شلوار سبز

 

با صدای بلند راننده که فریاتد زد : آخرشه رمضانعلی تکانی خورد و به خود آمد بعد دست جمال رو گرفت و از جلوی اتوبوس پیاده شده بتول هم به آنها رسید و بعد بچه را دست رمضانعلی داد و چادرش را را روی سر مرتب کرد بچه را گرفت و چهارتای راه افتادند.جمال همینطور که دستش توی دست باباش بود تقلا می کرد که زودنر به فروشگاه برسد.

ادامه مطلب

[ شنبه دوم بهمن ۱۳۸۹ ] [ 18:33 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

سر مقاله229

نمی دونم!

آخرین گل زندگی من کودکی است که کمتر از چهار سال دارد و پسر بچه شیرین زبانی است مثل همه ی کوچولو ها با نمک .اما این کودک مثل تمام بچه ها یک کلمه را بیشتر از هر چیزی به کار می برد و هر وقت جایی در می ماند می گو ید نمی دانم.

برای نمونه می پرسم چقدر من را دوست داری می گو ید سیصد تا . و وقتی می گم چرا؟ او می گو ید نمی دانم. این نمی دانم گاهی وقتها ساعت ها من را در فکر فرو می برد . چرا که بیشتر وقتها ما آدم بزرگ ها جایی که باید بگو ئیم نمی دانم مفصل توضیح      می دهیم و گاهی وقتها که می دانیم و یقین هم داریم می گو ئیم نمی دانیم! سئوال این است آیا برای شما چنین شرایطی پیش آمده که بدانید و بگو ئید نمی دانم و یا برعکس ندانید و بگو ئید می دانم؟بی شک اگر این کو دک می گو ید نمی دانم در بیان احساس خود توانایی لازم را نمی بیند ولی خیلی وقت ها ما بزرگ تر ها  مانند این کو دک می شویم ومی گوییم نمی دانم. کمی عقب تر که می رویم به کودکی خود می نگریم و  همان بازی های کودکانه برای نمونه درخصوص فرهنگ کار تیمی- بازی بهترین آموزشه

در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و …. ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو  هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که  كل تيم  10 نفره  روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلي، بعد 10 نفر روی 7 صندلي و  همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن.

شما بگو ئید آیا پاسخی بهتر از نمی دانم سراغ دارید؟من فکر می کنم باید از کمی قبل از تولد کودکانمان ،روی خودمان کار هایی بکنیم که شاید نسل بعد از فر زندان ما هم پاسخ بسیاری از نمی دانم ها را بدانند، در غیر این صورت من همین  حالا می گو یم       نمی دانم!

جعفر صابری

[ سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

سر مقاله229

نمی دونم!

آخرین گل زندگی من کودکی است که کمتر از چهار سال دارد و پسر بچه شیرین زبانی است مثل همه ی کوچولو ها با نمک .اما این کودک مثل تمام بچه ها یک کلمه را بیشتر از هر چیزی به کار می برد و هر وقت جایی در می ماند می گو ید نمی دانم.

برای نمونه می پرسم چقدر من را دوست داری می گو ید سیصد تا . و وقتی می گم چرا؟ او می گو ید نمی دانم. این نمی دانم گاهی وقتها ساعت ها من را در فکر فرو می برد . چرا که بیشتر وقتها ما آدم بزرگ ها جایی که باید بگو ئیم نمی دانم مفصل توضیح      می دهیم و گاهی وقتها که می دانیم و یقین هم داریم می گو ئیم نمی دانیم! سئوال این است آیا برای شما چنین شرایطی پیش آمده که بدانید و بگو ئید نمی دانم و یا برعکس ندانید و بگو ئید می دانم؟بی شک اگر این کو دک می گو ید نمی دانم در بیان احساس خود توانایی لازم را نمی بیند ولی خیلی وقت ها ما بزرگ تر ها  مانند این کو دک می شویم ومی گوییم نمی دانم. کمی عقب تر که می رویم به کودکی خود می نگریم و  همان بازی های کودکانه برای نمونه درخصوص فرهنگ کار تیمی- بازی بهترین آموزشه

در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و …. ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو  هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که  كل تيم  10 نفره  روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلي، بعد 10 نفر روی 7 صندلي و  همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن.

