر یکدیگر از واژه های زیبایی که خوشبختانه در زبان شیرین فارسی هم کم نیست بهره نمی گیریم . باور بفر مایید حتی اگر طرف مقابل شما هم با این کلمات آشنایی نداشته باشد شما می توانید با بکار بردنشان او را به مرور زمان آشنا نمایید که ادب و گذشت زیباتر است. باور کنید چون خداوند ازدواج را یک قرار داد و عقد خدایی می داند جدایی و شکستن این عقد را هم ناشایست می شمارد  زمانی که این عقد و قرار داد را بستید قرار بوده که چون همان روز های اول با شیرینی همراه باشد .انشاءالله. سخنم با خواهران عزیز محترم است که کاری کنید تا همسرتان دلش بخواهد زود تر به خانه بیاید و بیشتر در خانه بماند و وقت بیشتری را با خانواده سپری نماید آن همان زندگی و زیبایی عمر است که نیمه بیشترش در ید قدرت شماست.

ارادتمند

جعفر صابری

 

[ پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 19:6 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/مهر…

سر مقاله ۲۷۸

مهر

 

کمی به اطراف نگاه کرد و سپس دستانش را در میان سطل بزرگ زباله فرو برد و کیف کوچکی را بیرون آورد و شروع به تمیز کردنش نمود . حالا دیگر من از کنارش باسرعت عبور کرده بودم و او را در آینه می دیدم… این تمام گنجی بود که او یافته بود تا بی شک کودکی را شاد نماید این کودک شاید فر زندش باشد که در انتظار باباست تا برای رفتن به مدرسه اش  لوازمی تهیه کند…خوب یادمان هست هنگام  رفتن به مدرسه چقدر خوشحال بودیم که کیف و کفش و لوازم التحریر نو داریم .چقدر ذوق مداد پاکن هایمان را داشتیم .چقدر به تعداد مداد رنگی هایمان می نازیدیم .شش رنگ تا سی و شش رنگ ، و شاد بودیم که مهر شروع شده .اما همین روز های پراز شاد ی  برای ما، روز های پر از اضطراب و غم برای خیلی ها بود .خیلی از پدران و مادران و کو دکانی که دستشان خالی بود و کیفشان تکراری ،کیفی که از سالهای قبل مانده بود و یا اینکه از دوستی رسیده بود و یا از بازار دست دوم فروشی ها خریداری شده بود.

اما  آیا خاطره کودکی که پدر کشاورزش  را صاحب زمین، از کشت و کار  منع کرده و به نا چار به کارگری در کارخانه ریسندگی رو آورده را شنیده ای؟ همان پدری را می گو یم که بعد از کمتر از دو سال چون از هوای پاک طبیعت جدا شده بود و به زیر زمین های  نمناک و مرطوبت کارخانه رفته بود دچار بیماری شد و مرد. در حالی که پسر بزرگش که فقط 14 سال داشت  را به اندازه یک وصیت هم ندید. و آن فرزند تا آخر عمر در حسرت  آخرین  کلام پدر بود…فرزندی که با فقر و سختی زندگی می کرد و می دید که مادرش پیله های پنبه را چگونه با سرانگشتان دست همیشه مجروهش،  چون زنان کارگر دیگر باز می کرد و شعر آمدن روز های خوش را زمزمه می نمود تا فرزندش بزرگ و بزرگ تر شود و آن فرزند بزرگ شد آنقدر که  ایران به او افتخار می کرد. او نه برای علاقه، بلکه برای ارزانی ،سخت ترین رشته دانشسرا را انتخاب کرد و سرآمد شد . کمتر کسی در ریاضیات به جایی رسیده و از درس او بهره مند نشده و یا نامش را نشناخته، بله صحبت از استاد مر حوم دکتر پر ویز شهریاری است  کسی که با آن همه سختی و رنجی که در کودکی متحمل شد توانست به سختی بخندد و بدرخشد . استاد زند یاد پر ویز شهریاری  صاحب کتب بی شمار و تر جمه های فراوان است مجله آشنایی با ریاضیات و ماهنامه چیستا همه و همه نتیجه تلاش علمی و همت والای او بود.بی شک کم نیستند انسان های والا مقامی که بشریت به نامشان و یادشان افتخار می نماید و اینها همه از مهر وطن و تلاش خودشان است که این گو نه زنده یاد مانده اند . آری اینها را گفتیم و نوشتیم که می شود در زجر و درد هم کمر همت بست و تلاش نمود، کم نیستند افرادی که در اوج خوشبختی و سر خوشی به فلاکت و بد بختی رسیده اند و ثروتشان به کارشان نیامد… اینجا نقش تر بیتی و همت والای  والدین است که کار ساز است  .امید وارم در این مهر ماهِ پیش رو، مهرو انسانیّت مان را شامل افرادی که شایستگی رشد و موفقیّت را دارند نموده و انسانیّت مان را یک بار دیگر نشان دهیم و فرزندان ایران را فر زندان خود بدانیم. از دور ترین نقطه این آب و خاک گرفته تا داخل خانه ی خودمان…

ارادتمند

 جعفر صابری

[ سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 21:16 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

جعفر صابری/آب دریا را اگر نتوان چشید…

 سر مقاله ۲۷۷

 

آب در یا را اگر نتوان چشید…

 

دوست ارجمندی داریم به نام آقای محسن مسعودی ،ایشان مرد ی است فر هیخته و به شدت وطن پرست و مسلمان، در سخت ترین روز های دفای مقدس به عنوان یک ایرانی کمر همت بست و در مقابل تحریم های دشمن، کار های ارزشمندی نمود از جمله ساخت فیلتر هایی برای وسایل سنگین  و ماشین آلات جنگی… آنچه این مرد را برای ما دوستان، شاخص می نماید همت والای اوست .آقای مسعودی به هیچ کاری نه نمی گوید و در هر زمینه ای حرفی برای گفتن دارد، جالب این که اگر هم نداند آنقدر تحقیق و مطالعه می نماید که چیزی برای گفتن بیابد و برای بیشتر موارد هم راه حلی دارد . سالهاست در جمع دوستان به مطرح کردن مشکلات اجتماعی می اندیشیم و او هم راه حلی پیشنهاد می نماید .که گاه اجرایی هم می شود . چند سال پیش طرحی را ارائه داد که بسیار جالب به نظر می رسید و آن ین بود که ما چرا باید دغدغه واردات محصولات کشاورزی و بیکاری را در کشور داشته باشیم چرا از این همه آب و منابع طبیعی بهره مند نشویم و کار ی ننماییم. برای نمونه همین در یا های شمال و جنوب کشور مان با این همه آب و منابع آبی، بهترین راه هستند که به کشاورزی ما رونق دهند . البته دلایلی را  آوردیم که طرح به کناری گذاشته شد ،اما جالب این که چندی پیش خواندیم و دیدیم طرحی است که آب در یای شمال را بیاورند و … برای ما که با این طرح غریبه نبودیم جای تعجّب بود که چرا دوستان و عزیزان صاحب نظر کمی نمی اندیشند،  دنیا بویژه کشورهای حاشیه دریای مازندران اجازه ی این کار را نمی دهند و بطور کلی منطقی نیز نیست که آب در یا را بیاوریم و شیرین نماییم و استفاده کنیم . اولاَ ازآلوده  کردن آب دریا جلو گیری کنیم و در ثانی  همین قدر که از بهترین منابع آبی که بی رویه وارد در یا می شود بهره مند شویم خودش عاقلانه ترین کار ممکن است . و نیازی به چنین سر مایه گذاری کلانی نیست بلکه بهره مندی از امکانات موجود است . بجای آنکه در یایی را خشک کنیم و از بهترین جاذبه

گردشگری و طبیعی، کمترین بهره مندی را نماییم از شرایط عقلانی تری برای پروژه های خود استفاده نماییم . ما که جمعی علاقه مند به ایران و آبادانی ایران هستیم و بی شک چنان کارشناس هم نیستیم تا این اندازه عقلمان می رسد، چرا کارشناسان و مدیران لایق کشور کمی بیشتر نمی اندیشند ؟ که همین آقای مسعودی پاسخی شاید درست داد و آن این بود که مشکل کار عدم تجربه و تحصیلات نیست، مشکل راه های رسیدن به خدااست …!بی شک وقتی می شود .

در یاچه ای را خشک کرد چرا کویری را  دریا نکنیم… و آب دریا را شیرین نکنیم!یا آب در یا را نبریم کویر …اینها همان می شود که دانشگاه می سازیم ،استاد تر بیت می نماییم و دانشجو تحصیل می کند و بعد میرود خارج از ایران تجربه و تحصیلات وعلمش را که اینجا آموخته برای آبادی  و آبادانی دیگرکشورها خرج می نماید! وبا این سه جمله از سه بزرگ حرفهایم را به پایان می رسانم. نیمی از مردم جهان، افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستن ونیم دیگرافرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند. رابرت لی فراست………..همیشه حرفی بزن ،که بتونی آن را بنویسیوچیزی را بنویس ،که بتوانی آنراامضا کنی و چیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی.ناپلئون  بنا پارت…اگر یک سال ثمر از کار ی را که خواستی  گندم بکار،اگر دوسال خواستی  درخت بکار اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده .کنفوسیوس.

قر بان شما .جعفر صابری

[ سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 21:14 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

نامه ای به شما!

 

با شما هستم عزیزم:

بله با شما والدین محترم،قبل از هر چیز عرض سلام و ارادت دارم و امید وارم برای انتخاب شایسته فردایی بهتر برای فرزندت کمی وقت داشته باشی.

لازم می دانم خود و انگیزهای این کار بزرگی که شروع نموده ام برایتان بگو یم .من جعفر صابری مدیر عامل موسسه فر هنگی ،هنری،انتشاراتی،آموزشی و مطبوعاتی آشتی هستم .موسسه ای که با شماره ثبت 8337 و نام آشتی نشان می دهد که بیش از بیست سال است در کشور فعالیت داشته و دارد . موسسه ای که صاحب اولین هفته نامه خانوادگی با نام همسر است و بیش از پانزده سال است که منتشر می شود . موسسه ای که اولین هنرستان هنری غیر انتفاعی پسرانه را در ایران افتتاح نمود و موسسه ای که در نشر و آموزش و تحقیق و مطالعه سعی نموده همواره جزء اولین ها باشد . اما همه ی مقصود من این نیست که از خود و موسسه آشتی بگویم .هدف من و همکارانم این است که از دلایل و انگیز های کاری بگویم که برای ما بسیار اهمیت دارد و آن آینده کشور عزیزمان ایران است .بی شک شما هم مانند ما معتقد هستید آینده ایران را همین فرزندان کوچک ما می سازند و از این رو بی تفاوتی، به روش پرورش و آموزش آنها لطماتی را نه تنها به فردای جامعه بلکه به آینده خود این فردا سازان می زند. اگر زرّه ای اندیشمند باشیم و به دنبال سود کلان و دائمی، باید به فر دای این نسل نونهال بیشتر بیندیشیم .اما این یک واقعیت است که متاسفانه بعلت مشغله فراوان و هزینه های بالای زندگی و همچنین زندگی آپارتمان نشینی حتی اگر هم ما بخواهیم نمی توانیم کار قابل توجهی برای فر زندانمان انجام دهیم .اینکه به کلاس زبان و یا ژیمناستیک و یا موسیقی و حتی کلاس قرآن بفرستیمشان تمام وظیفه ما انجام نمی شود .اولاً وقت فراوانی از ما می گیرد و ثانیا هزینه بر می باشد و ثالثاً اگر به عللی وقفه ایجاد شود گویا تمام تلاش ما به هدر رفته است …واین است که ما بعد از بررسی و مطالعه فراوان بیش از سه سال تصمیم گرفتیم تمام تلاشمان را برای ایجاد یک سیستم پرورشی و آموزشی قرار دهیم که از ابتدا یی ترین آن یعنی پیش دبستانی شروع می شود .پر واضح است این پروژه به لطف خدا ادامه خواهد یافت و از امسال که ما چراغ پیش دبستانی را روشن نموده ایم برای سال بعد دبستان و سپس مقاطع دیگر را راه اندازی خواهیم کرد . امروز ما خود را آماده پذیرایی از 40 دانش آموز نموده ایم و در این پروژه نه تنها کارشناسان و معلمین محترم و با سابقه آموزش و پرورش بلکه چند موسسه و سازمان نیز همکاری با ما را شروع نموده اند . هدف ما استعداد یابی و کمک به پیشرفت علمی ،تحصیلی و… دانش آموزان است . بیش از بیست سال سابقه وتخصص آموزشی ما در کنار تجارب و تخصص دیگر همکارانمان بستری را فراهم خواهد نمود که ورودی های امسال ما کمتر از سه ماه دیگر تغییرات چشم گیرشان را به نمایش بگذارند.

