مدرس - محقق - نویسنده - تهیه کنند ه و کار گردان -مخترع

آزمایش آخر

پولس و تحریفات او

آدم تو زندگیش گاهی به نتایجی میرسه که فقط خدا میداند چه دردی را باید تحمل کند !

وقتی از دوستی عزیزی لطمه ای میخوری چنان میشکنی که چاری جز سکوت و صبر نداری !

کلاس چهارم دبستان بودم که عاشق شدم ،خنده دار نیست خوب بهتر بگم بعد از مادرم از یکی به اندازه مادرم خوشم آمده بود گرچه هم سن و سال بودیم ولی او یک کلاس از من بالا تر بود چون زودتر رفته بود مدرسه و درسش هم از من خیلی بهتر بود وقتی میخواست به من درس بدهد من خوب می فهمیدم ،از هزار تا معلم بهتر بود همیشه یک بوی خوبی میداد بوی گلهای خانه شان را ،خانه آنها بزرگ بود خیلی بزرگتر از خانه ما حیاط بزرگی هم داشتن پور از گلهای محمدی ،و یک درخت بیدمشک هم داشتن شاید بود بیدمشک بود هرسال مادرش عرقش را هم برای ما می آورد ،خوردنش چه آرامشی به همراه داشت!

نمیدانم چرا وقتی فهمیدم بعد از کلاس پنجم او را شوهر دادند آرزو کردم بمیرم ،دیگر زندگی ارزشی نداشت ،چرا دختر ها را انقدر زود شوهر میدهند ؟

من نمردم !شاید هم مردم نمیدانم ؟

اما دیگر هیچ کس را تا آن اندازه دوست نداشتم حتی دختر عمویم را که مرا دوست داشت ولی من با دیگری ازدواج کردم !

همیشه آزمایش آخر سخت است !نمیدانم شاید چون آدم ها همیشه در حال دادن آزمایش هستند!

من خودم به دوستم مدارکم را دادم تا ضامنش شوم مشکل مالیش حل شود میخواستم کل مبلغ را به او کمک کنم اما ندایی میگفت کمی اجول نباش صبر کن آدمها در لحظه عوض می شوند!

همه چیز خوب پیش رفت،قرار شد فردا برویم بانک و من ضامن او شوم نیمه های شب باز همان صدا به سراغم آمد که وقت آزمایش است و من برایش نوشتم فردا نیا مشکل کوچکلی پیش آمده !

صبح تا ظهر نشده بود او همه چیز را از بین برد تمام دوستیمان را و من به یاد این جمله مسیح افتادم که این روز ها میلدش است :

همچنین در متی 26: 31-35 می خوانیم که در شب آخر هنگامی که عیسی تحت تعقیب قرار گرفت خطاب به شاگردانش گفت: « همه ی شما دربارۀ من لغزش می خورید…. پطرس در جواب وی گفت: هر گاه همه دربارۀ تو لغزش خورند من هرگز نخورم عیسی به وی گفت : هر آینه به تو می گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس ، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد ، پطرس به وی گفت: هر گاه مردنم با تو لازم شود هرگز تو را انکار نکنم ،و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند» همین حواریون با تمام این وعده ها زمانی که حضرت مسیح دستگیر شد او را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند! « در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده بگریختند » متی 26 : 56

در ادامه ی این ماجرا می بینیم که پطرس سه بار مسیح را با لعن و قسم انکار کرد (متی 26: 69-74) حال آنکه به نقل از عیسی در متی 10: 33 می خوانیم که: « اما هر که مرا پیش مردم انکار نماید من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود» به راستی جانشین عیسی، وی را انکار کرد؟ آیا می توان باور داشت که عیسی به پطرسی که کلیدهای ملکوت آسمان را در دست دارد لقب شیطان بدهد؟! آیا مسیح کلیسای خود رابر شیطان بنا نمود ؟!

فرزند خدا آنچنان به صلیب کشیده شد و ما همه فرزندان خدا هستیم اگر خوب بیندیشیم که به سادگی و ارزانی خویش را در آزمون های زندگی و دنیای فانی می فروشیم ،ای کاش میدانستیم مرگی است و رفتنی من از آن زمان عاشق رفتن شدم و عجبا که زندگی برایم جور دیگر رقم خورده تا بمانم مانند شما و هر روز آزمایش شویم در این بازار مکاره دنیا که گاه به هیچ همه پیز مان را می فروشیم و عشق و دوست داشتن چقدر غریب است در این زمان وقتی ملاک سنگ ترازوی قیمت باشد.

یا حق

جعفر صابری

میلاد مسیح پیامبر و سال 2023 میلادی گرامی باد

موضوعات مرتبط: سر مقاله

ترازو

آدم وقتی میبینه خیلی ها با کمی رفتار غیر اخلاقی و یا بی تفاوتی به موضوعات اطرافشان چقدر در زندگی شخصی رشد میکنند و صاحب مال و اموال میشند به خودش نهیب میزنه که من چرا این طور نباشم ، بعدش هم کم کم شروع میکنه اولش خیلی سخته چون ز آتش زات خوبی بوده و نمیتواند والی بالاخره با خودش کنار میاد و زره زره عوض میشه!

اولش کمی کم میفروشه، اولش کمی دیر میاد سر کار، اولش کمی زود میر، اولش کمی نگاه میکنه ، اولش کمی بی تفاوتیم   و خلاصه همه چیز کم کم شروع میشه و یک وقت دیگه عادت میشه و یک روز تو یه جای میبینه هیچ رحمی و مروتی نمونده و آدمای اطرافش چقدر عوضی شدن قافل از اینکه این تغییر ات از خودش شروع شده بود همان زمان که کم کم داشت عوض میشد تا مثل دیگران بشود .

همان زمان که زره زره داشت ارزشهای انسانی و اخلاقی اش را با دست خودش کم رنگ می کرد و هزار دلیل هم می آورد که چاری ندارد و به خودش حق می داد یواش یواش عوض شد تا اینکه کلی عوضی شد مثل خیلی ها!

هر با تو کفه ترازو  چندتا نخد کم گذاشتیم  هر بار چند تا لوبیا کم گذاشتیم و یواش یواش دیدیم که کفه ترازوه ی ما خالی شده و خوب که نگاه  میکنیم میبینیم  بیشتر  آدم های اطرافمان هم همین شکلی شدن و تازه میفهمیم  چه چیزهای با ارزشی را از دست دادیم !

زندگی بهتر ما سنگینیش را از دست داده چرا که نفهمیدیم چطور انتخاب کنیم و حتی چی انتخاب کنیم شادی و سلامتی را دادیم تا آسایش بدست بیاریم در صورتی که آرامش را از دست دادیم تلاش کردیم صاحب زندگی بشیم اما زندگی را از دست دادیم .

هر درآمدی را سرریز کردیم در خانه بدون اینکه متوجه باشیم هر مالی را نمیشه خورد و خلاصه بدجوری به خودمان زخم زدیم عجیب تر اینکه میشینیم برای خودمان هزار تا دلیل بیاوریم که ما ناچار بودیم و ناچار هستیم اما  به اصل داستان توجه نداریم !

خدا یا مارا اهل قرار بده و شاکر نعمت هایت و زندگی کردن را  خودت یادمان بده

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 23:43 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

      کمکت کنم!