شما بگو ئید آیا پاسخی بهتر از نمی دانم سراغ دارید؟من فکر می کنم باید از کمی قبل از تولد کودکانمان ،روی خودمان کار هایی بکنیم که شاید نسل بعد از فر زندان ما هم پاسخ بسیاری از نمی دانم ها را بدانند، در غیر این صورت من همین  حالا می گو یم       نمی دانم!

جعفر صابری

[ سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

کلیسای خانگی

متاسفانه چندی است که در اخبار و جراید خبرهایی از تشکیلاتی به نام کلیسای خانگی و تغییر دین و آیین به گوش می رسد. بی شک با توجه به اهمیت موضوع مسئولین محترم خودشان رسیدگی به امور را انجام می دهند اما اگر به تاریخ رجوع کنیم  از سالیان دراز بیشتر ملت ها در جنگ و گریز بوده اند و متاسفانه کشور ما هم یا به گسترش خود می پرداخته یا از گسترشش کاسته می شده یا کورش فتح می کرد و یا مغول حمله کرده، در هر صورت این ملت و سر زمین بسیار از این جریانات را از سر خود

ادامه مطلب

[ سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:51 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

خلوت یک مرد

سرد بود سرد سرد .سیاه بود سیاه سیاه . سوز بود سوزی سخت و استخوان سوز و بادکه گوشهایم را سرخ کرده بود دیگه نمی شد وایساد راه افتادم و در مسیر به یاد آن چهره مهربان و دوست داشتنی ،به یاد آن لبخند  و صدای گرم ،گرم گرم وقتی نگاه می کرد محبت در چشمانش بود. تمام لحظات زندگیم با او ،را به یاد دارم تمام تمامش را و چه بگویم : از  ظهر گرم یک روز تابستانی در سال 1355در شهر قزوین   که با اتومبیل فولکس طوسی رنگمان

ادامه مطلب

[ سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
با سلام وپوزش از اینکه مطالب کمی جا به جا شده برای نمونه آرامگاه شمشیری قرار ۲۳-۱۰- چاپ بشه .
[ سه شنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۹ ] [ 20:9 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

محبت در مانی

 

چندی پیش دوست عزیزی برای در مان کمر درد و پادرد مادرم پیشنهاد کرد که به  اطراف تهران برویم و با شخصی که ماساژ در مانی می کند ملاقات نماییم . اینکه چه بود و چه خبر بود بماند  که نا خواسته از بس به او آقای دکتر گفتند و لو ح تقدیر های آقای دکتر  هم چقدر بود  خودش داستانی بود که  ما هم به او دکتر گفتیم و تا چشم گشودم دیدیم زیر پای آقای دکتر دارم لگد مال می شوم تا کمر درد خودم هم خوب شود البته  نوعی روغن که ساخته

ادامه مطلب

[ یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:1 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

فرش قرمز

 

 شهر فاو  قدم به قدمش آتش  بودو دود آنها که اهل جنگ بودند می گفتند فرماندهی عملیات را خود صدام حسین به دست گرفته قرار بود خیلی زود آنجا را پس بگیرد .خط از طرف لشگر قوامین شکسته شده بود و نیرو های دشمن از داخل کانال بیرون زده بودند صدا ی انفجار بقدری زیاد بود که از فاصله زیاد هم می شد شنید که چه  جهنمی بر قرار است بیشتر ماشین

ادامه مطلب

[ یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ ] [ 19:0 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

هوا بس نا جوانمردانه سرد است

 

