جعفر صابری/ با نه مشکلی داری
جعفر صابری/ با نه مشکلی داری
شنبه 9 خرداد 1394
با نه مشکلی داری؟
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
چندی پیش دوست و عزیزی با لحنی حکیمانه و نگاه عاقل اندر سفی به حقیر گفت: شما با
کلمه ی نه مشکل دارید؟
کمی مکث کردم و بعد با تعجب علت این سئوال را پرسیدم. و او ادامه داد شما با نه گفتن موردی داری؟ می دونی تمام این آدما که معتاد شدند و یا گرفتار شدند در زندگیشان فقط بخاطر این بوده که نمی تونستن بگن نه!
گرچه همان اول تا اندازه ای متوجه مطلب شده بودم ولی بهتر فهمیدم که منظورش دقیقاً چیه .او می خواست به من بفهماند که در مسائل کاری بد نیست گاهی از کلمه نه استفاده کنم و بگویم نه…نمی شود و از این جمله…بی شک گاهی هم برای شما پیش آمده که در شرایطی قرار بگیرید که نمی دانید باید نه را بگوئید یا نگوئید!
به دوستم گفتم :عزیزم این موضوع بر میگردد به آمیزه های دینی و پرورش وآموزش خانوادگی فرد ،چرا که بیشتر مواقع همین نه در واقع همان دروغ است که تنها برای رهایی از یک موضوع ساده به کار می رود و در این میان گاهی لطمات شدیدی به فرد یا افراد زیادی وارد می گردد که فقط با همان کلمه نه شروع شده…برای نمونه شخصی از کارمند یک سیستم اداری سئوال می کند نامه در خواست وام من آمده؟ و او می گوید نه!
در صورتی که او یا حالش را نداشته بگردد و یا بی اطلاع است و یا باید شخصاً خودش برود و پیگیر شود و حال این کار را ندارد و می خواهد این روند اداری خودش طی شود و…نه ساده گفته شده ولی فرد با یک دنیا گرفتاری راهی می شود اول باید برود دنبال این که به شکلی به طلبکار خود موضوع را بگوید و یا اگر وام ضروری است و بحث بیماری و بیمارستان است و عمل جراحی باید صورت بگیرد و…شاید طلبکار حوصله اش سر برود و از روی ناراحتی به درب خانه شخص بیاید و بعد از کلی فحاشی کار به درگیری بکشد و حتی یکی از آنها کشته شود…و یا بیمار بدلیل اینکه مخارج عملش آماده نشده فوت می کند…حالا بگوئید این نه، به چه قیمتی است …اگر نه گفتن به این سادگی است من همین حالا می گویم که نمی توانم نه بگویم…
برخلاف این هم هست متاسفانه همان کارمند، بدلیل آموزش های دینی و اخلاقی راست می گوید که نه نیامده من گشتم و هنوز ریاست پاسخ شما را نداده .او راست می گوید و نه از روی راستی و درستی است اما فرد سوال کننده اصرار میکند و داستان را طور دیگری می فهمد و بحث بالا میگیرد …طوری که کارمند به جرم راست گفتن توبیخ می شود …و همکارانش به او می گویند یه نه می گفتی خودت رو خلاص
می کردی.
اینجا نه دروغ بلکه فقط کلمه ساده نه را بررسی می کنیم و می بینیم که این همان دروغ ساده و مصلحتی است…
که فرد از همان اول می گفت بهتر بود…
در جوامع سالم و درست به لحاظ اخلاقی، دروغ کاری زشت و ناپسند است . ص 2
و از کودکی انسان ها را آموزش می دهند که دروغ نگویند و اگر کسی کلمه نه را به کار می برد بی شک آخرین برداشت غیر اخلاقی که می توان از این نه داشت همان دروغ است ودر غیر این صورت موارد دیگر بررسی
می شود. جالب است حتی مجرمین بیگناه هم دروغ نمی گویند و لااقل در ساخت فیلم ها و بر نامه های تلویزیونی این گونه آموزش داده می شود که فرد دروغ نمی گوید.سکوت می کند . اما دروغ نمی گوید…با فرا رسیدن ماه پر فیض و برکت رمضان ماه انسان سازی و درستی چه نیکو است که یاد بگیرم چه وقتی نه بگوئیم و اگرذره ای نه گفتن ما به دروغ نزدیک است اساساً نه نگوئیم.
چه زندگی های زنا شوئی و خانواده هایی که با یک نه ساده متلاشی شده و چه اعتماد هایی که با یک نه دروغ بطور کلی به نابودی کشیده شده است . فرزندی که به والدینش دروغی با معنای نه میگوید و یا همسری که به شریک زندگیش نه از روی دروغ می گوید همه و همه فاجعه هستند چه رفاقت هایی که بدلیل اینکه راست گوئی به میان آمده از بین رفته و تبدیل به دشمنی هم شده…
قدر زندگی های سالم را بدانیم .
التماس دعا
جعفر صابری
[ شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ] [ 20:19 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ کار و کار آفرینی
جعفر صابری/ کار و کار آفرینی
به نام خدای بخشنده مهربان
کار و کار آفرینی
ممتاز و نمونه شدن برای یک سال است
و ماندگار شدن برای یک عمر
سلام بر معلمی که هر سال نمونه است
و یک عمر ماندگار
مقدمتان گلباران
توماس پیکتی در کتاب خود با عنوان سرمایه در قرن بیست و یکم بعنوان یک محقق و نظریه پرداز دریچه ای تازه بر روی بشر امروز می گشاید که شایسته است دوستان این کتاب و همین طور مقالاتی که در خصوص نقد و بررسی آن نوشته شد را مطالعه نمایند ،ویژه نامه اقتصاد ی روزنامه شرق بهمن 1393 به همین مقوله پرداخته که بسیار جامع و کامل است.
اما آنچه باید در ایران و کشور هایی نظیر ایران مورد توجه قرار گیرد این است که کمی اقتصاد و کار و کار آفرینی در این جا ، نگاهی متفاوت را می طلبد.
برای درک بهتر موضو ع بیائیم نگاهی به آموزش عالی این کشور بیندازیم که چهار نسل از دانشگاه های دیگر جهان عقب مانده و متاسفانه باید بگوئیم فاجعه ای دیگر در بخش آموزش ما و بطور کل کشور، این است که از 365 روز یک سال 180 روز آن تعطیل است!
و بیماری وحشتناکی که دامنگیر بیشتر مردم و حتی کار آفرینان ما است کپی کاری است . کپی از روی یک موضوع کاری و شغلی ،برای نمونه در کشاورزی اگر در منطقه ای از کشور لوبیا در یک سال با استقبال فروش رو برو شود سال بعد همه ی کشاورزان رو به کشت لو بیا می آورند و طبیعی است که عدس و یا نخود گران می شود و لوبیا ارزان ! اگر شخصی در شهری یک تولیدی و یا مغازه فلافلی بزند که مورد استقبال مردم قرار گیرد کم نیستند افرادی که به سراغ این شغل بروند و سر مایه خود را در آن کار وارد نمایند و گاهی مواقع با حس رقابت بیشتری هم با موضوع روبرو می شوند.
بد نیست همین جا به این نکته مهم اشاره شود که کار آفرینی بشدت با ایجاد شغل متفاوت است و اساساً کار آفرین ، یک شخصی متفاوت است . نگاه کار آفرین همواره نگاهی زیر بنائی و اصولی است بیشتر به داشته ها و امکانات توجه می کند و در واقع کار آفرین سرمایه واقعی یک جامعه است . او با نظرات و پیشنهادات خو د که برخواسته از تحقیق و داشتن اطلاعات مختلف می باشد می تواند ایجاد شغل های گوناگون بنماید .
سر مایه یک کشور نیروی کار و استعداد ایشان و منابع آن کشور است که متاسفانه بیشتر مواقع بطور کل نا دیده گرفته می شود و شور بختانه گاه با نگاه زبا له به آن نگریسته می شود!
برای نمونه در کشور ما سالیانه بیش از 230 هزار تن برنج دور ریخته می شود که کافیست با نصب و راه اندازی چند دستگاه ساده و ارزان نه تنها کار آفرینی و اشتغال بوجود آورد بلکه از دور ریزی این سرمایه نیز جلوگیری شود این دستگاه طی یک فرایند این برنج ها را خمیر و مجدد آن را به صورت برنج دانه بلند و خوشبویی با نام تجاری باسماتی وارد بازار نماید کاری که همسایه های ما انجام می دهند و ما یکی از مهمترین خریداران آن هستیم.
در بعضی از کشور ها مانند تایلند تنها در ده هکتار زمین شروع به کشت درخت می نمایند و همه ساله یک هکتار آن را مورد مصرف قرار می دهند و تا ده سال بعد باز همان یک هکتار آماده بریدن و مصرف می شود .
در کشور کره از طناب و رخت چرک ها استفاده می کنند و جلبک پرورش می دهند این جلبک را به سازمان ملل می فروشند و در صنایع بهداشتی و آرایشی مورد مصرف قرار مید هند و یا موارد دیگر…
اگر فقط به آمار برترین ها ی جهان نگاه کنیم کشور ایران را همواره جزو برترین ها می بینیم در معدن و طبیعت …همواره ما جزو چند کشور شاخص دنیا بوده ایم که همه چیز داریم حال چرا نرخ بیکاری و تورم و …در کشور ما این گونه است کمی هم برمی گردد به همت عالی ملت و خود مان…
دهها سمینار موفقیّت و راز موفقیّت و شاد زیستن و از این دسته در جای جای این کشور بر گزار می شود و افراد زیادی از این راه مشغول کسب درآمد هستند . گاهی وقت ها می گویند شما کافیست بیندیشید که سرمایه دار می شوید و یا تصویر
خانه اید ه آل خود را مقابل چشمتان بگذارید حتماً به آن خواهید رسید …لبخند بزنید حالا کف بزنید شاد باشید برخیزید ،بنشینید و …مدتی میگذرد هیچ کس سرمایه دار نمی شود هیچ کس پولدار نمی شود و زندگیش عوض نمی شود جز همان کسی که سمینار برگزار کرده …افسردگی و نا امیدی بیشترین سود این گونه سمینار ها می شود …البته نهایتاً اگر این گونه بر نامه ها بد نباشد اما تا حرکت و اندیشه نباشد هیچ اتفاقی در زندگی هیچ کس می افتد؟ باید برخواست به خدا توکل کرد مطالعه نمود و شرو ع به کار نمود این گونه بی شک به مطلوب خواهیم رسید.
چرا بعضی کسب و کار ها در یک خانواده رشد می کند و چرابعضی کسب و کار ها در اوج خود نابود می شود .چقدر به مرگ شغل خود فکر کرده ایم این پرسشی است که من از موفق ترین تجار و کار خانه داران و سرمایه داران امروز می پرسم .
اگر صبح فر دا شما کار خانه و شرکت و سرمایه اصلی خود را از دست بدهید چه برخوردی با زندگی خواهید کرد؟
آلمان در کمتر از یک روز کار خانه مهم فولکس را از دست داد اما همین کار خانه نیمه ویران در جنگ بلافاصله تولید سه شیفت خود را شروع کرد …ولی این بار نه خودرو ،بلکه قابلمه و لوازم انفرادی سربازان را تولید نمود …چراکه مدیر ان کارخانه پیش بینی لازم را نموده بودند که با کمترین امکانات بیشترین باز دهی را داشته باشند . امروز چند کار خانه ما نابود شده ؟ چیت بافی و کار خانه عظیم چیت بافی به تلی از خاک تبدیل شده !
مهم نیست ، مهم این است که اگر فرد فرد ما بخواهیم، هنوز دیر نیست اما اگر
بی تفاوت باشیم علی رغم تمام سر مایه های ملی و دارایی های این کشور ما خیلی زود تبدیل به یکی از فقیر ترین کشور های جهان خواهیم شد . نگاه ما به صنعت نفت نگاهی تک محصولی نباید باشد ما تنها در همین صنعت بیش از هفتاد هزار زیر شاخه صنعتی پترو شیمی رامی توانیم تولید کنیم .
باز مثالی از آلمان عرض می کنم که در جنگ دچار کمبود سوخت شد و لی از امکانات موجود بهر ه مند شد و از ذرت، این گیاهی که به وفور در اختیار شان بود سوخت تهیه نمودند و جالب اینکه از همین ماده نایلون هم تولید شد که ما به آن بشور بپوش می گو ئیم…
بی آبی یک و اقعیت غیر قابل انکار است و کشور ما را بشدت تهدید می کند اما اگر امروز بدان توجه لازم بشود می توان کار های بزرگی کرد .
بیائیم کمتر از واژه متاسفانه و بد بختانه و …استفاده کنیم و بگوئیم می شود کشاورزی مان را بروز کنیم هزاران شغل و درآمد در همین صنعت کشاورزی است و درد ناک است که بدان بی توجه بود .
کشاورزی بشدت سنتی و قدیمی ما باعث شده میلیون ها دلار به خود مان لطمه بزنیم در بعضی از صنایع ما باید انقلابی را بوجود بیاوریم و از دانش و علم روز بهره مند شویم . این غیر ممکن نیست که ما از یک کیلو گندم در کمترین مساحت ممکن با کمترین هدر رفت آب پنج کیلو گندم زیر ده روز بدست بیاوریم .
میل130 میلیون حلقه لاستیک ضایعاتی یک فاجعه نیست یک گنج است که می توان از آن حتی سوخت تولید کرد و گازوئیل کمترین آن آست که مشتری اش نیز دست به نقد است همین گازوئیل که به ترکیه و یا پاکستان قاچاق می شود.
ما چقدر دارائی هایمان را می شناسیم ؟
سئوال این است ؟
مسئولین و مردم بخصوص آنها که بدنبال شغل و درآمد و سود هستند چقدر از داشته هایمان مطلع هستند ؟ چقدر نیاز ها را می شناسند ؟ چقدر تلاش می کنند که راهی برای بدست آوردن درآمد داشته باشند؟ سرآمد درآمد کشور ما چهار هزار دلار است و لی اروپا که هیچ یک از امکانات مارا ندارد 45 هزار دلار ! نقص در کجاست ؟
بهترین زمین های ما که می تواند هزار برابر از صنعت نفت به ما سود بدهد و این سود شخصی ما است توسط کشاورزان تبدیل می شود به ویلا و این گونه کشاورزی ما نابود می شود !
در کشاورزی ما هنوز میانگین فاصله بین درختان بین چهار تا شش متر است در صورتی که در کشاورزی امروز دنیا می توان این فاصله را به کمتر از یک متر تبدیل کرد و درختان را به صورت طولی پرورش داد در این نو ع صنعت می توان حتی از پشت بام ها بهره گرفت و با کمترین آب بیشترین بهره بر داری را نمود . چند صد نمونه میوه و خوراکی هست که ما اساساً ندیدیم چه برسد به آنکه خورده باشیم؟
باور کنید می شود در یک متر مربع ده نوه گل را پرورش داد و بعد که خشک شد تخم آنها را بسته بندی و بیشتر از قیمت گل فروخت. این کمترین کاری است که دانش آموزان هلندی انجام می دهند و با یک بسته بندی زیبا و ارزان با یک پرینتر ساده رنگی ولی با کمی ذوق و هنر بسته بندی و میفروشند.
دریای خزر ، در یای مازندران ، در یای کاسپین و…این منبع درآمد و گنج الهی تنها برای شنا کردن نیست ! تنها برای بهره بر داری از ساحل زیبایش نیست ؟ می تواند منبع برکت و درآمد هم باشد اگر کمی دانش و تحقیقات بنمائیم و دنبال کسب درآمد و سود باشیم . با توجه به اینکه عمق این در یاچه در قسمت جنوبی بیش از شمالی آن است موجودات در یائی زیادی به حاشیه در یای خزر سرازیر شده که ما آن را آفت می دانیم اما نعمت است این موجودات چیزی نیست جز کاموروس که نوعی میگو است و دارای بیشترین منبع غذایی است بخصوص برای پرورش ماهی قزل آلا و حتی دیگر دامها و جالب است که بدانید در صنعت لوازم آرایش نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
گوشت گوسفند در کشور ما میتواند از نان ارزان تر باشد و چرا نباشد ، این فاجعه است که افرادی گوشت سگ و خر را و یا آشغال و …را در صنایع سوسیس و کالباس بکار می برند .
ما باید گوسفند و گوشت وارد کنیم .
چند کشتار گاه فوق صنعتی در ایران داریم؟
چقدر ظرفیت خالی کارخانه داریم که می توان از فضا و سالن و امکانات و ماشین آلات آن بهره مند شد.
چقدر تحقیق کرده ایم که چه داریم و چه می توانیم بکنیم؟
این کار آفرینی است و این همان سرمایه واقعی است!
بیش از هر چیز ما نیاز به یک بانک سرمایه ملی داریم و وزارت صنعت ،معدن می تواند اولین قدم را در این خصوص بر دارد و یا چرا این وزارت خانه، شما هم می توانید تیم هایی را تشکیل دهید و در کو تاه ترین زمان ممکن این بانک موجودی سرمایه ملی را بوجود بیاورید . و در اختیار افرادی قرار دهید که می خواهند شغل و کار آفرینی را بوجود بیاورند.
صد البته در ازای در یافت مبلغی ! این آن سرمایه واقعی است .
حتی می توان کمی دور تر، کشور های همسایه و یا باز دورتر کشور های دیگر را رصد کرد و از موجودی ملی آنها که بلا تکلیف و ناشناخته است بهره مند شد .
می شود از امکانات ارزان آن کشور بهره مند شد و در آن کشور شغل ایجاد نمود و از این راه به بازارهای جهانی وارد شد . می شود به بازار های کشور های همسایه راه پیدا کرد و از این راه دهها شغل بوجود بیاوریم …
تازه این قدم نیم بلند ما است . قدم کو تاه ما توجه به یک اتاق و یک زیر زمین و همین خانه خود مان است و آن هم تجارت خانگی و یا همان مشاغل خانگی است این صنعت کوچک که می تواند جهان را در بر بگیرد . نمونه بارز آن کشور چین است که بسادگی الگوی تمام جهان می تواند باشد علی الخصوص کشور ما !
اما مشکل این است که ما مقرورانه به داشته های نداشته مان می نازیم !
بی شک خیلی ها خوششان نمی آید و این را نوعی توهین به نژاد آریایی می دانند و دور از شخصیتشان است که به تولید ملی و صنعت جهانی و کسب و کار این چنینی توجه کنند همه ایشان می خواهند کار خانه های بزرگ و و تو لید فراوان و …را به چشم ببینند در صورتی که می توان از امکانات بالفعل کمال بهره برداری را نمود .
همین مشاغل خانگی را می توان هم بصورت مستقل و هم بصورت تعاونی ایجاد نمودو توسعه داد و از هزینه ها کاست.
دهها نمونه ماشین آلات ساده موجود را که در صنعت خانگی می توان بکار گرفت و دهها شغل بوجود آورد ،بی شک ایجاد شغل و درآمد کمک به توسعه و پیشرف می نماید ،تبلیغات و امور فرهنگی جان تازه میگیرد و زندگی افراد جامعه رو به بهبود می رود بهداشت تعریف تازه ای مییابد و سلامتی به جامعه باز می گردد . در سایه این آرامش و آسایش چرخ تولید بیشتر و بهتر به چرخش در می آید و صنایع دیگر مانند جهانگردی و توریست را می تواند بازنگری نمود در همین خصوص می توان به طبیعت گردی و حتی طبیعت در مانی توجه نمود و جذابیت های این گونه را به جهانیان معرف نمود . ما دارای سرزمینی هستیم که به لطف خدا هر چهار فصل را در آن واحد داریم در یا و جنگل ، را در کنار کویر و کوه با هم داریم بیکاری و نبود شغل واژه ای خند ه دار است که به سادگی باید گفت این خود ما هستیم که نمی خواهیم مشغول بشویم و درآمد داشته باشیم .آمار تحصیل کرده های بیکار ما نشان از افسردگی و مشکلات روحی روانی ما می باشد و اینکه بشدت بدنبال کپی کاری و سرمایه گذاری در امور تکرار ی و بلکه خطر ناک هستیم سرمایه مالی ما یا وارد مسکن شده که با تورم و خواب سرمایه روبرو است و یا وارد بانک ها شده و با سود به ظاهر بیست درصد وبهره چهل درصد مواجه است ! داستان ساده ای که از یک اقتصاد بیمار پرده بر
می دارد .
اینجا تنها خود ما هستیم که می توانیم به فکر خود مان باشیم .
در جایی خواندم که :
دنیا به این دلیل خطرناک نیست که بعضی آدمها به دیگران آسیب می رسانند ، به این دلیل خطرناک است که کسانی که شاهد این آسیبها هستند هیچ کاری نمی کنند.
خوشحالم که فرصتی شد تا مؤسسه آشتی مجری برنامه هایی این گونه باشد . ما سعی خواهیم کرد تا با حضور در کنار همکاران خوب و صاحب ذوقمان در بخش فرهنگی کشورشرایطی را برای رشد بهتر جامعه بوجود بیاوریم. بی شک امور فرهنگی بخصوص بخش فرهنگ سازی و مهارت های زندگی در رشد هر جامعه بسیار مهم می باشد .
از اینجا شروع کنیم که اگر گفته می شود ما فرهنگ کتاب خوانی نداریم کم لطفی است ما بیشترین آمار کاربران کامپیوتری و استفاده کنندگان تلفن های هوشمند را داریم و این خودش یک نمونه از فرهنگ مطالعه است، کم کاری از بخش مدیریت فرهنگی است که این بستر مساعد را نادیده گرفته و کمتر در این حوزه وارد میشود .امید ما این است که بتوانیم با بکار گیری استعداد و علاقه نسل جوانمان در این خصوص خدماتی را ارائه دهیم و با بکارگیری تکنولوژی روز دنیا از این کارزار بهره مند شویم.
تلاش دیگر من و دوستانم ایجاد اشتغال و خود باوری خواهد بود استعداد یابی و بکارگیری توان و علاقه افراد، بسیار مهم است و کشور را رو به جلو خواهد برد . ما امید وار هستیم در یک پروسه زمانی کوتاه به شرط اینکه جوانان و خانواده های محترم در کنار ما قراربگیرند گامهای ارزشمندی برای استعداد یابی و فعالیت های آینده شان برداریم.
مؤسسه ما دورنمای ورود به بازارهای جهانی را برای اعضا ء خود می بیند. ما در بهترین شرایط فعلی هستیم و امروز می توانیم با بهره گیری از سواد بالا وعلاقه نسل جوان و همین طور تجربه بزرگتر هایمان به خروج از بازار تک محصولی نفتی بیندیشیم و با رویکرد علمی در بخشهای گوناگون از کشاورزی تا صنعت گارگروههایی را برای تولید و گسترش صنعت و گار گاه های کوچک بوجود بیاوریم.