وقتی این جمله را میشنوم تمام بدنم می سوزد چون تا این سن و سال که رسیدم ندیم کسی محض رضای خدا  کاری کرده باشد ،البته نا سپاس نیستم کم نیستند آدمهایی که به دیگران کمک میکنند اما آنکه کمکم میکند نه میگوید و نه میخواهد که جایی ثبت و ضبط شود او فقط کمک میکند و همین!

این روز ها واژه هایی مانند : من خیر تو میخوام ، من برای خودت میگم، بزار کمکت کنم ، من که از تو چیزی نخواستم و… که هر کدام از این کلمات  کلی معنی در خود  دارد گاه چنان خطرناک شده که نمی توان بیشترشان را باور کرد و در دراز مدت زخمی دردناک و ماندگار بر جسم و جانمان میزند.

چه کنیم تا زخمی نشویم و سالها مجرد نمانیم آیا میتوانیم به دیگران اعتماد نکنیم آیا میتوانیم در پشت ترسی همیشگی زندگی کنیم و آیا چنین زندگی قابل تحمل است ؟

پاسخ در عین سادگی بسیار طولانیست، بله باید اعتماد کرد باید باور داشت اما با دانش نه شخصی را چنان در زندگی خود داخل کنیم که به تمام اندیشه هایمان دست رسی داشته باشد و نه چنان از مردم دور باشیم که صدای یاریمان را هم کسی نشنود .  اگر شخصی ناله میکند و کمک می خواهد نشان از این است که او احساس میکند هستند کسانی که او صدایش را میشنوند و پس نسبت به هم بی تفاوت نباشیم و دستگیر هم باشیم .بی توقع ببخشیم و باور داشته باشیم که از هر دست بدهیم از دست دیگر خواهیم ستاد و بخشنده محبت باشیم عشق به موجودات و فضای اطرافمان داشته باشیم و شاد زندگی کنیم  و شادی را برای همه بخواهیم .

یا حق

جعفر صابری

[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 23:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

نام های نامبارک

بدون شک نام های فرزندان ما باید نام هایی برازنده آنها باشد  چرا که سالها با این نامها خوانده می شوند و حساسیت مسئولین برای انتخاب نام فرزندان در اداره ثبت احوال بسیار شایسته و بایسته است اما جای تعجب است که گاه هیچ توجهی به نام بعضی مغازها و کسب کار ها نمیشود و صد البته بدتر این که نام  بعضی از مکان های عمومی نیز شایسته انتخاب نمی شوند و نظارتی بر این انتخاب نام ها صورت نمی گیرد طوری که ما از بیان بعضی از آنها شرم میکنیم ،اما این یکی را برای نمونه  تقدیم حضور مسئولین می نماییم :شهربازی نهج البلاغه ! خدا وکیلی شما بفرمایید این نام برازنده است؟

بماند که دها کله پزی ولیعصر یا بدنسازی قائم و امثالهم داریم که بطور کلی شایسته نمیباشد !گرچه انتخاب این نام ها توسط مردم بیشتر از روی علایق مذهبی است اما خرد و فهم مسئولین ذیربط می طلبد که در انتخاب نام ها دقت نماییم . 

این معضل متاسفانه خلاصه به انتخاب نام هم نمی شود و بلکه در انتخاب مکانی نیز موثر است اینکه نمایشگاه قرآن در مصلای شهر برگزار شود بد نیست اما نمایشگاه پوشاک و البسه بهتر است در مکانی شایسته این کار برقرار گردد چرا که گاه البسه های مختلف در این مکان به فروش میرسد که شایسته آن جا نیست!

در هر صورت توجه دلسوزانه مسئولین را میطلبد که درامور اینگونه توجه نمایند تابلو های شهری و شعار ها ، تابلو نوشته ها و خلاصه آنچه در معرض دید عموم مردم قرار میگیرد  بهتر است با توجه و حساسیت بیشتری انتخاب شود چرا که از هزینه های بیت المال نیز باید اینگونه امور صرف می شود و از این نگاه نیز خدا پسندانه نمی باشد.

 یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۱ ] [ 23:27 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

سوپور محله

امیدوارم تا امروز فرصت این را پیدا کرده باشید  که  وقتی از خانه بیرون می آیید به زیر پایتان و اطرافتان هم نگاهی بیندازید ! بله درب خانه کنار دیوار ها خوب نگاه کنید متوجه میشوید کسی آنها را جارو کرده است!

خیلی چیز ها دیروز غروب و دیشب که به خانه آمدید آنجا بودند ولی امروز صبح نیستند!

گویا دستان مهربانی آنها را از مقابل پاهایتان روز زمین جمع کرده ،تا کفشهای واکس زده شما زیبا تر به نظر برسند،دوست عزیزم گاهی بد نیست آن انسانها را بشناسیم وبا آنها صحبت کنیم !

چقدر سپور محله خودتان را میشناسید ؟ اسمش چیست ؟ اهل کجا است ؟ چند فرزند دارد ؟ در کدام محله زندگی میکند ؟ چیزی کم و کثر دارد؟

چقدر خوب است گاهی باید چای تازه  یا یک لیوان شربت و یا قارچی هندوانه ببرید و کنارش بنشینید تا نوش جان کند.

هموطن  بیایید فقط در شبکه های اجتماعی به دنبال دلسوزی با نیز مندان نباشیم و دیگران را تحسین نکنیم گاهی هم خودمان  آستین همت بالا بزنیم و از خودمان و اطرافمان شروع کنیم.

تقدیم به آقای تقی زاده مرد محترم و دوست داشتی محله ما به پاس تلاش های ارزشمندش.

ای بسا هندو و ترک همزبان…… ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست….. همدلی از همزبانی بهترست

مولانا

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۱ ] [ 23:26 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

این و چکارش کنم ؟

تصویر استاد زندیاد میری

بغض در گلویش بود و با همان حال شروع کرد که :من تازه میرفتم مدرسه که پدر مادرم از هم جدا شدن!حدود یک سال طول کشید که بالاخره بابام رفت دنبال زندگی خودش و شنیدم زن گرفته و مادرم هم تصمیم گرفت به حرف دوستانش گوش کنه و شوهر کنه،اسمش احمد آقا بود راننده تاکسی میگفتن چون بچه دار نمی شده از زن قبلیش جدا شده بوده مادرم کار می کرد تو مسیر رفت و آمد با آن آشنا شده بود و خلاصه احمد آقا شد شوهر ننه ما!

چند سالی گذشت آدم بدی نبود یه دو اتاقه ته پامنار اجاره کرده بود و زندگی سادای داشتیم راستش من زیاد چیزی حالیم نبود بچه بودم اما گاهی وقت ها یه چیزای میدیدم که برای سن و سال من اصلاً خوب نبود ،بگذریم نمیدونم چطور شد که احمد آقا تصادف کرد و یک سالی هم طول کشید مادرم ناچار طلاق گرفت برگشتیم خانه عمو مادرم باز بعد یک سال مادرم قرار شد با یک نفر ازدواج کنه میدونی خیلی سخته یک زن تنها زندگی کنه تازه یکی پیدا شده بود که حاضر بود من را هم تحمل کنه ، من همیشه می شنیدم وقتی به مادرم میگفتن خوب ازدواج کن به من نگاه میکرد و میگفت اینو چیکارش کنم!؟

من بیشتر از اسمم این بودم !