حالا دیگه هوا هم سرد شده ،سرد سرد، برفی هم آمده و زمستان خودش را نشان داده اما سر مای واقعی در گرمترین خانه ها گاه چنان استخوان ها را می سوزاند که آدمی در پندارش هم نمی گنجد. این روز ها هیچ هیزمی در شومینه ای ریخته نمی شود که  خانواده هارا گرم سازد همه به فکر آنچه هستند که خدا وعده ی  دادنش را داده،  همه در تلاش آنچه هستند که از روز عزل برایشان مقدرشده وباخود می اندیشند که باید بکوشند تا بیابند بی آنکه بدانند قرار است تقدیر مان این باشد و هرانچه تقدیر است

ادامه مطلب

[ یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ ] [ 18:55 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

آرامگاه شمشیری

  مرحوم پدرم از روزهای بیست و چهار اسفند و کودتای آمریکایی آن روز ها می گفت و از رشا دت مردان و زنانی که آتش خشمشان را تا 1357 در دل نگاه داشتند .مردانی که کم هم نبودند، شاید شاخص ترین  آنها جهان پهلوان تختی بود که بازار تهران بعد از زلزله ی بوین زهرا زیر پاهای او فرش معرفت انداخت و دستان مردم باز به یاری هموطنانشان دراز شد .اما آن جهان پهلوان که  نه میزی داشت ونه اتاق کاری ،نه ماشینی و نه اسکورتی با همان دل پاک و نیت انسانی بار ها سر بلند از مردی و انسانیت  پا به

ادامه مطلب

[ یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۸۹ ] [ 18:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
 

عید  مبارک

حضرت عیسی  (ع) پیامبر  صاحب کتابی است که آئین زیبای مسحیت را بنیان گذاشته آئینی که برادان و خواهران عزیز ما در جای جای جهان  پیرو آن هستند و بی شک مومنان واقعی برای رسیدن به خدا شناسی  همواره به  دستورات آن حضرت احترام می گذارده اند . سالیان سال است کشور عزیز ما ایران بعلت کستردگی  خود عزیزان مسیحی زیادی را در خود جای داده هم وطنانی که در بسیاری از سخت ترین شرایط دوشآدوش   خواهران و برادران مسلمان و یا زر تشتی و یا یهودی خود بوده اند و به وطن خود بسیار با احترام برخورد نموده اند .  که این یکی از بهترین آموخته های دین مسیحت می باشد. در بیشتر مراسم و اعیاد مسلمانان این عزیزان حضور داشته و به بهترین شکل ممکن دوشا دوش هموطنانشان بوده اند  حتی در مرا سم سوگواری سالار شهیدان  دسته سینه زنی داشته و مرا سمی هم بر پا می نمایند  که بر خواسته از عشق و علا قه آنها به آقا سیدو شهدا است .

 یکی از زیبائی های دین اسلام از بدو تشکیل  و حضور رسول اکرم (ص)  همین قرار گرفتن تمام ادیان در کنار هم و در یک شهر بوده مدینه  و چه زیباست که ما نیز پس از سالها دوستی و برادری با این عزیزان اعیاد ایشان را به آنها تبریک گفته و برای  ساعاتی برنامه هایی را به ایشان در صدا و سیما اختصاص دهیم که نه تنها  قدر دانی خود را به این عزیزان هموطن نشان دهیم بلکه بنوعی  زیبایی و تنوع کشور فر هنگ های کشور عزیزمان ایران را هم به  دیگر هموطنان بنمائیم. کشوری  به را حتی در سرد ترین روز سال می توان به گرم ترین نقطه آن سفر کرد و یا بلعکس . کشوری که از دریا تا کویر و از کوه تا دشت و صحرا و جنگل را همه در خود جای داده کشوری که خدا وند مهر بان همه گونه محبت خود را از انواع حیوانات تا معادن در آن قرار داده ایران عزیزمان  که در سایه  پر چم سرنگ زیبایش سالیان سال آست که با برادری و اخوت بر قرار می باشد و تمام فر هنگ ها  با گو یش های فراوان در آن با احترام زندگی می نمایند .و تمام ادیان  با حقوقی برابر  برای تصمیم گیری در موردهم وطنشان حضور دارند و سر نوشت  خود را خود رقم می زنند.