شاید این نکته امروز غریب به نظر بیاید که ما در کشور هزاران مشکل داریم از جمله بیکاری و …اما واقعیت چیزی دیگر است که امید واریم با توجه به همت بالای ملت و مردم، خیلی زود این بحران را پشت سر بگذاریم و به خود باوری ملی برسیم. ما نشان دادیم که می توانیم و باید بتوانیم ما بحرانهای بزرگی را از سر گذرانده ایم، امروز نسل جوان ما می تواند باور کند که اگر خوب با واقعیت ها کنار بیاید در دهه آینده جزو کشور های پیشرفته خواهیم بود و این یعنی موفقیت ،برای نسل جوان امروز و آینده خوب برای فرزندان ما و نسل فردا، همه ی این بر نامه ریزی ها و تلاش ها زمانی امکان پذیر خواهد بود که مسئولین فرهنگی و دولتمردان در کنار هم برای آبادانی کشور و پیشرفت نسل جوانمان بیش از گذشته دل بسوزانند. و خانواده ها و خود جوانان هم از پوسته
ناباوری ها بیرون آیند و کمی همت کنند تا به سر مقصد مطلوب برسیم ان شاءالله..
یکی از مهمترین و بزرگ ترین مشکل ما این است که هنوز کار گروهی را خوب یاد نگرفته ایم وبیشتر به موازی سازی و کار انفرادی فکر می کنیم ، حاضر نیستیم بپذیریم شخصی و یا گروهی بهتر از ما کار می کنند و این همه نه تنها از آموزشهای دینی ما نیز بدور است ،بلکه از علوم اجتماعی نیز عقب تر است.
ما در برنامه های خود بیش ازهر چیز به کار گروهی و فر هنگ کار گروهی و اتاقهای فکر توجه خواهیم داشت .
خوشحال هستم که با شخصی به نام آقای دکتر علی اصغر جهانگیری پدر کار آفرینی ایران آشنا شدم و او را نه تنها همفکر، بلکه بسیار پیشرو تر از خود در دلسوزی برای ایران عزیز و کار آفرینی دیدم .
و پیشنهاد می کنم جهت بهره مندی بیشتر از منابع ایشان نیز می توانید بهره مند شوید . معذالک اینجانب و مؤسسه آشتی کما فی سابق جهت مشاوره رایگان در خد مت عزیزان بخصوص جوانان علاقه مند به ایجاد شغل و درآمد می باشد.
به امید موفقیت برای فرد فرد مردم عزیز کشورمان.
جعفر صابری
[ شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ] [ 20:17 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/بیداری از بیداری
جعفر صابری/بیداری از بیداری
پنج شنبه 4 تیر 1394
بنام خدا وند بخشنده مهربان
بیداری از بیداری
چند حس را در وجود خود می شناسید ؟
اینکه میگوئید حس خوبی ندارم و یا دلشوره دارم و یا بد جوری آشفته هستم یعنی چه؟
آیا تا کنون احساس تهد ید برای شما به وجود آمده است؟
آیا تا کنون احساس نا امنی عاطفی برای شما به وجود آمده است؟
مثل علاقه شما به فرزند تان از کودکی ولی وقتی بزرگ می شود از شما فاصله می گیرد و برای شما احترام لازم را قائل نیست!
تا حالا حس نا امنی و بی معرفتی آدم های اطرافتان برایتان آزار دهنده بوده است؟
به قول حافظ :
سحر بلبل شکایت با صباکرد
که هر چه کرد با من، آن آشنا کرد
بعضی ها با یک سفر به خارج از کشور و یا دیدن یک آدم هم سن و سال خود شون و یا قرار گرفتن در یک فضای سرشار از موفقیّت ،در وجودشان چیزی شکسته میشه و ندایی درونی به آنها می گوید اگه اینها زندگی کردند وای بر تو و یا اگه این آدم موفق زندگی کرده ؟وای بر تو .
تا حالا زندگی را باختی !
یه جور نا امنی وجودی ؟
همه چیز برای شما تهدید میشه و به شد ت وحشت آفرین.
جالبه وقتی از آدمهای اطرافمان سؤال می کنیم که چرا درس می خوانید ؟
چرا تلاش می کنید و دنبال چی هستید ؟
پاسخ خیلی ساده وسطحی می گیرید، برای نمونه به شما می گویند چون بتونم مدرک بالا تر بگیرم. خوب، چرا مدرک بالا تر بگیری ؟ چون در جامعه کار بهتری داشته باشم ،خوب چرا کار بهتری داشته باشی ؟ چون درآمد بیشتری داشته باشم، خوب درآمد بیشتر برای چی ؟برای اینکه پول داشته باشم و …آخرش میگه خوب برای روز مباد که پیر میشم و نیاز دارم و گرفتارم…
این گمشده درونی و حس نا امنی، بیشتر از هر چیز آدمها را ناراحت میکنه .
وقتی میبینی بعد از ده بیست سال زندگی مشترک با همسرت حس نا امنی می آید سراغت و می بینی باختی، یه چیزی هست که تو نمی دونی و اون داره بهت خیانت میکنه، حالا تو یه بازنده هستی و حس نا امنیت قوّت میگیره …
وقتی صحبت از حس امنیت میشه بلا فاصله امنیت فیزیکی و مکانی به نظر ما می آد و در ذهن ما این تخیل به وجود می آد که آیا این مکان امن هست؟ کسی مارا آزار نخواهد داد؟ آیا در مقابل بلاهای طبیعی مقاوم هست ؟و …که البته تا اندازه ای هم درست است اما این تمام یک بحث امنیت فیزیکی نیست.
شاید امنیت عاطفی مهمتر باشد .
برای نمونه به پزشک مراجعه می کنید و پزشک بعد از کلی آزمایش با نگرانی به شما می گوید:بیماری شما نوعی سرطان است.
اما همسر یا دوست شما در کنارتان می گوید: به هیج وجه نگران نباش من باهات هستم تا تهش ،هیچ اتفاقی نمی افته و تو خوب میشی…و جالبه بعد از مدتی تو خوب میشی …امنیت عاطفی در وجود شما کار میکنه و همه چیز درست میشه…
محققین سوئدی ده سال در بین مطبوعات این کشور به دنبال واژه ای به نام شاد کامی بودند و بسیار جالب بود که واژه شاد کامی را در کنار ارتباط پیدا کردند و ارتباط را در کنار رابطه با خانواده و دوستان بیشتر از هر چیز دیدند . یعنی شاد کامی و خوشحالی در کنار خانواده و دوستان و عزیزان معنا پیدا می کند .
پیشنهاد می کنم :
کتاب پنج زبان عشق
نوشته گری چاپمن را بخوانید.
زبان ها:
۱- کلام تأیید آمیز
۲- وقت گذاشتن
۳- هدیه دادن
۴- خدمت کردن
۵- تماس فیزیکی
یک آزمایش ساده وقتی ما در تاریکی مطلق قرار میگیریم بیش از هر چیز این که ما نمی دانیم کجا هستیم و اطرافمان چه چیز هایی هست ،ترس وجود مان را میگیرد و درست در چنین شرایطی اگه نور و روشنایی به آن مکان تابیده شود و ما ببینیم که چه چیز هایی در اطرافمان هست آرامش می گیریم .این نور همان چیزی است که به دانش ما کمک می کند و دانش دانستن در واقع ما را آرام می سازد.
امنیّت در دانش بالا است
با خوب فهمیدن و درست اندیشیدن نگرانی ها کم و کمتر میشوند ،
به نوعی می توان گفت :موفقیّت یعنی همراه شدن با قوانین جاری در اطرافمان.
اگر بیمار می شویم این بیماری ناشی از معنا های ضعیف مان از زندگی است .
بو دا رنج را زیبا تعریف می کند او میگوید:
رنج را دانشی بدان که در پی آن فشار ها به تو می آموزد.
شاید بد نباشد کتاب انسان به جستو جوی معنا را از ویکتور امیل فرانکل مطالعه کنید.
انسان یعنی تلاش ،و مهمترین راه موفقیت، می تواند این دو روش باشد که :
یک همواره انسانهای موفق را الگوی خود قرار دهیم و زندگی آنها را مطالعه کنیم.
و راه دیگر این است که:
بین یاد گیری و احساس لذت یک چرخش ذهنی به وجود بیاوریم.
و در واقع باید با افتخار بگویم شخصاً همواره از یاد گیری بیشترین لذ ت را میبرم.
اما امنیّت وجود ی هم مهّم است
از آدمهای اطرافتان چقدر حس آرامش میگیرید؟
آیا واقعاً مؤمن هستید و می دانید معنای مؤمن یعنی امین و آرام…
انسان نما زیاد است اما انسان چطور؟
گاهی وقتها شخصی دارای انواع مدارک تحصیلی است و دهها کتاب نوشته اما حس انسانیّت در وجودش مرده و دیدنش به شما آرامش نمی دهد . پزشک است و فوق تخصص دارد وارد مطبش می شوید با کلی شادی و خوشحالی و انرژی مثبت، لبخند بر لب و لی حتی جواب سلام شمارا سنگین می دهد و شما با لبخند خشکیده روی لب می مانید که این کوه یخ آیا آدم است؟
البته این گو نه افراد بیشتر به دنبال جبران حقارت های خود هستند و انگیزه ی اصلی و پنهان را که همان امنیت است را برای ما به همرا ه نمی آورند.
معنای امنیت :
تجربه ی احساس امنیت یافتن
انگیزه همه ی رفتار ها
و امنیت خواهی
نیروی درونی، پیش برنده ی زندگی است.
این امنیت و آرامش را حتی کودک و در نوزادی متوجه می شود .و در واقع این حس از کودکی و تولد حتی قبل از تولد در وجود انسان قرار دارد.
بچه ها از کوچکی از تاریکی می ترسند .
دنیای سیری و گرسنگی را می فهمند درد را می فهمند.
بعد ها ما بزرگتر ها به آنها می فهمانیم که چه چیز هایی غلط و چه چیز هایی درست است ،خوب ها و بد ها را ما به آنها نشان می دهیم که همان قوانین جاری جامعه هستند.
نوزاد وقتی گرسنه می شود گریه می کند احساس نا آرامی دارد و وقتی سیر می شود آرام است، احساس خوب آرامش ،این همان احساساتی است که در ابتدا عرض شد.
او از همان ابتدا شروع می نماید امنیت و نا امنی، به مرور زندگی را به دو قسمت تقسیم می کند.منطقه امن و منطقه نا امن، به همین سادگی، ترس و نا امنی، غم وغصه ، شادی و خوشحالی را می فهمد و به نوعی ما می فهمیم …
اگر مغز مان را به دو قسمت تقسیم کنیم و این دایره را از وسط با کشیدن یک خط از هم جدا سازیم و نام یک قسمت را منطقه امن و قسمت دیگر را منطقه نا امن بگذاریم می توانیم یک آزمایش ساده را انجام دهیم.
نام یک انسان که به شما آرامش می دهد در منطقه امن خود قرار دهید و حالا برعکس نام یک انسان که نام و یادش شمارا دچار ناراحتی وافسردگی میکند را در منطقه نا امن قرار دهید حالا یک آرزوی خوب و شادی آفرین ، یک موضوع را که دوست دارید در منطقه امن قرار دهید و بلعکس یک موضوع ناراحت کننده که شمارا سخت آشفته می سازد را در منطقه نا امن قرار دهید .
خیلی زود متوجه میشوید که چیز های بیشتری برای نا آرامی و نا امنیتی دارید که در قسمت نا امن قرار دهید و بلعکس موارد آرام بخش کم و کمتر هستند. این همان شناخت بیماری است و شروع کار از همین جا است .ما باید این ترازویی را که کفه نا امنیش بسیار سنگین تر از کفه امنش است را ابتدا بالانس و بعد بطور کل تغییر دهیم و امنیت را بیشتر سازیم.
در واقع مولد های نا امنی بسیار بیشتر از مولد های امنیت در وجود ما فعال هستند .
صبح که از خواب بیدار می شویم اولین کلیدی که در مغز ما زده می شود کلید مولد های بد بینی و اضطراب و نگرانی است گاهی این مولد ها بقدری خوب کارشان را انجام می دهند که ما در بیداری دچار کابوس می شویم و برای نمونه با یک بوی سیگار و یا دیدن یک نخ سیگار سناریو و داستانی را تا انتها دنبال می کنیم و فیلم سینمائی وحشتناکی را همان لحظه تا ته می بینیم ،می بینیم که او معتاد شده بیچاره شده ما بدبخت شدیم و …و به ترتیب کلید های مولد های بد بختی و اضطراب و دلشوره و نا امنی را روشن می کنیم این نا امنی ها با همان نام های نا امنی از عاطفی ،نا امنی بی معرفتی ،نا امنی فیزیکی و نا امنی وجودی هر کدام به تنهائی کافیست تا شما را بیمار کند و به بیماری های گو نا گون دچار شوید.که در زبان ساده میشود گفت :افسردگی به سراغتان آمده است.
ترس از اینکه یک فاجعه بزرگ در راه است … یک فاجعه بزرگ را به همراه خواهد آورد!
چه بکنیم!
کلید مولد ها را تک تک خاموش کنیم و این کار غیر ممکن است مگر به کمک نوری در تاریکی همان اتاق تاریک و نوری که نور دانش می باشد ، باید به کار گرفته شود و تاریکی را که همان نادانی و ناپختگی است را با نور دانش و دانستن از بین برد این گونه کلید ها ی مولد غم و غصه ترس و وحشت خاموش می شوند و مهمترین آن :
حضور در لحظه است!
اول یک نفس عمیق بکشید و بعد آرام به لحظه باز گردید.(که آن هم هنری است و نیاز به آموزش دارد )
بعد پیش داوری را کنار بگزارید.
و بعد کمی مثبت بیندیشید .
حضور در همین لحظه و همین حالا:
در نظر بگیرید : شما در خواب هستی و در حال دیدن یک کابوس ترسناک ، بسیار هم وحشت کرده اید ، ناگهان دستی شما را با تکان دادن از خواب بیدار می کند و شما نفس عمیقی می کشی و آرام می گیرید و خوشحال می شوید که بیدار شد ه اید و چقدر خوشحال می شوی وقتی که بیدار شد ه اید و می بینی هرچیزی که شما را نگران می کرده همه اش خواب بوده…
در واقع خواب ذهن نام درست این حس شما است.
و خیلی جالب است که این حس افسردگی درست وقتی به سراغ شما آمده که تازه از خواب شبانه بیدار شده اید و لی با چشم باز و بیدار در حال دیدن کابوس هستید. پس در بیدارید کابوس می بینید.
باید بیدار شوید و این یعنی :
بیداری از بیداری
و یا فرا آگاهی …
خیلی ها زیارت می روند نماز می خوانند اما تنها گاهی مواقع خاص دچار یک حس لطیف و دوست داشتنی می شوند و آن زمانی است که خود را در حال و زمان رها می کنند و از دیروز و فر دا های ذهنشان خارج می شوند.
در واقع ذهنشان را بیدار می کنند و از خواب بیدار میشوند
وقتی کسی را از دست می دهیم که برایمان خیلی عزیز بوده و د رد جدایی از او را با تمام وجود احساس می کنیم در جایی از وجود مان حس خالی بودن به ما دست می دهد و این حس را حس فقدان می نامیم.
وقتی نوزاد بودیم در شرایط درد و گرسنگی و ناراحتی دستی به سراغ ما می آمد دستی برای نوازش و آرامش ،سیر که می شدیم آرام می شدیم ، دست نوازش که به سر ما کشیده می شد آرام می شدیم و وقتی که دچاراین حس فقدان می شویم بشدت کودک می شویم و در حالت جنینی و کودکی خود فرو می رویم که همان حس امنیت به سراغمان بیاید…
افسردگی چیست:
تجربه ی زندگی با فقدان واقعی و یا ذهنی مولد های ایمن کننده …………
یکی از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی است که مشخصه آن خلقافسرده و با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بیعلاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص میشود؛ چیزی که از آن به عنوان «سرماخوردگی روانی» یاد میشود. افسردگی مجموعهای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز میکند. افسردگی اساسی واژهای است که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا جهت مجموعهای از علایم اختلال خلق برای DSM-III در سال ۱۹۸۰ به کار رفت و پس از آن عمومیت یافت. افسردگی اساسی منجر به از کارافتادگی قابل توجه فرد در قلمروهای زندگی فردی و اجتماعی و اشتغال میشود و عملکردهای روزمره فرد همچون خوردن و خوابیدن و سلامتی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
فصل دوم داستان ما و …
به کمک اعتقاداتمان چه کنیم که افسرده نشویم
منابع سلامت زیستی
منابع سلامت روان شناسی
منابع سلامت ارتباطی
منابع سلامت محتوایی
وقتی اضطرآب می آید به کجا فشار می آید ؟
به قولی به همه جای وجود و درونمان…
ما بجز هوش آی کیو هوش های دیگری هم داریم که کارهای مهمتری دارند.
باز همان اتاق تاریک و ترس از تاریکی و نوری که به کمک ما آمد. حال در همان تاریکی هوش های ما به کمکمان می آیند هوش اخلاقی ،هوش معنوی و در این میان این هوشها به ما کمک می کنند که درست انتخاب کنیم و در مقابل اضطراب هایمان و مشکلاتمان کاری کنیم…
اما قبلش بدانیم که خوب بخوابیم خوب بخوریم و این ها همه روش زندگی بهتر است و دوری از استرس و افسردگی .
لقمان به پسرش می گوید پسرم شب خود را روز وروز خود را شب نکن یعنی شب زمان استراحت است و روز برای کار…
هوش ها را بهتر بشناسیم:
هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
درس پشت درس، دارید میافتید؟ کم کم دارد از تحصیلات آکادمیک حالتان به هم میخورد؟ دپ زدهاید که آنقدر خنگید که نمیتوانید درسهایی را که نصف بیشتر همکلاسیهایتان پاس میکنند، پاس کنید؟ دارید حس میکنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟
اما آیا واقعا چون نمیتوانید درسهایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانسشان را قاب گرفتهاند و زدهاند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟
تا موقعی که هوش به معنی همین آیکیویی بود که از تستهای سنتی به دست میآمد بله؛ باهوشترینها همان آقا مهندسها و خانم دکترها بودند. اما نظریههای جدیدتر هوش، چیز دیگری میگویند.
آنها برگشتهاند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیدهاند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بیسواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت میکند هم باهوش هستند.
در واقع هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکرها؛ یعنی اینکه وقتی به شما میگویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدمهای یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
اگر خیلی باهوش باشید، میتوانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که مفهوم دیکتاتوری را القا کند. کسانی که هوش بالای تصویری دارند به جزئیات یک تصویر خیلی خوب دقت میکنند و میتوانند تصویرهایی که در ذهنشان میسازند را روی کاغذ بیاورند.
پرورش: تصور کنید که کره چشمتان از بدنتان جدا شده و دارد در اتاقی که در آن نشستهاید سیر میکند. بگذارید این کره بازیگوش همه جا برود و بالا و پایین و پشت و روی همه چیز را ببیند. حالا تصور کنید چیزها از دید کره چشمتان چگونه است. اگر این کارخیلی برایتان راحت است، مطمئن باشید از نظر تصویری با هوش هستید.
یک تمرین خلاقانهتر هم اینکه تصور کنید شما همزمان، هم مدیر هنری و هم عکاس هستید. حالا عکسهایی که میشد برای مطالب همین هفته گرفت و صفحهبندیهای احتمالی را درذهنتان تصور کنید، البته یادتان باشد فقط یک هفته وقت دارید!
کاربرد: معماری، نقاشی، عکاسی، تصویرسازی، صفحهبندی، مرمت بناهای تاریخی و جعل اسناد با فتوشاپ!
هوش زبان شناختی
نوع دیگرهوش یعنی هوش زبانشناختی، درواقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است؛ داشتن اطلاعات عمومیزیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خوب خواندن؛روی همرفته، کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند.
پرورش: همه چیزهایی که در کارگاههای نویسندگی میگویند، میتواند این هوش را در شما پرورش دهد. توجه به ریشههای شفاهی فرهنگ خودمان (مثلا معنای ضربالمثلها، قصههای پریان و قصههای پدربزرگها و مادربزرگها) و خواندن بازیگوشانه و لذتبخش کتابها – بدون اینکه هدفی خارجی مثل اضافه شدن معلومات یا پز دادن به خاطر اضافه شدن به کلکسیون کتابهای خوانده شده، مدنظرمان باشد- هم میتواند این هوش را پرورش دهد.
اگر شما میتوانید برای همین مطلب یک تیتر جذابتر انتخاب کنید، مطمئن باشید از این نوع هوش برخوردارید. اصلا یک تمرین میتواند این باشد که برای تمام مطلبهای دوباره تیتر بزنید.
کاربرد: روزنامه نگاری، نویسندگی، تدریس ادبیات، مسئول روابط عمومی، وکالت و… .
هوش منطقی – ریاضی
انگار کسانی که اولینبار اصطلاح «دو دوتا چهار تا کردن» را به وجود آوردهاند، ناخودآگاه میدانستهاند بین منطقی بودن و ریاضی دانستن، یک رابطههایی هست! کسانی که هوش منطقی ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی – مثل حساب کتاب کردن – از دور و بریهایشان بهتر عمل میکنند، هم بهتر میتوانند استدلال کرده و روابط علی و معلولی را درک کنند.
این هوش هم از آن نوع هوشهایی است که در تستهای معمولی هوش سنجیده میشود و در مدرسه و دانشگاه زیاد به کار میآید.
پرورش: بروید ببینید چرتکه چطور کار میکند. یک زبان کامپیوتری، مثلا پاسکال را یاد بگیرید. برای مسئلههای ساده ریاضی از ماشین حساب استفاده نکنید. به این فکر کنید که چه قوانین علمیای در سیستمهای خانه شما تاثیر دارند و برای یکبار هم که شده سعی کنید از صفحه اقتصادی روزنامه ها سر درآورید.
کاربرد: مهندسی، حسابداری، برنامهنویسی کامپیوتر، متخصص فلسفه مخصوصا فلسفه علم و مجری طرحهای پژوهشی.
هوش موسیقایی
کسی که به زیر و بم آهنگها، ریتم و تن صداها و نغمهها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقایی برخوردار است.
آدمهایی که هوش موسیقایی بالایی دارند حتما لازم نیست که نوازنده یا خواننده باشند؛ کسی که میتواند از تن صدای شما تشخیص دهد که دارید دروغ میگویید یا به خوبی میتواند صدای مشابه 2 خواننده را از هم تشخیص دهد هم، بهنوعی دارد از هوش موسیقاییاش استفاده میکند.
پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبکهای مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمرهتان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرندهها یا رودخانه) دقت کنید.هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی با آواز بخوانید.
کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی،نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان.
هوش جسمی– حرکتی
این نوع هوش را احتمالا هیچ کدام از شما تا به حال هوش به حساب نمیآوردید؛ استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا. حتی بعضیها میگویند ما هوش نشستن و هوش پیادهروی هم داریم.
معلوم است که اولین تصویر که از این نوع هوش به ذهنتان میآید، تصویر ژیمناستیککارهای ماهر است اما خدمتتان عرض شود که جراحها و کسانی که خوب از پس حرکات موزون برمیآیند هم در این زمینه تبحر خاصی دارند.