یه وقتهای شوهر ننم به من گیر میداد صاحب یک بنگاه خرید و فروش ماشین بود زن داشت و مادرم زن دومش بود،هفتی دو سه شب میومد خونه ما و همه چیز باید بابا میلش بود من باید میرفتم تو اتاق و مشغول در سهام میشدم و خلاصه …بگذریم حس گفتنش نیست.

یه روز دیدم مادرم داره گریه میکنه   فهمیده یارو ول کرده و رفته حالا دیگه مادرم یه زن کامل شده بود من هم باید میرفتم دبیرستان اما ترجی دادم مدرسه را ول کنم و بچسبم به کار،از مدرسه خوشم نمی آمد بیشتر وقتها با بچه ها دعوا می کردیم همیشه لباسم پاره بود مادرم هم فحشم میداد و کتکم میزد راستش من هیچ وقت به مادرم نگفتم چقدر دوست داشتم یکی را بزنم واسه همین دعوا میکردم !

خیاطی ، تعویض روغنی ،مکانیکی ، نجاری ،آهنگری خلاصه کار های زیادی کردم اما بیشتر بیرون از محل وقتی بچه های هم سن و سال خودم را میدیم که یا بازی میکنند و یا تفریح به خودم دلداری میدادم که بی خیال …یه مدت هم رفتم باشگاه ورزش میکردم خوب بود غروبا وقتی از سرکار برمیگشتم میرفتم ورزش!

مادرم به یه مرده ازدواج کرده بود که بیست سال از خودش بزرگتر بود بازنشسته  بود بیشتر یه پرستار میخواست تا همسر، می گفت حوصله بچه ندارم ته حیاط یه اتاق بود دادبودن به من من انجا زندگی میکردم ،اولین بار هم همونجا یک نخ سیگار کشیدم.

مادرم داشت پیر میشد میگفت تو هم زن بگیر،یه روز شور ننم صدام کرد گفت بیا تو انباری کمکم کن رفتم و یک کارتن کتاب بهم داد که ببرم بفروشم گفت پولش مال خودت، من کارتون کتابها را بردم تو اتاقم مال خودم بود نشستم یک یکی کتاب هارا ورق زدم نمیدونه چی شد خوابم برد وقتی بیدار شدم ازا ن مغرب بود صدای اذان بلند شده بود انگار یکی بهم گفت برو دنبال درس خوندن …رفتم یه دبیرستان شبانه همین نزدیکی خونه ما بود وقتی وارد شدم همه سر کلاس بودن یه آقای داشت وسط حیاط مدرسه وزوه میگرفت رفتم جلو گفتم آقا اینجا چطوری میشه درس خوند؟برگشت با لبخند نگاهم کرد و گفت راحت با تو دفتر و من رفتم تو دفتر مدرسه اون مرده مدیر مدرسه بود و من از همانجا شروع کردم حرفاش قشنگ بود گفت تو باید زندگی خودت را تغییر بدی و حتماً میتونی …ده سال بعد من خودم مدیر یه مدرسه بودم!

اون آقا هم همکار من اما داشت بازنشسته میشود .

مادرم با من زندگی میکرد من زن گرفته بودم و صحب فرزند بودم ،سی سال از اون روزها گذشته من بازنشسته شدم بیست سال فقط در دانشگاه تدریس کردم و چهره تک تک شاگرد هایم را خوب به یاد دارم با زندگی هاشون خوب آشنا هستم و شکر!

همیشه فکر میکنم تنها کسی که  من زیادی ندید همان مدیر مدرسه بود .

چند روز پیش ناغافل عکسشو دیدم و بعد فهمیدم که بعد از یک بیماری طولانی در گذشته.

من فکر میکنم این آدم و آدمایی مثل اون زندگی خیلی ها را تغییر دادن خدا رحمتشان کند .

تقدیم به استاد میری و تمام دلسوزان آموزش و پرورش

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ شنبه یازدهم تیر ۱۴۰۱ ] [ 20:16 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

پانزدهمین مجمع عمومی جامعه اسلامی مهندسین صبح امروز  پنجشنبه دوم تیرماه  در مجتمع فرهنگی آدینه برگزار شد.

به گزارش ایمنا، پانزدهمین مجمع عمومی جامعه اسلامی مهندسین صبح امروز پنجشنبه دوم تیرماه  در مجتمع فرهنگی آدینه با حضور آیت‌الله ناطق‌نوری، آیت‌الله اراکی، برخی وزاری دولت‌های گذشته و معاون پارلمانی رئیس‌جمهور برگزار شد.

در این مراسم، محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه مهندسین با بیان اینکه این حزب ۳۵ سال است که فعالیت خود را آغاز کرده است، اظهار کرد: ما تاکنون کنگره‌های خود را به صورت دوسالانه برگزار کرده‌ایم و انتخابات شورای مرکزی و هیئت بازرسی داشته‌ایم اما به دلیل شیوع بیماری کرونا دوره گذشته مجازی برگزار شد.

باهنر با اشاره به خدمات دولت‌های گذشته از زمان جنگ تاکنون ادامه داد: طبیعی است هر دولتی را نقد کنیم ممکن اقدامات آن‌ها است چند اشکال داشته باشد اما باید قدر خدمات ارائه شده را نیز بدانیم.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی تصریح کرد: طبق این بیانیه ما نباید خدمات گذشته را فراموش کنیم و باید تا همیشه به جمهوری بودن و اسلامی بودن نظام افتخار کنیم‌.

وی با بیان اینکه بعضی از اشکالات، ناظر به مشکلات ساختاری و بعضی نیز به دلیل عملکرد است، یادآور شد: باید بتوانیم در ساختارها تجدیدنظر کنیم.

باهنر با بیان اینکه سعی کرده‌ایم که یک مجموعه نخبه‌گرا باشیم، افزود: ما در این تشکل به‌عنوان اتاق فکر به پیشرفت این روند کمک می‌کنیم. منبع: ایرنا

موضوعات مرتبط: گزارش

[ پنجشنبه دوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 23:52 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری کاخ نیاوران جمعه 27خرداد1401

 

شبح باباشه

تاحالا دقت کردید به محض اینکه برای اولین بار میخواهند نوزاد تازه متولد شده را بدن بغل باباش میگن خدایا چقدر شبیه باباشه!

یا یک جمله  به همین معنا !

این که حالا چقدر نوزاد متولد شده شبیه باباشه مهم نیست چون بواقع نوزاد شبیه هیچ یک از والدینش نیست لااقل تا چند ماه و یا چند سالگی !

اما با باین حرف آن هم از دهان بزرگتر ها و اطرافیان محر بچه را در دل پدر می اندازند، بماند که گاهی مادر بچه بی خبر از همه جا میگه وای نگو آید خدا کنه اخلاقش به باباش نره!

اما  یک وقتهایی که  دعوای زن و شوهر میشه  زن با ناراحتی میگه این که بچه تو نیست!حالا منظور مادر این است که بچه خودمه و به تو نمیدم اما جوری و در زمانی این مطلب را مطرح میکنه مه به هیچ عنوان جاش نیست و تازه از این به بعد کینه ها شروع میشود.

در زندگی مشترک دانسته و یا نادانسته از وجود فرزندانمان به عنوان یار استفاده ننماییم ،بیشترین آسیب های روحی روانی را گفتار و رفتار ما بر روی روح و روان فرزندانمان می گذارد فرقی نمی کند در چه سن و سالی باشند در هر زمان به نوعی این آسیب ها وارد میشود نوزاد باشند به نوعی  نوجوان باشند به شکلی و حتی جوان کاملی باشند هم خطراط خود را دارد.

