اسب تراوا

 

 

صنعت غرب مثل اسب تراوا در حصار عفت شرق است!

عباسعلی کامرانیان

کتاب تپش قلم انتشارات شابک مجموع 100 جمله از بین 64000هزار جمله ای است که نویسنده در طول سالها برای نشریات مختلف  نوشته وبه چاپ رسانده ، و از بین آنها  این جمله را من برگزیدم . نویسنده در پیشگفتار کتاب می نویسد این جملات نتیجه یک سفر روحانی به درون خویشتن و ملاقات فرشتگان است ،راستش من نیز باید تصدیق کنم هر یک از جمله ها عصاره ای از سالها زندگی ، کتاب ، تمدن و تاریخ است که به طور اعجاز آوری برصفحه تاریخ آمده و ای کاش بتوان آن را به یاد و یاری گرفت!

در هرصورت اگر به همین جمله با دقت توجه کنیم درمی یابیم که بدون شک صنعت غرب مانند داستان اسب تراوا وقتی دیوارهای تمدن و فرهنگ شرق اجازه ورود ایده های غربی را به تاراج گران غرب نداد  به صورت هدیه ای ارزنده  به فرهنگ شرق  تقدیم شد . وما شرقی ها سرمست از غرور پیروزی هایمان بر غرب بدون هیچ توجهی به اصل داستان این هدیه را ازصمیم قلب پذیرفتیم ،برای نمونه همین گوشی های همراه را که به سادگی وارد خانه هایمان شد و در دست کوچک وبزرگ مان قرارگرفت حالا دیگر یک خانه یک تلوزیون و یک کلید خاموش یا روشن  ندارد  که اختیارش دردست ما باشد حالا میلیونها خبر،تصویر و فیلم است که به راحتی و بدون هیچ هزینه ای برای صاحبان غربی اش  درآمد زائی هم می نماید وبه سادگی همان قلعه فتح نشدنی فرهنگ و تمدن شرق را از درون قدم به قدم و سانت به سانت تسخیر می سازد .

امروز دیگر نمی توانیم از اعتقادات و اندیشه های یک جامعه بدون درنظرگرفتن خواسته های جامعه جهانی صحبت کنیم. امروز دیگر واژه من این گونه می خواهم و ما نمی خواهیم معنایی ندارد ما به معنای لغوی یک ملت تعریف نمی شود ،جامعه جهانی این گونه می طلبد و من و ما چاره ای جز پذیرش آن نداریم . صاحبان صنعت که در قلعه هایشان نشسته اند، دیگر نه با تهاجم نظامی و قتل و کشتار بلکه با نرمترین ابزار قربانیانشان را مسخ می نمایند. امواج این تهاجم از نور خورشید هم سرعت و توانایی اش بیشتر است و چنان ملکولهایش ما را احاطه نموده که گاه   اگر نباشند  حالمان خراب میشود و زندگیمان به خطر می افتد. نکته درد ناک این است که برای داشتن این همه گرفتاری و ناراحتی روح و جسم و جان با کمال میل هزینه ی گزافش را نیز می پردازیم تا نکند لحظه ای بدون آن ها سرکنیم. راستی شما میتوانید بدون گوشی همراه خود چند ساعت بسرببرید؟

سرباز دشمن درخانه در اتاق، کنار دختر و پسر نوجوان و جوان ما نشسته و با آرامش و تمأنینه هرچه لازم میداند با حوصله در گوشش زمزمه میکند . دیگر هیچ سنگری و یا در بسته ای  برای فتح کردن وجود ندارد سنگرها در اختیار دشمن است و باید بپذیریم که ما هیچ گام درستی برای بدست گرفتن اوضاع بر نداشتیم .تلوزیون ،سینما و حتی مطبوعات هم خود ابزاری برای همان دشمن شده که ما از روی سادگی آن را مجازی فرض می کنیم ومی گوایم که   هنوز  قابل کنترل است ! از نوسانات عرض و دلار می نالیم وحشت از گرانی داریم ولی سونامی اصلی را  بطور کل نمی بینیم!سونامی بی هویتی و دور ماندن از اصل انسانیمان ، دیگر همه چیز برای ما در مادیات خلاصه شده و معنویات شرقی هیچ تعریفی ندارد ،دیگر اینکه شخصی، انسان با خدا و با تقوایی است و از مال دنیا هیچ ندارد واژه ای کودکانه و مسخره است و انسانها را با داشته هایشان  سنجیده  میشوند. دیگر کار برای رضای خدا و خلق خدا وقت به بطالت گذراندن است و عجبا که همین داستان در غرب بالعکس شده انسان غربی بعد از عبور از این بحران بدان درجه از معرفت رسیده که باید دست گیری کند باید یار باشد باید غمخوار باشد و عجبا  او می داند که حقیقت انسانی چیست و تن به خواسته های صاحبان صنعت و ثروت غرب نمی دهد و در راه خود استقامت میکند .

اسب تروا آنقدر آرام و آهسته توسط ما پذیرفته شد که ندانستیم هر روز و هر لحظه چند هزار سرباز بیگانه را در خانه خود و اندیشه مان جای میدهیم !

یا حق

جعفر صابری