این که ما از تصاویری رنگی و یا نوشته های آنچنانی استفاده ننموده ایم بیشتر بدلیل این بود که معتقد هستیم نباید شعور مردم را رنگامیزی کرد.تبلیغ ما حسن نام ماست. کافیست کمی وقت برای دیدار و گفتگو با مشاوران ما اختصاص دهید . این کمترین کاریست که امروز شما می توانید بطور رایگان برای فرزندتان صرف نمایید.

www.ashti.ir

http://andisheh-91.blogfa.com

 

ارادتمند شما

جعفر صابری

یک فرصت استثنایی برای انتخابی درست

استعداد یابی و گام نهادن در سرآغاز یک زندگی بهتر…

پیش دبستانی

اندیشه

زیرنظر مجرب ترین کارشناسان و معلمین باسابقه آموزشی و پرورشی کشور

با به روزترین متد آموزشی جهان

برنامه های آموزشی

زبان انگلیسی،ژیمناستیک،شنا، نقاشی،موسیقی ،بازیگری …

مهد قرآن

برنامه های متنوع و اردو های آموزشی

کلاسها شنبه تا پنج شنبه از ساعت 30/7 تا 30/13

برنامه های مشاوره ویژه خانواده ها وسمینار های خانوادگی

بر نامه های ویژه کودکان بیش فعال و استعداد

یابی ویژه کودکان، زیر نظر کارشناسان این امر …

انتخاب کودکان برای بر نامه سازی تلویزیونی ، سینمایی و تئاتر

افتخار ما سابقه درخشان ماست که بیش از بیست سال در سراسر کشور می درخشد.

موسسه فر هنگی ،هنری آشتی،فر هنگسرای طبرستان، موسسه شکوه، کانون فرهنگی تبلیغی اندیشه، هفته نامه همسر ،گروه فر هنگی ورزشی میثاق …اسپانسر های این پروژه پرورشی و آموزشی می باشند…

خیابان ستار خان بعد از فلکه اول نرسیده به چهار راه خسرو جنب خانه فراز کودک پلاک 599

ثبت نام فقط حضوری

شرایط ویژه برای پرداخت شهریه

مکانی مناسب برای مادران و پدرانی که به آینده فرزندشان بیشتر از هر چیز می اندیشند و می دانند که خشت اول تا چه اندازه کارساز است .ما در کنار شما هستیم نه در مقابل شما…

«روز مادر»، در هر کشور و نزد هر ملتی که باشد روزی ارزنده و بایسته‌ است. دومین دوشنبه از ماه ژوئن هر سال «روز مادر» افغانی‌هاست. در ادبیات مردمی هر ملت، «لالایی‌»های مادران، جای خاص خود را دارد. فرصتی دست بدهد مجموعه‌ای از «لالایی»‌های شنیده و ناشینده را با صدای خوانندگان مختلف در ترانه‌های ایرانی در اینجا می‌گذارم. امروز اما ترانۀ «للو» را با صدای «مهوش» خوانندۀ نام‌آشنای افغان بشنوید!

« للو »

آ للو، ای کودک افغان للو
طفلک بی‌دارو و درمان للو
خار لوچ دشت و بیابان للو
ای همه سو خشم و تو ویران للو

ای همه خواب و تو پریشان للو
آ للو، ای کوددک افغان للو

کودک من، بارش و باران رسید
نوبت بیداد زمستان رسید
رنج دگر غیر غم نان رسید
موقع خواب دیدن طفلان رسید

خورده به رخ سیلی دوران للو
آ للو ای کودک افغان للو

زین همه بیداد اگر سر شوی
وارث این ملت اختر شوی
روزی اگر صاحب لشکر شوی
قافله سالار مقرر شوی

ظلم مکن بر سر انسان للو
آ للو ای کودک افغان للو

صبر خدا کن که خدا عادل است
دادرس و چاره گر مشکل است
می‌رسد این غصه به پایان للو
آ للو ای کودک افغان للو

 

http://andisheh-91.blogfa.com

[ جمعه دهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 21:14 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

مرا حلال کن!داستانی به قلم :جعفرصابری

مرا حلال کن!

داستانی به قلم: جعفر صابری

دستان فريبا در دستان رزا سرد و بي جان شده بود و چشمانش كه برنگ آسمان بود خيره به چشمان او دنيائي حرف را در خود داشت. رزا با ناباوري تمام دوباره دستان فريبا را فشار داد و گفت :نه نمي گذارم تو بميري!

دقيقاً در چنين شرايطي پروانه داخل آمبولانس كيلوترها انطرف تر از اينجا مثل امروز فريبا مي رفت تا سفر واقعي و بي بازگشت خود را شروع كند و فريبا با گريه مي گفت : نه خواهرم نه نيم گذارم توبميري اما چند لحظه بعد قبل از ورود به بيمارستان پروانه جان به جان آفرين تسليم كرده بود.

ادامه مطلب

[ چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 14:51 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

حیدر بابا

حیدر بابا

حیدر بابا اینجا وطن من است ، حیدر بابا اینجا قطعه ای از تن من است ، حیدر بابا اینان هم وطنان من هستند ، حیدر بابا اینان شب قدر تو در خون غلطیدند ،حیدر بابا …. حیدر بابا… من نمی دانم کودکی در بغل بابا ،شکسته استخوان و کبودچهره دیده ای! حیدر بابا اشک فرزند دور مانده از مادر دیده ای؟ حیدر بابا سینه  شکسته زیر تیر چوبی سقف ویران دیده ای ؟حیدر بابا دست نا توان در کمک به همسرزیر خاک مدفون شده در مقابل چشم شوهر دیده ای؟ حیدر بابا لالایی مادر فرزند شیر خوار از دست داده دیده ای؟ حیدر بابا آذر بایجان  شکسته دل دیده ای ؟ حیدر بابا …حیدر بابا…من چه گویم …هیچ غیرت مرد ان دست خالی را دیده ای؟

آری   یک بار دیگر خدا وند رحمان رحمت بندگانش را به حیطه آزمون گذارده تا در عیدی بزرگ شادیمان را با عزیزانمان تقسیم نماییم .  همکاران هفته نامه همسر و موسسه فرهنگی هنری  آشتی  با توجه به تعامل و همکاری که سال هاست با سازمان داوطلبان هلال احمر دارد تصمیم گرفت برای  انجام وظیفه ،اطلاع رسانی و جذب کمک های مردمی  ملت شریف ایران در جای جای وطن عزیزمان ایران ویژه نامه ای را به چاپ بر ساند  که انشاءالله راهی باشد برای کمک رسانی به این عزیزان هموطن بی شک بهترین و شایسته ترین راه همیاری زلزله زدگان  طی بررسی و گفت و گو با مسئولین محترم سازمان هلال احمر کمک های نقدی و یا اقلام خوراکی با ماندگاری بالا مانند کنسرو  ها و برنج و روغن می باشد ونه خوراکی هایی که زود خراب  و فاسد می شوند. کمک های نقدی نیز به حساب ویژه 99999 بانک ملت  که اعلام شده واریز شود .

در پایان ضمن عرض تسلیت به کلیه باز ماندگان این حادثه جان گداز طبیعی آرزوی صبوری و سلامت و بهروزی فرد فرد ایشان را داریم  و امید وارم ملت عزیزمان یک بار دیگر با حضور ارزشمندشان در یاری رساندن به  همنوعانشان ، شأن و شخصیت خود را  در هم نوع دوستی به نمایش بگذارند و بدانند که :

یاران ره  عشق  منزل  ندارد

این بهر مواج ساحل ندارد

با عرض تسلیت:جعفر صابری

[ پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 14:29 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سرمقاله276

خوش به حال دیوانه

یادش بخیر قدیما آدمای گرفتار با دستای خالی اما همت عالی کمر غیرت می بستند و تو گر مای تابستان قالب یخ را که تو گونی پیچیده شده بود را می شکستند و بعد از شستن ،آب روش می ریختند و آب رو می فروختند و یا با یه پیت حلبی تو کوچه راه می افتادند و با صدای بلند داد می زدند آب حوضی آب حوضی و پاچه شلوارشون رو بالا می زدند تا آب حوض را خالی کنند و یا تو زمستونای سرد و برفی با یه پارو راه می افتادند و می گفتند برفی برفی …از این راه اموراتشون هم می گذشت و این تنها در ایران ما نبود حتی یک مثال بود که می گفت: یخ فروش مصری فر یاد می زد بخرید سر مایه کسی را که اگر نخرید آب می شود!.مردم به کم اما سالم دل خوش بودند تمام ناراحتی همسایه ها بودن کفتر بازهای مزاحم رو پشت بوما بود. یواش یواش مردم گرفتاری هاشون بیشتر شد خیابو نا تنگ تر و ماشینا بیشتر حیاتها کوچکتر و آب سرد کن ها ی برقی هم آمد خلاصه خیلی چیزا عوض شد .راستش همت ها هم کم و کم تر شد .این اواخر حتی کار خانه های بزرگی که دو یا سه شیفت کار می کرد و کلی کار گر داشت هم تعطیل شد .حال سر این همه کار گر بی کار چی آمد الله اعلم . نمونه اش همین چهارراه چیت بافی بود که یکی از بزرگ ترین کار خانه های تولید پارچه خاور میانه در زمان خودش بود یادمه درست در آخرین روز های تعطیلیش یکی از کار گراش که نمی دونست بعد از تعطیلی این کار خانه باید چه کار کنه رفت داخل یکی از اتاقهای طبقه بالاش خودش رو حلقه آ ویز کرد اما فایده نداشت و این کار خانه مثل خیلی از کار خانه های دیگه تعطیل شد . تجار بنام و سر شناس، آدمهایی که دستشون به دهنشون می رسید بیشتر تر جیح دادند بجای تولید ،وارد کنند هم جا کمتر می خواست و هم هزینه اش کمتر بود سودش هم شکر خدا سه یا چهار برابر بیشتر . درد سر مالیات ،بیمه ،استاندارد و ده هاچیز دیگه رو هم نداشت بیچاره آدمای باغیرت که دنبال کار می گشتند هم حتی کارهایی مثل آب فروشی و یا کشیدن آب حوض هم گیرشون نمی آمد ! اما من و امثال من هر وقت از چهارراه چیت بافی و یا کنار کار خانه ی دیگری رد می شدیم به این فکر می کردیم که ای بابا مگه سال ها پیش تو همین خراسان خودمون بهترین کفشها را برای سر بازان ارتش هخامنشی تولید نمی کردند ارتشی به آن بزرگی که سال ها در جنگ و سفر بود و یا تو همین اصفهان خود مون تولید توپ های نظامی داشتیم و یا باز تو همین خراسان خود مان انواع پار چه تولید می شد که به لحا ظ زیبایی و مقاومت زبانزد دنیا بود خلاصه چی شد که این طوری شد . یا از لطفعلی خان زند که برای مر دم حمام عمومی می ساخت و کارهاش توسط مستشارهای خارجی بویژه فرانسوی به مردم دنیا گفته می شد ، طوری که کا مل کننده انقلاب فرانسه شد .چی شد که صنعت توپ خا نه ساز ما تعطیل شد و یا پارچه بافی ما نا بود شد ، مگه جز این بود که فتحعلی شاه از دخالت انگلیسی ها تر سید کار خانه عباس میرزا کار دستش بده و برای همین کار خانه مهمات سازی آن روز گار ها را تعطیل کرد . و یا همین دولت فخیمه انگلستان نبود که زمان قحطی ،آب رو که از چشمه داخل حیاط سفارت خانه اش در خاک ایران و شهر تهران می جو شید گالن گالن به ملت نیاز مند می فروخت . چی شد که ما تونستیم زمان هخامنشیها و یا همین نادر در بیشتر جنگ ها شر کت کنیم و پیروز و سر بلند در بیاییم و نیازی به آموزش نظامی مستشار ها ی خار جی نداشتیم اما بعد ها اسلحه دست گرفتن هم باید یادمون می دادند! به قول دوستی می گفت اجازه کار نمی دن بعد می گن ملت بی لیاقتی هستین! بابا یه نگاه به بعضی از صنعت های کشور مون بیندازید ببینید همین ملت به اصطلاح

بی لیاقت چقدر لیاقت نشون داده ،ماهواره هوا کرده صنعت نفتش رو مستقل کرده ،وای گفتم صنعت نفت داغ دلم تازه شد . همین صنعت نفت رو زهای اولش که رضا خان می رفت شیر نفت رو ،رو انگلیسی ها ببنده، بنده ی خدا نمی دونست که این شیر ها طوری طراحی شدند که بر عکس کار می کنه و هر وقت بسته بشه یعنی بازه و هر وقت باز باشه هم که بازه… امسال که نامش شد سال تولید ملی و حمایت از سر مایه ایرانی یه نفس عمیقی کشیدیم گر چه هنوز خبری نیست . دِ اگه خبری بود خدا وکیلی تو کشوری که چهار فصل خدا را داره گوشت گوسفند باید بیش از بیست هزار تو مان باشه و یا مرغ کیلویی هفت هزار تومان ، سال 1373 بود که یکی از مراکز، اقدام به ورود مرغ کرده بود صاحب همین قلم با مدیر اصلی آن مرکز مصاحبه کرد و بعد از مشخص شدن اینکه باید تولید را بالا برد پرسید شما چرا مرغ وارد می کنید و … این روزها می شنویم که برزیل جزو اولین کشور های مهم دنیا شده چرا! انقدر مهم که… بگذریم . همینقدر بگم که یادش بخیر یه خواننده قدیمی بود که می خوند خوش بحال دیونه که همیشه خندونه… عقل و دانش و هوش وقتی ارزش داره که یکی گوش کنه بابا دیگه به چه زبونی به شما حالی کنند لااقل مر دونه به حر مت نام امسال یه کاری کنید و آستینی بالا بزنید والله بالله این ملت لیاقت بیش از این ها رو داره و می تونه به دنیا نشون بده که هم غیرت داره هم همت و هم لیاقت!