خودخواهی و غرور بیش از حد والدین در مواقعی باعث میشود فرزندان شان نه تنها به خودشان بلکه به آینده و حتی نسل بعدشان هم آسیب بزنند .

این گونه فرزندان گاه اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و گاهی نیز  نا خواسته با دوستان نامناسب همراه میشوند و در نهایت این خود ما والدین هستیم که آسیب می بینیم.

اختلافات والدین از گرمای خانواده می کاهد و روابط سرد والدین محبت را از دل دیگر اعضا خانواده خارج میسازد، متاسفانه بر خلاف انتظار والدین فرزندانشان نه تنها از آنها دفاع نمی کنند بلکه در دراز مدت احترام و شایستگی  این گونه والدین نیز نزد فرزندانشان کم رنگ میشود.

نکته جالب توجه این است که زین پس دون شک فرزندشان به آنها شباهت پیدا خواهد کرد شاید هم کمی بیشتر از آنها در این گونه رفتار های ناهنجار پیش برود.

چاره کار در عین سادگی بسیار دشوار است چرا که همیشه یک نفر باید گذشت کند و این کار او را میتوان از عشق ، انسانیت، معرفت ، فهم ، درک ، شعور و…بالای او دانست ولاغیر!

اینجا جان یک انسان در میان است فرزند اخلاق و منش انسانیت حکم میکند که طرفین از خیلی چیز ها بگذرند و از سنگر  خود خارج شوند .

البته این گونه رفتار ها بیشتر در کشورهایی مانند ایران است و به دلایل مختلف کشور های اروپایی و آمریکا سیاست های جاری به هیچ عنوان کودک آزاری را مجاز نمی دادند و این گونه رفتار ها بیشتر کودک آزاری است والدین در چنین مواقعی گاه بازداشت و فرزندانشان به دست خانواده های دیگر سپرده میشوند شاید نفس داستان مناسب و اخلاقی نباشد اما تشخیص این است که فرزندان نیاز به یک مکان امن بدور از تشنج و نگرانی دارند ،این که والدین گاه بگویند بخاطر تو من کوتاه می آیم و یا بخاطر تو تحمل میکنم و این گونه برخورد ها به هیچ عنوان مناسب نیست و از طرف دیگر طرف مقابل با احساس اینکه ناچار است به خاطر فرزندشان کوتاه بیاید و گذشت بیشتری نشان دهد نه تنها شایسته نیست که مخرب هم میشود و همواره این کنش ها در رفتار و گفتار طرفین دیده میشود.

امیدوارم با توجه به این همه دقت ما والدین و مطالعه و توجه مان به مسائل تربیتی که در شبکه های اجتماعی داریم در زندگی خودمان نیز بکار گیریم .

 یا حق

 جعفر صابری

موضوعات مرتبط: تصویر، سر مقاله

[ شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:6 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور دکتر جعفر صابری در نمایشگاه آثار هنر مندان تجسمی در نمایشگاه نقش جهان  عصر جمعه بیست و هفتم خرداد ماه 1401 با حضور استاد علی اکبر کهربایی و دکتر جاوید از کافه خبر کیمیا نیوز و مهندس بابک محمدی از شرکت بیس تک

 

 

موضوعات مرتبط: گزارش

[ شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:5 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

نمایشگاه هنر های دستی کاخ نیاوران

موضوعات مرتبط: تصویر

[ شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 20:59 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

عصر پنج شنبه بیست و ششم خرداد دکتر جعفر صابری در دیدار از تاتر دختر به کارگردانی حسن حسامی در سالن شهرزاد شرکت نمود

 

 

موضوعات مرتبط: گزارش

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 22:29 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:18 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:18 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

تقدیر از جناب آقای عباسی نماینده موسسه آشتی در کشور تاجیکستان

موضوعات مرتبط: گزارش

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:17 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

تقدیر از تلاش یک ساله مهندس باقر خانلر خانی مدیر بنیاد مدارس ماندکار موسسه آشتی

موضوعات مرتبط: گزارش

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:15 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:7 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با سید هاشم سجادی و سید ابراهیم رحمانی مدیران مرکز خیابان جیحون

موضوعات مرتبط: گزارش

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:6 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با آقای حیدری فعال اجتماعی افغان

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:3 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

تقدیر از دکتر سید مهدی حیدری هنرمند و ورزشکار پشکسوت کشور

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:1 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

سالگرد چاپ کتاب ورود خانم ها ممنوع که در کانون میثاق رو نمایی شد

موضوعات مرتبط: تصویر

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:0 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حیوانات خانگی

انسان ها جهت  علاقه شان برای  کمک به موجودات دیگر تمایل داریم تا لعقل  یک حیوان خانگی مانند سگ یا گربه را چرا در خانه نگه دارند.

بماند که بعضی ها به دلایلی از جمله چشم و هم چشمی اقدام به نگهداری موجودات مختلف دیگری   که در طبیعت هم بسیار به سختی زندگی می کنند می نماید، نفس قضیه شاید شایسته باشد چرا که بشر از دیرباز با حیوانات چون سگ و گربه یا بعضی پرندگان و حتی گوسفندان و گاوها زندگی مشترکی داشته و دارد اما هرگز شایسته نبوده و نیست که این موجودات که گاه بسیارهم برای ما مفید بوده اند را با تصمیماتی که یک طرفه میگیریم به خطر بیندازیم برای نمونه تصمیم میگیریم که این موجودات را عقیم نمایید و یا اینکه ساعت خاصی را برای گرداندن شان در طبیعت در نظر میگیریم ،یا ساعت ها به دلیل مشکلات شخصی آنها را در فضای مسدود نگهداری میکنیم بی شک آزاری که اینگونه ما در حق این حیوانات انجام می دهیم چندین برابر بیشتر از از لطف و محبتی است که نسبت به آنها داشته و یا داریم .

حیوانات زبان بسته گاهی وقتها شاهد رفتارها و گفتار هایی از ما هستند که به هیچ عنوان شایسته نیست!

اینکه به دلایل مختلف حیوانات خانگی ناقل بیماری های مختلفی هستند خود جای بحث و گفتگو دارد اما بد نیست بدانیم حضور در طبیعت برای این حیوانات در حالت طبیعی بسیار مفید است آنها می توانند به راحتی بیماریهای خود را در طبیعت درمان نماید در صورتی که فضاهای آپارتمانی هرگز امکانات و شرایط کافی را برای بهبود و درمان این حیوانات  را ندارند .

دارو های دامپزشکان به جز هزینه های سنگین شان به لحاظ بیولوژیکی در وجود این حیوانات فعل و انفعالاتی را به وجود می‌آورد که در حالت طبیعی اساساً نیازی به  آنها نیست و چه بسا بسیاری هم آسیب به وجود آنها وارد می سازد.

شرکت های بزرگ دارویی و سازندگان  وسایل و لوازم برای حیوانات خانگی با انواع اقسام تبلیغات سعی دارند تا به توسعه و پایداری این صنعت کمک نمایند صنعتی که مانند صنعت اسلحه سازی بسیار پرسود می باشد.