پرورش: برای اینکه یک بد نسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید، وبالاخره اینکه، تا میتوانید پانتومیم بازی کنید.
کاربرد: ورزشکاری حرفهای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی .
هوش میان فردی
بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میانفردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستانتان به سنگ صبور مشهور هستید، حتما از این نوع هوش برخوردارید.
پرورش: به یک NGO بپیوندید و ببینید برای عملکردن به شعارهای مردمیتان چند مرده حلاج هستید. هر روز 15 دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنتهایش جواب بدهید. در یک کلوپ اینترنتی عضو شوید. زندگی آدمهای مردمدار را بخوانید و ببینید چه کردهاند که این طور مشهور شدهاند.
کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی.
هوش درون فردی
هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدفهای زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت یافتهاند. آنها ریز و درشت عیب و خوبیهای خودشان را میدانند و یک تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند.
پرورش: مطلبهای خودشناسی را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تستهای معتبر خودشناسی یا شخصیت را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید.
کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغلهایی که آدم آقای خودش است.
هوش طبیعت
گاردنر وقتی که نظریه هوشهای هفتگانهاش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، دریافت که نظریهاش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدمهای عاشق طبیعت دارند؛ کسانی که میتوانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت ببرند.
پرورش: یک باغچه شخصی در گوشهای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفتهها بروید کوهنوردی و تغییرات فصلهای مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید.
کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی.
منبع سلامتی روانشناسی :
اولاً پذیرش واقعیت است .
دوماً مسئله این لحظه را با دیروز و فردا یا بهتر بگویم حال را با گذشته و آینده در هم نیاوریم.
منابع اجتماعی اطراف مان
منابعی که حال ما را خوب می کنند منابع معنوی ما هستند .
اینجا منابع معنوی به ما کمک می کنند که حال بهتری داشته باشیم منابعی که از کودکی با ما بوجود آمده اند و در نهان ما با نام خدا شناخته می شوند.
اما دانش و فهم ما از خدا
و رابطه ما با خدا
این دو مورد بسیار مهم است که ما بدانیم و به کار ببندیم .
فروید می گوید :
همه آدم ها یک نا خود آگاه فر دی دارند
و لی یک نا خود آگاه جمعی هم داریم
این همان الگوهای قهرمان ما یا کهن الگو ها هستند
خدا همان کهن الگو ی ما است.
این ساده ترین تعریف است و باید توجه داشت که آن را با نام های گو نا گون می شناسیم .
اما مهمترین نکته این است که فرا انسان است و قدرتی بیش از انسان دارد و این یکی از همان قوانین است که ما از کودکی آموخته ایم و آن را خدا می نامیم.
هر وقت دعا می کنیم به طور نا خود آگاه جملاتی مانند بزرگ ، رحمان ، رحیم ، کریم و… به کار می بریم و این شناخت اولیه ما از خدا است.
در واقع خدا به نوعی صورت احترام آمیز خود ما است
و ما خدا را آن گونه که هستیم می فهمی
در یک تحقیق بین انسانهای که بیشتر مذهبی بوده اند مشخص شد:
آنچه در ذهن ما از خدا وجود دارد بر میگر دد به کودکی و نوزادی ما . و به نوعی احساسات کودکانه داریم مانند اینکه خدا رحمان است ،خدا رحیم است و این خصوصیات را با خصوصیات والدین خود می سنجیم مادر ما مهربان بود و پدر ما رحیم و اگر روزی مادر یا پدر ما را تنبیه کرد پس خدا هم مارا تنبیه می کند و این گونه بر داشتی سطحی و نا آگاهانه از وجود خداوند داریم.
در واقع این نا هوشیاری ما است از وجود حضرت الهی
اگر به خود مراجعه کنیم و از دوستان واطرافیانمان سئوال کنیم خدا را دست نایافتنی می دانیم. و تنها تنی محدود ،خدا را بواقع در خود و نزدیکتر از هر چیزی به خود می دانند .
تعریف های غلط ما از خدا یا همان کهن قهرمان، ما را از خدا دور می سازد در صورتی که خدا با ماست.
اگر ذکر می گوئیم لازم نیست هزار بار بگوئیم ،نه یک با ر با تمام وجود کفایت می کند به شرط آنکه با تمام وجود و شعور بگوئیم.
ما در نماز هایمان 58 بار سبحان الله می گوئیم :
ما در واقع خدا را باور نداریم اگر کمی به وجود خدا اعتقاد پیدا کنیم دیگر اضطراب معنا ندارد دلشوره معنا ندارد ما در آغوش خدا هستیم و وقتی می گوئیم لااِلهَ الُا الله یا الله اکبر یعنی خدا بزرگترین قدرت است ،اما متاسفانه سر نماز و در زندگی هزاران خدای قدرتمند دیگر را به یاد می آوریم و از خدای اصلی و اکبر غافلیم این ندا از زبان تا گوش جسم ما راه میرود و به درون و روح ما راه نمی یابد ،اگر این اتفاق بیفتد همان بیداری حاصل می شود و از خواب غفلت بر می خیزیم و دیگر ترسی نیست و ترس و غم و استرس در مقابل عظمت، نامش نابود می شود .
ذکر می گو ئیم که در واقع فرایند تقویت کهن خدای ما است .
اما باید بگو ئیم: ذکر باید گفت تا فکر آورد
بینش و دانش بیاورد شعور بیاورد که خدای رحمان و رحیم و قادر و توانا از هر قدرتی به ما نزدیک تر و در حق ما رحیم تر است و بالای همه قدرت ها است.
اگر نگران رزق مان هستیم چه نیکوست که بگو ئیم یا رزاق و با تمام وجود باور کنیم که خدا وند رزاق است این وعده خدا در قرآن و حتی دیگر کتابهای آسمانی است.
با ید سعی کنیم خدایمان را بیش از گذشته به خود نزدیک کنیم . بدانیم در صورت افسردگی از هوش معنوی خود که بسیار می تواند به ما در روشن نمودن تاریکی اطرافمان کمک کند بهره مند شویم و با نور شناخت ذات احدیت، تاریکی هایی را که باعث اضطراب و نگرانی و دلهره و آشوب ما شده را در نور معرفت شناسایی کنیم و به جنگ تاریکی و ظلمت برویم.
اینجا ذکر به ما کمک می کند ذکر با هوشیاری و درک درست از اطرافمان، اعتماد به نفس پایئن یعنی نداشتن شعور و دانش و درک درست، اگر تلاش کنیم و بفهمیم و دانشمان را بالا ببریم داستان تاریکی را بکل به فراموشی سپرده ایم .
به یا د داشته باشیم که معجزه مسلمانان مشعل شعور و دانشی بود که پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) با خود به بشریت هدیه نمود و آن چیزی جز قرآن نیست .
در این ماه پر برکت رمضان ماه نزول قرآن ،خود را با قرآن بیش از پیش آشنا بنمائیم و پنجه در ریسمان نجات بشریت بزنیم و با درک درست و شعور وآفی و کافی از این در یای بیکران ،خود را سیراب سازیم .
این جهان کوه است و فعل ما ندا
باز آید این ندا ها را صدا
در پایان بی نهایت از فر مایشات استاد فرزانه جناب آقای حسین اقبالی نسب این دانشمند و محقق عزیز ،بنیان گذار سبک زندگی هوشمند و مدرس دوره های علمی درمان روان با اسماء الهی با تمرکز بر اضطراب و افسردگی که منشأ نوشتن این مطلب شد سپاسگزارم.
شب پنجم ماه مبارک رمضان
اول تیر ماه 1394
جعفر صابری
[ شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ] [ 20:13 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ چماق!
جعفر صابری/ چماق!
شنبه 6 تیر 1394
چماق!
خدا وکیلی تا حالا دقت کردید یکی از مهمترین وسایلی که در بیشتر اتومبیل های ایرانی جزو لوازم اصلی داخل اتومبیل پس از خریدن توسط مشتری افزوده میشود چیست؟
بله درست کنار دست راننده زیر صندلی و یا کنار صندلی …البته لنگ هم هست اما این وسلیه چیزی است که بیشتر در اتومبیل آقایان است و مثل لنگ، مشترکاً بین اتومبیل خانم ها و آقایان مورد مصرف قرار نمی گیرد! بله پاسخ آنها که گفتند چماق کاملاً درست است .
این وسیله بیشتر برای بیان احساسات درونی مورد مصرف قرار میگیرد و افراد ی که از آن استفاده می کنند اغلب بعد از کشیدن ترمز دستی بلافاصله به هنگام خروج از اتومبیل آن را به نشان استدلال و منطق ابتدا به طرف فرد مورد نظر گرفته و بعد چند بار دور سر خود می چرخانند. و همزمان با این حرکت از بیاناتی که امکان نوشتنش در این مقاله نمی باشد استفاده می نمایند.
البته خوشبختانه همواره افراد و کارشناسان محترمی که دست یاران پلیس راهنمایی و رانندگی هستند بلافاصله در صحنه حاضر و از ادامه این گفت و گو و معاشقه دوستانه جلوگیری می نمایند!
اما بواقع عزیزان این صحنه ها نه تنها زیبا و شایسته نیست بلکه بسیار زشت و زننده هم می باشد بخصوص زمانی که افرادی چون بانوان و یا کودکان در اطراف مان باشند ، ریشه این گونه خشونت های خیابانی به موارد زیادی برمیگردد که یکی از مهم ترین آنها از خانه و خانواده است در بیشتر مواقع کمتراز سه ساعت از اختلاف خانوادگی این گونه افراد می گذرد و حضور ایشان در خیابان و بین مردم بزرگترین آسیب های اجتماعی را به همراه خواهد داشت .
قبل از هر چیز شایسته است خود این افراد در چنین مواقعی از خانه خارج نشوند و یا اینکه اطرافیانشان از خروج وی برای ساعتی هم که شده جلو گیری کنند . و اما وظیفه دیگر بر عهده فردی است که در مقابل این گونه افراد قرار میگیرد ،این است که به هیچ عنوان با این گونه افراد در گیر نشوند و تا حد امکان به خونسرد نمودن ایشان تلاش نمایند.
بحث و گفت و گو و …بسیار خطر ناک است گاهی مواقع اتفاق هایی می افتد که به هیچ عنوان قابل ترمیم نیست .
درهر یک ساعت بیش از 60 مورد در گیری خیابانی ودر هفته 1600 مورد مراجعه به پزشک قانونی در اثرضرب و جرح فقط در تهران نشان از یک بحران اجتماعی است . در این میان افرادی مظلوم بیش از هر کس در خطر هستند و آسیب اصلی به ایشان وارد می شود.
اما واقعیت این است که مشکلات خانوادگی ،اقتصادی و از همه مهم تر زنا شوئی از دلایلی است که باید به آن توجه شود و ریشه یابی گردد ، حتی مسائل زنا شوئی و جنسی را نباید نا دیده گرفت .
امید است افراد بدون هیچ نگرانی و شرمساری به مراکز مشاوره مراجعه بنمایند و از مشکلات روحی و روانی خود با مشاوران بگویند این بهترین روش برای بوجود آوردن بستری مناسب در جامعه است . در این میان حتماً از مشکلات زناشوئی خود نیز غافل نشوند و بدون هیچ نگرانی با مشاوران ،موارد شخصی خود را در میان بگذارند این گونه موارد، یک بیماری ساده است که باید با طبیب و کارشناس کار بلد مطرح نمود . به امید جامعه و شهری آرام و بدور از خشونت.
پیشا پیش عید تان نیز مبارک.
جعفر صابری
[ شنبه ششم تیر ۱۳۹۴ ] [ 20:12 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ زبان حال
زبان حال
زبان حال…
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
چندی پیش دوست و عزیزی با لحنی حکیمانه و نگاه عاقل اندر صفی به حقیر گفت: شما با کلمه ی نه مشکل دارید؟
کمی مکث کردم و بعد با تعجب علت این سئوال را پرسیدم. و او ادامه داد شما با نه گفتن موردی داری؟ می دونی تمام این آدما که معتاد شدند و یا گرفتار شدند در زندگیشان فقط بخاطر این بوده که نمی تونستن بگن نه!
گرچه همان اول تا اندازه ای متوجه مطلب شده بودم ولی بهتر فهمیدم که منظورش دقیقاً چیه .او می خواست به من بفهماند که در مسائل کاری بد نیست گاهی از کلمه نه استفاده کنم و بگویم نه…نمی شود و از این جمله…بی شک گاهی هم برای شما پیش آمده که در شرایطی قرار بگیرید که نمی دانید باید نه را بگوئید یا نگوئید!
به دوستم گفتم :عزیزم این موضوع بر میگردد به آمیزه های دینی و پرورش وآموزش خانوادگی فرد ،چرا که بیشتر مواقع همین نه در واقع همان دروغ است که تنها برای رهایی از یک موضوع ساده به کار می رود و در این میان گاهی لطمات شدیدی به فرد یا افراد زیادی وارد می گردد که فقط با همان کلمه نه شروع شده…برای نمونه شخصی از کارمند یک سیستم اداری سئوال می کند نامه در خواست وام من آمده؟ و او می گوید نه!
در صورتی که او یا حالش را نداشته بگردد و یا بی اطلاع است و یا باید شخصاً خودش برود و پیگیر شود و حال این کار را ندارد و می خواهد این روند اداری خودش طی شود و…نه ساده گفته شده ولی فرد با یک دنیا گرفتاری راهی می شود اول باید برود دنبال این که به شکلی به طلب کار خود موضوع را بگوید و یا اگر وام ضروری است و بحث بیماری و بیمارستان است و عمل جراحی باید صورت بگیرد و…شاید طلبکار حوصله اش سر برود و از روی ناراحتی به درب خانه شخص بیاید و بعد از کلی فحاشی کار به درگیری بکشد و حتی یکی از آنها کشته شود…و یا بیمار بدلیل اینکه مخارج عملش آماده نشده فوت می کند…حالا بگوئید این نه، به چه قیمتی است …اگر نه گفتن به این سادگی است من همین حالا می گویم که نمی توانم نه بگویم…
برخلاف این هم هست متاسفانه همان کارمند بدلیل آموزش های دینی و اخلاقی راست می گوید که نه نیامده من گشتم و هنوز ریاست پاسخ شما را نداده .او راست می گوید و نه از روی راستی و درستی است اما فرد سوال کننده اصرار میکند و داستان را طور دیگری می فهمد و بحث بالا میگیرد …طوری که کارمند به جرم راست گفتن توبیخ می شود …و همکارانش به او می گویند یه نه
می گفتی خودت رو خلاص می کردی.
اینجا نه دروغ بلکه فقط کلمه ساده نه را بررسی می کنیم و می بینیم که این همان دروغ ساده و مصلحتی است که فرد از همان اول می گفت بهتر بود…
در جوامع سالم و درست به لحاظ اخلاقی، دروغ کاری زشت و ناپسند است و از کودکی انسان ها را آموزش می دهند که دروغ نگویند و اگر کسی کلمه نه را به کار می برد بی شک آخرین برداشت غیر اخلاقی که می توان از این نه داشت همان دروغ است ودر غیر این صورت موارد دیگر بررسی
می شود. جالب است حتی مجرمین بیگناه هم دروغ نمی گویند و لااقل در ساخت فیلم ها و بر نامه های تلویزیونی این گونه آموزش داده می شود که فرد دروغ نمی گوید.سکوت می کند . اما دروغ نمی گوید…با فرا رسیدن ماه پر فیض و برکت رمضان ماه انسان سازی و درستی چه نیکو است که یاد بگیرم چه وقتی نه بگوئیم و اگرذره ای نه گفتن ما به دروغ نزدیک است اساساً نه نگوئیم.
چه زندگی های زنا شوئی و خانواده هایی که با یک نه ساده متلاشی شده و چه اعتماد هایی که با یک نه دروغ بطور کلی به نابودی کشیده شده است . فرزندی که به والدینش دروغی با معنای نه میگوید و یا همسری که به شریک زندگیش نه از روی دروغ می گوید همه و همه فاجعه هستند چه رفاقت هایی که بدلیل اینکه راست گوئی به میان آمده از بین رفته و تبدیل به دشمنی هم شده…
قدر زندگی های سالم را بدانیم .
التماس دعا
جعفر صابری
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
چندی پیش دوست و عزیزی با لحنی حکیمانه و نگاه عاقل اندر صفی به حقیر گفت: شما با کلمه ی نه مشکل دارید؟
کمی مکث کردم و بعد با تعجب علت این سئوال را پرسیدم. و او ادامه داد شما با نه گفتن موردی داری؟ می دونی تمام این آدما که معتاد شدند و یا گرفتار شدند در زندگیشان فقط بخاطر این بوده که نمی تونستن بگن نه!
گرچه همان اول تا اندازه ای متوجه مطلب شده بودم ولی بهتر فهمیدم که منظورش دقیقاً چیه .او می خواست به من بفهماند که در مسائل کاری بد نیست گاهی از کلمه نه استفاده کنم و بگویم نه…نمی شود و از این جمله…بی شک گاهی هم برای شما پیش آمده که در شرایطی قرار بگیرید که نمی دانید باید نه را بگوئید یا نگوئید!
به دوستم گفتم :عزیزم این موضوع بر میگردد به آمیزه های دینی و پرورش وآموزش خانوادگی فرد ،چرا که بیشتر مواقع همین نه در واقع همان دروغ است که تنها برای رهایی از یک موضوع ساده به کار می رود و در این میان گاهی لطمات شدیدی به فرد یا افراد زیادی وارد می گردد که فقط با همان کلمه نه شروع شده…برای نمونه شخصی از کارمند یک سیستم اداری سئوال می کند نامه در خواست وام من آمده؟ و او می گوید نه!
در صورتی که او یا حالش را نداشته بگردد و یا بی اطلاع است و یا باید شخصاً خودش برود و پیگیر شود و حال این کار را ندارد و می خواهد این روند اداری خودش طی شود و…نه ساده گفته شده ولی فرد با یک دنیا گرفتاری راهی می شود اول باید برود دنبال این که به شکلی به طلب کار خود موضوع را بگوید و یا اگر وام ضروری است و بحث بیماری و بیمارستان است و عمل جراحی باید صورت بگیرد و…شاید طلبکار حوصله اش سر برود و از روی ناراحتی به درب خانه شخص بیاید و بعد از کلی فحاشی کار به درگیری بکشد و حتی یکی از آنها کشته شود…و یا بیمار بدلیل اینکه مخارج عملش آماده نشده فوت می کند…حالا بگوئید این نه، به چه قیمتی است …اگر نه گفتن به این سادگی است من همین حالا می گویم که نمی توانم نه بگویم…
برخلاف این هم هست متاسفانه همان کارمند بدلیل آموزش های دینی و اخلاقی راست می گوید که نه نیامده من گشتم و هنوز ریاست پاسخ شما را نداده .او راست می گوید و نه از روی راستی و درستی است اما فرد سوال کننده اصرار میکند و داستان را طور دیگری می فهمد و بحث بالا میگیرد …طوری که کارمند به جرم راست گفتن توبیخ می شود …و همکارانش به او می گویند یه نه
می گفتی خودت رو خلاص می کردی.
اینجا نه دروغ بلکه فقط کلمه ساده نه را بررسی می کنیم و می بینیم که این همان دروغ ساده و مصلحتی است که فرد از همان اول می گفت بهتر بود…
در جوامع سالم و درست به لحاظ اخلاقی، دروغ کاری زشت و ناپسند است و از کودکی انسان ها را آموزش می دهند که دروغ نگویند و اگر کسی کلمه نه را به کار می برد بی شک آخرین برداشت غیر اخلاقی که می توان از این نه داشت همان دروغ است ودر غیر این صورت موارد دیگر بررسی
می شود. جالب است حتی مجرمین بیگناه هم دروغ نمی گویند و لااقل در ساخت فیلم ها و بر نامه های تلویزیونی این گونه آموزش داده می شود که فرد دروغ نمی گوید.سکوت می کند . اما دروغ نمی گوید…با فرا رسیدن ماه پر فیض و برکت رمضان ماه انسان سازی و درستی چه نیکو است که یاد بگیرم چه وقتی نه بگوئیم و اگرذره ای نه گفتن ما به دروغ نزدیک است اساساً نه نگوئیم.
چه زندگی های زنا شوئی و خانواده هایی که با یک نه ساده متلاشی شده و چه اعتماد هایی که با یک نه دروغ بطور کلی به نابودی کشیده شده است . فرزندی که به والدینش دروغی با معنای نه میگوید و یا همسری که به شریک زندگیش نه از روی دروغ می گوید همه و همه فاجعه هستند چه رفاقت هایی که بدلیل اینکه راست گوئی به میان آمده از بین رفته و تبدیل به دشمنی هم شده…
قدر زندگی های سالم را بدانیم .
التماس دعا
جعفر صابری
[ جمعه پنجم تیر ۱۳۹۴ ] [ 17:7 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
نشست مدیران مطبوعات کشور با حضور معاونت محترم مطبوعات
نشست مدیران مطبوعات کشور با حضور
معاونت محترم مطبوعات
شنبه 12 اردیبهشت 1394
نشست مدیران مطبوعات کشور با حضور معاونت محترم مطبوعات
در شر کت تعاونی مطبوعات کشور
عصر روز چهارشنبه 9 اردیبهشت ماه شرکت تعاونی مطبوعات کشور میزبان معاونت محترم مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جناب آقای دکتر حسین انتظامی بود و قبل از ایشان جعفر صابری یکی از اعضاء هیئت مدیره و مدیر پژوهشهای شر کت تعاونی مطبوعات در مورد بعضی از خد مات این تعاونی از جمله راه اندازی و اختصاصاً سایت خبری ویژه هر یک از نشریات عضو تعاونی به صورت رایگان خبرداد و ازهمکاران مطبوعات خواسته شد تا با ارسال آخرین شماره های چاپ شده مجلات خود به تعاونی از شرایط معرفی در سایت تعاونی بر خور دار شوند و همچنین اعلام گردید که توسط مدیران مطبوعات به همکاران اعلام شود چنانچه مطلب ، مقاله ، عکس و یا حتی کاریکاتوری دارند، با ارسال آن به شر کت تعاونی ضمن در یافت گواهی حضور در این بر نامه فرهنگی در مسابقه بهترین مطلب ارسالی نیز که در سال 94 بر گزار می شود برخوردارشوند ، مطلب دیگر که اطلاع رسانی شد، حضور کارشناسان شرکت تعاونی برای راهنمایی و همکاری با دیگر نشریات بخصوص تخصصی بود که می تواند به فروش و بازاریابی بیشتر این گونه مطبوعات کمک کند .آقای صابری از همکاران محترم دعوت کرد از شرایط بسیار مطلوبی که معاونت آموزشی شرکت تعاونی مطبوعات کشور زیر نظر آقای هوشمند بوجود آورده بهره مند شوند و از کلاسهای آموزشی بهره مند شوند و از این راه بتوانند از صرف هزینه های جاری بکاهند .
آقای مهندس هاشمی نیز بعنوان یکی از اعضاء، روش استفاده از سامانه اینترنتی معرفی مطبوعات را برای همکاران توضیح داد و از روش اشتراک مطبوعات ،در تهران و سهولت کار برای همکاران ،مطالبی را مطرح نمود.