التماس دعا

جعفر صابری

[ جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 18:33 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سرمقاله275

پول نداری هیچی نداری !

یک روز تو مغازه یکی از دوستها ی همکارم نشسته بودم که دوست دیگری هم وارد شد و از قد یمها گفتیم و خندیدیم از روز های جوانی و شادابی و سر خوشی .صاحب مغازه که که با مدرک دوم راهنمایی رفته بود سر بازی و بر خلاف من و دوست دیگر مان که دیپلم و فوق دیپلم بودیم بطور کل درس را کناری گذاشته بود و بعد از ده پانزده سالی که از سر بازی بر گشته بود شکر خدا مغازه و کسب و کار پر رونقی راه انداخته بود، ضمن پذیرایی از ما، سخنرانی زیبایی هم ایراد فر مود که خواندنش برای شما در این ایام ماه مبارک رمضان خالی از لطف هم نیست. بی شک پس از سی و سه سال انقلاب اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلی و سال ها تحریم و گر فتاری این گونه نوشته ها مرحمی بر دل خیلی از مر دم شریف و با شرف ایران می باشد. بگذریم به اعتقاد دوست صاحب مغازه ما پول که نداشته باشی هیچ چیزی نداری! برای نمونه می فر مود شما می روی داخل مسجد محله تان نماز مغرب است هم محلی می آید گرفتار است دختر دم بخت دارد و یا بیماری در بیمارستان ، کمک می خواهد ،امام جماعت به حضار نگاه می کند، آقای دکترای الهیات و فلسفه ،آقای مهندس شیمی فارغ التحصیل از دانشگاه صنعتی شریف ،آقای فوق لیسانس ادبیات و …. هم تشریف دارند با یک دنیا معلو مات و کمالات حاج احمد بنا هم هست… کدام یک راحت تر دست به جیب می کند و یک میلیون تو مان به شخص نیاز مند کمک می کند؟ و یا در مجلس ختمی خانواده نیاز مندی که عزیزی از دست داده همه هستند کدام شخصیت راحت تر اقدام به خرج کردن و حل مشکلات بازماندگان می نماید . برای ساخت ضریح حرم حضرت عباس در عراق کدام شخصیت جان فدایی می کند و پا پیش می گذارد! هیئت عزاداری کدام شخصیت ها در محله همواره پر از جمعیت مشتاق و سینه زن می باشد! دوست تحصیل کرده من که تحت تأثیر این بیانات قرار گرفته بود گفت : حق باشماست اما ملاک ،پذیرش خداست شاید گاهی مواقع اندک همت مردم عادی به مراتب نزد خدا وند از جا ه و مقام بالا تری بر خوردار باشد و بطور کلی ملاک ،تقوا و درستکاری انسان ها است نه مال و ثر وت ایشان ! همان دوست سخنران اولمان پاسخ داد . برادر من ، من که نگفتم این بابا دزدی کرده داره خیرات می کند گفتم پولداره وداره از مالش می گذرد . کاری که آدم بی پول حتی نمی تواند در مقابل خانواده خود سرش را بالا بیاورد . بچه چیزی می خواهد مثلاً یک لب تاب ساده ، دانشجو است و نیاز به این وسیله دارد . حال این بابا با تمام کمالات و سوادش باید بگو ید فر زند عزیزم در فصل سوم از باب پنجم کتاب المفتاح…. آمده که قناعت کنید تا بزرگ شوید؟ بابا بی خیال یادتون می یاد وقتی خد مت من تمام شد شما داشتید درس می خوندید و من بر می گشتم همان کار گاه نجاری که قبل و یا در طول خدمت توش کار می کر دم . حال من چی دارم شما چی دارید بیست و پنج سال گذشته رو ،رها کنیم من با پول ماشینم، تمام زندگی و خانه شما رو می خرم، نه که خدای نا خواسته فخر بفروشم نه ،می خوام بگم آیا این درسته … تمام روز روزه می گیرید گرسنه و تشنه … یکی هم که جلوی شما از روی بیماری و یا اصلاً لجبازی روزه می خوره به شما بر می خوره که طرف بی خداست اما درست موقع افطار که می شه می بینید سفره بعضی ها پهن می شه که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش گیر میاد، خود شما هم پای سفره این آدم نشستید! باز دوست شریف ما اجازه خواست و گفت : اینها که من و امثال من انجام می دهیم عشق است! با گفتن این جمله دوست دیگرمان آتش گرفت و گفت: بابا دست بردار انگار تو این مملکت نیستی ؟! دختره هنوز وارد خانه پسره نشده میره مهرش رو اجرا ء می گذاره همون که قرار بود با لباس سفید بیاد و با لباس سفید هم از دنیا بره . چه عشقی کدوم عشق کدوم خدا اینا خدا می شناسند! خدا کجاست که درد دل پسر مردم رو که از رو بی کاری و گرفتاری نمی تونه کرایه خانه و اقساطش رو بده ،بشنوه این چه خداییه که شما دارید و ما نداریم . نه ، نه برادر ، پول که داشته باشی خدا را هم داری بهترین زن ،بهترین خانه وزندگی را خواهی داشت چرا که همه به تو احترام می گذارند، زنه مگه چی میخواد آرامش و آسایش آبرو و یه زندگی راحت .دوست دیگرم رو به من که ساکت نشسته بودم کرد و گفت : من بیست ساله ازدواج کردم و شکر خدا به اندازه خودم دارم، بچه های خوب همسر خوب و زندگی آروم و آسایش … باز همان دوستم گفت : ببین خدا را شکر همسر تو خوبه بچه هات هم خوبن تو چقدر برای این ها خوب بودی تو برای بچه هات وهمسرت چه کار کردی ؟برای پسرت یه ماشین ساده خریدی و یا همسرت را به یک سفر زیارتی و یا تفریحی بردی . اصلاً شمال ویلا داری ؟می دونی اون هم حق داره تفریح کنه و شاد باشه اون جوانیش رو پای تو گذاشته تا حالا دستش رو گرفتی با خودت یه سفر خارجی ببری و فقط تفریح و استراحت باشه نه کار و …من حرفشر رو قطع کردم و گفتم برادر خیلی چیزها حق با شماست اما یه چیزهایی هم هست که شما به آن واقف نیستی و یا کمتر به آن توجه می کنی برای نمونه این مشکلات که می گی مثل فقر و گرفتاری و یا ازدواج های مشکل دار و یا هر چیزی که گفتی من فکر می کنم بر خواسته از مشکلاتی است که شما و آدمهایی از جنس شما با آنها گریبان گیر هستند و راستش در فر هنگ ما و خانواده های ما نیست، بچه هایمان هم مثل خودمان پر ورش یافته اند و گاهی وقتها یک کامپیوتر در خانه برای همه ی اعضای خانه کارآیی دارد و بدون آنکه نیازی به سفر خارج باشد عشق و علاقه بین همسران در یک سفر داخل هم دو چندان و یا صد چندان می شود بچه های ما نه برای اینکه وسیله ندارند بلکه برای اینکه زود تر و کم هزینه تر به دانشگاه و محل کارشون برسند مثل خیلی های دیگه از جنس خودشون با وسایل عمومی سفر می کنند و اگر هم کسی در مسجد محله ما بیاد بی شک افراد فر هیخته و کار بلدی که انجا هستند نه ماهی خوردن بلکه ماهی گرفتن راهم یادش می دهند . خدا برای هیچکس بد نخواهد ،اما اگه برای کسی مشکلی پیش بیاد این افراد می دونند چطور دست به دست هم چنان آبرو داری کنند که حتی نزدیک ترین افراد به خانواده داغدار، هم متوجه نشوند که خدا بیامرز داشته یا نداشته . در خصوص هیئت ها هم بگم ما سالهاست هیئت داریم و هیئت ما هر هفته سیار تو خانه یکی از دوستان اهل هیئت بر گزار میشه بیشتر از سی ساله و آن هیئتی که هفت ،هشت شب به ضرب شام و نهار آدم دور خودش جمع می کنه هم برای ما محترمه چرا که به اعتقاد من و امثال من برای سلامتی ،هم غذای روح لازمه هم غذای جسم … راستی تا یادم نرفته ما ها که روزه می گیریم برامون فرقی نمی کنه که آیا کسی از روی بیماری و یا لجاجت روزه می خوره ما می گیم حی علی خیرالعمل شاید آن بنده ی خدا عملش نزد خدا به مراتب بهتر و شایسته تر از ما باشه و لی بدان و آگاه باش روزه دار واقعی با هر نان و نمکی افطار نمی کنه و پای هر سفره ای هم برای افطاری نمی نشینه . ممنون از پذیراییت و حر فهای قشنگی که زدی!

ما از آنجا آمدیم بیرون و راهی خانه خودمان شدیم گر چه میدونم خیلی از شما خیلی وقتها در گیر این حرفها می شوید و در خلوت با خود به گفت وگو می پر دازید که این درسته یا نه … من میگم به دل و عقل خود رجوع کنید اساس دین رسیدن به منطق و استدلال لازم است و گر نه بی شک پول که نباشد هیچ چیزی نیست حتی خدا!

جعفر صابری

[ جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 18:32 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

موضوع : طرح اجراء همیار هلال

همیار هلال

اهداف اصلی این طرح بر خاسته از ماده دو اساس نامه سازمان یعنی:

ماده (2) اهداف جمعيت عبارتند از: تلاش براي تسكين آلام بشري، تأمين احترام انسانها و كوشش در جهت برقراري دوستي و تفاهم متقابل و صلح پايدار ميان ملت ها و همچنين حمايت از زندگي و سلامت انسانها بدون درنظر گرفتن هيچگونه تبعيض ميان آنها.

می باشد .که در همین خصوص در ماده 3 نیز ادامه داده شده و به مواردی چون:

ماده (3) وظايف جمعيت در سطح كشور و خارج از كشور بدين قرار است.

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 19:13 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سرمقاله 274

نسل برتر!

 

این جا سخن از نسلی است که ابر کامپیوتر های جهان و موجودات فضایی با سرعت مافوق نور آنها را مسخ نموده اند و انبوه اطلاعات و طبقه بندی شده و برنامه ریزی شده به اشکال مختلف از راه های گو ناگون آنها را مسخ نموده است.بله سخن از فرزندان ماست که در جهان امروز قربانیان بی دفاع برنامه های جهان اطلاعات هستند اطلاعاتی که امواجش بقدری زیاد است که به هیچ عنوان توان یاری و دوری از آسیب های آنیست این امواج مخرب تر از هر سونامی است و بمبی است که ترکشش همه را نابود می سازد اینجا دیگر تعریف های مذهبی و اعتقا دی و ارزشی هر ملت و قوم با گشوده شدن کمترین روزنه از بین می رود .و هیچ چیزی به معنای واقعیش در ا مان نیست.