بهترین راهی که امکان دارد برای کمک به حیوانات قرار دادن آنها در طبیعت و کمک به زندگی طبیعی شان است به طبیعت آسیب نرسانیم و شرایط زندگی حیوانات دیگر را دشوار نسازیم حفظ محیط زیست مهم ترین کاری است که نه تنها برای حیوانات بلکه باید در حق خود نیز لحاظ کنید.

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:58 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

به مبارکی میلاد اما هشتم (ع) هفته نامه بینالمللی همسر بیست و شش ساله شد

موضوعات مرتبط: گزارش

[ شنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:23 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با دوستان و عزیان افغانی برای کار و اشتغال در بخش آیتی

موضوعات مرتبط: گزارش

.شب شعر عاشورایی برگزار شد.

 

شب شعر عاشورایی با حضور شاعران برجسته آذربایجان و هنرمندان عاشقلار برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی بنیاد مقبره الشعرا استاد شهریار شب شعر عاشورایی به مناسبت ایام عزاداری سالار شهیدان با همکاری دستیار محترم شعر و ادب فارسی شهردار تهران در ایوان شمس معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران برگزار شد.

در این برنامه شاعران ترک زبان از جمله استاد کوثر، استاد یاشار، استاد نجفلو، استاد واقف، استاد لیلابی، استاد دانشمند، و استاد اسفندقه دستیار شهردار تهران در حوزه شعر و ادب فارسی به شعر خوانی در رابطه با امام حسین علیه السلام پرداختند.

دکتر جواد وند نوروز رییس بنیاد استاد شهریار در این شب شعر ضمن قدردانی از میزبانی شهردار تهران و ابتکار عمل جناب آقای اسفندقه شاعر آیینی و دستیار شهردار تهران در حوزه شعر و ادب فارسی گفت: شب شعر عاشورایی از مجموعه شب های شعر بنیاد استاد شهریار است که امشب برپا شده است. وی با اشاره به اینکه ششمین کنگره بین المللی شعر و ادب فارسی (نکوداشت مقام استاد شهریار) در ۲۷ شهریور ماه امسال با مشارکت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شهرداری تهران در تالار همایشهای برج میلاد برگزار خواهد شد بیان کرد: تاکنون ۸۵۰ مقاله علمی به دبیرخانه این کنگره واصل شده است.

 

موضوعات مرتبط: گزارش

[ یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:47 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

 

تقدیر از دکتر جعفر صابری وسط مدیر سازمان نخبگان افغانستان ظهر روز جهارشنبه پنجم مرداد ماه 140

موضوعات مرتبط: گزارش

[ یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:46 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

بازدید دکتر جعفر صابری از نمایشگاه نقاشی های پرده کار استاد مهدی طالع نیا

این نمایشگاه در خانه هنر منمدان شهر تهران برقرار شد

 

موضوعات مرتبط: گزارش

[ یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:44 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار دکتر جعفر صابری از نمایشگاه کودکان کار با عنوان ماهی سیاه کوچلو عصر جمعه هفتم مرداد ماه 1401 در خانه هنر مندان تهران

 

موضوعات مرتبط: گزارش

[ یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

قیمت اینا چنده؟

دوستی داشتم که به تازگی از بین ما رفت،همیشه با لبخند میگفت: هیچ وقت قیمت چیزی را نمی

پرسم فقط میگویم آن را هم بدهید!و می دانم خدایی هست  و نباید نگران چیزی بود! خوشا به سعادت چنین افرادی با این اندیشه زیبا اما آیا ما نیز اینگونه می اندیشیم ؟ باری نمونه قیمت یک روز صبح از رختخواب بیدار شدن و رفتن و صورت شستن چنده؟ قیمت یک شکم سیر نهار یا شام هر چقدر از هر چیزی که دلت می خواهد خوردن چنده ؟قیمت رفتن به استخر و پریدن در آب چنده؟قیمت راه رفتن چنده؟ قیمت نشستن چنده؟

قیمت اینا چنده؟

چی تا حالا به قیمت این چیزا فکر نکرده بودی ؟ همش درگیر قیمت دلار و سکه بودید؟

سلامتی ساده زیستن ساده بوده شاد بودن زندگی کردن چند میرزه؟

رفته بودم خانه دوستی دستم را گرفت گفت مبلام قشنگه ؟ تخت خواب بچم قشنگه؟ بیا ببین اینا رو تازه خریدم خوبه؟

نگاهش کردم و گفتم دعا میکنم برات دست به هر چی میزنی قیمتش هزار بار بیشتر از طلا و جواهرات بشه اما واقاً زندگی اینه؟یه نگاه تو آینه به خودت کردی ؟ خوب خودت را دیدی ؟ چند سالته؟ قرار چند ساله دیگه زندگی کنی ؟ هنوز کلیه درد داری؟ شبا دیر میای خونه و حتی جمعه ها هم میری سر کار، این زندگی ؟ دنبال چی هستی ؟ کدام دست روی سرت را نوازش می کنه ؟ جای خالی عشق و دوست داشتن را چطوری پور میکنی ؟ بچت کی میاد خونه نهار و شام را با کی میخوره؟ دنبال چی هستی؟ چی بدست آوردی ؟ برای اینکه این ها را بدست بیاری تا به دیگران نشان بدی چه چیزهایی را از دست دادی؟

قیمت اینا چنده؟

خیلی قشنگه که آدم غروب جمعه با بچش بره گالری نقاشی یا خط ، خیلی لذت بخشه آدم غروب پنج شنبه با خانوادش بره تئاتر و بخنده!خیلی خوبه که آدم بتونه با خانوادش رو زمین بشینه فیلم سینمایی تا دیر وقت ببینه!

این اسمش زندگی اینا قیمت نداره اینا باعث میشه درد هامان درمان بشه !

خیلی ها ماشین دارند،مسافرت نمیرن؟

خیلی ها ویلا ندارند شمال نمیرند؟

آدم اگر آدم بشه باید قدردان این همه نعمت خداوند باشد! چرا در مقابل نعمت لبخند شادی و خانواده ما قدردان نیستیم خانم خانه نمیداند همسرش چه کاره است و از کجا و چطوری همین مقدار درآمد را کسب کرده مرد خانه نمیداند همسرش چطور بسته های گوشت را تا آخر ماه تقسیم می کند، شاکر سلامتی فرزندانمان هستیم ، دعاگوی خندان باشیم از خدا تشکر کنیم از هم دیگر تشکر کنیم از این که کسی هست که مارا دوست دارد تشکر کنیم از شریک زندگیمان هم خانه مان  به فرزندانمان یاد بدهیم تا آنها نیز تشکر کردن و قدر دان بودن را بیاموزم از خدا از والدین از معلم …  و خلاصه قدردان باشیم ، شاکر باشیم  در یک کلام خیلی کم لف نباشیم  و قیمت این همه نعمت را بدانیم .