در ادامه دکتر بهبهانی مدیر عامل شرکت تعاونی مطبوعات کشوراز همکاری تعاونی با بانک سپه همکاران را مطلع ساخت که چگونه می توانند از منابع مالی این بانک با معرفی نامه شرکت تعاونی برای خرید کاغذ بهره مند شوند. همچنین از برگزاری جلسات ماهانه خبر داد و اینکه از این پس هر ماه تولد همکاران آن ماه را در تعاونی جشن می گیرند .
سپس مدیران محترم در خصوص موارد مختلف و مشکلات مطبوعات سئوالات خود را بیان نمودند، که نحوه اعلام وصول ،چگونگی پرداخت یارانه ،علت صدور مجوزهای گو نا گون به متقاضیان ، مطرح شد و همچنین آقای مدنی از اختصاص روزی به نام مدیر مسئولان مطبوعات گفتند و آقای دکتر حلت از برون سازی مسئولیت های معاونت مطبوعات و یا آقای موسوی که از توانمند سازی مطبوعات و نه توانمند سازی توانمندان مطبوعات بیاناتی را داشتند.
دکتر انتظامی با صحه صبر و حوصله ضمن تبریک ایام به همکاران به تک تک موضوعات مطرح شده پاسخ دادند و از مطالب دوستان بویژه پیشنهاد برون سازی مواری چون نمایشگاه، استقبال نمودند . بحث مهم بیمه خبر نگاران و حمایت های ویژه از مطبوعاتی که در کنار کار مطبوعاتی به موضوع اینترنتی شدن نیز توجه دارند ویا بیمه نمودن همکاران وبطورکلی کارآفرینی در مطبوعات، بیاناتی داشتند که مورد توجه همکاران قرارگرفت . درپایان مجدداً آقای صابری پیشنهاد یکی ازاعضاء را در خصوص خرید مجلات و مطبوعات خصوصی توسط معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، برای کتابخانه های سراسر کشور را مطرح نمود که مورد توجه و استقبال معاونت محترم مطبوعات قرار گرفت .همچنین تقویت مطبوعات واحداث نمایندگی ها را دربرنامه کار مطبوعات قرار داد و بر نامۀ برگزاری اولین سمینار معرفی بنگاه های مطبوعاتی را مطرح نمود که با تأیید مقام محترم معاونت، مقرر شد شرکت تعاونی مطبوعات در این مهم اقدام شایسته ای به عمل آورد.
این جلسه که در جمع بسیار دوستانه ای بر گزار شده بود مورد توجه همکاران قرار گرفت و ما امید وار هستیم که همواره چنین شرایطی مهّیا شود که بیش از گذشته روابط بین مدیران مطبوعات و مسئولین نزدیک شود.
[ شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ 14:20 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/Մեծ Եղեռն
دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴
Մեծ Եղեռն
4/27/2015 12:55:07 PM
آدنا…
صد سال پیش جامع بشری شاهد نسل کشی وحشتناکی بود که متاسفانه علی رغم وجود همه امکانات تبلیغاتی هنوز خیلی ها از آن بی اطلاع هستند ، این نسل کشی که در همسایگی کشور ما اتفاق افتاد باعث شد تا یک بار دیگر ملت ما روحیه انسان دوستانه خود را به نمایش بگذارد و با میزبانی ، قسمتی از پناه جویان این نسل کشی، بستری را برای زندگی مجدد برای باز ماندگان این جنایت بوجود بیاورد .
این کشتار به بهانه ها یی چون جغرافیایی صورت گرفت ،چرا که ارمنیان همچون دیواری آهنین میان تُرکهای عثمانی و ترک زبانان قفقاز که هیچگونه پیوست نژادی با آنان ندارند و تُرکان آن سوی دریای خزر بودند، قرار گرفته بودند.
دوم اینکه مسیحی بودند و باوجود فشار و تعقیب و تجاوز حاضر نمیشدند که دین خود را عوض کرده به اسلام بگروند، ازاین رو از میان برداشتن این سد و نابودی ملت ارمنی امری ضروری مینمود.
سوم، ترک سازی کلیه اقلیتهای ملی.
چهارم، اشغال سرزمین باستانی ارمنستان
جنگ جهانی اول چنین فرصت مناسبی را به ترکان جوان داد. سرانجام در سال ۱۹۱۵ طی یک برنامه از پیش ریخته شده، نسلکشی ارمنیان را به مرحله اجرا درآوردند — برنامهای که الگویی برای آلمان نازی در جنگ جهانی دوم شد. نابودی ملت ارمنی توسط دولت وقت ترکیه (ترکان جوان) به شکلی دقیق و محرمانه طرح ریزی و اجرا شد. در راس این طرح محمد طلعت پاشاوزیرکشور، اسماعیل انور (انور پاشا) وزیر دفاع و احمد جمال پاشا وزیر دریاداری ترکیه قرارداشتند و ازاعضای حزب اتحاد و ترقی بودند. اینان برای پیشبرد هدفهای خود به دولت آلمان وابسته شده بودند. دولت ترکیه برای اجرای این طرح کمیتهای سه نفره تشکیل داد که اعضای آن بهاءالدین شاکر، علی شکری و دکتر ناظم بودند. این طرح در سالهای ۱۹۲۳–۱۹۱۵ در ارمنستان غربی که تحت اشغال امپراتوری عثمانی بود، به اجرا در آمد و طی آن یک و نیم میلیون از مردم بیدفاع ارمنی از زن و مرد و پیر و جوان قربانی شدند و حدود هشتصد هزار نفر دیگر در سراسر جهان پراکنده شدند.
بنا بر این طرح نخست کلیه مردان ارمنی از ۱۵ سال تا ۵۰ سال را که توان داشتند، به بهانه بردن به جبهههای نبرد به ارتش فرا خوانده شدند. در آنجا آنها را خلع سلاح کرده و به گردانهای بیگاری در پشت جبهه منتقل کردند.
دولت مردان کشور ترکیه قتل عام ارامنه این کشور را شروع کرد و در بد ترین شرایط زندگی ایشان را قرار داد، فاجعه ای که هنوز هم به نوعی از بیان آن شرم دارند .در این جریان بیش از یک و نیم میلیون انسان کشته شدند و در بین آنها بیشترین آمار را زنان و بخصوص کودکان داشتند . بیابانهای کشور عراق و سوریه و همچنین لبنان سرزمین هایی بودند که ارامنه در آن زنده به گور شدند و تنها تعداد کمی از ایشان در مسیر راه پیمایی طولانی از گرسنگی ،تشنگی و بیماری جان سالم به در بردند. تجاوز، قتل و غارت کمترین حوادثی بود که به سر این جامعه بزرگ انسانی سرازیر شده بود. اموالشان مصادره وغارت می شد و جانشان به سادگی گرفته می شد . گروهی از جوانان ترک برای این نسل کشی آماده شده بودند و بدلیل مسائل سیاسی دولت های جهانی بخصوص انگلیس از بیان و حتی دفاع از این انسانها خود داری می نمود . همزمان شدن وقایع گوناگون از جمله جنگ جهانی و مسائلی از این دسته سکوت جوامع بشری را به دنبال داشت ، افراد شاخص این ملیت بیش از هر کس دیگر در خطر بودند و هر روز تعداد زیادی از ایشان کشته می شدند .
یکی از فجیح ترین جنایات قتلعام آدانا، قتلعامی بود که در سال ۱۴ آوریل ۱۹۰۹ میلادی به مدت ده روز علیه ساکنین ارمنی شهر آدانا توسط کودتاچیان و واحدهای نظامی سلطان عبدالحمید دوم انجام گرفت. در طی این قتلعام ۳۰٬۰۰۰ ارمنی و ۱۳۰۰ آشوری به قتل رسیدند. ترکان جوان که کمیتهای به نام کمیته اتحاد و ترقی تشکیل داده بودند و علیه سلطان عبدالحمید دوم مبارزه میکردند سرانجام در ۱۹۰۸ میلادی طی کودتایی سلطان را به پذیرش مشروطیت و تشکیل مجلس ملی وا داشتند و خود راس زمام امور را در دست گرفتند.
یک سال بعد (۱۹۰۹میلادی) سلطان دست به ضد کودتایی زد و مدتی نیز موفق شد تا بر اوضاع مسلط شود اما بار دیگر تُرکهای جوان زمام امور را دست گرفتند و این بار سلطان عبدالحمید برای همیشه از سلطنت خلع شد. زمانی که ارمنیان میپنداشتند با برکناری سلطان عبدالحمید همه بدبختیها و دوران ترس و وحشت به پایان رسیده ناگهان یک بار دیگر در ۱۹۰۹ میلادی سیمای خشونت بر آنان ظاهر شد.
این کشتار بازتاب گستردهای در اروپا داشت و لطمه شدیدی به حیثیت سلطان وارد آورد و القابی مانند سلطان سرخ، هیولای ایلدیز و … به او داده شد؛ سیاستمداران و روشنفکران اروپا نیز کشتار ارمنیان عثمانی را به شدت محکوم کردند.
البته بیشتر اتفاقات مهم تاریخی خاور میانه در همین زمان به وقوع پیوست، ظهور جمال عبدالناصر در مصر و تفکر شدید عرب های ناسیونالیست و همچنین الگو شدن او برای جماعت دیگری که در شام و دمشق بنیاد حزب بعث را راه انداختند و یکی از مهمترین این افراد شخص صدام حسین بود .استقلال کشور عراق و همچنین سوریه و در نهایت پدید آمدن کشور اسرائیل همه بر نامه هایی بود که در سایه جنگ جهانی دوم صورت می گرفت و یکی از مهمترین دستاویز های این جنگ مطرح کردن دین بود و اسلامی برخورد کردن با جریانات آلمانی ها از حمایت جوانان مسلمان هدف یار گیری داشتند و دولت عثمانی در پی حفظ مستمره های خود و گسترش آن بود در این میان از هر کاری دریغ نداشتند.
در هر صورت تاریخ، علی رغم تمام شفافیتش هنوز نمی تواند همه ی واقعیت های آن روز ها را بیان کند و در سینه تاریخ نگارها و محققان ناگفتنی های بسیاری وجود دارد .
و بهانه نسل کشی را حتی در همین سالهای اخیر در بوسنی و یا عراق و آسیای دور ما به وضوح می بینیم . که ننگی است بر پیشانی سیاستمدارانی که سکوت را پیشه می نمایند.
همه ساله در 24 آوریل مراسم یاد بود کشتار ارامنه در جای جای جهان برگزار می شد معذالک امسال به بهانه یکصدمین سال کشتار ارامنه ما فرصت را غنیمت شمرده و یادی از این عزیزان نمودیم که سالهاست در کنار مان زندگی می نمایند شایان ذکر است که به همین بهانه آرمی طراحی شده که به شرح زیر می باشد :
نماد و لوگوی یکصدمین سالگرد نسلکشی ارمنیان
- گل پنج پر با نام «بخاطر داشته باش و فراموش مکن»
- شعار اصلی: بخاطر دارم و حق میطلبم
- رنگ اصلی :بنفش
- رنگهای فرعی: زرد، مشکی و بنفش کم رنگ
این نماد در قرون وسطی نماد حضور خداوند محسوب میشده است و در تمامی زبانهای ذکر شده معنای نام این گل «بخاطر داشته باش» است و این جمله پیام اصلی یکصدمین سالگرد نسلکشی ارمنیان میباشد. این نماد (گل) پنج گلبرگ دارد که هر گلبرگ نشان دهنده قارههای پنجگانه است. قارههای پنجگانه از این لحاظ در نظر گرفته شده که پراکندگی بازماندگان نسلکشی ارمنیان در پنج قاره جهان را نشان میدهد.
مفهوم رنگها:
- مشکی: بیانگر خاطره تلخ و وحشت حاصل از نسلکشی در زمان گذشته.
- بنفش: به معنای مشارکت در امری همگانی در زمان حال و نمادی از لباس روحانیان ارمنی.
- زرد: نماد نور خورشید که منبع حیات و امید به آفرینش است و این نماد بیانگر شکل دوازده وجهی از بنای یادبود نسلکشی ارمنیان (یادمان نسلکشی ارامنه) در ایروان میباشد. این رنگ به عبارتی بیانگر جاودانگی محسوب میشود.
با تقدیم احترام فراوان به تمام کشته شدگان به ناحق بشریت بویژه ارامنه عزیز
جعفر صابری
[ دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ 13:0 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ پدر بزرگ
بیک آتا…
یه لایه شیشه ای رو چشماش بود و دستاش علی رغم مردانگی بودنش وقتی دست ما رو در دست می گرفت نرم و لطیف بود و گرمای عجیبی داشت طوری که به سرعت قلب آدم احساس گرما می کرد . از وقتی یادم میاد به همه بچه ها آقا ، یا خانم می گفت ، کمتر اخم می کرد و اگه کاری خوب به نظرش نمی رسید فقط میرفت یه جای دیگه هیچی نمیگفت…
وقتی از قدیما تعریف می کرد از روز های گذشته ، آدم انگار خواب می دید… خودش می گفت تک فرزند بوده و از هشت سالگی در مغازه به پدر کمک میکرده و بعد از بیماری پدرش ناچار از 12 سالگی به شغل بازرگانی و یا همان پیله وری مشغول می شود و به روستاها و شهرستانهای دیگر استان ها مانند کرمانشاه و کردستان سفر میکرده…
پدر بزرگ تا در قید حیات بود شش پسر و سه دختر داشت که از مجموع آنها 23 نوه و 2 نتیجه بودند.
پدر بزرگ بازنشسته بود ،ولی در یک بنگاه بلور فروشی مشغول کار حسابداری بود و با داشتن بیش از هشتاد سال سن تا روز های آخر عمرش کار میکرد ،خوب یادمه میگفت من با این کارم نشان میدم که کار کردن عآر نیست و از همه مهمتر اینکه از این راه درامد مضاعفی هم به دست می آورم و در مخارج لازم نیست کسی کمکم کنه!آن روز ها متوجه این حرف پدر بزرگ نمی شدم ولی این روز ها می بینم که چطور پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های بازنشسته در صف های مختلف می ایستند و با دقت هزینه هایشان را کنترل می کنند بخصوص پدر بزرگ هایی که تنها منبع درا مدشون همان حقوق بازنشستگی است و در شرایطی که حتی برای جوانها هم کار نیست چه برسه به بازنشته ها !،انصاف داشته باشیم حتی اگر ثمره سالها تلاش این پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها یک واحد ساده آپارتمان باشه وقتی فرزندان و یا نوهایشان برای دیدنشان می آیند در بهترین شرایط با دشواری باید پاسخگو ی آنها باشند! حقوق و مزایای یک بازنشسته در ظاهر مناسب دو نفر است اما در واقع بسیار ناچیز است چراکه بچه ها و بخصوص نوه ها این ثمره زندگی و نور چشم بزرگ تر ها بیش از هر کس به محبت بزرگ تر ها بویژه پدر بزرگ و مادر بزرگ نیاز دارند و عجبا کرامت و منش ایشان به هیچ عنوان اجازه نمی دهد که از مشکلات زندگی بنالند حتی برای فرزندانشان اما ما چی؟ ما که می دانیم این بزرگواران این عزیزان چه مناعت طبعی دارند ! ما که میدونیم زندگی چقدر سخت شده بد نیست یه وقتهایی مثل همین روز پدر هرچی داریم توطبق اخلاص بگذاریم و به صورت یه کارت بانک چند روز جلو تر از اینکه بریم دست بوسیشون تقدیمشون کنیم، بدونیم اگه لازمشون نباشه برامون هدیه میخرند و بهمون بر می گردونند ! با ور کنیم یه پیراهن یه هدیه کوچک خیلی با ارزشه اما این روزها بهانه ای برای اینکه به خود مون بفهمونیم که می فهمیم !
می فهمیم که به برکت وجود همین بزرگترهاست که ما هستیم به برکت همین پدر بزرگ ها و مادر بزرگها است که ستون خانواده استواره و هر از چندی دور هم جمع میشیم فرقی نمی کنه به چه زبونی؟ کُردی یا فارسی یا ترکی، مهم اینه که از دلمون بگیم آتا یا بویک دده یا با وگره همون پدر بزرگ …
مهم اینه که بدونیم سنگهای بزرگ رود خونه هستند که هوای سنگ ریزه ها رو دارند ،مهم اینکه بدونیم چشم سفید نداریم و موسفید داریم، باغبا ن هایی که زمستون را بیشتر از بهار دوست دارند وبیایید قدر آینه بدانیم تا که هست نه آن وقت که افتاد و شکست . لازم نیست تو مرگشون سنگ خوش تراش و قبر گران تهیه کنیم و در صفحه آگهی ها به هم تسلیت بگیم!لازم نیست چند روز خرج بدیم و تو چشم و هم چشمی بگیم که ما خرج بابامون کردیم و بزرگ خاندان را از دست دادیم … یاد ش بخیر پدر بزرگم وقتی همه جمع بودیم می گفت:
عشق است و مستی
مستی است و راستی
هرگز نمیر ی مادر ،امان از بی مادری
رفیق بی کلک مادر
دوست بهتر از دوست مادر
اول و آخر مادر
کوه رنج پدر
عقاب عرش میگیره میره بالا به بالها ش می نازه ،
سرمایه دار به مالش می نازه
خوشگلا به چهره زیباشون می نازند
خوش صدا ها به صوت زیباشون می نازند
فوتبالیستها به شوتشون ،کوشتی گیرها به فنشون می نازند
بوکسرها به مشتشون می نازند ، شطرنج بازها به مهره چینیشون می نازند
ولی من به این گلچیدنیم می نازم …
یادش بخیر و روزش گرامی …
تقدیم به تمام پدران و پدر بزرگان…
جعفر صابری…
[ دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ 12:30 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
پدر…
پدر…
پدر
فیلم دیدنی و زیبایی به نام پدر را به شما تقدیم می کنیم برای دیدن این فیلم به آدرس زیر مراجعه نمائید.
روابط عمومی موسسه آشتی و هفته نامه همسر
http://www.aparat.com/www.ashti.co
[ دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ 12:27 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ شوشتر
خوزستان/ جعفر صابری
شوشتر
گر چه جای جای سرزمین عزیزمان ایران دیدنی است اما نوروز 1394 بهانه ای بود تا به سرزمین خوزستان عزیز سری بزنیم و بعد از دیدن مناطق جنگی به نقاط تاریخی و دیدنی این سرزمین نیز برویم که از جمله آنها شهر شوشتر است، این نقطه از استان گُهر بار خوزستان مانند دیگر نقاط این استان سرشار از دیدنی ها ی تاریخی است اما شوشتر با آسیابهای آبی ومردمی دوست داشتنی بی شک از مهمترین نقاط دیدنی این سرزمین است که دیدنش را به همه ی هموطنان پیشنهاد می نمایم.
13 فر وردین ماه روز طبیعت میهمان مردم شوشتر بودیم جوانان شوشتری با نواختن موسیقی این نقطه از کشور فضای دوست داشتنی را برای مردم به وجود آورده بودند که حیفمان آمد از آنها یادی و تشکری نکنیم . این تصویر ها از ایشان می باشد .
سد شوشتر که بهترین مکان برای بازدید کنندگان است با تاریخ فراوانش از زیباترین مکانهای دیدنی این شهر می باشد . در دیدار از این سد متوجه شدیم که خوشبختانه تنی چند از جوانان هنر مند و تحصیل کرده اقدام به تشکیل شرکتی برای حفظ آثار باستانی این شهر کرده اند و با ارائه خد ماتشان به بازدید کنندگان اسباب خاطره انگیز بودن این سفر را برای ایشان مهیا می سازند.
مدیر محترم این مجموعه جناب آقای هادی سرابی با ما همراه شد و همکار محترم ایشان آقای مهندس جعفر قلندری هم با توضیحاتش از تاریخ هزار ساله این مجموعه برایمان گفت. شایان ذکراست دوستان و عزیزان دیگری که در این مجموعه به میهمانان نوروزی و بازدید کنندگان خد مات شایسته ای را ارائه میدادند خانم ها: مریم قصاب پور – نجمه سیاه زاده – معصومه ملکی – طیبه قصاب پور بودند و کم نبودند عزیزانی که با ارائه صنایع دستی و همچنین خوراکی های خوشمزه و محلی این استان و بخصوص شهر شوشتر اوقات خوشی را برای بازدید کنندگان بوجود می آوردند که در این میان با خانواده محترم جمال پور آشنا شدیم که گر چه اصالتاً بختیاری بودند اما این زوج هنر مند و تحصیل کرده که کمتر از یک ماه از ازدواجشان میگذشت در کنار هم مشغول ارائه خد مات به بازدید کنندگان نوروزی بودند و ما نیز به رسم قدر دانی از ایشان تصویر شان را روی جلد به یاد گار گذاشتیم .
خانم زهرا جمال پور که کارشناس زمین شناسی بود برایمان گفت همسرش میکانیک خوانده و خودش هم تحصیلاتش را در شهر دامغان بوده این بهانه ای شد که از مردم خوب و با صفای دامغان نیز یادی کنیم که همواره به صبوری و مهمان نوازی شُهره بوده اند. برای این زوج جوان آرزوی سلامتی و بهروزی داریم و امید واریم تا مسئولین محترم به این تلاش های ارزنده ارج نهاده و بستر ترقی و پیشرفت ایشان را فراهم سازند.
ما قصد گله و یا شکایت نداریم اما همواراه نگاه منتقدانه و دلسوزانه است که آبادانی و پیشرفت را شامل حال این گونه مکانها می نماید .
متاسفانه علی رغم تمام تلاش این عزیزان می توان بیان داشت اگر در سرزمین دیگری کمتر از این فرهنگ و امکانات می بود هزار برابر بهتر و بیشتر مورد توجه قرار می گرفت و چرا همت لازم برای معرفی و پیشرفت این گونه مکانها نمی شود جای تأسف دارد.
موسسه آشتی همواره با داشتن تجربه و کارشناسان متخصص آمادگی خود را برای کار آفرینی و بهبود این گونه فضا ها اعلام داشته که بتواند شرایط بهتری بوجود بیاورد.
امید واریم این ارتباط بر قرار شود تا خد مات این عزیزان بی ارج نماند.
جعفر صابری…
[ چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴ ] [ 21:49 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/جامعه مصرفی …
جعفر صابری
جامعه مصرفی!
این که چه شخصی و در کجا این جمله را بکار برد م را مورد بررسی قرار نمی دهیم.