نسل بر تر هر روز و هر لحظه به دانش و بینشش افزوده می شود و احساساتی ماورای باور و اندیشه ها ی ما آنها را در بر می گیرد این که روزی جهان در اختیار ابر کا مپیوتر هایی قرار گیرد که ساخته دست خود انسان است اما به جان و مال انسان سازنده اش حجم خواهد برد دور از ذهن نیست در واقع این ابر کامپیوتر ها همین فر زندان و نسل جدید انسانها هستند که اگر کسی در خانه اش سه فرزند به فاصله ده –هفت و پنج سال داشته باشد متوجه می شود که اختلاف اندیشه و بیان و تربیت هر کدام تا چه اندازه است .و این ها همه بدان دلیل است که بدانیم یا باید پا به پای این نسل در حر کت و رویش باشیم و یا برخورد و مهار را شروع نماییم و یا …راستی چه باید کرد ؟آیا به این موضوع اندیشیده اید .اینکه یک دستگاه کامپیوتر و یک خط ای دی اس ال و اینترنت پر سرعت حق شماست هیچ جای شکی نیست اینکه بد نیست ،بر نامه های جهانی را از طریق ماهواره دنبال کنید هم حق شماست اما کنار شما چه کسی قرار دارد و این کودک و نوجوان شما چقدر کنترلش در دست شماست آیا شما می توانید با دکمه ای دیدن و یا شنیدن را برای این مموری کارت حافظه کوچک که کنار شما قرار دارد خاموش نمایید ؟ آیا شما می توانید روابط و ارتباطات گو نا گون اجتماعی را برای فر زندتان تعریف کنید و تجزیه و تحلیل نمایید ؟آیا می توانید از ورود کودکتان در جا معه و کوچه و دیدن دوستان هم سن و سالشان جلو گیری کنید ؟ آیا از تر بیت و پر ورش فرزند همسایه و یا هم کلاسی فر زندتان مطلع هستید ؟ آیا محیط های آموزشی و معلمین می توانند تمام نیاز های

پر ورشی نسل جدید را با الگو سازی های مناسب و اخلاقی پیش ببرند؟بله فاجعه این است که غیر ممکن است این همه اتفاقات را بتوان کنترل کرد .و علی رغم تمام تلاش های ممکن برای فیلتر کردن و یا جمع آوری سیستم های ماهواره ای و از این گونه فعالیت ها تا بانیان فر هنگ وهنر و پرورش کشور دست به دست هم ندهند و بر نامه ریزی درستی انجام ندهند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد . چند باشگاه و امکا نات تفریحی و ورزشی در محله ما و یا شما است که خد ما تش رایگان و یا بسیار ارزان است . کدام کتابخانه و مر کز آموزشی در سطح شهر قرار دارد که نه فقط در آمار، بلکه در عمل هم کار های عامل المنفعه می نماید؟ چه تعداد از مساجد ما پذ یرای نسل جوان و نیاز مند یاد گیری هستند ؟ برنامه های اوقات فراغت

بچه ها چگو نه تعریف می شود و او قات فراغت فر زندان ما چگونه و به چه شکل می گذرد . این که بیلبرد و اطلاعیه زده می شود که بر نامه های تابستانی و … آیا کار شناسی شده که به درستی مورد نیاز و توجه کو دکان و نوجوانان ما باشد؟ از تمام فضا های آموزشی موجود در کشور بویژه مدارس در ایام تابستان چقدر بهر مند می شویم . آیا شرایط بهر مندی از این فضا ها را برای فر زندان خود بوجود می آوریم . ـ آیا با تعطیل شدن مدارس تر بیت هم باید تعطیل شود؟ همه و همه ی این پرسش ها هر ساله مطرح می شود ولی هیچ اتفاق خاصی در این ایام برای نسل آینده بوجود نمی آید . منطقی باشیم سوبسید و هزینه های لازم برای تر بیت نسل آتی منهای صفر است و این یعنی معادله ای که پاسخش مساوی با فاجعه برای آینده است .

جعفر صابری

[ جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 16:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

273

عشق سینما

همواره در هر شغلی هستند که در لباس مقدس افراد شایسته و صادق آن حرفه اقدام به کار های ناشایستی می نمایند که برای مدتی اذهان عمومی نسبت به آن شغل و مجموعه و خدماتش بد بین می شود که خوب به حق هم ،حق دارند اما در جوامع پیشرفته بشری از این گونه مسائل بسیار پیش می آید و وظیفه بر خورد با این گونه افراد بر عهده مراجع قانونی و انتظامی است . که بشدت نیز برخورد می کند. از جمله مشاغلی که بسیار در آن اتفاقات این گونه واقع می شود صنعت سینما است که از آموزش تا اجرا و ساخت یک پروژه سینمایی همواره مسائل حاشیه ای در کنارش اتفاق می افتد که علی رغم دقت و کنترل مسئولین محترم باز کم نیست این گونه موارد…و جالب این که گاه همین موارد دست مایه افراد خوش ذوقی هم می شود و فیلم سینمایی یا تئاتری هم به استناد آن ساخته می شود و باز جماعتی را مشغول دیدن می کند و این بار با طعم خنده و شوخی … از جمله این آثار خنده دار کاری بود که در سالهای قبل از انقلاب ساخته شد با محتوای اینکه گروه فیلم سازی متشکل از کارگردان صحنه و بازیگران دست چندم به مدیریت آبدارچی دفتر سینمایی، می روند در روستایی و مردم روستا را به بازی می گیرند تا هم پولی در بیاورند و هم شاید اثری بسازند.یا همین فیلم کلوزاپ ساخته دوست عزیزمان آقای کیارستمی که داستان واقعی شخصی بود که خود را به جای یکی از کار گردانان مطرح سینمای ایران معرفی کرده بود و الا آخر…اما داستان این یکی بسیار عمیق تر و یا درد ناک تر است، این حتی از تبلیغ خیلی از آموزشگاه نماها که می نویسند معرفی بعد از آموزش به پروژه های سینمایی و یا تست سینمایی درد ناک تر و ناراحت کننده تر است که متاسفانه واقعیت هم دارد… چندی پیش مطلع شدیم شخصی اقدام به جعل مهر موسسه ای نموده و به استناد این مهر و سر برگ موسسه مطرح و خوش نام اقدام به جذب سر مایه و دعوت از علاقه مندان و هنر پیشه های مطرح کشور نموده تا در یکی از شهر ستان های ایران فیلم داستانی و مستندی را تهیه نماید .این گروه با جعل عنوان و معرفی خود به عنوان فیلم ساز وارد این شهرستان شده اند و هنرمندان باشخصیت و خوش نام کشور بدور از پلیدی کار ایشان با قبول بازی در این پروژه و عقد قرار داد که همه کاملاً رسمی و قانونی هم بوده و در قرار داد های رسمی سینمایی منعقد شده بود در گیر این پروژه شده بودند مردم و مسئولین شریف و صمیمی این شهرستان نیز به رسم مهمان نوازی و احترام به هنر مندان از هر کاری دریغ ننموده اند تا این پروژه به نحو احسن در این شهر به پایان برسد وحتی در پایان کار هم جشنی باشکوه گرفتند و از هنر مندان شهرشان نیز دعوت کردند تا بنوازند و هدایایی را هم به رسم یاد بود به هنر مندان عزیز و متاسفانه این گروه جاعل تقدیم کردند .شایان ذکر است بعضی از همکاران مطبوعاتی ما نیز با انعکاس اخبار ساخت و تولید این فیلم از ابتدا تا پایان و حتی بر گزاری این جشن چنان خبر رسانی کرده اند که به ذهن هیچ کس نمی رسید که حتی یک بار مجوز های لازم که باید از طرف معاونت محترم سینمایی وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی صادر شود را از این گروه طلب نمایند.در هر صورت این اتفاق به خوبی و خوشی در ظاهر به اتمام رسیده اما واقعیت این است که مدیر این مر کز حیران از این همه قانون شکنی این افراد مانده که چه باید کرد. شاید در نگاه اول با اعلام به مراکز قانونی و سپردن این افراد به قانون مسئله تمام شود اما این مدیر هم حرف هایی دارد که برخواسته از سالها تجربه و مردم داری او است .به اعتقاد او بازتاب این واقعیت و خلاف صورت گرفته دل خیلی ها را به درد خواهد آورد و تمام قداست و پاکی و انسانیت هنر مندان و بویژه مردم شریف آن شهرستان و خلاصه همه ی انسانیت را از بین خواهد برد. به اعتقاد وی این افراد جاعل نه به شخص وی و موسسه او بلکه به جامعه هنری و مردم ایران توهین کرده اند و از همه ی اعتماد و انسانیت این جامعه سوء استفاده کرده اند …جالب این است که وقتی با مسئول اصلی این جعل به گفتگو نشستیم نه تنها او انکار نکرد بلکه همه را قبول نمود و در پایان علت اصلی این کار را عشق به سینما و استفاده از شرایطی که برای رشدش در این صنعت بوجود آمده بود بیان کرد . و این جا است که باید گفت هدف وسیله را توجیه می نماید و اگر نباشد منطق و اعتقاد و شرف انسانی و دینی نه تنها هنر، بلکه مدرک و تحصیلات عالیه نیز به پشیزی نمی ارزد وافسوس و صد افسوس که این گونه افراد در جوامع مختلف بشری وجود دارند که از هر تروریستی کارشان خبیث تر و پست تر می باشد چرا که تروریست جان افراد را می گیرد ولی این افراد همه ی هستی جامعه سالم را به چالش می کشند.

ارادتمند شما

جعفر صابری

[ جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 16:44 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

تست هوش و استعداد سنجی(زیر نظر:جعفر صابری)

فقط  40

نفر

تنها تا پایان تیر ماه فرصت دارید  تا آینده روشنی را

 

برای کودک  خود رقم زنید!

 

تست هوش و استعداد سنجی

زیر نظر

جعفر صابری

اولین مخترع  صفحه کلید مخصوص تست روان شناسی در جهان

طراح اولین مدرسه کودکان قبل از تولد

مدیر عامل موسسه آموزشی فر هنگی هنری آشتی

مدیر مسئول هفته نامه همسر اولین هفته نامه خانوادگی در ایران

ناشر نمونه کتاب کودک در سال1378

استاد  و مدرس دانشگاه –محقق- نویسنده –و گارگردان سینما و تلویزیون

نفرات بر تر از 30% تخفیف ویژه برای ثبت نام  بهر ه مند می شوند.

زیر نظر برترین کارشناسان آموزشی و فر هنگی کشور

پذیرش کودکان پذیرفته شده

 

در مرکز

 

 پیش دبستانی

 

  اندیشه

 

 با پیشرفته ترین متد تحصیلی در جهان

با مجوز از سازمان تبلیغات اسلامی

مکان:تهران خیابان ستار خان-بعد از فلکه اول صادقیه-نرسیده به چهاراه خسرو

پلاک:599 جنب خانه فراز کود ک

 فرهنگ سرای اندیشه

 

تلفن:

۴۴۲۱۱۰۷۸-۴۴۲۶۵۶۱۰ 

 

[ شنبه سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 20:48 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سر مقاله272

 

بچه:

بله بچه این موجود دوست داشتنی که ثمره عشق و زندگی دو نفر است گاه نبودنش و بوجود نیامدنش چنان زندگی ها را سخت و سرد و بی روح می نماید که  هر دو طرف از ادامه آن احساس خستگی و دل مردگی می نمایند گرچه گاه به روی خود نمی آورند اما همیشه با دیدن یک کودک در کنار والدینش آهی حسرت بار می کشند و این گونه است که به تلاش و تکاپو می افتند که  حتماً فر زندی داشته باشند .خوشبختانه در بیشتر مواقع به لطف خدا  در مانهای پزشکی هم کار ساز می افتد و فر زندی هم متولد می شود و زندگی تازه  با حضور کودک تازه وارد جان می گیرد . اما همان ها هم گاه دچار مشکلات زیادی می شوند و همواره در خانواده ها بحران کودک و کودکان به اشکال گو نا گون وجود دارد همان ها که با بودنشان به زندگی ما معنایی تازه دادند گاه  در حاشیه زندگی ها قرار می گیرند و چنان دستخوش خواسته ها و بر نامه های  ما می شوند که گو یا از ابتدا وجود نداشته اند و اگر هم نظری به آنها می شود تنها نظر ی از روی بیچارگی و در ماندگی آنها است و توجه نمی کنیم که او یک انسان است انسانی که تر بیت و پر ورشش به دست ماست و فردا  باید وارد جا معه ای بشود که دفاع از حقوقش و زندگیش بر عهده  خودش است و این تر بیت امروز اوست که شخصیت فردایش را می سازد . شخصیتی که گاه می تواند حتی جا معه را بسازد روشهای تر بیتی و رفتاری امروز والدین با کودکان است گاه جنایات و بحران ها و یا حتی بلعکس موفقیت ها و پیشرفت های بشریت مدیون همین تر بیت های درست و یا غلطی است که والدین نسبت به کو دکانشان نشان می دهند . بچه های امروز زنان و مردان فر دا هستند و فردا متعلق به همه ی جامعه بشری است و جا معه امروز  شایسته است نسبت به نسل فر دا و شخصیت  شان بی تفاوت  نباشد. اینکه شرایط غیر منطقی و نا درست است و مخارج و زندگی امروز هزینه های فراوانی دارد  همه و همه درست و منطقی است اینکه حقوق کار کنان دولت و بخش خصوصی هم حتی گاه با شدت  تورم و بالا رفتن قیمت ها مطابقت ندارد کا ملاً منطقی است . اینکه نان گران شده ولی حقوق همان مانده درست است اینکه یارانه ها را می گو یند می خواهیم بدهیم ولی هزینه ها و سوبسید ها را جاری کرده اند واقعیت دارد، واما بچه ها چه گناهی کرده اند . این ها همان هایی هستند که ما برای بوجود آوردنشان تلاش کردیم و نسل آینده در گرو همین تر بیت ما است . بی شک کمترین حس مسئولیت ما، امروز بر روی روحیه تک تک افراد جامعه  نقش بسزایی دارد و آینده در گرو همین روش های تر بیتی ما است . شا ید اگر مسئولین امروز هم به فکر فر دایی سالم باشند باید از همین روز ها  در بحث تر بیتی جا معه شر کت نمایند. به امید آن روز که همه ی افراد جامعه حس مسئولیت پذیری در مقابل بچه ها داشته باشند. بچه هایی که نان را به قیمت روز می خورند و با نرخ طلا و دلار نانشان هم قیمت گذاری می شود!