پشیمانم شعری از استاد بیژن ترقی

گر با دل مهربان تو من بی وفا شده ام، پشیمانم

اگر غیر تو در جهان به کسی آشنا شده ام، پشیمانم

امیدم تویی، نا امیدم مکن، جز تو یاری نکنم

سحر شد بگو با کدام آرزو، سر به بالین گذارم

به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم

جز تو گر با کسی همنوا شده ام

پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم

چرا پشت پا بر جهان نزنم

به دست خود آتش به جان نزنم

بگو با همه بی پناهی خود

چرا شعله بر آشیان نزنم

عهدی که چشم مست تو بستم

دیوانگی کردم آن را شکستم

خدا داند، خدا داند

جز تو گر با کسی همنوا شده ام

پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم

می میرم از این پریشانی

دردا که هرگز نمی دانی

با من چه کرد این پشیمانی

حال با خدای خود گفتگو دارم

عشق گذشته را آرزو دارم

خدا داند، خدا داند

امید دل ناامیدم تویی، جز تو یاری ندارم

سحر شد بگو با کدام آرزو، سر به بالین گذلرم

به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم

جز تو گر با کسی آشنا شده ام

پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم

یا حق

جعفر صابری

 

موضوعات مرتبط: تصویر، سر مقاله

[ شنبه هشتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:53 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

چقدر بدم دوستم داشته باشید؟

شاید این سوال غیر منطقی باشد و پاسخ آن این باشد که دوست داشتن خریدنی نیست اما اگر کمی منصف باشیم می بینیم این روز ها هر چیزی حتی دوست داشتن قیمتی دارد و انسان ها بسته به هزینه ای که برایشان می شود ابراز علاقه میکنند .

حتی عشق مادر به فرزندش هم این روز ها بستگی به حضور و دیدار و هزینه ای است که فرزند برای مادرش انجام میده فرض کنید مردی با داشتن چند فرزند و زنی با داشتن همسری معلول و یا بیکار به قدری درگیر تیه مخارج زندگیش باشه که نتونه به والدینش و بخصوص مادر پیشرش سر بزنه و وقتی هم که میره دیدن شان از شرم و ناراحتی نمی خواهد آنها را ناراحت کنه … اما در مقابل فرزند دیگری خوب خرج میکنه کدام یک را پدر مادر بیشتر دوست دارند آنکه هوایشان را بیشتر دارد یا فقر تر را ؟

بگذریم همسرت هم اگر خوب بهش برسی تحویلت میگیره وگر نه  چنان برخوردی با تو میکند که روزی صد بار آرزوی مرگت را می کنید !

معرفت  عشق و دوست داشتن این روز ها داستان شده و حتی در کتابها هم کمتر می نویسند چند ساله هیچ فیلم و یا سریالی هم ساخته نشده که مبلغ عشق و دوست داشتن باشه بیشترش از نامردی و ناجوانمردی صحبت میکنه و بگذریم عجب فرهنگی درست کردیم !

این روز ها تنور عزاداری برای سالار شهدا گرم است ای کاش میدانستیم راه حسین (ع) راهی جز آن است که بیشتر ما میشناسیم راه شهدای کربلا از کنار بسیاری ارزشهای پوشالی ما میگذرد و عشق و دوست داشتن معنایی جز آن دارد که با دادن شربت و چای سد معبر کنیم و علم های هیئت ما را به رخ دیگر دستهای عزادار بکشیم ،حسین (ع) نرفت تا با میکروفن بی سیم وسط دسته موسیقی پاپ اجرا کنیم و ریتمیک زنجیر یا سینه بزنیم .

جالب این است که هنوز فکر میکنیم آن هیئت یا شخصی که بیشتر برای امام حسین خرج می کند محترم تر و عاشق تر است !

خدایا دینمان را معنای عشق بیاموز که ارکان خانواده مان عاشق باشند نه چیز دیگری ایمانمان را عاشقانه قرار بده تا بدانیم زندگی هر لحظش دوست داشتن است و باید عاشق زیستن باشیم بدون اینکه بخواهیم برای داشتنش هزینه ای بپردازیم .

 یا حق

 جعفر صابری

موضوعات مرتبط: تصویر

[ شنبه هشتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:52 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری در نمایشگاه مد و لباس تیر 1401

موضوعات مرتبط: گزارش

آموزش مهاجرین

در ادامه برنامه های خدمات به مهاجرین خورسند هستیم که زوج جوان افغانی آقای دکتر احمد نوید ظاهری و همسرش خانم گل مکی ایمان ظاهری از فعالان اجتماعی افغانستانی دریک نقطه محروم حومه تهران برای فرزندان نیازمند به کمک های تحصیلی شرایط آموزشی را بوجود آورده اند .

آقای دکترنوید ظاهر میگوید هیچ محدودیتی نیست و ما حتی به عزیزان ایرانی نیز که از شرایط مالی مناسبی برخوردار نیستن نیز کمک تحصیلی میکنیم .

همسرش خانم گل ملکی نیز میگوید ما مهمان ایرانیان عزیز هستیم و هم در کنار یک دیگر باید به هم یاری نمائیم،ما ازیک اتاق خانه مسکونی خود برای برگزاری کلاسها استفاده میکنیم .

دیدار دکتر جعفر صابری بنیانکذار موسسه آشتی از مدرسه آشتی در حومه شخر تهران ویژه مهاجرین

داستان شیطان

مدتها است به این موضوع می اندیشم که کینه شیطان به انسان بر سرچیست ؟!

تا اینکه ندایی درونی گفت عشق!

با تعجب پرسیدم عشق؟همان ندای درونی گفت بله عشق! آن هم پاک ترین و زیبا ترین عشق های هستی ،عشق بین مخلوق با خالق ! شیطان با عجزه و التماس به خالق خود می گفت :ای خدای من انسان هرگز به انداز من تورا دوست نخواهد داشت و بی شک بسیار تورا راه ساخته به دنبال هواهای نفسانی خود میرود ولی من با تمام وجودم عاشقانه در ستایش تو می کوشم وخواهی دید که چگونه عبادتت می نمایم !

اما تقدیر چیز دیگری بود و مقرر شده است که انسان قدرت عشق خود را به نمایش بگذارد و در مقابل خالق خود چنان عبودیتی نشان دهد که زبان زد فرشتگان درگاه الهی شود.

انسان اسیر شهوات درونی ،انسان در بند عشق به خانواده و نزدیکان ، انسان محتاج تغذیه و غذا و چنین انسانی قرار شده تا نشان دهد چقدر عاشق خدای خویش است ،چگونه نیم شب از خواب بر می خیزد و در مقابل خالقش سر تعضیم فرود می آورد ، عزیز ترین عزیزانش را از دست میدهد و تنها در مقابل درد دوریشان میگوید خدایا به تو پناه میبرم و دها و صد ها مثال این گونه از انسان میتوان گفت و نوشت .

شیطان با خود و خدای خویش عهد بسته که نسل انسان را به نابودی بکشد و ثابت نماید که در میدان عشق ورزیدن به خالق او از انسان سرتر است پس تمام آنچه در اختیار دارد به کار گرفته تا من و تو ای انسان اسیر شویم و دراز عشق ورزیدن به خالقمان دور شویم .

به هوش باشیم ، مغرور نشویم از آنچه منباب مصلحت دوروزه دنیا به رسم امانت در اختیارمان قرار گرفته است مانند مال ، فرزند ، زیبایی ، مقام ،قدرت و…اسباب آزمایش است تا بتوانیم خویش تن خویش را گسترش دهیم وقدمی در راه عشق ورزیدن به خالق برداریم .

چه شایسته و بایسته است که بدانیم هرقدر ما بیشتر خالقمان را دوست بداریم او چند برابر بیشتر مارا دوست میدارد و عجبا که عشق خالق به مخلوق کم نشدنی است و هر لحظه توجه او به ما بیشتر از گذشته می شود.