اما عرض می کنیم مدیران کشور آلمان بعد از پایان یافتن جنگ جهانی، تصمیم به باز سازی کشورشان نمودند که میلیونها دلار نیز بدهکار بود ،بعد از بررسی های فراوان تصمیم گرفته شد که بیشترین سرمایه گذاری برای باز سازی، را در بخش آموزش و پرورش هزینه بنمایند و این اعتقاد را داشتند که آینده بهتر از این راه امکان پذیر خواهد بود ، نظریه ای که امیر کبیر برای آموزش داشت و خشت دارالفنون را این گونه بنا نمود او معتقد بود برای آینده بهتر باید درخت گردو کاشت …بهمن ماه سال جاری مؤسسه آشتی صاحب امتیاز هفته نامه همسر در گیر موضوعی با عنوان پنج شنبه ها تعطیل نیست شد پروژه ای که آموزش و پرورش شهر تهران برای مدارس خود تعریف کرده بود و صاحب این قلم نیز طرح را بطور کلی بررسی و مطالب دیگری که جنبه کاربردی داشته باشد را به آن افزوده بود، خوشبختانه این طرح علی رغم کم کاری های بعضی ها به شکل معقولی پیش رفت و ما توانستیم به بهانه دهه ی فجر نمایشگاهی را با عنوان هفت شهر عشق در یکی از دبستانهای منطقه پنج تهران به نام شهید مهدی زاده 1 با کمک انجمن اولیاء و مربیان و مدیریت و کار کنان این دبستان بر گزار نمائیم که از 12 بهمن تا نیمه اسفند ماه نیز بر قرار بود .در این نمایشگاه به آموزش و پر ورش قبل و بعد از انقلاب همچنین نقش دانش آموزان در دفاع مقدس و همچنین موارد دیگر به صورت آماری پرداخته شده بود،که بیش از هر چیز به معرفی و اهمیت نقش آموزش و پرورش در یک کشور اشاره می شد.
در جهان امروز مدیران دلسوز به نقش مهم آموزش و پرورش بیش از هر چیز دیگری توجه می نمایند و نه تنها آنرا یک جامعه مصرفی نمی دانند بلکه تولیدی ترین رکن اصلی کشور به شمار می آورند و همواره با برگزاری انواع جشنواره های جهانی و کشوری به شناخت استعداد های جوان در جای جای جهان می پردازند و با صرف هزینه های میلیون دلاری سعی به بکار گیری استعداد های نوشکفته جهان دارند . این نگرش، همان سرمایه گذاری بلند مدتی است که در آینده ،کشور های پیشرفته را پیشرفته تر و جهان سوم و مصرفی را مصرفی تر خواهد نمود.
بار ها صاحب این قلم به نقش مخرب خروج تحصیل کرده های کشور اشاره داشته و توجه به این مهم را از اهم واجبات دانسته است . داشتن دانشگاه هایی مانند جُندی شاپور در سالها پیش و همچنین کتابخانه های ارزشمند و رصد خانه همه و همه از ارزش والایی برخوردار می باشد که مسئولین کشور باید به آن فخر بفروشند و در راستای پرورش این گونه استعداد ها و مراکز بیش از گذشته کوشا باشند.
معلمی، شغل انبیاء است و با عنایت به مخارج و هزینه های کلان جاری اگر به بحث معیشتی این قشر عظیم توجه نشود، آسیبهای غیر قابل بازگشتی به جامعه وارد می شود . نگرش درست به مشکلات این جامعه ارزشی ،چنانچه از روی برنامه ریزی درستی صورت گیرد می تواند آینده درخشانی را برای کشور مان به همراه بیاورد. شایسته و بایسته است فرد فرد افراد جامعه که به اشکال مختلف از خد مات آموزشی آموزش و پر ورش ،بهره مند هستند بخصوص در بخش مدارس دولتی با همکاری و هم فکری به حل مشکلات این بخش عظیم توجه نمایند و با روشهای معقول و مطلوب به پیشبرد بهتر امورآموزشی کشور کمک کنند.
شهادت استاد عزیز و ارجمند شهید مطهری وروز معلم گرامی باد…
جعفر صابری
[ چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴ ] [ 21:36 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری /کار وان نور
جعفر صابری
کار وان نور…
غروب عصر روز یازدهم فر وردین ماه 1394
کو ههای سر به فلک کشیده و در هم گره خورده استان لرستان را که سینه پُرزتاریخشان را گشوده بودند تا در میان سبزی دستانشان راه را برای ما بگشایند به آرامی طی می کردیم و گاه سینه کوه که بدست لایق شیر مردان وطن شکافته شده بود،فرصت این را می داد تا در میان عظمت طبیعت ،خود را مخفی سازیم و مسیر نا هموار کوهستان را کو تاه کنیم.
زاگرس عزیز را پشت سر گذاشتیم و به دشت زیبای استان خوزستان وارد شدیم و اولین ایستگاه رو بروی ما دوکوه بود…پادگانی که از اولین روز های دفاع مقدس هزاران خاطره در خود جای داده .اینجا ایستگاه بچه های باصفای لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود و بعد شهر اندیمشک و تابلو پر افتخار دزفول که خار چشم دشمنان بوده و هست…شهری که بیشترین جراحت موشک های جنگ تحمیلی را بر جان خود دارد…
و این مسیر سبز دشت خوزستان را پیمودیم …در هر قدم از این مسیر خاطرات هشت سال دفاع مقدس را به یاد آوردم ، از مقابل پادگان امام خمینی که روزگاری مقر لشگر 33 المهدی (بچه های استان فارس ) بود گذشتیم و میدان چهار شیر و تک تک محله های با صفای اهواز را پشت سر گذاشتیم تا به محل سکونت مان رسیدیم.
مسیر بعدی ما شلمچه بود و در این مسیر از شهر های آبادان و خرمشهر باید عبور میکردیم…وقتی به شلمچه رسیدیم و میدان امام رضا را دیدم که مملو از میهمانان نوروزی بود بر خود بالیدم …در طول مسیر به این فکر میکردم که چه مصافتی را دشمن بعثی اشغال کرده بود و با چه خفتی بیرون رانده شد…امروز این پرچم سه رنگ ایران عزیزاست که در جای جای دشت خوزستان برفراشته شده و اروند خروشان مسیر سبز دشت خوزستان را در هم می درد و با وقار به خلیج همیشه فارس می ریزد و خدا را هزاران بار شکر که این سرزمین همچنان با هزاران تاریخ و فر هنگ، زینت بخش خاک سرزمین عزیزمان ایران است.
و شلمچه این سرزمین شیر مردان ،قدمگاه عاشقان ،با کمترین تغییری آغوش محبتش را برای میهمانان نوروزی گشوده بود…خاکی که روزهای تلخ و شیرین زیادی را به خود دیده بود، تا امروز مأوای فرزندان ایران زمین باشد…بچه ها شاد بودند زنان و مردان با سر بلندی بر روی خاکریز های به یادگار مانده از روزهای دفاع مقدس ،می ایستادند و تصاویری را به یاد گار میگذاشتند …مسیر میان آب ها را با پرچم و فانوس مشخص کرده بودند و تانک ها و ضد هوایی ها هم نشان از آن روز ها بود ،درست در همان جا که معروف شده بود به سه راه استقامت ایستادم و به یاد روزی افتادم که این خط ،با حمله دشمن بعثی در هم شکسته شده بود… پدرم که درست در سالگرد رفتنش، به میعاد گاهش رفته بودم همین جا بود که جسمش پر شده بود از زخم های دشمن …خوب یادم هست حاج مهدی اسدی فرمانده آن روزهای لشکر 33 المهدی پدرم را در آغوش کشید و گفت دعا میکنم در بستر از دنیا نروی …و چه شیر مردانی در همین خاک ارزشمند به خون خود غلتیدند…
در سنگر پدرم نوشته شده بود قامت بشکسته ی مارا نبین در شکسته نفس خود ،مردانه ایم…و این بدان دلیل بود که باید با قد خمیده وارد سنگر ها می شدیم…امروز همان سنگر ها سجده گاه نسل سوم انقلاب بودند و این زیباست که ملتی قدر دان دلیر مردانش باشند…همه ی آن خاطرات را با خود به مسجد خرمشهر آوردم چرا که هر چه داریم از برکت همین مساجد است به خصوص این مسجد که یاد ها و خاطرات فراوانی از آن روز ها برایم به یادگار دارد . نماز مغرب بود و یاد دوست عزیزمان همشهری خوب مان ناصر پلنگی که با نقاشی های دیواریش به این مسجد تاریخ بخشید، را زنده کردم.این بار من بودم و فرزندم که قامت برای نماز بستیم و نماز شکر به جا آوردیم.
امروز خرمشهر خرم شده و اما دشمن خار و کشورش هنوز تکه تکه و در هم پیچیده شده است این همان ناله ها و فر یاد های مادران و پدارن و همسران و فر زندان شهدا یی است که ایستادند تا ما امروز بایستیم.
در جای جای این سرزمین زندگی در جریان است و این نشان از اقتدار است و قدرت ،قدرتی که بر خاسته از ایمان و همت ملتی دلیر و با غیرت است و چه زیباست که در همین روز های آغازین سال جدید شاهد پیروزی دیگری در صحنه جهانی بودیم و آن هم همین حق غنی سازی هسته ای بود که به جهانیان ثابت کردیم ما مردمی صلح جو و طالب صلح و دوستی هستیم و تاریخی داریم سراسر از سربلندی و مقاومت در مقابل ظالمان و دژخیمان.
تقدیم به روح پر فتوح پدرم و تمام رزمندگان و شیر مردان این سرزمین در طول تاریخ ، سبز و سر بلند باشی ای ایران عزیز…
جعفر صابری 12 فر وردین ماه 1394خوزستان
[ چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴ ] [ 21:34 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ چه زنی…
چه زنی!
جعفر صابری
مردش را رانده بودند ،بعد از مرگ پدرش دیگر کسی به شوهرش احترام نمی گذاشت،حتی به مشورت نمی خواندنش،کوچه ها ی شهر تنگ و نفس گیر شده بود…مردش به کارگری می رفت و روز مزد کار میکرد. حتی برای دیگر ادیان هم کار گری میکرد،مردش شرمنده بود که نمی تواند برای خانواده اش چیزی بخرد و بیاورد اما زن صبور …هر گز از مردش چیزی نخواست و با کمترین ساخته بود…هر چه بود عشق و ادب و گذشت بود …آنقدر که حتی صورت کبودش را از همسرش مخفی می کرد. فرزندان را به ادب و احترام نسبت به پدر تشویق میکرد و هرگز صدایش را بالاتر از صدای همسر نمی آورد . از آنچه بود غذای خانواده را محیا می کرد و در مقابل همسر تنها با لبخند حاضر می شد …همسر را در راه صبر و تحمل درد ها مشوق و همراه بود و از بیکاری و مشکلات روزگار هرگزنمی نالید. می دانست که مردش در چه شرایط روحی و روانی است و با بیان درد هایش او را نمی رنجاند .خانه و کاشانه را امن ترین مکان شویش ساخته بود و جز صبر و توکل کاری نمی کرد حتی فرزندان خُرد سالش را به روزه گرفتن تشویق میکرد و همه ی این ها بر خواسته از عشق و احترام بود ،او نزد فامیل و دوستان چنان بزرگ و با وقار بود که همه با احترام فراوان حتی نامش را به زبان می آوردند ولی نزد همسر، خاشع بود و به احترامش سر به زیر می افکند…فرزندانش را به نکویی تربیت می کرد آن طور که نسل ها از روش ،منش و کلام هر یک از آن فرزندان متحول شدند ، فرزندانی که نسل ها را به حیرت انداختندو بیش از 1400 سال است که نام و یادشان انسان ساز است. وقتی شویش رادر خطردیدتامرزجاندادن سینه سپرکردتاازدستیابیدشمنان به همسر ش جلوگیرینماید.
هم او وقتی دیدکه هیچکس نیست تاازمردش دفاع کند،درراستایاحیایحق،صدایش راچنان بلندکردکه تاتاریخ هست به گوش بیاید. و این همه در زمانی بود که نوزادان دختر را بی هیچ گناهی زنده به گور میکردند و داشتن دختر، ننگی بر پیشانی بود.
حال شما بگو یید ؟ چه زنی لایق شنیدن تبریک روز زن است؟
آیا هستند زنانی که در مقابل سختی های زندگی صبور باشند و در مقابل بیکاری و یا درآمد کم همسرشان صبور باشند ؟ آیا هستند زنانی که نگذارند مردشان شرمنده خانواده شود ؟ آیا هستند زنانی که خانه را امن ترین مکان برای همسرشان قرار می دهند تا آنها که از هر جا رانده و مانده شده اند در کاشانه اشان امنیت یابند؟ آیا هستند زنانی که فرزندان را به احترام و توجه به شرایط پدر تشویق نمایند و آنهارا با تربیت و اخلاقی نیکو در خانه پرورش بدهند ؟ آیا هستند زنانی که از حجاب شایسته ای بر خوردار باشند و رخ از نا محرم بپوشانند ؟ آیا هستند زنانی که علی رغم تمکن مالی پدر و اقوامشان مردشان را شرمنده و شرمسار نسازند ؟ آیا هستند زنانی که صدایشان را در مقابل همسر بالا نبرند و با صبر و متانت پاسخگوی مردشان باشند؟ آیا هستند زنانی که اگر مردشان خسته و گرسنه از کار سخت روزانه به منزل آمد به تیمار و نظافت او بپردازند وغبار کار و زندگی را از چهره ی مردشان بزدایند؟
اگر روزی را روز زن می نامند تا از مقام شامخ زن یا مادر و خواهری تقدیر شود نه تنها شایسته بلکه بایسته نیز می باشد اما سئوال حقیر این است آیا تنها نام این روز باید مورد توجه باشد و نه منش صاحب این روز؟
چه زنی و کدام زن شایسته آن است که تقدیر شود و قدردانش بود؟ شاید همه ی مرد ها خوب نباشند اما آیا زنان نیز خوبی از خود به نمایش می گذارند؟ چند هزار مرد در گوشه زندان ها بدلیل مهریه و یا داستانهایی این گونه در بند هستند؟ چند هزار مرد به جرم سرقت ،قتل و احکامی این چنین در بند هستند که نتیجه زیاده خواهی زنانشان بوده و هستند؟ چند هزار مرد به جرم هایی که انتهایش به مشکلات خانوادگی میرسد در گوشه زندان ها هستند؟ این واقعیتی تلخ ،اما حقیقتی است که نمی شود انکار کرد . چند هزار خانواده متلاشی و یا در حال متلاشی شدن است بدلیل دخالت های زنانه دیگران ،مادر زن ، مادر شوهر ، خواهر شوهر ، زن داداش ،خواهر زن و یا زنانی که …بگذریم .
چه زنی و کدام زن لیاقت این را دارد که تمام قد ،در مقابلش خم شد و نه دستش بلکه خاک جای پایش را بوسید.کم نیستند مادران دیروز شیر زنان و انسانهای کاملی که با هزاران کمبود ساختند و سوختند و لب نگشودند تا هسته خانواده متلاشی نشود. اماکم نیستندزنان،مادرانوخواهرانیکه همسر،فرزندوبرادررادرخون غلتاندیدندوایستادندوحتی اشک هم نریختندتادلدشمن شادنشود.
کم نیستندبانوان گرامی که درراستای علم ودانش وفناوری وآموزش،گامهای ارزشمندیرابرداشتهاند .
پس روز شان مبارک …
جعفر صابری
[ چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴ ] [ 21:32 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری:عمه لیلا
جعفر صابری:عمه لیلا
عمه لیلا
معقول پیش از این سمنو پزی آدابی داشت رسم و رسومی داشت ،شب زنده داری و دعا خواندنی داشت ،زمان و ساعت داشت ،پا دیگ سمنو پزی آدما ی حاجتمند با دلهای شکسته و دستانی لرزون کفکیرسمنو پزی رو تو دست می گرفتند و در دیگ سمنو هم می زدند و زیر لب حاجتشونو میگفتن،تا اینکه یواش یواش تو کوچه ذغال فروشای تجریش یه بنده ی خدایی سمنو پخت و فروخت!و این طوری شد که سمنو از قداستش افتادو شد سمنوی عمه لیلا…
خوب که نگاه کنی همیشه همینجوری میشه مثلاً همین شب چله ای میگی بابا شب چله درسته نه شب یلدا اما کو گوش شنوا. فقط یاد گرفتیم بگیم باید رسم ها را زنده نگه داشت اما چطوری ؟نمیدونیم. همین شب چها ر شنبه سوری آخر سال یه فرهنگ خیلی قشنگه که اگه درست برگزار بشه بسیار هم زیبا و بجاست.
اینکه قاشق زنی درآن هست اینکه شال اندازی درآن هست اینکه رفتن به در خونه همدیگه و دست یاری به هم رسوندن درآن هست زیباست ،که اساساً دیگه وجود نداره.در عوض شده یه جشن آتیش بازی مثل کارنوال های شادی و ترقه بازی که آخرش هم میگن جزء فر هنگ ماست .کدوم فر هنگ ؟کی گفته ترقه بازی و این جور آتیش بازی تو فرهنگ ما بوده کجا نوشته …کی یادشه ؟ خدا را شکر دهها استاد فرهنگ شناس باسواد و با تجربه در این کشور زندگی می کنند که سالها تحقیق کردند و اطلاعات جامع و کاملی از نحوه درست فرهنگی این جشنها و آئین های ملی ما دارند که شایسته است به سراغشون برویم و لااقل رسانه ها از این فر هنگ درست بنویسند.
متأسفانه ظواهر فرهنگی بدون شناخت درستش ،لطمات غیر قابل برگشتی به پیکره فرهنگ و تمدن،وارد میکنه و اگرنسل جوان ما همت لازم را برای بهتر شناختن و درست شناختن موضوع فرهنگ کشورشون به عمل نیاروند در آینده همین چند موضوع ساده هم به شکل دیگری واژگون اجراء میشه که جای بسی نگرانی است.
هیچ ایرانی وطن پرست و دلسوز فرهنگ کشورش، با مراسم فرهنگی و هنری کشورش مشکل نداره مشکل از زمانی شروع میشه که افرادی بی اطلاع از فرهنگ، سعی می کنند کار فرهنگی و ملی را دنبال کنند . و آتیش بازی را میگن جزو مراسم چهارشنبه سوری است و اصل فر هنگ چهارشنبه سوری که دست گیری از افراد بی بضاعت و یاری رساندن به هم نوعان ،در شب های نزدیک سال نو است را فراموش می کنند .مشکل از افرادی است که فرق سمنوی عمه لیلا را که یک کیلوش پنج هزار تومانه با صد گرم سمنوی معنوی مراسم فاطمیه را نمی شناسند و این ها جای تأمل و تفکر داره. دوستی به شوخی میگفت : همین طوریه که دیگه دعا هامون اثر نداره!
در هر صورت سالی پر از شادی ها و غم ها فراز ها و نشیب ها در حال پایان است و بی شک سالی هم نظیر امسال با فراز ها و نشیب های بیشتر پیش رو است ولی این واقعیت که اگر کسی می افتد بدان دلیل است که ایستاده و اگر کسی شکست خورده بدان دلیل است که تلاش کرده از هر چیز مهمتر است .همواره کار ،مساوی است با استهلاک و بدین جهت تعریف درست زندگی همین افتادن ها و استهلاک ها است ،روایتی بدین معنا از امام علی (ع) است .که به فرزندش امام حسن (ع) میفرماید: در دنیا آرامش نمی بینی مگر زمانی که مرگت نزدیک باشد!سالی خوش همراه با پیروزی و بهروزی برای فرد فرد شما آرزو می کنم.
التماس دعا
جعفر صابری
[ چهارشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۳ ] [ 21:56 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری:تست هوش
جعفر صابری:تست هوش
تست هوش
تست هوش، تست استعداد یابی،تست استرس،تست …بعضی از خانواده های محترم همواره در گیر این گونه واژه ها هستند و برای اینکه از شرایط روحی و روانی فرزندشان مطلع شوند هر نوع هزینه ای را حاضرند بپردازند ،متاسفانه در این میان کم نیستند والدینی که این گونه خدمات را برای نشان دادن ضریب هوشی فرزندشان به دیگران انجام می دهند و بیش از هر چیز فخرفروشی این موضوع برایشان اهمیت دارد.
این که تست هوش و استعداد یابی و تست هایی این گونه چقدر مهم و ارزشمند می باشد به هیچ عنوان مورد بحث ما نیست اما باید موضوعات مهم دیگری مانند نحوه زندگی ، شرایط خانواده و مطالبی از این دسته را نیز در شناخت بهتر روحیه و روان کودکان و نوجوانان در نظر گرفت ،بی شک اگر از کودکی ،با کشیدن یک تصویر آدمک تستی گرفته می شود ، عوامل مهم دیگری مانند خانواده و زندگی فعلی او نیز باید بررسی کارشناسانه شود ،نکته مهم دیگر اینکه بسیاری از کودکان و نوجوانان که در تست های اولیه بسیار می درخشند چنانچه بستر تربیتی و پرورشی مناسبی نداشته باشند در مسیری قرار می گیرند که به نا کجا آباد ختم می شود.بدین دلیل صرف اینکه ضریب هوشی کودکی 130 به بالا است و استعداد زیادی دارد کفایت نمی کند و تازه بعد از اطلاع از این مهم، وظیفه اصلی خانواده شروع می شود .متاسفانه کم نیستند کودکان و نوجوانانی که از ضریب هوشی بالایی برخوردار می باشند و خانواده هایشان هم از هر کاری برای رشد و نمو ایشان دریغ نمی نمایند. اما توان مالی و امکانات خانواده اجازه این را نمی دهد که این کودک و یا نوجوان بتواند در جامعه رشد نماید و متأسفانه مدارسی که سرویس های ویژه ای را به این کودکان و نو جوانان ارائه می دهند، مدارس گران قیمتی می باشند و محدودیت مکانی این مدارس باعث می شود تا اساساً امکان بهره برداری از این گونه مراکز برای خیلی از کودکان و … نوجوانان مستعد وجود نداشته باشد.
پس نتیجه می گیریم که نه تنها فاکتور استعداد بچه ها بلکه خانواده و مسئولین زیربط هم برای رشد یک فرد نابغه بسیار مهم و اساسی می باشد .
نکته درد ناک دیگر اینکه بیشتر این استعداد ها در آینده بروز می کند و کم نیستند بزهکاران اخلاقی جامعه که بدلیل داشتن استعداد های مادر زادی صرفاً بدلیل اینکه در مسیر درست خود قرار نگرفته اند رو به کار های خلاف آورده اند و بهترین استعداد های جامعه در بند زندان ها اسیرند!
انجمن ها و مراکزی که به صورت مردمی اداره می شوند چنانچه حمایت شوند و در مسیر درست قرر گیرند، می توانند با کمک به این گونه افراد و خانواده ها گامهای ارزنده ای ای را بر دارند و بعد از شناسایی این کودکان و افراد با حمایت های مادی و معنوی بتوانند با در اختیار قرار دادن مربیان و کارشناسان زبده و کار بلد در کنار خانواده ها ی محترم و والدین این بچه ها ،به رشد معنوی و درست ایشان کمک کنند . انجمن آشتی زیر نظر مؤسسه فرهنگی هنری آشتی ،یکی از این گونه مراکز است که به صورت غیر انتفاعی سعی در کمک به این گونه افراد دارد .