جعفر صابری

[ شنبه سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 20:39 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سر مقاله271

 

 

 

تاکسی

هر جای دنیا یه نشونه داره که بیشتر مردم با آن آشنا هستند مثلاً لندن را با تاکسی های مشکی و اتوبوس های قر مز دو طبقه ،کیوسک تلفن و پست ،را با رنگ قرمز  می شناسند ویا نیویرک را با تاکسی های زردش ، قدیما هم تهران را با تاکسی نارنجی می شناختن ویا آبادان را با تاکسی سیاه رنگش  یادش بخیر اتوبوسهای دو طبقه سبز رنگ ولوو تهران  که دیگه اثری ازشون نیست . بلیط های دوریالی و مسیرهای طولانی …اما از این رنگ و قیافه که بگذریم ، وسایل عمومی از هر نظر برای مردم جالب است چراکه نه تنها برای حمل و نقل مناسبه بلکه بهترین جا برای گفت و گو های دوستانه هم هست .البته یه وقت هایی هم به دعوا می کشه و آن هم دیدنی است! تاکسی تا قبل از اینکه برادر خوانده  های تازه ای پیدا کنه به اسم تاکسی تلفنی در شهر حکومت می کرد  و به سختی حضور این تاکسی تلفنی ها را هم قبول کرد. اما یه برادر نا خوانده هم داره به اسم مسافر کش های شخصی که این از آن پدیده های خاص تهران و ایران است . چرا که یه وقتایی یه ماشینهایی با یه  رانند ه هایی  جلوی مسافر های کنار خیابان می ایستند که آدم هاج و واج می ماند که  درست می بیند یا نه!

در هر صورت از این پدیده ها که بگذریم . صحبت ما در خصوص تاکسی آن هم بدون توجه به رنگ قدیم و یا جدیدش است ، بیشتر از معرفت و گذشت و انسانیت ،بیشتر با رانند ه تاکسی ها می خواهیم صحبت کنیم همانها که شغل شریف رانندگی را انتخاب کرده اند و در میان ما برای ما و آسایش ما تلاش می نمایند همانها که  در تمام ساعات شبانه روز با حضورشان در جای جای شهر های بزرگ و کوچک اطمینان خاطری برای خانواده ها ی ما هستند .افرادی که هر کدامشان هزاران خاطره تلخ و شیرین در سینه خود از سالها کار  و بودن با مردم دارند .گر چه کم نیستند افرادی که بدلیل مشکلات  معیشتی  و از روی نا چاری راننده شده اند اما راننده واقعی و کسی که با انگیزه و علاقه راننده تاکسی شده  عاشق کارش است و دلسوزانه تلاش می کند تا رضایت مسافران را بدست بیاورد .نا موس مردم را ناموس خود می داند از رفتار و گفتار زشت خود داری می کند در پوشش و لباس خود دقت لازم را دارد و علی رقم سختی ،تمام قوانین راهنمایی و رانندگی را هم لحاظ می کند .

اما با تمام این گفتار  باز یک مشکل اصلی وجود دارد که هم مسافرین مقصر هستند و هم بهترین رانندهای تاکسی و مسافر کش و آن این است که علی رقم گرانی بنزین بیشتر این عزیزان حیران و سر گردان در سطح شهر به دنبال مسافرمی گر دند و با دیدن یک نفر کنار خیابان همه هجوم می برند که او را سوار نمایند . حال اینکه این مسافر کجا ایستاده و آیا جای درستی برای ایستادن انتخاب کرده یا نه بماند  همین که یک تاکسی و یا مسافر کش شخصی او را می بیند به خود حق می دهد که درست جلوی پای طرف بایستد و راجع به مسیر و قیمت به چا نه زنی بپردازد . جالب و دیدنی این است که درست پشت سر همین تاکسی چند ماشین دیگر در انتظار هستند که اگر به نتیجه مطلوب نرسیدند آنها هم بخت خود را آزمایش کنند! حال این که سر چهار راه یا اول خیابان اصلی و یا سر کوچه  است یا بطور کلی دوبله و یا سوبله ایستادن بماند ! جای بسی تاسف است که با این کارشان به سادگی به ساده ترین حقوق شهر وندان دیگر توهین می کنند و اگر هم چیزی بگو ئی در بهترین حالتش لبخندی و پوزشی می بینی.  در بلاد کفر و کشور های کافر  به یک نتیجه اخلاقی رسیده اند که روزی  دست خداست و برای همین یک جا می ایستند مسافر هم می رود راحت در تاکسی می نشیند و دیگر هم لازم نیست پازل چیدن مسافر را راننده خودش تکمیل کند .

راستش وقتی به جر یانات ساده و قابل حلی مانند ترافیک –زباله  – و یا مدرسه  و آموزش می نگریم که چقدر ساده و آسان در جهان امروز این گونه مشکلات حل شده و ما هنوز در گیر   حل آنها هستیم انگشت حیرت به دهان می مانیم . جای تعجب این است که اگر ما اتوبوس دو طبقه را بر می داریم  که آلودگی کم شود چرا در لندن  هنوز اتوبوس دو طبقه هست؟ و یا وقتی رنگ تاکسی را از نارنجی به زرد مثل نیورک تغییر می دهیم چرا روش تاکسی های نیورکی را پیاده نمی کنیم!

در هر صورت باور بفر مایید حتی اگر جریمه خلاف های رانندگی دو برابر آنچه امروز هست شود و بهای بنزین هم سه برابر نرخ کنونی باز اتفاق قابل توجهی در سیستم حمل و نقل شهری نخواهد افتاد چرا که مسافر و راننده هر دو نیاز به آموزش و یاد گیری فر هنگ لازمه استفاده از وسایل نقلیه بویژه عمومی را دارند و این هم کار مشترکی از آموزش و پر ورش رسانه ملی و راهنمایی و رانندگی است . بی شک رسانه ها و جراید هم می توانند کمک شایسته ای بنمایند چندی پیش به دوست و هنر مند عزیز و ارجمند کمدین و شوخ وگرامیم آقای امیر رضا ماهی صفت پیشنهاد کردیم در بر نامه های شاد خود بیاید فر هنگ درست رانندگی کردن را با شوخی و طنز به مر دم بیاموزد .  برای شما آرزوی روز های خوب و سر شار از سلامتی و دوری از استرس را دارم.

جعفر صابری

[ شنبه سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ 20:38 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

خداقوت

خداقوت

لبخند بزن کوهنورد

مرا آب ده

مبادا تشنه باشم

نگاهم کن ز طوفان طبیعت

مبادا خسته باشم

نگاهم کن مبادا دست دوستی از جفا دستانم را برای آتشی سوزانده باشد

مرا دریاب

تا دریابمت از سوزش آفتاب

عطش داری ،عطش دارم

تو پای راه داری، اما من اینجا سکنا دارم

به امید تو در این بوستان

ریشه به خاک ،کشورت دارم

من اینجا ایستادم

در بلندای زمینت

تا بدانی و بدانند

که ایرانی دلی شاد و همی همت دارد

به خاک کشورش هم ،نظر بسیار دارد

در این بستر

که می بینی

بیاد هر عزیزی

یک درخت سبز

به جامانده تا

همواره یادش در طبیعت یادگار ماند

خدا قوت

کوهنورد!

…………………………………………..سرو ده ای از:جعفر صابری………………………………

ادامه مطلب

[ جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۱ ] [ 19:14 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا

 تقدیم به شما عزیزان:

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست  تورا

خبراز سرزنش خار جفا نیست  تورا

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست  تورا

با اسیر غم خود رحم چرا نیست  تورا

جان من سنگ دلی ، دل به تو دادن غلط است

رفتن و لاس زکوی توستادن غلط است

 تو  نه آنی که غم  عاشق زارت  باشی

دیگری جز تو مرا این همه آزار  نکرد

 آنچه  کردی تو  به من هیچ ستم کار نکرد

بشنو پند و مکن قصد دل آزاری خویش

ور نه بسیار پشیمان شوی از کرده خویش

[ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 19:57 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

تهران جدید!

تهران جدید!

  همزمان با موفقیت های بی شمار ایران اسلامی در جهان در زمینه های گو نا گون از علمی ، نظامی ،ورزشی و…شایسته است قدمهایی ماندگار نیز در جهان به یادگار بماند . این که تهران امروز به یاد گار مانده از سالها است و بشکلی غیر منطقی و نا درست رشد کرده جای هیچ شکی نیست و اینکه متاسفانه به لحاظ ایمنی در مقابل سوانح طبیعی مانند زلزله از استحکام کافی بر خور دار نیست هم جای بحث و گفتگو دارد . و اینکه با ریزش باران و شدت گرفتن آن و یا برف، شهر دچار مشکل شود و مدارس تعطیل و خطوط مترو از کار بیفتد هم جای نگرانی دارد .

تصور اینکه اگر تهران دچار بحرانی شود چه بر سر مدارک و امکانات و اسناد  می آید  بسیار مهم است .ترافیک وحشتناک ، رانندگی غیر مسئولانه بعضی همشهریان محترم ،هم مزید بر علت گرفتاری خیلی ها شده و همه ی این ها  دست به دست هم می دهند تا قبل از اینکه فاجعه ای تهران و تمام سیستم های زیر بنایی این کلان شهر را دچار مشکل نماید مدیران لایق و دلسوز و وطن پرست همت خود را جزم نموده و کاری بسیار ارزشمند و زیر بنایی را شروع نمایند .

حال که مقام معظم رهبری نیز به حمایت از تولید ملی و سر مایه ایرانی  توجه نشان داده چه نیکو و بایسته است که به فکر شهری بزرگ و لایق ایران و ایرانی باشیم شهری که  نه تنها در منطقه بلکه در جهان بدرخشد . کاری که کشور هندوستان سالها پیش بدلیل  تراکم وحشتناک منطقه دهلی به ناچار بوجود آورد و با ساخت دهلی نو  شهری امروزی تر در کنار شهر قبلی بوجود آورد . شهری که در زمان خودش شاید خوب بود اما نه تنها به نکات زیر بنایی مانند ترافیک و زیبایی توجه شده بود . اما شهری  مورد نظر صاحب این قلم است شهری به مراتب  ویژه و استثنایی است شهری به  وسعت تاریخ ،تمدن و تکنو لوژی فراتر از زمان فعلی شهری که امروز برای پنجاه سال آینده ساخته می شود شهری که به تمام معنا آخرین تکنولوژی های روز دنیا را بویژه در معماری و ساخت و ساز و شهر سازی به کار می گیرد این شهر سمبلی برای تمام شهر سازان دنیا خواهد شد شهری که بیشترین سر مایه دنیا را به خود جلب می سازد .بی شک تهران فر دا ی نه چندان دور تهرانی است که پایتخت بزرگ اقتصادی  منطقه و خاور میانه خواهد شد . این پایتخت در نوع خود بی نظیر است و امکانات شهر سازی و زیر بنایی بکار رفته در این شهر نه تنها جذابیت های فوق العاده تروریستی را به همراه خواهد داشت، بلکه الگویی برای بشریت خواهد بود تا هر آنچه در ذهنشان می پر ورانند در آن به عینه ببینند . اگر هستند کشور های کوچکی که با داشتن یک برج بلند  مورد توجه قرار می گیرند انبوه برج ها و هتل ها بقدری چشم گیر خواهد بود که کمتر کسی به ذهنش خطور خواهد کرد . ساختمانهایی که نه تنها به لحاظ امنیت و استحکام، بلکه بعنوان دژهای  تکنو لوژی در دنیا شاخص خواهند شد . بزرگ ترین بازار های اقتصادی جهان و بانکهای جهانی برای حضور در این آسمان خراشها حاضر خواهند شد .