افسوس که چنان در گیر دنیا میشویم که از لذت عشق بازی با خالق را از یاد میبریم و فریب شیطان را خورده اسیر هواهای نفسانی میشویم و میدان را به حریف وا میدهیم !

مغرور و مست قدرت شده می اندیشیم که این ماهستیم که میتوانیم و بدست می آوریم بی آنکه آنی و لحضه ای بیندیشیم شور ما باید با شعار ما و شعار ما با شعور ما رشد نماید باید بکوشیم تا از هوس بگذریم تا عشق آغاز شود.

یا حق

جعفر صابری

مگه خر چشه

بیشتر وقت ها انسانها به خودشان اجازه میدهند که ساده به دیگر مخلوقات خدا وند توهین کنند ، شاید این بدان دلیل است که می اندیشند اشرف مخلوقات می باشند بی خبر از این که زمانی انسان اشرف مخلوقات محسوب میشود که با احترام به اطرافش بنگرد و هوش معنوی خود را بکار گیرد تا با آنچه خداوند خلق نموده برخوردی شایسته داشته باشد .

انسان خردمند ضمن شکر نعمت های فراوان خداوند همه آنچه در روی زمین میباشد را نعمت های بی کران حضرت دوست دانسته و دررابطه با آنها اندیشمندانه برخورد مینماید.

توجه به حیوانات بویژه آنها که چون چهارپایان بی نهایت به ما خدمت مینمایند کمترین کاری است که می توانیم در حقشان انجام دهیم و توهین به آنها شعور و درک ما را نشان میدهد.

زیبنده نیست که با انسانی نام حیوان و یا بلعکس حیوانی را شبیح به انسان بدانیم .

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: مطلب

این بابا مورده…!

همسایه ای داشتیم که تازه بازنشسته شده بود و اوایلش خیلی هم خوشحال بود ولی بعد از یک مدت من بیشتر وقتها او را در پارکینگ خانه میدیدم که یا روی یک چهارپایه نشسته و یا داخل ماشینش بود .

یک روز من را دعوت کرد داخل اتومبیلش و گفت : حوصلم داخل خانه سر میره دخترا با مادرشان بحث میکنند و او هم سر من داد میزند خسته شدم حوصله هیچ کاری هم ندارم فکر میکنم زود بازنشسته شدم!

گفتم خوب مشغول یه کار دیگه شو تو خیلی جوان هستی !

لبخند تلخی زد و گفت : که چی بشه بیشتر براشون در بیارم !

گفتم :خوب برو تفریح کن مسافرت و خوش بگذران تو زحمتت را کشیدی !

گفت: تفریح کال میخواد و حوصله تازه باکی برم ؟گفتم به شما بگم شاید به زنتون کاری برسه

گفتم بهترین کار این که از یه جای شروع کنید ما روز های شنبه انجمن شعر داریم بیشتر دوستان هم سن و سال شما هستند تشریف بیارید برای خودشان طول هفته برنامه ریزی میکنند کوه و یا پارک میرن و خلاصه خوبه چشم به هم بزنی کلی رفیق خوب پیدا میکنید

با سر تشکر کرد و من از ماشین پیاده شدم …پشت سرم نگاه سردش را احساس میکردم و چند روز بعد وقتی رسیدم خونه دیدم آمبولانس آمد و جسدش را بردند!

از خودم بدم آمد بود اون از من کمک میخواست من فقط …

قدیما مردم بخصوص خانوادها بیشتر با هم بودن به بزرگتر ها بیشتر احترام می گذاشتند و مادر خانواده به بچه ها یاد میداد که چطور باید به باباتون احترام بزارید مادرا میدونستن اگر شخصیت مرد خانه را در مقابل بچه ها بشکنند اول از همه شخصیت خودشون خورد میشود .زندگی ها با احترام پیش میرفت و کم زیاد بود ! نان و پنیر و انگور و ماست و دوغ کار هزار تا چلو کباب و جوجه کباب را میکرد .

دوستی داشتم که میگفت : اگر زن و مرد متاهل جاشون سوا شود نونشون دوتا نمیشه!خدا قهرش میاد معنی نداره حلال خدارا ما به خودمون حرام میکنیم دعوا و قهر مال بیرون اتاق خوابه !

زندگی ها بدون عشق و دوست داشتن ،بدون احترام و گذشت اول کمرنگ بعد بی رنگ میشه انقدر که دیگه ازش هیچی نمیمونه !راستش من میخوام بگم خیلی وقتها آدما مردن فکر میکنند زنده هستند و زندگی میکنند !

مردا هیچی ندارن جز یه دل کوچیک که زود میشکنه و فقط زنشون میتونه درستش کنه با ناز کردن و ناز خریدن !معجزه این محبت را وقتی می بینند که انجامش بدن چند برابر به خودشون برمیگرده !

باید قبول کنند که نه تنها کوچیک نمیشن بلکه بزرگ هم میشن !نه یه بار نه از روی وظیفه بلکه از روی عشق و محبت ،سرسخت ترین موجودات با محبت رام میشن مردا که جای خودش را دارد !البته این صحبت ها برای کسانی ارزش دارد که بخواهند به زندگیشان رنگ و بود ماندن بدهند و گر نه وقتی ساز ناسازگاری کوک باشد هر چی هم که از این نصیحت ها کنیم بازکم است و بی فایده!

گاهی وقت ها در یک خانه کوچک دو خوابه هستیم و خبر از حال یکدیگر نداریم، شریک زندگیمان در نزدیکی ما دارد جان میکند و یا مرده اما ما بی خبر هستیم .

روزگار غریبی شده اسم این نوع برخورد را هم حقوق فردی و حق انسانی می دانیم !چه چیزی در این روزها آموختیم و چقدر آداب معاشرت میدانیم جای تامل و تفکر دارد!

من میگویم :به داد هم برسیم تا بتوانیم از زندگی خودمان بیشتر لذت ببریم همین !

یا حق

جعفر صابری

هر روزیک بوسه !

راستش اگر به من گله نکنند می گویم بیش از نود در صد از درد های ما عصبی است و یا بهتر بگویم عاطفی چرا که روم نمیشه بگم صدر درصدی عصبی است!

شاید در یک سانه باری انسان اتفاقی بیفتد سرش بشکند و یا دستش و بعد از مدتها همان جا کمی درد داشته باشد اما چرا وقتی دست و کمر و یا پا هیچ مشکلی ندارد درد میکند و میگیره ؟من میگم عصبی و بهتر بگم عاطفی است !