معذالک اینکه والدین در کنار فرد باشند از اهمیت زیادی برخوردار می باشد و شایسته است که چنین خد ماتی مشترکاً بین فرد،خانواده ، مرکز و انجمن های مردمی و در نهایت دولت صورت گیرد چرا که بی شک این سرمایه انسانی از هر معدنی باارزش تر خواهد بود و سرمایه گذاری روی افرادی که می توانند آینده کشورشان را به بهترین شکل تغییر دهند از اهم واجبات است.
امید است مسئولین محترم و والدین عزیز به این مهم با نگاهی دلسوزانه تر بنگرند تا انشاءا… آینده ای سرشار از زیبایی و پیشرفت را شاهد باشیم.
ارادتمند
جعفر صابری
[ چهارشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۳ ] [ 21:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری /قلبم
قلبم
دور نگر ،کز سر نا مردمی
بر حذر است آدمی از آدمی
مدت ها ست به دلایلی رانندگی برایم مشکل است و ناچار از دوستانم خواهش می کنم به سفر های طولانی برویم…آن روز قرار ما ساعت هشت صبح بود ،با تأخیر یک ساعته دوستم آمد وبا تعجب دیدم دست و پای راستش لمس است و به سختی حرکت میکند!ترسیدم به او بگویم که شاید سکته کرده ولی خودش گفت : علی رغم میل باطنی و اسرار من او دوست داشت برویم و ما راهی شدیم…مسیر طولانی بود و سفر ما قرار بود بیش از یک هفته طول بکشد،وقتی از تهران خارج شدیم اینطور شروع کرد هیچ کس باورش نشد که من سکته کردم !همان شب او را در بیمارستان شهر گلپایگان بستری کردم و چند روز بعد تهران بودیم خدا را شکر خطر بخیر گذشته بود .اما او سکته کرده بود.این روز ها خیلی ساده می گوئیم فلانی سکته کرده .ای کاش این نوشته ها را اهلش می خواند .روزی به دوست منبری عرض کردم حاج آقا آنچه شما می گوئید ما می دانیم !و او گفت : ای کاش اهلش هم می دانست! اهلش همان فرزند – همسر – دوست و گاهی خود خودمان می دانستیم که همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد ،و اشکها و شیونها ی بعدش به هیچ نمی ارزد .سردی خاک چنان است که خیلی زود فراموش می کنیم چه عزیزی را از دست دادیم.هم او که رنجش برای ما بود و دردش از نداری ما حرصش برای بهتر شدن اوضا ع زندگی و چه بگم…هوای آلوده ،استرس های روزمره و همه و همه به اندازه کافی برای کم کردن عمر ها ی امروزی کافیست پس دیگر برای رضای خدا هم که شده یکدیگر را به دشواری نیندازیم و بیش از این برای هم زندگی را سخت نکنیم.فرزند یکی با رفتار ناپخته خود به نصایح والدینش کمترین توجه را نمی کند همسری که هنوز با درد ها و نداری های شریک زندگیش آشنا نیست ورفیقی که از رفاقت دور مانده و در این شرایط بد اقتصادی بیش از هر چیز به فکر منافع خودش است کافیست برای لحظه ای بیندیشید که همه چیز به رفتن مراسم خاک سپاری آن که دوستش داشتیم ختم نمی شود گاهی وقتها می توانیم همین امروز کینه ها و خودیت های خود را خاک کنیم و بر روی غرور کاذبمان مشتی خاک ریخته ،انسانیّت را دوباره زنده کنیم…وقتی دونفر گرچه به هم نزدیک هستند اما با صدای بلند بر سر هم فر یاد می کشند گویا هر یک ،کیلومتر ها از هم فاصله پیدا کرده اند که صدای هم را نمی شنوند .وقتی دستهایشان بالا و پائین می رود گویا زبان ها دیگر نمی تواند بار کلمات را تحمل کند و به همین دلیل دستها به کار می آیند…قلب کوچکی که قرار بود همه ی خوبی ها را تقسیم کند دیگر نمی تواند و در یک لحظه همه چیز تمام می شود حالا دیگر چه سودی دارد هزاران تن طلا و جواهر و یا گذشت و انسانیّت و معرفت هیچ یک به پشیزی نمی ارزد و نمی تواند حتی یک تلمبه برای خروج خون در دهلیز قلب را به انجام رساند وبه همین سادگی همه چیز تمام می شود.
اگر عشقی هست اگر دوست داشتنی هست اول از خود شروع کنیم با گذشت و کمی نادیده گرفتن بیش از هر چیز باید به فکر سلامتی خود بود .هیچ چیز ارزش درد و رنج بیماری های بعدی را ندارد و بعد اگر عاشق خانواده و اطرافیان هستید باید بدانید که در نبود شما و یا بیماریتان چقدر آنها به رنج و درد دچار می شوند.حتی اگر کمی منطقی باشید این را در نظر بگیرید که در نبردی که شروع کردید اگر از پا در بیائید این شما هستید که بازنده هستید و طرف مقابل پیروز خواهد بود…پس به فکر سلامتی خود باشید هیچ چیز ارزش سلامتی خودتان را ندارد این که اهلش این را نمی خواند مهم نیست مهم این است که تو که اهلش هستی بخوانی این که اهلش نمی داند مهم نیست مهم اینست که تو اهلش باشی و بفهمی …وقتی در رانندگی با افراد ناشی رو برو می شوی تمام سود خطر را به او هدیه کن و اگر او تو را به سرعت زیاد دعوت می کند تو از سرعتت بکاه بگذار تا او در مسیر خود به نا کجا آباد برسد اگر دوستی برسرت فر یاد می کشد و عزیزی تورا می رنجاند برخیز و یک لیوان آب نوش جان کن و اگر دوست داشتی برای او هم یک لیوان آب بیاور.گاه همین یک لیوان آب بزرگترین آتش سوزی ها را خاموش می نماید.
دری به بلندای قامتت بساز به نام به جهنم و درد و رنج ها یی که تو را آزار می دهد درون آن بینداز !گفتم به اندازه تمام قامتت ،هر چه بلند قد تر زیبا تر…قرار نیست تو تمام مشکلات دیگران را به تنهایی حل نمایی تو می توانی یاری دهنده کسی باشی که خودش هم از تو یاری طلبیده باشد .
بد نیست بدانید این جماعت حرف نشنو همانها بودند که حضرت موسی را از نافر مانی خدا به رنج انداختند و حضرت عیسی را به صلیب کشیدند و حضرت محمد را به سنگ بستند و حضرت علی را فرق شکستند و حضرت امام حسین را در کربلا زیر سم اسبانشان کوبیدند…بله این جماعت را باید خوب بشناسی !
دوست سالخورده و دانشمندی داشتم که همواره به من می گفت همواره در انتظار بد ترین حادثه ها باش اگر کسی به طرفت آمد منتظر باش بدون هیچ تأملی به گوشت بزند و به تو ناسزا بگوید ،اگراو با لبخند از تو جدا شد بگو خدا را شکر و این همان چیزی هست که زندگی برایت شیرین تر می شود.
امروز متعلق به توست تمام روز و تمام شب این هفته و این ماه این سال و این عمر حتی یک لحظه اش را از دست نده زندگی کن و به زنده بودن بیندیش به این بیندیش که تو می توانی انسان باشی گرچه دیگری از انسانیّت دور افتاده و زبانی جز آدمیت دارد.به جای اینکه دیگری در مرگ تو عزا دار باشد تو در مرگش عزاداری کن بگذار بگویند این اندیشه بسیار بدیست اما یادت باشد که او همان عزیزی است که اهلش نیست اساساً اگر اهلش بود که این نبود!گاهی وقتها بد نیست برویم توی گنجه خاطراتمون بگردیم دوستی ،رفیقی ،یاری را یاد کنیم و اگر شد باخودش واگر نه با خاطرات خوشش به طپش بیشتر قلبمون کمک کنیم.سفر به خاطرات خوش در زیر یک درخت و یا در حال قدم زدن و دوری از درد ها و رنج ها باعث میشه تا به مرگ بخندیم و زندگی را باز به آغوش بگیریم .یادمون نره هر یک از اجزای بدنمان هدیه ای است از طرف خدای مهر بان برای اینکه به او بعنوان یار عزیز و دلسوز بیشتر بیندیشیم و قدر دان الطاف او باشیم .به امید زندگی و داشتن قلبی سالم و سرزنده جوان و شاداب…
بیا تا قدر زیبایی بدانیم
به زیبایی غم از دل ها برانیم
جعفر صابری
Saberi.jafar@gmail.com
موضوعات مرتبط: سر مقاله
[ پنجشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 17:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
مصاحبه با جعفر صابری در خصوص دفاع متحرک عراق
عملیات متحرک عراق
در جریان قرار گرفتیم که آقای جعفر صابری در گیر تولید مستندی با عنوان عملیات متحرک عراق است. فرصت را غنیمت شمرده و با ایشان به گفت و گو نشستیم:
لطفاً از این مستند برای ما بگوئید؟
راستش ساخت این مستند به پیشنهاد و در واقع تلاش عزیز گرانقدری به نام آقای میثم ترابعلی است که مدتها تحقیق و تلاشی را در خصوص عملیات متحرک ارتش عراق داشته و به زبان ساده تر کلیه عملیاتهای ایران را از والفجر هشت تا پایان دفاع مقدس مطالعه نموده و با دوستان و عزیزان زیادی هم به گفت و گو نشسته است .طرح ایشان محدود به یک مستند چند قسمتی بود ولی من پیشنهاد کردم که کار بزرگتری صورت گیرد و به همین بهانه از رزمندگان دفاع مقدس بخصوص دلیر مردان والفجر هشت در ایام سالگرد این عملیات قدردانی شود. حتی با بسیج وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی هم هماهنگی هایی به عمل آمد و شکر خدا پروژه مذکور کلید خورد امید وار هستیم این کار در پرونده ما مورد رضای خدا وند قرار گیرد و نشانی از تقدیر و تشکر ما از این بزرگواران باشد .چراکه درست در این ایام بارها آنها از جانشان گذشتند تا طعم شیرین پیروزی را در جبهه های جنگ با شیرینی سالگرد انقلاب به کام ملت شریف ایران هدیه نمایند.
این پروژه چگونه است؟ و به چه شکل ساخته می شود؟
در این مورد خاص به اسناد و مدارک توجه زیادی شده و نشان از اهمیّت روزهای پایانی جنگ دارد و این که رزمندگان ایران چگونه تمام جهان را در مقابل خود به زانو درآورده بودند و اگر بحث موشک باران ها نبود به واقع دشمن بعثی در جنگ شکست خورده بود .
فکر می کنید که این پروژه کی به اتمام برسد؟
امید وار هستم خیلی زود این کار به نتیجه برسد و راستش من بیشتر امید وار هستم خود آقای میثم ترابعلی بعنوان نویسنده اولیه این اثر است کار را به نتیجه مطلوب برساند گرچه عملیات والفجر هشت از جمله عملیات هایی بوده که من کاملاً به آن اجحاف دارم و با بیشتر موارد آن بدلیل حضورم در آن آشنایی دارم. من امید وارم این اطلاعات مهم و ارزشمند مستند سازی شود و به برگ زرّینی در تاریخ این ملت تبدیل گردد.
از این که در این مصاحبه شرکت کردید بی نهایت سپاسگزار هستیم و بیشتر از همه متشکریم که تصویری از آن روز های خودتان را جهت چاپ در اختیار ما قرار دادید.
[ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:56 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ خبرنگار…
خبر نگار…
پرواز انقلاب به زمین نشست و روح تازه ای در کالبد جامعه درد کشیده و رنج دیده ایران زمین دمیده شد ،نسیم آزادی و رفاه وسربلندی در جهان به مشام خُرد و کلان می رسید و این گونه ایران، سراسر شکوفه باران شد.
بیش از هر قشری اهل قلم و نویسندگان و پیش تر از آنها خبر نگاران شاد بودند چرا که آزادی قلم و بیان که نهایت آرزویشان بود فراهم می شد و از این پس تصویری از حقایق در ایران به جهانیان نمایش داده خواهد شد، و این گونه بود که قلم ها در دستها قرار گرفت ،هنرمندان از عکاس تا فیلم ساز وحتی اهل موسیقی در این فضا بال گشودند و سرود ها سروده شد…
هوا دلپذیر شد ،گل ازخاک بردمید
پرستو به بازگشت سرزد نغمه امید
و لی دژخیمان و تنگ نظرها سربلندی و استقلال ملت شریف ایران را در زیر بیرق جمهوری اسلامی ایران نمی توانستند تحمل نمایند و از گوشه و کنار، فتنه ها سر زد…فتنه بابل- سیاهکل – ترکمنستان- کردستان – خوزستان و سرانجام جنگ تحمیلی هشت ساله…بیش از سی و چهار سال تحریم و … هرگز خدشه ای به پیکر ملت شریف و نجیب ایران وارد نساخت و کم نبودند مادرانی که فرزند شهیدشان را خود در قبر می گذاشتند و رویشان خاک می ریختند…هزاران دست و پا در جای جای مرزها و حتی شهر های ما توسط دژخیمان خارجی و یا داخلی (منافقین) قطع شد و سرو های قد کشیده بسیاری شکسته شد و خون های زیادی در مقابل چشم خانواده شان زمین سیاه را سرخ کرد .همه و همه نشان از استقامت این ملت در خواسته های خود بوده و هست ملتی که ایستاد تا شرفش و غیرتش را به جهانیان نشان دهد.
کم نبودند خبرنگارانی که در این میان دوشادوش ملت ایران به ثبت لحظه به لحظه این ایثار و شجاعت ها کمر همت بسته بودندو تا سر حد جان باختن نیز رفتند و همه و همه نشان از با هم بودن بوده وهست.
حال اینکه جماعتی را به دادن پول نفت و آوردنش روی سفره به سخره گرفتند بماند ،اما جدا نمودن قشری باعنوان نیازمند ترین افراد جامعه و قرار دادن زیر خط فقر داستانی است درد ناک و قابل تأمل که چرا فقر و چرا خط و چرا تبعیض…اما دردناک تر از هر یک از آنچه گفته شد و آنچه گفته و نوشته نشد این است که در انتهای این خط فقر جماعتی قرار گرفته که من نیز در آن هستم و این نه بدان معناست که از بودن در کنار نیازمندان و محرومان شرمسار و یا دردمندم نه… بلکه سربلندم چراکه نشان دادم که هنوز به آمال و آرزوهایم برای نجات بشریت از درد فقر در کنار همنوعانم مانده ام…
حال اگر دوستی در کنار دشمن به من و ما می خندد من سر بلند هستم وخُرسند که سبدی چون سبد نیاز مند ترین افراد جامعه ام را به خانه خود می برم خانه ای که از آن من نیست و خانه همه ملت من است …من بر سر سفره خود نه فقرا را ،که همه ی ملت شریفم را دعوت می نمایم تا در آنچه بعد از سالها به من رسیده شریک باشند و از آنچه قرار است کامم را شیرین نماید نوش جان کنند.
تنها صحبت من با رئیس دولت شریف ایران اسلامی این است که اخوی :
ما زیاران چشم یاری داشتیم !
[ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:53 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ عشق و نفرت
* بنام خدا
سرمقله
تقدیم به روح ساناز عزیز که در غربت و مظلومانه مرد!
عشق و نفرت
پسرم گفت :بابا دیگه داوود مدسه ما نمی آید… این خانواده را من می شناختم مادر خانواده
نا شنوا بود و پدر سالم ،مدتها بود بین آنها اختلاف بود و گاه و بیگاه فرزندشان به مدرسه نمی آمد…و این که دیگر فرزندشان به مدرسه نمی آید یعنی اینکه یا با مادر رفته و یا با پدر در هر صورت در این فصل از تحصیل،او قربانی شده !
شاید شما هم مثل من گاهی وقتها تو خیابون دیدید دو تا جوان چطور دستاشون را به هم دادند و
قدم می زنند واین تصویر چقدر زیبا و دوست داشتنی است و یا مرد جوانی که دستش بر روی شانه های دختر جوانی است و از خیابان عبور می کنند این یعنی عشق و علاقه البته این مخصوص آدمهای جوان نیست گاهی وقتها میان سالی را هم می بینی اما…در بد بینانه ترین شکلش باید بگیم که …همیشه عشق باعث میشه تا زندگی شکل بگیره اما قرار نیست که این زندگی ادامه هم پیدا کنه! چراکه وقتی میری تو دادگاه خانواده جوان هایی را می بینی که با عشق شروع کردند و حرفهای قشنگ قشنگ …عزیزم ،دوستت دارم ،تو زندگی من هستی ،من بدون تو میمیرم، و یا از این حرفهای عاشقانه…این که دست یکی تو دست آدم باشه نه که بد نیست خیلی هم خوبه ،اینکه حرفهای خوب به هم بزنند نه که بد نیست خیلی هم خوبه ! اما داستان اینکه چقدر میشه گذشت کرد و بدی ها ی یکدیگر را نادیده گرفت !چقدر میشه بخاطر عشق و علاقه به یکدیگر کارهای ناشایست یکدیگر را نا دیده گرفت ! باید یادمان باشه هر دو طرف قبل از اینکه به هم برسند چند سالی را بدون آن یکی زندگی کردند و در محیطی جز محیط فعلی بودند و خصوصیاتی جز آنچه امروز نشان میدهند داشتند اساساً هر آدمی قابل تغییر هست یه روزی یه جوری بوده که حالا نیست و یا یه جوری بوده که دوست داره هنوز هم همان طور باقی بمانه از اول از یه چیزی بدش میومده خوب حالا هم بدش میاد من یا تو نمی تونیم به خاطر این که دوست داریم مثل ما باشه تصمیم می گیریم طرف را تغییر بدهیم.
اگه فکر می کنی می تونی منش و روش زندگی آدمی را که بیست یا سی سال زندگی کرده به سادگی تغییر بدهی متاسفانه باید بگم در اشتباه هستی هرچقدر هم عشق قوی باشه و دوست داشتن زیاد این کار کمی مشکل است و بدون شک دچار درد سر های زیادی خواهید شد که بیش از هر کس خودتان آسیب خواهید دید و شور بختانه در این میان زنان قربانیان واقعی هستند و این نه در کشور ایران بلکه در بیشتر کشور های جهان حتی پیشرفته ترینشان هم اتفاق خواهد افتاد. سؤال این است چه باید کرد؟
شاید توجه به رسوم قدیمی بد نباشد ازدواج فامیلی بدلیل شناخت قبلی از یکدیگر و خانواده یکدیگر ولی در نهایت با توجه به زندگی شهر نشینی و فاصله بین اقوام این روش هم همیشه کار ساز نیست .ضمن اینکه روشهای همسر گزینی هم تغییراتی در طول زمان داشته …ازدواج های دانشجوئی و یا فاصله بین زوجین به لحاظ سنی و حتی طبقاتی زیاد شده و همه و همه تصمیم گیری را دشوار می نماید !
شاید بد نباشد به داد گاه های خانواده مراجعه کنیم و ببینیم نتیجه عشق های آنچنانی چطور تبدیل به نفرت شده . دروغ های قبل از ازدواج و عدم شناخت از یکدیگر ، نبود تحقیقات کافی از طرف مقابل ریشه های اصلی پدید آمدن نفرت بعدی بین زوجین می شود که نیاز دارد امر ازدواج با دقت بیشتری انجام شود…
این که قدیمی ها می گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز هم مثال کار سازی بوده اما اگر با زندگی های امروز بخواهیم پیش برویم شایسته است تشخیص بیشتری از طرف مقابل داشته باشیم.
بد نیست به فر هنگ سازی بین جوانان توجه نمایئم.متاسفانه واقعیت عدم توجه به مسائل جنسی و به نوعی بلوغ زود رس جوانان به لحاظ رسانه هایی چون کامپیوتر و ماهواره باعث شده کنترل کافی از طرف والدین صورت نگیرد ولی این مهم با حضور هر چه بیشتر و بهتر رسانه ها ی اجتماعی و صدا و سیما همچنین مطبوعات می تواند در مان شود .کما اینکه به نظر میرسد در بهترین شرایط بازدهی این همه حتی کمتر از بیست در صد خواهد بود و بهترین روش ،روش های کانونی و انجمنی است بکار گیری متخصصین کار آشنا و کاربلد در خصوص حل مشکل جنسی و روشهای روانشناسی در قالب کلوپ های جوانان در صورتی که مسائل جانبی و اخلاقی به روش صحیح کنترل شود می تواند تا اندازه زیادی محیط های سالم مطلوبی را برای دوست گزینی و شناخت بهتر از یکدیگر بوجود بیاورد این کلوپ ها وانجمن ها و یا همان انجیوها می تواند بر نامه هایی را برای سنین مختلف حتی میانسالگی وکهنسالان بوجود بیاورد چرا که اینجا صحبت از بوجود آوردن محیط های سالم برای همسر گزینی است و این روش درست است که هسته مرکزی و استوار جامعه سالمی را برای فر دا بوجود می آورد فرزندانی که در این خانواده ها بوجود می آیند اگر نتیجه درست اخلاقی داشته باشند آینده جامعه خوبی خواهیم داشت و در غیر این صورت همه ی افراد جامعه حتی آنکه احساس می کند خانواده مستحکمی دارد از آسیب های اجتماعی در امان نخواهد بود.
باید در این کلاس ها افراد بیاموزند که چگونه عاشق باشند و چگونه راست بگویند و چگونه زندگی مشترک نمایند و از همه مهمتر به یکدیگر و خواسته های هم احترام بگذارند.
عشقی که به نفرت مبدل می شود بیماری مزمنی خواهد بود که نسلهای بعد را نیز دچار مشکل می نماید . در اینجا زیباست که از انجیل مثال زیبائی بیاورم که حضرت عیسی به حواریّون خود فرمود اگر این مُشت گندم که بر روی زمین می پاشیم در مکان درستی قرار گیرد نتیجه خوبی خواهد دا د و گرنه هرگز ثمری نخواهد داشت.به امید روزی که عشق هرگز به نفرت تبدیل نشود.
ساناز …زن جوانی که در کشور کانادا به دست همسرش به قتل رسید.
[ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 9:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ خاک سرخ
خاک سرخ نام مستندی است از جزیره هرمز که در بهار ۱۳۹۱ تهیه نمودم و همکار خوبمان خانم سارا ستوده متن فیلم را این گونه به نگارش در آورده بی شک دیدن فیلم چیز دیگری است اما در ادامه تحقیقاتم از حضور بیگانگان در سرزمین مادری مطالب و موضوعات جالب تری را دیدم که باید در ساخت فیلم خاک سرخ باز نگری نمایم.
جعفر صابری
خاك سرخ
**
تيتراژ آغاز—كره زمين درحال گردش-لوگوي آشتي-موسيقي محلي بوشهري
نمايي از دريا-متن خاك سرخ- ادامه موسيقي
نمايي از لنج ها و قايق هاي خالي كنار اسكله-ادامه موسيقي
نمايي از مسافران در حال سوارشدن به لنج قديمي-ادامه موسيقي
نمايي ديگر از قايق ها و لنج هاي خالي اطراف-ادامه موسيقي
ناخداي لنج- در حال حركت فرمان- ادامه موسيقي
نمايي از عده اي ازمسافران روي لنج
نمايي ديگر از مسافران روي لنج- نماي شهر اززاويه نزديك- ادامه موسيقي..