شاید در نگاه اول هزینه ها و حجم بزرگ پروژه ،خیلی ها را  حتی از فکر کردن به آن منصرف نماید اما بد نیست بدانید حتی کشور آمریکا نیز بعد از جنگ جهانی دوم و درست در سخت ترین شرایط اقتصادی بدلیل تقویت بنیه  مردم و درخشش صنعت و اقتصاد خود اقدامات زیر بنایی چون ساخت اتوبان ها و برج ها را در مهمترین بر نامه های کاری خود قرار داد . امروز جهان باید بداند که تکنولوژی ایران درست در سخت ترین شرایط سیاسی و تحریم ها چگو نه شکو فا می شود و سر مایه های ایرانی چگو نه در رشد و نمو کشور بکار گرفته می شود . طرح ساخت تهران نو،  تهران جدیدی است که از بهترین امکانات ترافیکی  بر خور دار است و ضمن انتقال بیشترین آمار مردم در برجها و آسمان خراشها بهترین شرایط زیست محیطی را برای حفظ محیط زیست بوجود خواهد آورد این طرح  در ابتدا به وسعت 520  هکتار در شمال  تهران امروز شروع خواهد شد و با توجه به محاسبات و بررسی های به عمل آمده ی تیم تحقیقاتی موسسه آشتی میتوان کمتر از ده سال آینده از فاز های اولیه شهربهره  بر داری نمود . امید است همت و یاری ایرانیان عزیز که همواره پیشگا مان   حر کتهای مردمی و  ار زشمند بوده اند این بار هم چشم جهانیان را به کشور عزیز مان  جلب نمایند . همت ایرانی، غیرت ایرانی در جلوه  گری شهری جدید،خواهد درخشید.

جعفر صابری

[ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 19:49 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

زنگ آخر..

زنگ آخر..

به مناسبت  سوم خرداد روز نجات  خرمشهر

سر مقاله 269

خوب یادم هست در سال 1370 مطلبی با نام زنگ آخر نوشتم که آن روز ها در روزنامه جمهوری اسلامی  صفحه  فر هنگ و اندیشه  به چاپ رسید در آن مطلب به یک مجتمع رزمندگان اشاره شده بود و حال و هوای  آن روز های بچه های رزمنده را نوشته بودم ، بچه هایی که از جنگ و اسارت باز گشته بودند تا با همتی دو چندان کشورشان را بسازند همان ها که امروز بعد از گذراندن تحصیلات عالیه ، بیشترشان مدیران لایقی هستند که بی شک آینده گان مدیون خدمات شجاعانه آنها خواهند بود. مدیرانی که روزی از جانشان گذشتند و روز دیگر کمر به خدمت و باز سازی کشور بستند . افرادی که غریبانه زیستند و شجا عانه شهید شدند  مهندسینی که با غیرتشان به آبادانی کشورشان پر داختند و در سخت  ترین روز های تحریم به دنیا نشان دادند که ایرانی می میرد ذلت نمی پذیرد.

اما سخن امروز ما از فر زندان دیروز نیست از نسل امروز است که فاصله ای با نسل دیروز در بینشان وجود دارد نسلی که علی رغم تلاش همه جانبه  دیروزیان، امروز کمتر با آنها همراه هستند . سخن از این است که چه شده و از کدام سنگر و خط مقدم دشمن توانسته به فر زندان ما حمله کند . شاید خیلی ها خوششان نیاید و شاید خیلی ها به انکار این واقعیت بپر دازند و به کتمان وجود نسلی دور افتاده از حمیت ملی سر گرم باشند اما  حتی آنها هم معتقد هستند که یک جای کار مشکلی بوده و وجود تعداد قلیل جوانان  بی تفاوت و بی خیال و گرفتار در دام بی خیالی هم برای جامعه  دلسوز و اسلامی  بسیار خطر ناک و مهم است . با وجود سه قوه مقننه . مجریه  و قضایی  در کشور نشان از ثبات و استقلال کشور است و توجه به قوانین  از مهمترین ارکان جامعه است اما چطور می شود که شخصی به عنوان مدیر کل یا مدیر یک قسمت به خود اجازه می دهد تا با تغییر قسمتی از تاریخ تمدن و تفکر یک ملت هویت یک جا معه را  بطور کل پاک کند جای تامل  دارد . مگر حضور نمایندگان محترم مردم را می شود

 نا دیده گرفت و با تغییری به ظاهر نا چیز باعث شد تا هویت ملتی از بین بر ود  مگر همین شیر زنان و مردان  که امروز ایران اسلامی را در جهان می درخشانند  فر زندان دیروز نبودند ؟چگو نه ایشان دچار هویت تاریخی نشدند  و هنوز بیرق امام حسینشان بر قرار است . چرا به بحران حمیتی که نسل فعلی را در آینده نه چندان دور دچار خود خواهد کرد نمی اندیشیم .  فاصله تاریخی و ملی مذهبی  جوانان امروز با ما چرا روز به روز افزایش می یابد چه باید کرد . حضور نسل جدید در مسائل جدی  را چگو نه باید افزود و همه  وهمه  را باید بررسی نمود .

دیروز که زنگ آخر ،جدایی از مدرسه به صدا در می آمد و آخرین امتحان خود را می دادیم با دوستان گوشه ای از حیاط مدرسه که هر صبح و عصر میز بان ما در دو شیفت بود می نشستیم و از رسیدن تابستان و تعطیلات تابستانی سخن می گفتیم از گر مای تابستان و از دوری از یکدیگر . از ندیدن دوستان و ندیدن معلمینی که دوستشان داشتیم . از کلاسی که  در آن نه ماه   سرو صدا می کردیم . از بابای مدرسه ، حتی از سر ویس های بهداشتی هم خاطره داشتیم . همه ی اینها دلیل سختی جدایی ما از مدرسه بود .و دلتنگی معلمان حتی ناظم مدرسه که بیشتر وقتها او را با چوبش می دیدیم  هم دلش برای شیطنت های ما تنگ می شد مثل دل  خود ما که برای همه ی این چیز ها تنگ می شد . وامروز  بچه های ما چرا این گونه نیستند چه شده؟ کجای کار مشکل داشته ؟ چه کسی کارش را به نحو احسن انجام نداده ؟  آن روز که  ما می جنگیدیم تا به لطف خدا خرمشهر مان را پس بگیریم  چه کسانی  نقشه تهاجم به خرمشهر های ما را می کشیدند . آن روز که مقام معظم رهبری از تهاجم فر هنگی سخن می گفت چه چیزی برای ما جذاب تر می نمود که امروز این خلاء فر هنگی پدیدار آید . چه زمانی باید بگذرد تا بیشتر از امروز به خود بیاییم و همتی عالی برای کاری بزرگ داشته باشیم . کتب درسی ساختاری ارزشمند باید داشته باشد .اینکه روزگاری ما عاشق نمره بیست بودیم و امروز نمره معنایی ندارد و  در دوره ابتدایی که زیر بنایی ترین سالهای شکو فایی علم و دانش  هر ملت است تنها با سه شاخص ضعیف ، متوسط و خوب شناخته می شود خود یک فاجعه است!

شاید بهترین راه کا ر دعوت از مسئولین و دلسوزان آموزشی است  و بوجود آوردن بستر های علمی  و مناسب تا بخش خصوصی نه این گونه که در حال حاضر وجود دارد و بعنوان مدارس غیرانتفاعی تلاش می نمایند،بلکه بعنوان مدارس ملی ،مذهبی چون گذشته حتی در فضا های کو چک اما سالم شرایط بهتری برای رشد و نمو نسلی دلسوز ،هوشیار و بیدار را بوجود بیاورند . اینکه مدارس غیر انتفاعی باید دارای چه امکاناتی ، و فضایی باشند تا مجوز تاسیس بگیرند دلیلیست تا جلوی پیشرفت خدمات آموزشی گرفته شود و باید اذعان نمود ما فضای آموزشی بخصوص در تهران و شهرستان ها کم نداریم مدیریت آموزشی لازم وجود ندارد.

کتابهای درسی با فاجعه بی هویتی و عدم کارشناسی های لازم تولید می شود و مدام در حال تغییر است که خود یک فاجعه است . بودجه لازم برای  خد مات آموزشی کافی نیست .  امکانات کمک آموزشی کافی در اختیار دانش آموزان قرار نمی گیرد و … سر آنجام  نسلی خواهد بود بی تفاوت .بی سواد و بدون آینده ،مصرف گرا و بی خیال نسبت به شرایط کشور و مردمش  تعداد قلیلی هم که از این بحران  جان سالم بدر می برند  جذب کشور های دیگر می شوند و به توسعه  کشور های دیگر مشغول  خواهند شد .

چون گذشته  کار شناسان و محققینی که با موسسه آشتی همکاری نزدیک دارند صمیمانه اعلام آمادگی برای

هر گو نه راهنمایی و کمک به مدیران و مسئولین را دارند که باعث افتخار ما می باشد تا قدمی برای آبادانی کشور  عزیز مان بر داریم.

 جعفر صابری

 

[ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 19:47 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

استعمار یعنی چه!

استعمار یعنی چه!

 

 همزمان با پخش سریا ل  اوشین  و فیلمهای سیاه و سفید ژاپنی  شکلات و البسه ترک بویژه لباس های جنس جین  توسط مسافران وارد ایران می شد  آن روز ها شرکت سونی و بعد سونیا و ناسیو نال  مثل همین سامسونگ امروز در ایران جنس هایشان را  خوب می فروختند . بعد کره و چین و  راه دبی باز شد و خلاصه ما هنوز در گیر فرار سرمایه ها و ورد اجناس خارجی هستیم . اینکه چه دستی در کار است تا تولید ملی از بین برود و برای نمونه کار خانه چیت بافی  به آن عظمت با تمام امکانات تعطیل شود  مورد نظر ما نیست . بیش از هر چیز می خواهیم نگاهی به تاریخ استعماری نه از نوع انگلیسی و یا آمریکایی داشته باشیم . نگاهی از روی فر هنگی و در حد توانایی خودمان !

کشور دوست و برادر تر کیه  که روزگاری نه چندان دور با نام دولت عثمانی در بیشتر کشور های اسلامی  حضور استعمار گرانه ای داشت امروز در بیشتر این کشور ها و حتی  بیشتر کشور های ارو پایی  حضور شایسته ای دارد . از بازار لباس گرفته تا حتی  آموزش و پر ورش در بیشتر کشور های ارو پایی مدارس ترک اگر بهتر از مدارس آمریکایی نباشد کمتر نیست و بیشتر مواقع نه تنها مسلمانان بلکه خود مردم آن کشور از این گونه مدارس  استقبال می کنند.بدون تر دید حمایت های دولتی که از این گونه خدمات صورت می گیرد کم نیست . حتی به به گفتن  مردم این گونه کشور ها شرکت های تبلیغاتی و ساختمان سازی  ترک ها در بیشتر پروژه های این کشور ها گوی سبقت را از شر کت های داخلی ربوده اند . خوشبختانه بعد از استقلال  کردستان عراق  ایرانیان در این منطقه حضور خوبی داشتند اما خیلی زود به دلایلی که شرم گفتنش را داریم از دور خارج شدند و جالب این است که حتی در ساخت پروژه های مهر ایران هم شر کت های ترک حضور شایسته ای داشتند!

جالب اینکه این کشور چندین کانال تلویزیونی دولتی و دهها کانال تلویزیونی و رادیویی خصوصی نیز دارد که بر خلاف کانالهای خصوصی و شخصی فارسی زبان ما نه تنها سیاسی نیستند بلکه بسیار هم موفق و سر بلند در تمام دنیا می باشند .ساخت بیشتر فیلمهای سینمایی در این کشور و یا تولید دهها فیلم و سریال برای فروش و پخش در دیگر کشور ها و تر جمه آن به زبانهای دیگر نشان از تکامل این صنعت و فر هنگ در جهان است  که حتی تلویزیون رسمی ما هم خریدار این گونه بر نامه ها می باشد!

این که مردم یک کشور تا این انداز ه به آبادانی و پیشرفت کشورشان کمک می کنند شاید چون ترک هستند و ترکی حرف می زنند است! اما اگر کمی منصف باشیم می بینیم  حتی یک نفره هم می شود کار فر هنگی کرد نمونه اش خواننده خوش زبان و خوش سلیقه هنر مند عزیز سامی یوسف است .که به بیشتر زبانهای دنیا ترانه سرایی می کند و پل ارتباطی بین فر هنگ ها شده است بر خلاف  بعضی از خواننده  های ما که برای نشان دادن فر هنگ بالنده شان یا سیاسی می شوند و از کشور می روند و یا چند رقاص را استخدام می کنند و کنارشان به رقص در می آورند.

شاید هم یکی از دلایل اصلی عدم پیشرفت های فر هنگی و اقتصادی عدم حمایت های دولتی و یا دقت و نظارت زیاد دولت مردان است . آن جا که باید خدمات زیر بنایی و سر مایه گذاری صورت بگیرد بخش دولتی شخصاً حاضر می شود و شرکت های کوچک شخصی نقش زیادی ندارند و بلعکس جایی که خدمات آموزشی و فر هنگی صورت می گیرد مانند مدارس و مراکز فر هنگی دولت می خواهد خودش مستقیم حتی در تعیین معلمان دخالت داشته باشد و کرایه ملک و هزینه های جاری مدرسه را شخصاً متقبل می شود. و فاجعه آن است که حتی ایرانیان مقیم آن کشور ها هم  از این گونه خدمات کمتر  استفاده می نمایند و معتقد هستند جذابیت های لازم آموزشی را ندارد!