ما عید  تولد حضرت مسیح را به همی مسیحیان جهان بویژه هموطنان عزیزمان تبریک می گو ئیم.

 

[ جمعه نوزدهم آذر ۱۳۸۹ ] [ 14:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

پشت شیشه برف می بارد!

انگار همین دیروز بود که با   لبخند بهم نگاه می کردیم و قند در دلمان آب می شد که  دانه های درشت برف روی زمین می نشست و با شادی به هم می گفتیم فردا تعطیل است !

و فر دای آن روز زیر بارش برف بازی و شادی بود و زندگی خنده و خوردن برف تازه ،خرد شدن دانه های برف زیر دندان و یا آب شدنش در دهان و البته گلو درد های بعدش و…

 اما امروز بچه های ما  پشت شیشه می نشینند و با همان شادی کودکانه لبخند می زنند و به هم می گو یند فر دا تعطیل است با این فرق که بعلت آلودگی هوا  با ید در خا نه بنشینند !

 انگار همین دیروز بود که اول جاده خراسان مردم راه می افتادن و میرفتند نماز بارون می خواندن و یا علمای قم  برای بارون دعا می کردند. انگار همین دیروز بود که موسسه آشتی با همکاری هنر مندان و پیش کسوتان و ورزشکاران جشن برگزار می کرد و اسمشو گذاشته بود اگه بارون بباره !

 چند سالی هست که دنیا در خصوص گاز های گلخانه ای حرف  می زنند و میلیون ها دلار صرف  کنترل اون می کنند . اما  ما چی کشور ما  چه کار کرده هر روز آمار می دیم که این تعداد خود رو اضافه شده و یا این تعداد اتو بوس واحد کم داریم بیشترشم تو همین تهران چند میلیونی است .

ما غیر اینکه اسم خیابونارو عوض کرده با شیم کار دیگری در شهر سازی کردیم . چقدر خیابانهای بزرگ تر ساختیم . تازه گاهی وقتا بزرگ راه های خودمان را هم مثل خیابان هایمان نرده کشی کردیم.  فر هنگ استفاده از وسیله نقلیه رو داریم ؟ اصلاً  وسیله عمومی به اندازه همه داریم .همین هفت هشت سال پیش بود که همکار خوب ما  آقای محسن مسعودی  طرح استفاده از خطوط اتوبوس های ویژه را داد و  معلوم نشد به نام کی اما اجرا شد جالب اینه که در مجله  ما در خواست کردیم و اعلام کرده بودیم ما با تمام وجود آماده هستیم که نتیجه تحقیقاتمونو به مسئولین بدیم و لی آنها فقط  طرح اولیه مارا استفاده کردن و  نتیجه هم بد نبود. اما واقعیت این است که ما نه تنها اتوبوس واحد کم نداریم بلکه اگه درست استفاده کنیم زیاد هم داریم و بی شک بیشترین آلودگی هوا از همین اتوبوس های واحد است . در بهترین و زیبا ترین میادین ما در تهران شاهد وجود انبوهی از اتوبوس های واحد هستیم که راننده هایشان  دور هم نشسته اند چای می خورند و گل می گن و گل می شنوند  و خستگی در می کنن تا اتو بوس کاملاً پر بشود و بعد راه بیفتند .و ملت بی گناه و گرفتار در ایستگاه های بین راه مثل گوشت یخی آویزان این دست گیره ها باشند و یا اتوبوس از کنارشان برود و دود و کثیفی هوا و همه وهمه برای یک بی برنامگی ساده  . کافی است اتوبوسها بدون توقف طولانی در حر کت باشند و راننده ها در ایستگاه های مخصوصی تعویض شوند هم برای رفع خستگی و هم برای تعویض خود رو و انتقال آن به راننده دیگر !