.ادامه…
ادامه مطلب
[ دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 10:46 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری/ يك داستان با چند روايت!
نوشته یک داستان با چند روایت از نوشته ها ای است که خیلی دوستش داشتم ولی هنوز تکمیل نشده وباید در آینده کامل شود و در سال ۱۳۸۰ نوشته شد…
جعفر صابری
ليلا با يك دنيا عشق درجواني22 سالگي با مردي كه حدوداً 15 سال از خودش بزرگتر است ازدواج مي كند و 20 سال بعد تنها در سينما بامردي همسن و سال خودش آشنا مي شود كه زنش او را ترك كرده و مرد داراي پسر بچه اي به نام كامران است پدر كامران ازليلاا خوشش مي آيد و سعي مي كند به هر شكلي شده به ليلا نزديك شود سيروس شوهر ليلا جريان را مي فهمد و باعث دلخوري و.. ميشود ليلا به سيروس مي فهماند كه بچه مي خواهد و سالهاست سيروس به او كم توجه اي كرده است و سيروس هم دلايلي براي خودش رادرد همه در اين داستان دلايلي دارنند كه گناهشان را بپوشاندن .
سرانجام سيروس كاري را مي كند كه درست است و بايد سالها پيش مي كرده.
به نام خداوند بخشنده مهربان
يك داستان با چند روايت!
مي خواهم حقيقتي را بگويم وخواهش مي كنم اين قبل ازهرچيزدرنظرگرفته شود كه من عاشق او بودم همين. وهرگزنمي خواستم به او خيانت كنم من يك قرباني هستم من نمي خواهم ازخودم تعريف كنم ويا نظرشما را نسبت به خودم تغييردهم.
پدرم خصوصيات خاص خودش را داشت وبه نوعي درميان دامادها اين خصوصيات تقسيم شد وبه او بدترين اين خصوصيات رسيد: يكي دروغ مي گويد، يكي هوسبازي هاي زيادي دارد، ويكي دمدمي مزاج است ويكي بي تفاوت است واو دست بزن را به ارث برد.
ادامه مطلب
[ دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 10:38 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
دیدار دکتر جعفر صابری به همراه دانشجویان رشته ارتباطات دانشگاه دماونداز روزنامه اطلاعات 1385
با آنکه انتقام از دشمن حرام نیست
در عفو لذتی است که در انتقام نیست
همه را ببخشید
ششم بهمن سالگرد تخریب و غارت تمام موجودیت مؤسسه فر هنگی هنری آموزشی انتشاراتی و مطبوعاتی آشتی است که در سال 1387 صورت گرفت .همیشه دوستان زیادی به من به جهت دلداری، سخنانی را می گویند که نکند دلم بگیرد از جمله این سخنان نوشته زیر است اما راستش من خودم این گونه خود و دیگران را دلگرم می نمایم… واین نوشته را در آغازین روزهای سال جدید میلادی تقدیم شما خوبان می نمایم امید وارم کمی حس و حال ما را داشته باشید …ولی قبل از آن چند نوشته از دوستان عزیزم را هم می آورم :
زندگی حکمت اوست
زندگی دفتری از حادثه هاست
چند برگی را تو ورق میزنی و مابقی را قسمت …
و روح خود را آزاد کنید
آنهایی موفقاند و از زندگیشان لذت میبرند که روحی بزرگ، غنی و آزاد دارند.
هر گونه وابستگی ذهنی، جسمی و روحی به كوچك شدن انسانها میانجامد. شما به هر شكلی كه به چیزی وابسته باشید یعنی خود را بدون آن كامل حس نمیكنید. حتی این كه شما هدفدار هستید و به دنبال اهداف خود میروید، نباید در شما این احساس را ایجاد كند كه زندگی بدون رسیدن به هدف شما، برایتان كاملاً غیر ممكن است. این كه میگویند آرزوهای بزرگ، انسان را خرد میكند، بخاطر آن است كه وابستگی فراوانی ایجاد میكند.
همان قدر مشتاق و علاقه مند به اهداف خود باشید و برای رسیدن به آنها تلاش كنید كه آمادگی رها كردنشان را دارید.
یكی از مهمترین چیزهایی كه وابستگی ذهنی و عاطفی ایجاد میكند و مانع غنی شدن و آزادی روح میشود، نبخشیدن دیگران است. آنها كه نفرتی به دل دارند و كسی یا موضوعی یا خود را نبخشیدهاند و یا خاطره تلخی را از ذهن خود دورنمی كنند، روح خود را اسیر كردهاند.
بخشش لطفی است به خود، نه به دیگران.
هر كسی و به هر شكلی به شما بدی كرده است، او را ببخشید. اگر او لایق بخشیدن نیست، شما شایسته رها شدن هستید.
ما با نبخشیدن، افراد را در ذهن خود زندانی کرده، با فکر به او، بزرگش میکنیم و انرژی خود را بیهوده هدر میدهیم، در حالی که زندانیهای ذهنمان حتی خبر نداشته و ممکن است با خیالی آرام در خانه خود در حال استراحت باشند و ما در حال میگرن گرفتن!
به جای آن كه به آزار روح خود و بیتوجهی نسبت به خود، مشغول شوید و نهال اعتماد بنفس خود را بخشكانید، او را ببخشایید و رها كنید و حتی در حقش دعای خیر كنید تا روح شما بزرگ و غنی شود؛ خود را نیز ببخشایید.
این موضوع در مورد خودتان هم صدق میکند. اگر كار خطا یا گناهی مرتكب شدهاید نگویید كه هرگز خود را نمیبخشم. نبخشودن خود، یعنی صدها بار آن اشتباه را در ذهن تكرار كردن و صدها بار احساس گناه را در ذهن، تشدید نمودن و این یعنی كشتن خود به دست خود به فجیحترین شكل ممكن ! فكر نكنید كه نبخشودن خود، نوعی مجازات است، این فقط و فقط خودشكنی است و بس. بجای این طور مجازات كردن خود، سعی كنیدگذشته خود را با روحی آزاد كه تنها با بخشودن به دست میآورید، جبران كنید. آنچه محكوم و بد است، رفتار بد است نه انسان. انسان، بالفطره خوب است و پاك. روح الهی در او جریان دارد، حالا اگر اشتباهی كرد، باید توبه کند و تصمیم بگیرد تا خطایش را جبران کرده و دیگر آن را تکرار نکند.
از همین روزهای آغازین سال شروع کنید، بخشودن را تمرین كنید و دیگران را ببخشایید و روح خود را رها كنید. برای رهایی از احساس گناه و بخشیدن دیگران روی یك كاغذ بارها بنویسید. همه را بخشیدم حتی او را كه …، خود را هم بخشیدم و رها شدم. خود و دیگران را كاملاً بخشیدم و چقدر آزاد و رها هستم. سبك شدم. خداوند حتماً مرا میبخشاید.
ارادتمند: جعفر صابری
[ یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۲ ] [ 13:47 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری: چرا آب تو تلمبس؟
جعفر صابری
چرا آب تو تلمبه س؟
چرا گوشت کوب قلمبه س؟
بچه چقدر حرف می زنی ! بسه دیگه مخمو خوردی! خسته شدم از بس پرسیدی چرا آب تو تلمبه س ؟چرا گوشت کوب قلمبه س؟
بله اگه امروز شما با بچتون حرف نزدید دیروز بزرگترهاتون با شما این طوری حرف زدن ! درسته ؟ بی شک شما سعی دارید که مثل بزرگترهای دیروز این طور با بچه ها حرف نزنید ولی جداً گاهی آدم در مقابل سئوالهای جور واجور بچه ها کم میاره ،تازه این مال وقتی بود که ماهواره و اینترنت و حتی هفت هشت تا کانال تلویزیونی نداشتیم حالا که هر کدام این برنامه ها صد تا سوال تو ذهن بچه های ما بوجود میاره. بچه که بودیم سوال که می کردیم اولش خوب بود ولی وقتی چند تا سوال می پرسیدیم داد و بیداد والدین و یا معلم در میامد که چقدر سوال می پرسی و اگه نمی گفتن خفه شو…می گفتن بچه با این سئوالات یه روزی سرت رو به باد می دی! خود همین بزرگ ترین سئوال بود که برای چی باید به جرم سئوال پرسیدن آدم سرشو به باد بده؟ خیلی از معلمها یا اساتید دانشگاه وقتی دانش آموز و یا دانشجو سوال پشت سر هم می پرسه با یه نگاه تحقیر آمیزی جواب میدن خیلی ها شون اصلاً جواب نمی دن و یا میگن سوالها باشه آخر زنگ و غالباً یادشون میره و یا وقت پاسخ گفتن ندارند.در طول تمام مدت تدریسم از ابتدایی تا دانشگاه سعی می کردم حتی زمان امتحانات پاسخگوی سئوال بچه ها باشم چرا که یه دنیا سئوال هنوز تو سرم بود که هر روز باید دنبال جوابش می گشتم تازه سئوالهای بچه ها هم بودند که می پرسیدند .بعضی از همکارها میگفتن خودت رو خسته نکن ولی همیشه پیدا کردن پاسخ درست و قانع کننده تنها راه کاری بود که آرامم می کرد و باعث می شد از شغلم راضی باشم تا اینکه فهمیدم گاهی وقتها نباید پاسخی بدم و سکوت باید کنم… این همان وقتی بود که دوستانم می گفتند این حرفها و پاسخ ها بالاخره سرت رو به باد میده… مانده بودم که این چه جرمیه که اگه سئوال کنی سرت را به باد می دی و اگه پاسخ بدی باز هم سرت رو از دست می دی… همیشه چشمهای منتظر جواب را میشه دید وقتی کنار دستیت سئوال میکنه و تو میدونی جوابش چیه اما سکوت می کنی و دور میشه به خودت میگی اصلاً به من چه که جواب بدم چرا آنهایی که باید پاسخگو باشند نیستند!اما وقتی خوب فکر می کنیم می بینیم تمام پیشرفت انسانها از همین پرسش ها صورت گرفته خوشبختانه یکی از مهمترین ارکان دین اسلام براساس همین پرسش و پاسخ ها بنا شده و حتی در پذیرش دین هم اساسش رسیدن به پاسخ درست است و علمای اعظم و مراجع محترم وظیفه پاسخگویی به این موارد دینی را بر عهده دارند که خود همین مسئله نشان می دهد می توان سئوال کرد و نباید از پاسخ گریزان بود.
اینکه سئوالی شود نه تنها بد نیست بلکه می تواند بستری برای سازندگی و پیشرفت را هم فراهم بیاورد .اما نحوه پرسش و طرح سئوال هم می بایستی اخلاقی و بدور از هر گونه ایجاد تشنج و شک به جامعه باشد .بی شک ارباب جراید و رسانه های عمومی بهترین سئوال کنندگان می توانند باشند که اگر در مسیر درستی هدایت شوند می توانند به توسعه و پیشرفت همه جانبه کشور کمک نماید، و چه بسا افرادی که متصدی امور هستند از ترس نداشتن پاسخ درست در مقابل تخلفاتشان هرگز دست به خلافی هم نزنند و بدانند که همواره در مقابل عمل های درست یا نادرستشان باید پاسخ گو باشند گاهی وقت ها می توان مسائل ریز و یا درشت را قبل از رسیدن به جایگاه قضا در قالب پرسش و پاسخ های مطبوعاتی و رسانه ای به نتیجه مطلوب رساند .رسانه در جوامع پیشرفته می تواند دوشا دوش قوه های مجریه و قضائیه و حتی مقننه با ارائه طرح ها و مطرح نمودن پرسش ها نقش بسزایی داشته باشد با توجه به نقش رسانه و بخصوص مطبوعات بعنوان اتاق های فکر و گفت و گو میتوان کار های بزرگی را به سرانجام رساند و مطبوعات بعنوان رکن چهارم کشور شناخته شوند ، این مهم خوشبختانه سالهاست توسط مدیران محترم کشور مورد توجه قرار گرفته و به اهمیت رسانه توجه شده است .امید است کودکان و نوجوانان و جوانان ما که در زیر بار بارش اطلاعات درست و غلطی قرار گرفته اند پاسخ هایی به درستی و فراخور حال از منابع داخلی دریافت نمایند چرا که نسل آینده ساز ایران اسلامی عزیزمان ایشان هستند.
ارادتمند
جعفر صابری
[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۲ ] [ 23:5 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری :من که مامان ندارم!
آغاز سال ۲۰۱۴ مبارک
من که مامان ندارم!
بیا جلو ببینم تو کی میخوای درست بشی چرا از بقیه یاد نمی گیری ببین همه مشقاشونو چقدر خوش خط نوشتن مگه من ننوشتم که تو خونه بهت املاً بگن چرا کتابتو جلد نکردی این چه وضعیه بگو فردا مادرت بیاد مدرسه…در مقابل تمام این حرفها سرش پائین بود و سکوت کرده بود نمی دونست چی بگه ! بگه پدرش کارگره و در عسلویه کار می کنه و مادرش دو ساله که طلاق گرفته رفته شوهر کرده و مادر بزرگش هم که سواد نداره و در خانه کسی نیست که به او املا بگه …
گاهی وقتها پاسخ سئوالات که برای ما خیلی ساده است برای بعضی ها بقدری مشکله که نمی شه بیان کرد .گاهی وقتها آسمون بالای سر بعضی ها برعکس آسمون سر ما ،آبی آبی نیست که نیست بلکه یا سیاه سیاهه یا طوفانی و بارانی!
گاهی وقتها به این سادگی که من و تو فکر میکنیم نمی شه راه اشک را باز کرد و زد زیر گریه و بغض را از درد سکوتش نجات داد .گاهی وقتها بعضی کارها که برای ما مثل آب خوردنه برای بعضی ها خیلی مشکله .گاهی وقتها خرج کردن بعضی ها با ما خیلی فرق میکنه اونا باید یه جوری خرج کننند که تا آخر برج براشون یه چیزی بمونه…گاهی وقتها همین کفشای واکس نزده و از ریخت و رو رفته بعضی ها چند تا شب عید را رد کرده و هنوز هم باید صاحبش رو حالا حالا ها بکشه…
آره گوشت یخ زده بو میده و سنگدان مرغ ارزش غذایی لازم را نداره اما وقتی با گوشت چرخش کنی یه جورایی مزه همون گوشت را میده!
آنتن ماهواره که قطع میشه فرقی نمیکنه چقدر ولی باید وصل بشه به هر قیمتی که شده !ست مداد رنگی بچت دوتا از مداداش گم شده دیگه به درد نمی خوره باید تازه بخری …میدونی یه مداد قرمز و یه پاکن و یه تراش قیمتش دو هزار تومانه … و خیلی ها فکر خریدن حتی همین یه مدادهستند!
کم نیستند آنهایی که برنج را یک یا دو کیلویی میخرند آن هم اروگوئه یا ارزونترین نوعش رو…زندگی ها سخت شده بالاخره بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گو هرند .
می دونستید یه پاکت سیگار که بیست نخ سیگار توش هست کم کمش پنج هزارتومانه! و میشه باهاش تو همین گرونی چهار روز شیر خرید وداد دست نیازمندش تا بنوشه نه مثل تو دودش کنه بره تو آسمون .آره میشه آسمون خیلی ها رو که سیاهه مثل آسمون خودمون آبی کنیم بجای اینکه با دود خاکستریش کنیم.آره داداش خیلی مشتی هستی ،خیلی مردی که سیگار میکشی ؟خیلی بزرگ شدی ؟
گاهی وقتها لازم نیست بایستیم تا بشنویم که چینی وجود یکی مثل خودمون بشکنه و بگه من که مامان ندارم!
و خیلی چیزهای دیگه که تا وقتی خوب بهش توجه نکنی ،نمی تونی بفهمی. لازم نیست حتماً مثل آنها بشی کافیه کمی دقت کنی …چند سال پیش یکی از دانشجویان رشته سینما برای پایان نامه اش آمد سراغم که استاد یه سوژه بهم معرفی کن تا برم برای پایان نامه ام بسازم…دست کردم تو جیبم و یه بلیط اتوبوس واحد بهش دادم خندید و گفت آقا ما رو گرفتی ؟ بلیط را تو جیبم گذاشتم و گفتم نه تو باید پیاده بری !گفت کجا ؟گفتم از انقلاب تا آزادی و یا انقلاب تا امام حسین فرقی نمی کنه فقط راه بیفت برو قدم بزن و خوب ببین چیزهایی که بیشتر از بیست ساله ندیدی ببین مردم چطوری زندگی می کنن ببین آدمها چطور با هم حرف می زنن ببین اونی که تو ماشین نشسته به موتور سوار چطور نگاه میکنه خوب ببین مادری که دست بچش رو گرفته چطور با سرعت از جلو میوه فروشی و یا اسباب بازی فروشی رد میشه نمی دونم برو و فقط راه برو…خیلی چیزها را پیدا می کنی که هر کدومش می تونه یه پایان نامه باشه !
مخلصیم
جعفر صابری
تو زل تابستون چقدر زمستونه!
دلت که میلرزید
من با چشام دیدم
تو ضلع تابستون
چقدر زمستونه
هوا گرفته نبود
دلم گرفت اون شب
به مادرم گفتم
هنوز بارونه
هنوووز بارونه
قطار رد شد و رفت
مسافرا موندن
مسافرا که برن
قطار میمونه
تو برف بارونی
قطار قلب منه
قلب شکسته من
تو برف مدفونه
دونه به دونه غمی
ریل به ریل شبم
غم تو خونه من
هر شب و میمونه
هر شب و میمونه
امشب بخوابه من بیدارم
من شب و زنده نگه میدارم
امشب بخوابه من بیدارم
من شب و زنده نگه میدارم
یه شب که سردم بود
به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه
یاد تو می افتم
طفلی دلش لرزید
دلش دوباره شکست
تو ضلع تابستون
تو کوچه برف نشست
تو کوچه برف نشست
مسافرا شعرن
تو برف و بارونی
قطار قلب منه
چشم پنجره هاش
پنجره ها بستن
مسافرا خستن
ببار تا دم صبح
به فکر هیچی نباش
دونه به دونه غمی
غصه به غصه شبم
کاش کی یه روز صبح شه
کاش فقط ای کاش
کاش فقط ای کاش
امشب بخوابه من بیدارم
من شب و زنده نگه میدارم
امشب بخوابه من بیدارم
من شب و زنده نگه میدارم
[ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۲ ] [ 23:3 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری:در سالن سازمان سینمای وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی
جعفر صابری:در سالن سازمان سینمای وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی در حال مطرح نمودن مشکلات آموزشگاها و مراکز سینمایی کشور و راه کار های درست برای حل آن آذر ماه ۱۳۹۲
عکس :بیتا یحیی
[ یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ ] [ 0:37 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری نویسنده نمایشنامه ثارچه…
نمایش نامه ثارچه را تقدیم می کنم به شما عزیزان
این نمایش نامه نوشته من در سال ۱۳۶۵ بود و در سال ۱۳۷۶ اجراء شد…
نمایشنامه
ثارچه
نویسنده :جعفر صابری
صحنه تئاتر:
ثارچه در جنگلی است که صدای آب و صدای بلبلها و قناریها و گنجشکها می آید ،نوری از بالا به وسط می تابد و راوی یک کبوتر سفید است با نوکی کوچک و عینکی به چشم و عصایی بدست در وسط صحنه زیر نور می ایستد بعد از آهنگ معرفی و آهنگ متن راوی از حالت سکون در آمده و می گوید:
راوی : کوچولوها سلام ،بزرگترها سلام من کبوتر نامه بر این جنگل بودم بله این جنگل! حالا می خوام براتون قصه ای از قصه های این جنگل سرسبز را تعریف کنم . اما ..اما قصه ما چند قهرمان داره بچه ها یک وقت فکر نکنید قصه ما راست راستی قصه اس !بلکه یک داستان واقعی از جنگل ثارهاست .. بله جنگل ثارها !
بعد زیر درخت میرود و در حالی که او می رود آهنگی که تئاتر بخورد پخش می شود سپس…
روای : آره عزیزانم سالها پیش در جنگل سرسبز ثارها .. ثارچه ای بود که خیلی دوست داشت همه ثارها بهش احترام بگذارن ثارچه با تمام حیوانات جنگل دلش می خواست دوست باشه اما راه درست و اصلی این کار را نمی دانست یک روز صبح زود موقع خروس خوان که هنوز ستاره سپید نرفته بود و جنگل ثارها را روشن نکرده بود ثارچه بیدار شد و از لونه پدرش خارج شد ……بله همین جا!
(آرام آرام و پاورچین ثارچه کوچکی با پیراهن سیاه و منقاری کوچک به زیر درخت آمد و با خود گفت…)
ثارچه : آخی تا حالا که کسی متوجه آمدن من نشده خدا کنه همه کارها اینطوری پیش بره،پس چرا عمو کلاغ نیومد نکنه …؟
(صدای بال زدن کلاغ به گوش می رسد و کلاغ آرام بسراغ ثارچه آمد)
ثارچه:سلام عمو کلاغ
کلاغ:علیک السلام ثارچه خوب کوچولو چه زود آمدی
ثارچه :مگه میشه یک کار مهمی باشه و من دیر بیام من وظیفه شناسم!
کلاغ: خوب حالا واقعا دوست داری برای عقاب کار کنی؟
ثارچه:آرزومه
کلاغ:چرا آرزوته ؟
ثارچه: چون که بتونم یک ثار معروف و سرشناس بشم و همه به من احترام بذارن
کلاغ: حالا عقاب به تو قول مردانه داده که تورا سرشناس کنه؟
ثارچه: بله پس من الکی دلمو خوش کردم
کلاغ: پس تکلیف اون ثار اخراجی چی میشه؟
ثارچه: کی همون ثار شاه را می گی ؟
کلاغ : آره همون ثارشاه اون چه کار می شه؟
ثارچه:عقاب گفت بعد از اینکه گلوی ثار بزرگ را پاره کرد و خونشو خورد ثارشاه رو به جای ثار بزرگ میذاره یعنی جای قبلی خودش .
کلاغ:آفرین به عقاب آفرین. آخ یعنی میشه منم یک روز با همین چنگالم گلوی جغد دانا را بگیرم . چشماشو از کاسه در بیارم .راستی راجع به موش زیرک چه چیزی گفت؟
ثارچه:بله میگفت بالاخره این( زنجیری که به پا دارد نشان می دهد) که به چنگالم زده باز می کنم و آن روز خدا به داد موش زیرک برسه
کلاغ : ساکت انگار صدای یک پرنده می یاد تو چیزی می بینی؟
ثارچه: آره دیگه هوا روشن شده انگار خفاش خون آشامه
(نور کاملا زیاد میشه راوی به پشت درخت رفت و خفاش خون آشام آرام به روی زمین می نشیند )
ثارچه: سلام خفاش خان
خفاش: سلام از ماست… چیه کلاغ جواب سلام نمیدی؟
کلاغ: من با خفاش ها میانه خوبی ندارم مخصوصاً اگر خون آشام هم باشند !