این بحث مدرسه متاسفانه حتی در کشور خودمان هم معضلی است . دهها مجوز گشایش مدرسه به  معلمین عزیز و ارجمند و یا افراد حقیقی و حقوقی  پس از طی مراحل سخت  داده شده که با توجه به قوانین مدرسه سازی و تاسیس مدرسه  بلا استفاده مانده . واقعیت این است که گاهی مواقع ما کمبود مدرسه نداریم مشکل بهره برداری از امکانات آموزشی را داریم . و رسماً  بیشتر مدارس و فضا های داخلی کشور در ساعات زیادی از روز  بلا استفاده است!

کسی نیست راهنمایی کند برای تاسیس مدرسه در سال های اول و دوم  کمتر مدارس ،با استقبال زیادی مواجه می شوند و لذا داشتن چند اتاق و فضای آموزشی و حیاط 200 متری که با امکانات شهر سازی امروز تهران کمتر چنین املاکی وجود دارد غیر ممکن است!

نتیجه آن است که کشوری چون تر کیه به چنین جایگاهی  در جهان بویژه ارو پا دست می یابد.

امید است که در سال جدید مسئولین دولتی کمی با دقت بیشتر به فر مایشات مقام معظم رهبری توجه کنند و حافظ بهتری برای حمایت از سر مایه ایرانی باشند.

 جعفر صابری

 

[ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 19:46 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

استاد پرویز شهریاری همواره زنده است.

استاد پرویز شهریاری همواره زنده است.

اولین بار که حضور استاد رسیدم صبورانه به سخنانم گوش دل سپرد و سرانجام با لبخندی راهیم کرد . این سرآغاز یک دوستی بود و تحصیل ،دیگر مشکلی نبود باید تلاش می کردم و این تلاش شیرین شده بود با عشق به استاد سختی دانستن به لطف راه نمایی وی هموارشده بود و این گو نه دوستی ما ماند و بی شک خواهد ماند…

برای تاسیس موسسه به نزد استاد شتافتم و اندیشه هایم را گفتم و او شنید پرسش من برگزیدن نامی برای موسسه فر هنگی و هنری بود که او بعد از چند نام که خودش گفته بود نام آشتی را بر گزید و این گونه موسسه فر هنگی هنری آموزشی انتشاراتی مطبو عاتی آشتی متولد شد .

اولین کتابی که موسسه آشتی به زینت چاپ  رسانید هم اثری از استاد بود که به صورت یک کتاب دو جلدی با نام ریاضیات و سر گرمی به چاپ رسید .

وقتی استاد دانست که موسسه می خواهد قدر دان بشریت باشد و از انسانهای شایسته که برای بشریت قدمی برداشته اند قدر دانی نماید .نام لوح سپاس آشتی رابر گزید و به پیشنهاد ایشان استاد فر زانه دکتر جابر عناصری متن لوح سپاس آشتی را تهیه نمود و از سال 2000 موسسه این لوح را به افراد شاخصی تقدیم نمود.

زمستان سال 1390 گویا دلم بیش از هر زمان برای استاد تنگ می شد.از این بابت بیش از گذشته روزهای

یک شنبه و چهار شنبه بین ساعات 10 تا 12 به دفتر  ماه نامه وزین چیستا می رفتم جایی که استاد  در طول این سالها همواره در سخت ترین شرایط در آنجا حاضر می شد . دوستان خوبی چون حسن نیک بخت . هادی آّبرهام و رکن الدین خسروی در آنجا نیز حضور داشتند . و چند سالی هم بود که خانم اکبری کنار استاد بود و بسیار دلسوزانه به کار ها رسیدگی می کرد . تازه ماه نامه روی روال خود افتاده بود  به چاپ می رسید .  کنار استاد می نشستم و تصمیم داشتم برای دلم هم که شده از زندگی و خاطرات ناگفته و نا نوشته استاد فیلمی تهیه نمایم .  و او صبورانه پاسخ می داد هنوز هم مثل سالهای گذشته  همان طور دوست داشتنی بود.

هنوز ماهی چند روز به دانشگاهای مطرح کشور سر میزد و در میان دانشجویان به حل مشکلات و راهنمایی آنها  مشغول بود  .صبورانه و دلسوزانه.

هنوز استاد شخصاً مطالب را بر می گزید و سطر به سطر گوش می کرد تا مطلب را باز سازی نماید . چه انسانهای بزرگی در چیستا مطلب نوشتند و به این نوشته ها افتخار کردند .

استاد چند سالی بود که بنیاد شهریاری را تاسیس کرد وتمام زندگیش را وقف فر هنگ و علم و دانش کشورش کرده بود .عاشقان استاد همواره کنار او بودند و از بودن با او لذت می بردند .

پروژه ساخت فیلم وطنم آخرین کاری بود که حسرت راهنمایی استاد را در دل من نهاد .

روزجمعه ساعت 11 بود که آقای حسن نیک بخت گفت استاد شب گذشته فوت کرد. دلم گرفت همین چند شب پیش با منزلش و همکارش خانم اکبری حرف زدم و اوگفت بود حال استا خوب خوب است…

 و این گونه من آرام شدم .

وعصر روز جمعه در آتشکده  قصر فیروزه برای همیشه  در خاک وطن جای گرفت.روحش شاد و یادش گرامی باد .

جعفر صابری

چشمه کوچکی که از جوی بزرگی منشعب شده

 

[ یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 19:44 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

268

800×600

 

268

 

شمع را خاموش نکن!

چنان در گیر زندگی و روابط کاری شدیم  که روشنایی هایمان را نمی بینیم .گاه باید برای چند لحظه چراغ  خانه را خاموش کرد و در زیر روشنایی یک شمع بدون آنکه تلویزیون و موسیقی را بشنویم و ببینیم فقط روی

یکدیگر را ببینیم و با هم حرف بزنیم و هیچ صدایی را جز صدای  طرف مقابلمان نشنویم .

گاهی وقتها از رنج و درد و غم بازیگران سریالها چنان افسرده و نالان و گریان و مضطرب می شویم که یادمان می رود یکی در  نزدیکیمان هست که حسی دارد و جانی برای زیستن !

گاهی وقتها چنان با خود و اندیشه های خود مشغول می شویم که به یادمان می رود اندیشه و حسی هم هست که نیاز به  وجود و توجه ما دارد . دلمان برای کودک بازیگر فیلم می سوزد و لی کودکان واقعی اطرافمان را نمی بینیم . گل را دوست داریم و عطرش آراممان می کند اما برای خریدش پول خورد نداریم  ! تا دل گل فروش را شاد کنیم.  هات داگ را  گاز می زنیم پیتزا را سفارش می دهیم و اگر دیر شد چند بار  دیگر پیگیر می شویم اما اگر پیک موتوری در مسیر  آوردنش زیر چرخ ماشینی له شد  سراغش را نمی گیریم . زندگی ما در زیر نور چهل چراغ ها زیباست  و اما شمع نورش خیلی کم است ! تنها تفاوت شمع با چهل چراغ عمرش و نورش است چرا که خیلی زود  خاموش می شود و نورش هم به اندازه  د یدن یکدیگر کافیست بقدر دیدن و اندیشیدن به

 یکدیگر. این دیگر مادر ،خواهر ، دختر، و یا حتی همسر ،برادر ،پدر،پسر و یا دوست می تواند باشد .هم او که عمرش در کنار عمرت در حال سپری شدن است.

دوستی می گفت برادر  به سختی از یاران رفته بودم درد غربت و بی کاری و زبان و خلاصه همه چیز را به  جان خریدم و لی  سرانجام برای خانواده  برگشتم و  پا روی همه چیز ها که  به سختی بدست آورده بودم گذاردم  و چهل چراغ خوشبختی را با نور شمعی عوض کردم.  پشیمان نیستم چراکه باید این کار را برای احترام و عشق به خانواده می کردم اما… وقتی زمانی گذشت دیدم دیگران قدر دان این گذشت من نیستند و من چقدر تنها هستم! شاید بد نباشد گاهی نور ها را بقدری زیاد کرد که همه چیز را دید  هم بد نباشد اما  ای دوست نور شمع و گرمایش باید معنای زیستن  برای همه ی آنها که گردش نشسته اند را داشته باشد  و بدانند که شمع حر مت دارد .

مر حوم زنده  یاد پرو فسور حسابی در دیدار با انیشتن  در خصوص شمع پای سفره هفت سین ایرانیان

 می گو ید:

براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد.”

 

و اگر این گونه به شمع نگاه کنیم  زیبایی زندگی مان دو چندان می شود .گاهی وقتها بد نیست در یک فر صت

کو تا ه با پدر و یا مادر  مان خلوت کنیم به آنها نگاه کنیم و بپرسیم از زندگیتان راضی هستید ؟ از گذشته و دیروز تا امروز راضی هستید . از زندگی چه می خواستید آیا بدست آوردید .  و… دوست روانشناسی  می گفت : فقط کافیست روزی ده دقیقه با عزیزانتان بگذرانید اما بشرط آنکه  بین شما هیچ فاصله ای مانند تلفن و تلویزیون و … نباشد چشم در چشم و در بس در اختیار عزیزتان باشید  بیشتر مشکلات خانوادگی و حتی فرزند و  والدین به سادگی حل می شود . ده دقیقه . به اندازه عمر یک شمع برای یکدیگر روشن باشید و به هم نور و گر ما بدهید.

به امید آنکه برای هم وقت کافی بگذاریم قبل از آنکه دیر شود . و به یاد یکدیگر شمع روشن کنیم!

و این هم سروده ای در این خصوص:

 

بنام خالق هستی

بی خبر از همدگر آسوده خوابیدن چه سود

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود

دوست را تا زنده است باید نمائی احترام

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود

با محبت تا توانی دست پیران را ببوس

ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود

یک شبی را از وفا باز زنده ای غمخوار باش

ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود

تا زمانی زنده ایم با همدیگر بیگانه ایم

در عزاها روی همدیگر ببوسیدن چه سود

تا توانی زنده ای را در جهان دلشاد کن

در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود

گر ملاقاتش نرفتی خانه اش تا زنده است

خانه صاحب غمی را شب بخوابیدن چه سود

گر نپرسی حال من تا زنده ام در این جهان

بعد مرگم گریه و زاری و نالیدن چه سود

با وفا عید آمد و نکردی یاد من

جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود

ای که یادم نیستی هرگز در ایام حیات

روی قبرم سنگ مرمر از پس مردن چه سود

 

جعفر صابری

[ جمعه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 0:50 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سر مقاله 267

800×600

سر مقاله 267

چینی بند زن!

 

یادش بخیر  قدیما صدای چینی بند زن ، نمکی ، لحاف دوزی،مسگرها  و میوه فروشها تو هر کوچه بلند بود. بیشتر وقتها سر کوچه زیر سایه ی یه ساختمان بلند بساطشون رو پهن می کردند و مشغول میشدند .ما که بچه بودیم برامون خیلی جالب بود بخصوص وقتی بساطشون رو پهن می کردند اول زیر اندازشون رو می انداختند و بعد ابزار کارشون رو دونه  دونه در می آوردند و کنار دستشون مثل جراحها می چیدند، بادقت طوری که انگار سانت بینشون گذاشتند و باید یه اندازه از هم فاصله داشته باشند . بعد  یه چیزی در می آوردند  و مشغول تعمیر آن می شدند  تا اگه مشتری آمد فکر نکنه بی کاره … جالب بود .ما کنار جوب آب رو زانو می نشستیم و زل می زدیم به کاراش یه وقتایی هم میگفت بابا یه پارچ آب برای ما می آری! می دویدیم  میرفتیم آب می آوردیم به مادرمون هم می گفتیم که چینی بند زن آمده چیزی برای بند زدن نداریم.بیشتر دوست داشتیم که ما هم کاری بکنیم.وقتی اولین مشتری می آمد کاری که در دستش بود را زمین می گذاشت و کار مشتری را دست می گرفت با دقت نگاه می کرد یه تیکه حلبی دست می گرفت می گذاشت روش و هی بالا پایین می کرد بعد می گفت حیفه درست میشه .قدیمیه .از همه چیز می گفت جز اجرت تعمیر . مشتری که خوب رام می شد می گفت . واله چی بگم یادگاری مادرمه . حالا چقدر میگیری بندش بیندازی؟تازه از قیمت و اجرت تعمیر می گفت و مشتری هم چونه میزد و اون کار رو میذاشت زمین و بعد مشغول کار خودش می شد مشتری غر می زد و اون هم حرف خودش رو می زد خلاصه آن که اتفاق می افتاد این بود که میان دو قیمت یه چیزی را دو طرف قبول می کرد ند و استاد کارش را شروع می کرد… اول تیکه حلبی را می برید و به اندازه های مساوی می برید و کنار هم می

گذ اشت و مشغول تعمیر میشد…

یادمه همون موقع ها شعری در همین خصوص در بین مردم رواج داشت که هنوز بیشتر قدیمیا یادشون هست و آن  ترانه ای بود با این معنا .چینی بند زن ،چینی بند زن .یه دل شکسته  رو بند میزنی؟ هرچی دارم به تو می دم تو بگو چند می زند… در ادامه خواننده از هفت شهر عشق می گفت و گذشت و معرفت از شهر هفتم که باید بعد از گذشتن از شش شهر دیگر بدانجا رسید. خلاصه این شعر همراه بود با سن و سال بلوغ جوانی و فکری ما  گرچه همزمان با انقلاب اسلامی در ایران شده بود اما  حال و  هوای آن شعر و آن شهر که هنوز در پی آن هستم و شاید هستید  همواره  در دلمان وجود دارد. شهری که هیچ چینی بند زنی نمی تواند بدان جا برسد  و اگر هم می رسد نمی تواند چینی شکسته کسی را هم بند بزند . من گشتم و  خواننده چینی بند زن ر ا یافتم به همان شفافیت شعرش بود بیش از سی سال است او را می شناسم و دوست  هستیم .رابطه ای مثل استاد و شاگرد اما هنوز نتوانسته مرا به شهر هفتم  برساند . این ها را گفتم و نوشتم که اگر شما راه شهر هفتم را یافتید به من هم بگو ئید شاید بتوانیم به جویندگان دیگر نیز بگو ئیم .