با ور بفر مائید گاهی وقتها بقدری کار ها راحت انجام می شود . حالا بیا ایم دو یا سه روز را تعطیل کنیم . و یا … در انتظار رفتن  آلودگی هوا روی شهرمان باشیم  کمی خنده دار نمی باشد . خدا وند به انسان توانایی و  علم داده در قرآن مجید هم آمده که ما انسان را اشرف مخلوقات قرار دادیم  علم و دانش بشری در خدمت ماست  همین طرح دور بر گردان خیابان برای نمونه در بزرگ راه شهید چمران برای ورود به محله نصر ( گیشا) باید بیش از شش کلومتر رانندگی کرد و جالب اینکه  چون اتو بان نرده کشی شده باید از ترافیک طولانی گذشت و بعد دور زد و به این محله رسید. انبوه اتومبیل ها  خود باعث آلودگی هوا و مصرف بالای بنزین می شوند . و این که اتومبیل ها بیشترشان تک سرنشین است خود داستانی دارد که باید در فرصتی به آن پرداخت.

ختم کلام آلودگی هوا و بیماری و نازیبایی که امروز ما برای فرزندانمان به وجود آورده ایم نتیجه کم لطفی و بی دقتی است که تاوان سنگی نی را اگر چاره نکنیم باید بپردازیم.

یاد فروق بخیر که می گفت :پشت شیشه برف می بارد

درون سینه ام دستی دانهی اندوه می کارد!

[ جمعه نوزدهم آذر ۱۳۸۹ ] [ 14:50 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

100 سال گذشت

چهار انگشت نداشت و لی کار کردن در آشپز خانه برایش  مشکل نبود . خیلی راحت چای می ریخت و در مقابل مهمانان قهوه خانه می گذاشت . وقتی نگاههای سنگین من را دید با لبخند با همان لهجه ی  آذری گفت : حتی حاضر بودم جانم را بدهم.  چهار تا انگشت که چیزی نیست.

ادامه مطلب

[ جمعه چهاردهم آبان ۱۳۸۹ ] [ 18:7 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 از کر دستان چه خبر !

 

از مرز ایران که می گذری وارد ساختمان شیک و نوسازی می شوی که بوی تازگی می دهد همه چیز نو است و لباسهای معمولی، شبک و اتو کشیده می باشد، با چهره ای گشاده با شما برخورد می کنند و آرزوی اقامت خوشی را برایتان دارند زندگی به شدت در جریان است و بیش از هر چیز ساخت و ساز نمود دارد. هتلها یکی پس از دیگری با نامهای مختلف ساخته می شود، کالاهای مختلف با نامهای مختلف در فروشگاهها و مغازه ها به چشم می

ادامه مطلب

[ جمعه چهاردهم آبان ۱۳۸۹ ] [ 18:6 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

ولی دم

 

هر دو کلیه را از دست داده از کمر به پا ئین حر کت ندارد و روی چرخ است دیالیز می شود و  پزشکان و پرستاران می گو یند قبل از آوردن به بیمارستان آثار شدید جراحت های ناشی از تنبیه بدنی و آزار روی بدنش هویدا بود . پلیس و ماموران تشخیص دادند که به عمد وی را زیر چرخ کامیون انداخته اند و راننده کامیون قصم می خود قبل از حر کت حتی چرخ عقب را هم دیدم و لی تا حر کت کردم صدای   ….                                                                                                                

نامادری   مضمون اصلی است اما پدر و ولی دم شاکی نیست. این تمام ما جرا بود که معلمی با چشمان خیسش از دانش آموز دخترش می گفت و می خواست که من بگو یم  .

 دیگر چیزی برای گفتن ندارم هیچی …

[ جمعه شانزدهم مهر ۱۳۸۹ ] [ 18:7 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

             حق با کیست!        