شاید با ماساژ یا فیزیوتراپی عضلات کمی نرم شود اما دست محبت و آرامش و عشق ورزیدن چیز دیگری است چیزی که خدا در وجود ما انسان ها نهاده اما ما آن را از خود دریغ میکنیم ، با چه کسی لج میکنیم به چه کسی لطمه میزنیم این همه درد برای چه ؟

درد های عضلانی بیشتر وقتها تبدیل به درد های شدیدی دیگری برای اعضای بدن میشوند کبد ، قلب و گاهی هم مبدل به توماری شده و سرطان میشود!همه و همه نتیجه این است که انسان در حال لطمه زدن به خودش است هیچ درک درستی از زندگی و حال ما نداریم حس مسئولیت پذیری همان اول به خودمان بعد به دیگران بسیار ضعیف شده بی خبر هستیم که چگونه در چنگال تبلیغات اسیر شده ایم و ساعت ها می نشینیم و میبینیم یا می خوانیم چیز هایی را که هرگز به کارمان نمی آید نه امروز مان را میسازد و نه فردایمان را آباد می کند تنها می اندیشیم که به دانشمان افزود میشود این دانش که به کارش نمی بندیم و سرانجام علی رغم تمام دانستنی هایمان با لجاجت می گوییم بالله می دانم این درست است اما من دوست ندارم و من این طور نمی خواهم و من می خواهم آن را تغییر دهم و من باید این کار را آن طور که دوست دارم انجام دهم و …

هایدگر فیلسوف آلمانی می‌گوید: اگر بخواهم با شما رو راست باشم باید بگویم، که زندگی به شکل گُریزناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که، هستید و جوری که زندگی می‌کنید، ندارد. من به آن می‌گویم: “اصل بقای سختی”. یعنی سختی از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود ولی نابود نمی‌شود. برای همین هم در يک زندگیِ خیلی خوب و عادی، جایی‌که، هیچ کسی به هیچ کسی به خاطر عقایدش شلیک نمی‌کند و همه چیز آرام است؛ آدم‌های زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورند، که بتوانند خودشان را هر روز صبح از داخل رختخواب بیرون بکشند.

خیلی‌‌ها معتقدند، که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گِلوتِن، ما‌ها را اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت ‌تر بودند. شما بشنوید و باور نکنید. حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌ای هندی به نام سیزارتا یا همان بودا گفت که “زندگی رنج است”. رنج، یا به زبان بودا “دوکا”. هایدگر به این می‌گوید: “اضطراب وجودی”.

این‌ها را نگفتم، که نا امیدتان کنم. چیزهای خوب و دلنشین هم در دنیا کم نیست. می‌توانید از آنها در راه کمک بگیرید و هر وقت داشتید در چاه غم فرو می‌رفتید مثل “رَسَن” به آن چنگ بیندازید و بیایید بیرون.

یکی از این طناب‌ها؛ موسیقی است. اگر توانستید سازی بزنید؛ اگر نتوانستید به آن گوش کنید. وقت‌هایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقت‌هایی که غمگین بودید بیشتر موسیقی گوش کنید. آنجا که از هر حرکتی عاجز ماندید؛ برقصید. رقصیدن بهترین و مفید‌ترین کاری است، که می‌توانید برای روحتان بکنید. هرجا ریتمی شنیدید، که می‌شد، با آن رقصید، خودتان را تکان بدهید، حتی اگر ریتم چکیدن قطره‌های آب از شیروانی باشد. رقص از نظر علمی، هم ارتعاش شدن با جریان هستی است، بی‌مهار و بدون ترس از دیده شدن برقصید. راستی اگر صدای خوبی داشتید موقع رقصیدن یک کم هم آواز بخوانید، اما اگر نداشتید هم مهم نیست.

چیز دیگری که می‌توانید بخوانید کتاب است. خواندن کتاب به شما کمک می‌کند زندگی‌های دیگری را که هیچ وقت نمی‌توانستید تجربه کنید را تجربه کنید. فیلم هم همین کار را در یک ابعاد دیگری می‌کند. اما کتاب همیشه یک سر و گردن بالا‌تر از فیلم است، چون قوه تخیلتان رو به کار می‌گیرد؛ و روند ذهنی‌تر و عمیق تری است. تا می‌تونید کتاب بخوانید. وسط کتاب‌ها حتما چند صفحه هم برای مطالعه در مورد ستاره‌ها و کهکشان‌ها وقت بگذارید، چون کمکتان می‌کند، که ابعاد چیز‌ها را بهتر درک کنید و یادتان نرود، که در کل هستی کجا ایستاده‌اید. برای همین، قدیم‌ها بیشتر فیلسوف‌ها ستاره‌شناس هم بودند. شاید نخواهید یا نتوانید منجّم بشوید، ولی همیشه می‌توانید وقت‌هایی، که غمگین هستید، به آسمان نگاه کنید و ببینید، که غم‌هایتان در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچک است…

طناب‌های دیگری هم هست؛ چیزهایی مثل نقاشی کردن، عکاسی، کاشتن یک درخت؛ آشپزی با ادویه‌های جدید، سفر کردن، حرکت… ما برای نشستن خلق نشده‌ایم. صندلی یکی از خطرناک‌ترین اختراعات بشریست. به جای نشستن قدم بزنید؛ بدوید، شنا کنید، اگر مجبور شدید بنشینید؛ برای خودتان، همنشین‌هایی پیدا کنید و از مصاحبت آن لذت ببرید. پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسان نیست. اما اگر دوست خوبی باشید؛ دیر یا زود چند تا آدم خوب دورتان جمع خواهند شد. در ضمن، دایره دستهایتان را به آدم‌ها محدود نکنید. شما می‌توانید تقریباً با همه موجودات زنده دنیا دوست باشید؛ گل‌ها، علف‌ها، ماهی‌ها، پرنده‌ها، و بله حتی گربه‌ها. حیوان‌ها گاهی حتی از آدم‌ها هم دوست‌های بهتری هستند.

در زندگی چاه غم زیاد است ولی طناب هم هست؛ سَرِ رَسَن را ول نکنید. اما مراقب باشید، که به طناب‌های پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی غرور و موفقیت آویزان نشوید، چون از داخل چاه بیرونتان نمی‌آورد و بدتر رهايتان می‌کند ته چاه… بگردید و طناب‌های خودتان را پیدا کنید و اگر نتوانستید پیدایش کنید؛ “ببافیدش”. آدم‌های انگشت شماری طناب بافی بلدند. دانشمندها، کاشف‌ها، مربی‌های فوتبال، کمدین‌ها و هنرمندان همه طناب باف هستند و طناب‌هایی را بافتند، که آدم‌های دیگر همسرش را بگیرند و با آن از داخل چاه بیرون بیایند.

اگر ما امروز از سیاه سرفه نمی‌میریم برای این است، که طنابی را گرفتیم، که لویی پاستور سال‌ها پیش بافته است. “سمفونی شماره پنج” طنابی است، که بتهوون با نُت‌ها به هم پیوند زده است. “صد سال تنهایی” طنابی است، که مارکز با کلمه و خیال به هم بافته است. بیشتر طناب‌ها را یک روزی کسی، که شاید ته چاه زندانی بوده بافته است.

به زندگی هایمان بنگریم ،چه مقدار در لحظه حال هستیم و چقدر از زندگی مان لذت می بریم به دنبال چه هستیم اگر دردم قرار باشد بار سفر آخرت را ببندیم چقدر از زندگی که داشتیم رازی خواهیم بود .

کمی نوازش و عشق به عزیزانمان بخصوص به همسرمان هم او که قرار بود سالها تا لحظه مرگ با او می بودیم نشان دهیم و هر روز یک بوسه لااقل یک بوسه بر لب هایش بگذاریم تا تلخی های روزگار بر زبانش و جانش ریشه دار نشود.

یا حق

جعفر صابری

سخان دکتر جعفر صابری در مراسم سالگرد تولد زند یاد بانوی نو ایران درودی به مناسبت تولدش و رو نمایی از اثر نیم تمام او در موزه بانک ملی عصر روز جمعه یازدهم شهریور ماه 1401

این مراسم با حضور فر هیختگان علمی و هنری از جمله پروفسور حسن امین و مهندس احمد کجوری برگزار شد.

موضوعات مرتبط: گزارش