این که این روزها خیلی ها  چینی وجودشان ترک خورده  و هیچ چینی بند زنی صدایش نمی آید  خود جای نگرانی است ای کاش می شد با تکه حلبی و چند مفتول سیمی تکه شکسته را سر جایش محکم کرد . زندگی و رفاقت ها  گاه چنان ترک می خورد که هیچ چینی بند زنی  نمی تواند آن را بند بزند . به قول دوستی شاید  ورود کریستال این بلا را سر چینی ها آورده . دیگر کسی در لیوان ها و ظروف گلی چیزی نمی خورد و شاید همین نکته های کوچک باعث شده که فاصله ها زیاد شود و ترکها دیگر بسته نشود. زندگی شهری و امروزی، ما  را از حقایق واقعی مان دور کرده و باعث شده تا به آنچه در اطرافمان می گذرد بی تفاوت باشیم و ترک های

فر هنگی، انسانی و خانوادگی  اطرافمان را متوجه نشویم آنقدر که دیگر ترکها را نتوان ترمیم کرد گاهی وقتها بعضی  از  هنر مندان  ما چنان به دنبال فر هنگ و تمدن ها ی دیگران می روند که از فر هنگ و تمدن و خانه و خانواده خود دور می شوند و گاه آنقدر دور می شویم که تکه ای از وطنمان را که فقط به اندازه یک ترک از ما فاصله داشت بیگانه ای از آن خود می داند  و ادعای مالکیتش را می کند.  ای دوستان، رفقا به دنبال شهر هفتم که   بعد از شهر غیرت ،شرف، مروت، انسانیت وعشق … قرار دارد باشیم از خانه کوچک خود شروع کنیم و ترکها را تر میم کنیم تا شکاف نشود  . در ویش مصطفی جاویدان  که نام اصلیش سید مصطفی موسوی است  خواننده و ترانه سرا و آهنگ ساز چینی بند زن امروز علی رغم  زندگی راحت و آسایشی که  می توانست برایش فراهم باشد  هنوز در کنار ملتش نشسته و هنوز به چینی بند زدن دلها مشغول است  و حیفمان آمد که از چینی بند زن بگو ئیم و از او نگو ئیم . درود بر شرف او و امثال او  که معلم های خوبی بودند و هستند . روزشان و همه ی عمرشان مبارک باشد.

 

جعفر صابری

[ جمعه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ 0:49 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

سر مقاله 266

تولید ملی ،حمایت از کار و سر مایه ایرانی

خوشبختانه پیام مقام معظم رهبری در شروع سال جدید باعث دلگرمی ما برای ادامه هر چه بیشتر سیاست ها و بر نامه های سال 1391 موسسه آشتی شد .

موسسه آشتی از اواخر سال 1390 اقدام به همکاری و بر نامه ریزی برای توجه بیشتر به مسائل فر هنگی و بویژه صنایع دستی در ایران نمود . این حر کت با طرح ساخت مستندی به نام وطنم شروع شد که به لطف خدا با تعاملی که وزارت محترم

فر هنگ و ارشاد اسلامی با وزارت محترم امور خارجه به عمل آورده امکان اجراء ساخت این مستند برای موسسه در جای جای جهان و دیگر کشور ها امکان پذیر شده که بسیار شایسته است . ما در نظر داریم در سال 1391 پروژه ساخت این مستند را که به دنبال ارزشهای فرهنگی وهنری ایران در طول تاریخ دردیگر کشور ها بوده را به انجام رسانیم . و در همین خصوص همکاری بیشتری با بخش صنایع دستی نیز خواهیم داشت در شماره های آتی هفته نامه همسر بیشتر با صنایع دستی ایران و اساتید این رشته های گو نا گون آشنا خواهید شد و به تولید و ساخت این گونه هنرهای ماندگار و ارزشمند بیشتر واقف می گردید .

امید وار هستیم از این پس وزارت خانه ها و سازمان ها و نهاد های مهم حتی شر کتهای بزرگ برای قدر دانی و ارج نهادن به این گونه هنر های ملی با خرید و بر گزاری نمایشگاهای مختلف جهت حمایت از این سر مایه ملی گامی بر دارند .

شایسته است بجهت به یاد گار ماندن این اشیاء و هنر ها حتی در مراسم گو نا گون به جای تند یسهایی با اشکال هندسی

گو نا گون از این گونه هدایا و صنایع بهره مند شویم . و درساخت و تولید بر نامه های تلویزیونی بجای بکار بردن دکوراسیون های فرنگی و غربی از این فضاسازی های ملی و فر هنگی بهره مند شویم . چقدر زیباست در مراسم و حتی بعضی از هتل ها از لوازم و امکانات هنری و صنایع دستی استفاده شود . چقدر گواراست در میهمانی های شخصی و حتی رسمی ازطعم خوب نوشابه و عرقیجات طبیعی کشورمان به جای چای و نوشابه … بهره مند شد . یک لیوان گل گاوزبان که در یک فنجان سفالی نوش جان کنید به مراتب لذت بخش تر از هر نوشیدنی با اسانسهای گونا گون خواهد بود . ای کاش امکان این فراهم شود که موسسه آشتی و یا دیگر موسسه ها و مراکز اقدام به بر گزاری نمایشگاهها و فروشگاهای عرضه مستقیم کالا در خارج از ایران با هدف ارائه فر هنگ و هنر و بویژه حمایت از تولید داخلی داشته باشند . مدیران لایق بخش خصوصی می توانند در این خصوص کمر همت بسته و از این راه درامد های قابل توجهی را برای کشور بوجود آورند امید است از همین راه به بخش گردشگری ما نیز رونقی دوباره داده شود.

کمافی سابق ما در انتظار راهنمایی و مساعدت شما هستیم و لازم می دانیم از همه دست اندر کارانی که ما را یاری می نمایند کمال قدر دانی و تشکر را به عمل آوریم.

ارادتمند

جعفر صابری

[ پنجشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 21:32 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرشیو نظرات

265

سر مقاله

سوت را بزن !

اگه بیائیم بگیم مسلمان هستیم یه عده ای بهشون بر می خوره و می گویند مذهبی هستند ! اگه بگیم در ادیان مختلف دوستانی هستند که می گن داره برای دیگران خود شیرینی می کنه! اما فکر می کنم هر انسانی به اخلاق و رفتار درست اعتقاد داشته باشه و برای کسانی که از اخلاق درستی بر خوردار هستند احترام زیادی قائل است . بی شک افرادی که در بر خورد های اجتماعی از صبر و حوصله بیشتری در مقابل رفتار زشت دیگران بر خوردار هستند در دراز مدت موفق تر هستند .شاید در لحظات اول این توهین ها و بر خورد ها به انسان بسیار درد ناک باشد اما با بی تفاوتی و گذشت در دراز مدت و شاید چند دقیقه بعد باعث سر افکندگی و خجالت طرف مقابل می شود . البته این بدان معنا نیست که بی تفاوتی را مثل خدای ناخواسته بی غیرتی دانست . اما صبر و تحمل و حوصله به همراه اندیشه شایسته انسان متفکر و داناست . باور بفر مائید این موضوع را نه تنها تمام ادیان بلکه بسیاری از بزرگان و متفکران و صاحب نظران نیز مطرح می نمایند .

اینکه جماعتی وارد میدان ورزشی کشور شوند و بجای تشویق و تر غیب تیم مورد علاقه شان به توهین و گفتار رکیک اقدام نمایند در هیچ فر هنگی شایسته نیست . گر چه متاسفانه در بیشتر کشور های دنیا چنین فر هنگی جاری است و همواره طرفداران یک تیم به هر شکلی که دوست داشته اند به تیم مقابل و حتی داورتوهین کرده اند . در هر صورت در چنین مواقعی باید گفت که بی نهایت متاسف هستیم . بی شک رسانه ها باید کار فر هنگی بیشتری انجام دهند . بیش از سی و سه سال از انقلاب اسلامی می گذرد و ما باید مروج فر هنگ خوب اخلاق اسلامی و انسانی باشیم .در بیشتر مواقع ما با کمی اندیشه

می توانیم قبل از بوجود آمدن اتفاق، جلوی فاجعه را بگیریم ولی می گذاریم تا این اتفاق بوجود بیاید سپس با برخورد شدید نظامی و قانونی می خواهیم کار را به پایان برسانیم. سوال این است آیا ورزشکاران ما هنوز با اخلاق انسانی و اسلامی آشنایی کامل پیدا کرده اند ؟ آیا با کار گروهی و جمعی آشنا هستند . آیا با جایگاه خود در جامعه به عنوان یک الگوی اخلاقی و رفتاری برای مردم بویژه جوانان و نوجوانان آشنا هستند؟ امید است مسئولین به این نکات توجه بیشتری داشته باشند .

یکی از تعاملات اخیر موسسه فر هنگی هنری آشتی با سازمان  آموزش فنی و حر فه ای وزارت کار در خصوص نگاه بهتر به ورزش در این سازمان است که طی چندین جلسه با کار شناسان مربوطه به نکات قوتی نیز دست یافته ایم . خوشبختانه

دست اندر کاران فوتبال حر فه ای کشور بویژه تیم های مطرح هم در کنار ما هستند . و همکاری شایسته موسسه بین المللی

قهر مانان ماندگار به مدیریت آقای مهندس ناصر عظیمی از آغازین روز های سال 1391 باعث شده که موسسه آشتی در این مهم نیز حضور شایسته ای داشته باشد . گفتنی است مسئولیت آقای حسین خرمی (آب خضر) به عنوان مدیر این پروژه از طرف موسسه آشتی که از اواسط سال گذشته شروع شده بسیار ارزشمند بوده ایشان با سال ها سابقه مدیریت از آنجا که خود شخصی ورزشکار و بنام هستند برای بر قراری ارتباط و هماهنگی، بهترین نامزد این کار بودند . دوستان دیگری که لازم است از همکاری و مساعدتشان در این خصوص نام برده شود .آقای پهلوان احمد قومیان ، آقای مهندس مهران فرزین و در قسمت حقوقی آقای دکتر فرشاد سپهر را می توان نام برد ، امید است این حر کت ملی باعث تحولات ارزشمندی در سیاست های کلان ورزشی کشور شود . چرا که دوستان و عزیزان دلسوزی که از مدت ها قبل مشوق ما بودند چون حاج حسین شیریان و حاج محمد رضا طالقانی و جناب آقای علیرضا دهقان نماینده محترم مجلس و پهلوان سیاوش سعیدی و استاد حمید بهشتی مهرو استاد علی بهارستانی و … نیز بودند که باعث شد این حرکت ادامه یابد .گفتنی است بزودی وب سایت خبر رسانی ورزشی آشتی که چند سالی است بر قرار است با تحولات بهتری به روز رسانی خواهد شد و تریبون ورزشی موسسه خواهد بود. شاید این سوت آخر مارا هم به بازی کشاند امید وار هستیم چون گذشته همکاری و مساعدت و راهنمایی های شما عزیزان مشوق و کار گشای ما باشد . ما امید وار هستیم در کشوری که بیش از هفتاد میلیون جمعیت دارد مدال آورنده گانش در ورزشهای جهانی بیش از این باشند و شایستگی اخلاقی و ایرانی و اسلامی ورزشکاران ایران به اندازه مدالهایشان قابل توجه و زبانزد باشد و در خور شخصیت ایران عزیزمان.انشاءالله.

مجدداً سال خوبی را برای شما آرزو دارم.

ارادتمند

جعفر صابری