       پدرم خدا بیا مرز  بعد از مراسم خوستگاری به من گفت : پسرمهمان روز های اول عروسی بی بهانه چند بار بزن تو گوش زنت و به او بگو فامیلات نیان  اینجا  دنبال بهانه باش اگه داد دستت که هیچ بزن اگه نداد خودت یه بهانه درست کن و بزن ولی حتماً بزن  اگه نزنی اون یادش دادند که جلوی فامیلاش تورو خرد کنه  تو هم چاره ای نداری جز سکوت و بعد هم دعوا اون می خواد جلوی فامیلش به همه بفهماند حرف اول را او میزند می داند بعد تو با او دعوا می کنی اما مهم نیست چون جلوی فامیل تورا خرد کرده .                      

ادامه مطلب

[ جمعه شانزدهم مهر ۱۳۸۹ ] [ 18:4 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

The world is not dangerous because of those who do harm but because of those who look at it without doing anything.

 

دنیا به این دلیل خطرناک نیست که بعضی آدمها به دیگران آسیب می رسانند ، به این دلیل خطرناک است که کسانی شاهد این آسیبها هستند هیچ کاری نمی کنند

[ جمعه شانزدهم مهر ۱۳۸۹ ] [ 17:38 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

هم نفس بودن یا هم قفس زیستن!

سلام :

حالا که به لطف خدا وند دویست و بیستمین  شماره هفته نامه همسر را در آستا نه چهار دهمین سال تلاش فر هنگی خود تقدیم می نمایی عرض می کنیم:

واژه ها زیباست و با شنیدن آنها آدم می ماند که مگر می شود از کنار آن گذشت و توجه نداشت. بعد چاپ سر مقاله گذشته با هم بودن یا در کنار هم بودن  دوستی این

ادامه مطلب

[ جمعه شانزدهم مهر ۱۳۸۹ ] [ 17:30 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 با هم بو دن  یا با هم ماندن ؟

شاید این سئوال مانند آموزش یا پرورش باشد که لازم و ملزوم یک دیگر است کدام یک با ید  اول با شد !

با نگاه به اطراف خود و کندو کاو در  زندگی خود متوجه می شویم بیشتر مواقع  بیش از آن که  با هم با شیم و کنار هم در سختی ها و گرفتاری ها   کنار هم بمانیم  از دور با هم بودیم و احساس کردیم که کنار هم هستیم.  اگر دوستی به شما در خصوص سر قت اتو مبیلش  مرا جعه کرد و شروع به درددل نمود در بهترین شرایط برای هم در دی به او گفته اید  انشاا… پیدا میشه غصه نخور  . اما  فکر می کنید این برای او کافی بوده؟

ادامه مطلب

[ جمعه شانزدهم مهر ۱۳۸۹ ] [ 17:27 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

رمضان سلام

 

رمضان هم آمد و یک سال پیش بود که خیلی ها کنار ما بو دن و امسال نیستند. دوستی سخت آشفته و گرفتار بود می گفت هر چی از خدا می خواهم به من می دهد اما نمی دانم چرا سر نماز که خیلی هم دلم می خواهد بخوانم همه چیز را فراموش می کنم و نمی توانم حتی یک آیه را درست بخوانم ، گاهی وقتها به خودم می گو یم این همه چیز های مختلف برای من ارزش یک لحضه با خدا بو دن را ندارد.

ادامه مطلب

[ جمعه بیست و نهم مرداد ۱۳۸۹ ] [ 15:31 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جای خالی فیلم های فارسی !

 

حاج  احمد می خندید و می گفت : با با قدیم وقتی یکی، صد تو مان تو کافه برای رفقاش خرج می کرد یعنی خیلی هزینه کرده .صد تو مان سال پنجاه خیلی پول بود اما تو همون جمع یکی که چتر بازی کرده بودو   خود شو دعوت کرده بود به گار سون می گفت نو

ادامه مطلب

[ پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۹ ] [ 20:16 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جای خالی ستاره:

 

سئوال این بود که چرا جوانان و نو جوانان امروزی ایرانی کمتر  مسئولیت پذیر هستند و تمایل کمتر یه خدمات اجتمائی نشان می دهند و … در مقابل این سئول  بررسی کاخ سفید آمریکا را در خصوص علت چاقی نو جوانان  داشتم  که در چند روز گذشته مهمترین بر نامه کاری رئیس جمهور آمریکا بوده و در کاخ سفید به آن فکر می کنند.

ادامه مطلب

[ پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۹ ] [ 20:14 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

استاد عزیز و ارجمند، هنرمند گرامی

ادامه مطلب

[ پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۹ ] [ 20:13 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

سخت ترین شغل دنیا!

 

باز تلفن زنگ خورد این بار هم  جوانی بود که با صدایی گرفته و ملتمس می گفت : آقا بخدا آبروم در خطر است و اگر مدارک تحصیلی خود را ارا ئه ندهم از کار اخراج می شوم .هیچ کاری نمی توانستم برایش انجام دهم نمی دانستم چه بگو یم تنها به آسمان نگاهی کردم و آهی کشیدم .د
ادامه مطلب

[ شنبه دوازدهم تیر ۱۳۸۹ ] [ 12:9 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

روز گار غریبیست !

 شا ید بهتر بود می نوشتم  پل های پشت سر را خراب نکنید  وقتی دل گیر و دل شکسته می شوید چشمان خود را نبندید و هر چه بر زبان می آید  جاری نسازید ،
ادامه مطلب

[ شنبه دوازدهم تیر ۱۳۸۹ ] [ 12:8 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

 لباسی برای زندگی بهتر

 

خوب  که اشک هایش را ریخت سرم را بالا آوردم و گفتم خوب خواهرم  شما شب عرو سی  عکس هم گرفتید؟ با همسرتان داخل ماشین در شهر چرخیدید و بوق هم زدید؟ شام به مهمانان دادید؟ چند سکه بهار آزادی مهریه شما بود؟ اصلاً چطوری با همسرت آشنا شدید؟ قبل از ازدواج با کسی مشاوره کردید؟
ادامه مطلب

[ شنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۸۹ ] [ 20:15 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

سال همت مضاعف و کار مضاعف

 

 

بیش از هشت ماه دوری از وطن عزیزم می گذشت و هر چیز این خاک گهر بار، برایم تازگی داشت گر چه از لحضه ورد به آسمان ایران بوی خانه را در تمام وجودم احساس می کردم اما تا وقتی که پایم را روی خاک وطن نگذاشته بودم هنوز ایران را لمس نکرده بودم. این بار بیش از همیشه از آغوش مادرم دور
ادامه مطلب

[ شنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۸۹ ] [ 20:14 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

برو قوی شو ای اگر راحت جهان طلبی

 

 

شاید این گونه بهتر بود که نمی نوشتیم ،ولی واقعیت این است می نویسیم  یکروز و سه خاطره ،داستان سه دوست در یک مجتمع اداری در همین نزدیکی خودمان است که می تواند با کمی دقت سرآغاز علل رفتاری دوستانمان را در خود نشان دهد.
ادامه مطلب

[ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ ] [ 22:30 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

پینو کیو

 

خیلی وقتها، دل شکسته و دل مرده می شویم و ناامید از همه جا به افق می نگریم.

خدارا باور داریم اما احساس می کنیم که مارا تنها گذارده و توجهی به ما ندارد ، با خود می گو ییم ای کاش فرجی می شد و راهی برای ما باز می شد. در همین تفکر ها هستیم که یک نفر یا یک اتفاق برای ما بوجود می آید و احساس می کنیم این فرد ،فرشته نجات ما بود بی آنکه حتی خودش بداند و یا بخواهد به ما خدمت کرد ه  و مارا از آن شرایط  نجات داده است .

بله فرشته ی من وجود دارد و خدای من نگاه دار من است .این همان چیزی بود که من می خواستم.

شاید بهترین تقدیر و تشکر از خدا و شکر نعمت ،آن باشد که ما هم سعی کنیم . آن روز فرشته ی نجات شخصی دیگر باشیم . چقدر خوب است که به جای یک روز هر روز به دنبال فرشته ی خود باشیم و به این بیندیشیم که اگر ما فرشته ی دیگران باشیم فرشته ی نجات ما زود تر به سراغ ما می آید .

 گاهی کارتون کودکان و نوشته هایی که برای بچه ها نوشته می شود هم می تواند برای ما درسهای بزرگی به همراه داشته باشد وقتی پینوکیو ناراحت میشه و یا کار خوبی را انجام می دهد فرشته می آید و کمکش می کند دروغگو دشمن خداست و پینو کیو وقتی دروغ می گو ید دماغش بزرگ می شود به این بیندیشیم که اگر دروغ بگو ییم دماغ مان بزرگ می شود و آبرویمان بعنوان دروغگو می رود . و چقدر فرشته خوبی با ما هست که دستور نمی دهد دماغ ما بزرگ شود . پس کمتر دروغ بگو ییم و کار هایی را انجام دهیم که فرشته ما از ما خوشش بیاید و به مشکلات ما رسیدگی نماید.

اما بدور از این تفکر شاید کودکانه ،آیا بهتر نیست به ارزشهای انسانی  این گونه تفکرات بیشتر بیندیشیم و سعی کنیم انسان باشیم و به یکدیگر خدمت نماییم.

به امید اینکه فرشته ما هر روز بیشتر از روز گذشته در کنار ما ماشد و روح فرشته ی خویی در وجود خود ما   متولد شود.

جعفر صابری

Saberi.jafar@gmail.com

[ دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ ] [ 22:29 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

(سرمقاله    روز معلم)205

 

باران ،شدید بود و راه طولانی ،و من خسته از کار زیاد اداری به پنجره نگاه کردم و احساس کردم یک نفر در انتظار من است .راهی شدم میدان فردوسی تا چهاراه سیروس راه زیادی بود و لی باید می رفتم و رفتم .

در کلاس را که باز کردم نگاهم به نگاه منتظرش دوخته شد او در انتظار من بود و هیچ کس در کلاس نبود تنها شاگردی که آن روز استاد داشت من بودم و شاهد بر این خلوت بارش باران ،بیش از بیست سال از آن روز بارانی گذشته بود و باز باران بود و لطافت بهاری که من به یاد استاد جشن آن روز را زنده کردم و به او  روزش را تبریک گفتم.  هر انسانی در زمانی از عمر خود می اندیشد که بسیار می داند و نیاز به راه نما ندارد اما این واقعیت وقتی دیدار می شود که پا در راه می گذارد وجای خالی یک راه بلد را لمس می نماید. استاد و معلم همان راه بلد است .که بی پاداش مارا راهنمایی می نماید.

جویبار کوچک ما از رود بزرگ دانش معلم ،منشعب می شود تا در مسیرروشن تر خود، در  درازای زندگی و کوهستانهای بلندو کوتاه، دره های عمیق و جنگلهای پر از حادثه تبدیل به رودی بزرگ شود. جویبار وجود ما  از رود ی سر منشآ گرفته که از چشمه ای می جوشد واین را باید به یاد داشته باشیم. و قدر دان او باشیم.

دستان توانا و اندیشه ی

امروز کارگران زحمتکش  همان رود ها هستند که با حرکتشان چرخ جامعه را        می چرخانند و این دستان را باید بوسید که با چرخش چرخها حیات را به جامعه هدیه می کنند .

و چه زیباست که روز معلم و کارگر تا این اندازه به هم نزدیک است.

 روز و روزگارتان گرامی باد ای زحمت کشان