خفاش: خوب بهتره بحثهای خودمانی را کنار بگذاریم .ثارچه!
ثارچه:بله
خفاش: اینجا از هر نظر دل جنگله و امنه .
کلاغ: ثارچه مطمئنی اصلاً من که تا قبل از ورود خفاش خان خیالم جمع بود .
خفاش: منظورت رو نمی فهمم؟
ثارچه: توروخدا کوتاه بیاین اگر عقاب بفهمه برای هر دوتون بد میشه
(همه ساکت می شوند راوی از پشت درخت بیرون می آید همه در یک حالتند ایستاده سکوت می نمایند)
روای: خوب دوستان واجب شد که کمی درباره این شیطانها حرف بزنیم بله این کلاغ از وقتی که ثار بزرگ به رهبری و همسایگی کلاغ در آمد آن همش قارقار می کنه ولی این خفاش خون آشام از اسمش معلومه خیلی پرنده بدیه جای مشخصی نداره هر جا دوست داشته باشه و از هر حیوون خوشش بیاد حیونرو می کشه و لونشو می گیره آره دوستان خوب حالا بریم بقیه داستان رو ببینیم
(راوی به پشت درخت بر می گرده و پرندگان بحالت آزاد در می آیند)
ثارچه : خفاش به نظر تو من می تونم یک ثار معروف بشم .
خفاش : البته تو و امثال تو اگر بتوانید خدمتگذار خوبی باشن به همه جا می رسند مگه نه کلاغ (به کلاغ نگاه معنا داری می اندازد به نشانه تأیید…)
کلاغ: (متوجه منظور خفاش می شود و )شکی نیست مثلاً من خیلی ها رو می شناسم که از صفر شروع کردن ،حالا خیلی معروف شدن!
خفاش:ساکت انگار یک پرنده ای داره می یاد اینجا !
(جغدی آرام بطرف پرنده ها می آید)
جغد: به به جمعتون جمعه دوستاتون فقط یکیتون کمه
خفاش: منظورت چیه؟ جغد پیر!
جغد:هیچی سلام کردن گناه داره
کلاغ:خوب سلامت کردی برو
جغد: (نگاه معنا داری به ثارچه می اندازد)به به ثارچه تو هم اینجایی !ثارچه عزیز خجالت نکش بیا جلو تا قشنگ چشماتو نگاه کنم .
ثارچه:چرا من که خجالت نمی کشم.
جغد:ای وای یعنی تو از کار زشتی که می کنی خجالت نمی کشی ؟
کلاغ:چه کار زشتی زود؟ برگرد و گرنه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی!
جغد: اگه با رفتن من کارها درست میشه من رفتم ولی ثارچه عزیز از این ها دور شو!
خفاش:مگه نشنیدی کلاغ چی گفت!
جغد:چرا باشه من رفتم ولی یادتون باشه مخصوصاً تو ثارچه با اجازه .
(جغد پرواز می کند و می رود )
خفاش:دوستان بهتره ما هم برویم.
کلاغ:پس جناب عقاب چی اگر یک وقت آمد و ما نبودیم؟
خفاش:من آماده ام .بهش می گم حالا بهتره بریم راستی ثارچه به کسی چیزی نگی ها !
ثارچه : نه خیالت جمع باشه.
کلاغ: پس من رفتم خفاش بیا تا بریم.
خفاش:بریم…
(هر دو از صحنه خارج مشوند ) ثارچه گوشه ای می نشیند و راوی از پشت درخت بیرون می آید )
راوی:خوب تا دیدید که این گروه قصد دارن کاری بر علیه ثار بزرگ و جنگل ثارها بکنند ولی بچه ها این کارها خیلی طول میکشه که نمیشه حرفشو زد باید دید برم پشت درخت مخفی بشم تا ببینم دیگه چی میشه .
(چند ثار داخل صحنه می شوند)
ثار پدر: ثارچه ثارچه کجاست بچم
ثاربزرگ: فکر نکنم اینجا باشه اگر بود صدای شما را می شنید
ثار یک:ثار بزرگ اگر اشتباه نکنم چند تا پرنده ای اینجا بوده !
ثار بزرگ: درسته یک پرنده اینجا بوده می ترسم بلایی سر ثارچه بیاد
ثار پدر: نگاه کنید ثارچه اینجاس مثل اینکه خواب
ثار یک: بیدارش کنید تا بریم ثارها منتظر ما هستن
ثار پدر : بله مخصوصا مادر ثارچه
(بعد ثار پدر به طرف ثارچه می رود و او را بیدار می کند)
ثارچه:سلام پدر سلام ثار بزرگ سلام به همگی
ثار پدر : چه سلامی پسر چرا بی خبر از خانه خارج شدی
ثارچه : حق با شماست من بدکاری کردم قول می دم دیگه از این کارها نکنم
ثار بزرگ: خوب همین که فهمیدی کار اشتباهی کردی خیلی خوبه ،خوب بریم دوستان برویم منتظرمون هستند.
(همه از صحنه خارج می شوند راوی بیرون می آید )
راوی : آخه چرا باید بعضی ها دروغ بگن مثلا همین ثارچه برای اینکه معروف بشه چه کارهایی که نمی کند و شاید هم باز کارهای دیگری بکنه که بهتره بریم ببینیم
(آرام به پشت درخت می رود و بعد از چند دقیقه جغد و موش وارد می شوند )
موش: پس کوش کجا رفتن؟
جغد: موش زیرک مثل اینکه اونا ازتو زیرک تر بودن و رفتن
جغد:بله اگه مطمئن نبودم که به من جغد دانا نمی گفتن
موش: ولی مثل اینکه ایندفعه از دستمون فرار کرد
جغد: گوش کن انگار صدای حرف زدن چند پرنده می آید.
موش: راست میگی
جغد:بریم
(هر دو به پشت سنگی بزرگ می روند صدای عقاب و ثارشاه و خفاش بگوش می رسد وارد می شوند)
عقاب :خوب پس کوشن
ثارشاه:کی چی کوش قربان
عقاب:خوب احمق ثارچه ثارچه کوشش
خفاش قربانت گردم فکر کنم همین جاها باشه اگر هم نیست حتما رفته
عقاب: رفته غلط کرده کار اشتباهی کرده کجا رفته
خفاش: والا قربان من و کلاغ که خواستیم بیایم خدمت شما ثارچه همینجا بود.
عقاب :بیا انوقت توقع داره من بهش مقام و منصب بدم.
ثارشاه: قربان همش بخاطر بی کفایتی کلاغ و خفاش، ثارچه خیلی جوانه با کوچکترین حرف امکان داره همه را لو بده
عقاب:ثارچه ،ها ها ها نه اون ،چشماشو مقام و منصب گرفته عقلشو برده
خفاش:قربان حق با ثارشاست ،ما گناهکار هستیم هر کاری شما بگوئید در حق ما ،ما دم در نمی آوریم.
عقاب : آفرین همش به نوکری تو اعتماد داشتم می دونستم که خوب کار می کنی آفرین بارک الله اما راجب کلاغ باید بگم اگرچه خیلی خودخواه است اما در صداقت و سادگیش شکی نیست .
ثارشاه : قربانت گردم یک فکر اساسی برای عملیات بگوئید
عقاب:در همین فکر هستم
خفاش:قربان، اسمش رو بزاریم عملیات خون آشام .
ثارشاه: بهتره بزاریم بازگشت ،چطوره
عقاب: نه اسم عملیات را ثارشاه می زاریم
خفاش: چی ثارشاه
ثارشاه :نفهمیدم قربان چرا؟
عقاب : حسن این کار زیاده هاها ها …
کلاغ به آرامی کنار آنها می آید
کلاغ: سلام قربانت گردم
عقاب: چرا انقدر دیر کردی
کلاغ:داشتم صحنه عملیات را بازدید می کردم
عقاب: کسی متوجه تو نشد
کلاغ: خیر قربان من قالب پنیری به دهان گرفته بودم که کسی متوجه من نشه
همه فکر می کردن جای خالی برای خوردن پنیر لازم داشتم
عقاب: آفرین ای سپاه پرنده ها ها ها ….
خفاش : می خندد
کلاغ: می خندد
ثارشاه: می خندد
عقاب: اما راجع به عملیات، ما عملیات را بنام ثارچه نامگذاری کردیم
کلاغ: بله قربان عملیات ثارچه
عقاب: بله عملیات ثارچه این کار دلیل زیادی داره تو .. تو بگو خفاش
خفاش:فکر کنم علتش این باشه که تاریخ به ما امیدوار بشه و هر کاری ما خواستیم بکنه
عقاب: یکی شم همین حالا تو ثارشاه بگو
ثارشاه : ببینم علتش این نیست که می خواهید که ثارچه را با همین شاد کنید و او را معروفش کنید و بعد از عملیات به او مقامی ندید.
عقاب: آفرین یکی هم همین الان تو بگو کلاغ
کلاغ قربانت گردم من مغرورم قوه تعقل من ا زاین محیط خارجه
عقاب: ای بدبخت پس عقلت را جمع کن تا بهت بگم همون طور که ثارشاه و خفاش گفتن حسن این کار زیاد ولی مهم تو نیتش این که تمام پرنده ها به ثارچه به چشم یک خائن نگاه می کنن و بعد از پیروزی ما ،ثارچه را خودشان از روی ناراحتی می کشن
کلاغ: احسن آفرین درسته قربان
خفاش: بنازم هوش شما رو
ثارشاه: همیشه بلند پرواز بودید قربان
عقاب:خواهش می کنم خجالتم ندید
خفاش: خوب قربان، وقت عملیات کی هست؟
عقاب: فردا در همینجا کار را شروع می کنیم
خفاش: به چه شکل
عقاب: ثارشاه و من به لانه ثار بزرگ حمله می کنیم و بعد از کشتنش ثارشاه محکومیت می رسه اما برای جلوگیری از هر خطری کلاغ از جنوب و غرب و شرق لانه ثارها را در زیر حملات خود قرار می دهد شما هم کمکش می کنید و در این راه از تمام دوستان کمک بگیرید.
کلاغ: چشم قربان خیالتون جمع باشه طوری حمله کنم که از شما زودتر به لانه ثار بزرگ برسم
عقاب: آفرین حالا زود متفرق بشوید تا کسی شما را نبیند.
همه متفرق می شوند و از صحنه خارج بشوند جغد و موش به داخل صحنه می آیند
موش: خوب دوست عزیزم می گی چکار کنیم
جغد: بهتره خودمون دست به کار بشیم و قال قضیه روبکنیم
موش: غیره ممکنه یک دست صدا نداره
جغد: پس با ثار بزرگ و ثارهای دیگر در میان بگذاریم
موش: حق با توست درست میگی خوب بریم
جغد : بریم
هر دو از صحنه بیرون می آیند و راوی بیرون می آید
راوی: خدا را شکر که جغد دانا و موش زیرک بودند و حالای دو نفر چکار باید بکنند بچه ها اصلا نترسید خیالتون جمع جمع باشه ولی مبارزه ثارها با عقاب دیدنیه بریم که اگه همه شما ساکت باشید با هم دیگه گوش می کنیم انگار صدای پا می آید برم قایم بشم
پشت درخت مخفی می شود دو تا ثار وارد میشوند
ثار 2: می گم ها دیدی ثارچه چی می گفت
ثار3: هر چی می خواست می زاشتی بگه از یک گوش بشنو و از گوش دیگه بیرون کن
ثار2: ببینم چرا ثارچه اینگونه تغییر کرده
ثار3: والا چی بگم قبلا اینطور نبود حالا چی می گفت
ثار2: چی می خواستی بگه همه را به شورش دعوت می کرد
ثار3: بر علیه کی ؟
ثار2: علیه ثار بزرگ
یک پرنده گنجشک وارد می شود می گوید
گنجشک: ثارها کجائید ثار بزرگ دستور داده تمام پرنده ها جمع بشن میاین بریم
ثار 2: کجا بریم
ثار3:هی رفیق چرا حرفای ثارچه زود اثر بزاره
ثار2:باشه بریم
همه از صحنه خارج می شوند راوی به داخل صحنه می آید
راوی : خوب دوستان بهتره تا روشن شدن هوا صبر کنیم آخه جنگل زود هوا تاریک میشه
نور کم و کمتر می شود صحنه تاریک می شود
راوی : اما خیلی هم هوا زود روشن تا یک چشم به هم بزنید فردا صبح روز خوبی هم منتظر بنشینید
راوی بیرون می رود و صحنه برای چند لحظه که فقط صدای حیوانات شب می اید خالی است نور کم کم زیاد می شود در صحنه چند ثار و پدر ثارچه ثار بزرگ و خود ثارچه و موش و جغد هستند
ثار بزرگ: دوستان در میان ما یک خائن است من شما راجمع کردم که درواقع حادثه مهم و همین قدر شناسایی این خائن در اطلاع باشید خوب من می خوام که خودش خودش را معرفی کنه
جغد: دوستان اگر چه من ثار نیستم اما یک پرنده هستم که آزادم و در محدوده زندگی شما زندگی می کنم و نسبت به تمام مشکلات شما هم حق به گردن دارم .
ثار بزرگ: دوستان اگر بفهمید من خائن هستم به شما خیانت می کنم شما چه می کنید
ثار 3: اولا غیر ممکن ولی اگه هم باشی می کشیمت .
ثار بزرگ: نه کار اشتباهی اما باید دلیل خیانت را بپرسید
موش: بله ثار بزرگ راست می گن باید دلیل بخواهیم بعد اگر قانع نشدیم هر کاری کنیم درسته
ثار بزرگ: خوب چرا خودت را معرفی نکردی
ثار 3: منظور شما اینه که خائن در میان ماست
جغد: بله دوستان خائن در میان شماست
ثار 3: خوب کیه
جغد اون باید خودش ،خودش را معرفی کنه
ثارچه یک قدم جلو می گذارد و شروع به گریه کردن می کند .
ثار بزرگ: خوب چرا گریه می کنی ؟
ثارچه: من بخدا پشیمونم پشیمون
پدر ثارچه: چی می گی بچه چرا پشیمونی
ثارچه: پدر ثار بزرگ همه چیز را می دونه جغد و موش هم همینطور ولی شما نمی دونید حقم دارید
پدر ثارچه: چیو نمیدونم چیو حق دارم
ثار بزرگ: خوب دوستان ثارچه به ما خیانت های زیادی کرده ولی حالا می گه پشیمونه حالا چکارش کنیم
پدر ثارچه : بکشیدش تیکه تیکه اش کنید
ثار3: راست میگه همه با هم همهمه می کنند
موش: خیر، این کار درست نیست باید بعد از فهمیدن تمام مسائل بکشیدش .چه فرقی بین جنگل ما و بیشه شیرهای درنده است.
ثار بزرگ: بله حق با موشه چون ثارچه خودش پشیمونه میبخشیمش اما به شرط اینکه به ما کمک کنه
ثارچه : نه منو بکشید من خائنم من شما ها رو لو دادم باید بمیرم
ثار بزرگ: ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست این مثالیه که آدمها می زنند .
جغد: بله ثارچه تو به ما کمک کن که امروز شر عقاب و دارو دسته اش رو بکنیم گناهات پاک میشه .
ثار بزرگ: خوب دوستان بهتره ما بریم به لونه ها مون و وقتی به ما حمله شود ما ضد حمله بکنیم و دشمنمون رو تا اینجا بکشیم اینجا قتلگاه عقابه
ثار پدر : من دیگه با این فرزند نابه کار راه نمی رم
ثار بزرگ: نه این حرفو نزن بهتره ثارچه اینجا باشه و با او نا همکاری کنه تا او نا فکر نکنن ثارچه با ماست وقتی عقاب و دارو دسته اش خواستند فرار کنن جای دیگه ثارچه اینجا نگه شون داره
گنجشکی وارد میشود
ثار بزرگ : گنجشگ توهمه خبرارو برای ما بیار که چی میشود
گنجشگ: چشم خیالتون راحت
ثار بزرگ: خوب دوستان بریم ولی ثارچه یادت نره بریم
همه از صحنه خارج می شوند و ثارچه به جلوی صحنه می آید
ثارچه : خدایا من دوست داشتم معروف بشم اما راه درست این کار را نمی دونستم خودت کمکم کن من چقدر به عقاب بگم اینجا بمون اون میفهمه منو می کشه خوب بکشه مگه من خونم از ثارای دیگه رنگین تره مگه نه من خودم کارو به چنگ عقاب و کلاغ و خفاش دادم حقمه
صدای خنده ثارشاه و عقاب و خفاش
عقاب: به ثارچه مهربان تو کجا اینجا کجا
ثارچه: سلام قربانت گردم آمدیم تا در غم تان شریک باشیم
عقاب: چه غمی منظورت چیه
ثارچه:منظورم اینه که شما ها باید همتون اینجا جمع بشین آنوقت کلاغ نباشه
عقاب: این چه ربطی داشت به غم
ثارچه: خوب قربان این غم نیست که یکی از ما همش کم هست
عقاب: ها ها ها …ها .. ثارچه مهربان کلاغ در جمع ماست ولی در حال ماموریت
ثارچه: چطور
عقاب: او مشغول مبارزه با ثارهاست
ثارچه : چی شما حمله را شروع کردید؟
عقاب: چون تو نبودی به یاد تو نام تو را بر حمله گذاشتیم
ثارچه : به جلو صحنه می آید عقاب و بقیه حالت فیکس دارند ثارچه رو به جمعیت می گوید .
ثارچه : ای نابکار تو می خوای همه تقصیرها به گردن من بیفته
عقاب: چی داری فکر می کنی
ثارشاه: خوب دیگه ما کارمان با شما تموم شد
عقاب: ثارشاه برگرد برو کمک کلاغ
ثارشاه میرود عقاب به این طرف و آنطرف حرکت می کند گنجشک می آید و به پشت در ختی بر می گرده
خفاش: قربان حال چه بگویم
عقاب: تا حالا خوب بود ثارچه هم با ما شد
خفاش: قربان خودش آمد تو قتلگاهش
عقاب: وقتی ثارشاه آمد ترتیب ثارچه را بدید
خفاش : خیالتان راحت قربان خودم خونشو می مکم
عقاب: خوب برید یک وقت ثارچه می فهمه ما حرف می زنیم
خفاش: قربان بریم
عقاب: کجا
خفاش: به لانه ثار بزرگ
عقاب: راست می گی بریم
ثارچه: نه نه وایسید
عقاب : چرا برای چی
ثارچه : الان همه ثارها مسلح هستند دارن می جنگند اگه شما برید شمارو می کشند چون حاضرند
عقاب : ای موذی حق با توست در این فرصت بیاین دنبال موش بگردیم تا این تله را از پاهای من باز کنه
ثارچه : قربان اجازه بدید من خودم با ز کنم
عقاب: زود باش
ثارچه آرام آرام به طرف عقاب می رود و مشغول باز کردن تله می شود همه فیکس راوی بیرون می آید
راوی : دوستان کلاغ به لانه ثارها حمله کرد اما غصه نخورید ثار بزرگ پدر کلاغ را در آورد تک تک ثارها یکی یکی پر کلاغ را کندند کلاغ لخت لخت شد ثار شاه هم فرار کرد ولی ثارها به دنبال او به رهبری ثار بزرگ را ه افتادند .
گفت که ثار چه مشغول سرگرم کردن عقابه خوب بریم بریم قایم بشیم بقیه داستان را ببینیم و مخفی می شود . ثارشاه وارد می شود
ثارشاه : یالا فرار کنید .
عقاب : چی داری می گی احمق کجا فرار کنیم
ثارشاه : نمی دونم نمی دونم فقط فرار
عقاب: ده چی شد
ثارشاه : یک نفر گفته بود که ما می خوایم حمله کنیم او نا حاضر و آماده بودند بدبخت کلاغ تیکه تیکه شده رو به میز محاکمه کشیدند زود باشید
عقاب: ده همش تقصیر ثارچه است تو نگذاشتی ما بریم خوب حالا می کشمت
و بعد با چنگالش به گردن ثارچه کوچک می زنه و ثارچه را نقش زمین می کند
ثارشاه : فرار کنید قربان
عقاب : کجا باید فرار کنیم تو تو رو باید کشت بکش خفاش
خفاش به طرف ثارشاه می رود که تمام ثارها به رهبری ثار بزرگ و همراه با موش و جغد وارد صحنه می شوند همه دور عقاب و ثارشاه و جغد حلقه می زنند
ثار بزرگ : خوب تو ثارشاه برو برو این خائنه
ثارشاه : من من برم ها
ثار بزرگ بله تو سزای عملت را دیدی زود از جلو چشمام گمشو
ثارشاه بسرعت از صحنه خارج می شود
ثار بزرگ : اما تو و تو رو اول نو کر می کنیم تا ارباب ببینه و نتونه حرفی بزنه خوب چکارش کنیم.
موش : من یک قلاده برای خفاش آوردم که به دهانش بزند چون نمی تواند چیزی بخورد خودبه خود می میرد و ما دستهایمان آلوده به خون کثیفش نمی شود
بعد موش به جلو می رود و قلاده را به دهان خفاش می زند
ثاربزرگ : خوب تو هم دیگر برو برو
خفاش آرام آرام ازصحنه خارج می شود .
ثار بزرگ : خوب عقاب مگر ما تو را مجازات نکردیم مگر به پای تو قفل نزدیم که به خاک کسی حمله نکنی چرا با زهم شیطانی کردی
عقاب : من غلط کردم من بی جا کردم منو ببخشید ثار بزرگ توبه می کنم
ثارچه : توبه گرگ مرگ مگه نه جغد دانا
جغد دانا : بله من هم همین رو می گم بهتره همان طور که او ن حلقه محاصره را به ما تنگ کرد ما همه به او دنیا را تنگ کنیم
همه دور عقاب حلقه زدند و محاصره را تنگ و تنگ تر می کنند
عقاب من غلط کردم ..
همه یک دایره بزرگ می زنند و با هم در حالی که می خوانند . همگی
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر
اندرآنجاکه باطل امیراست
اندرآنجاکه حق سربه زیرست
راستی زندگی ناگواراست
مرگ بالاترین افتخارست
بازی ها
گنجشک : لیدا حکیمی
ثار بزرگ : حمید سلامت
پدر ثارچه : علی رضا کرمی
عقاب : آزاده محتشم
ثارشاه: رویا مقصصی
خفاش خون آشام : آیدین عزیزی
جغد دانا : سمیه محمدینی
موش زیرک: سحر یوسفی
کلاغ : محمود رستمی
راوی : افشین هزاری
ثار 1 و 2و 3 سپیده اما م نژاد – سپیده مرادی – سیمین اطیایی
کاش باران میدانست که گنجشک
لباسی برای عوض کردن ندارد !
[ یکشنبه یکم دی ۱۳۹۲ ] [ 15:35 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
فرصتی شد تا با آقای جعفر صابری مدیر عامل موسسه …
كاش بودم چون كتاب افتاده در كنجي خموش
تا نگردد روبرو جز مردم دانا مرا
وای اگه خون سیاوش دامن شب رو بگیره …
یک بار دیگه بعد از سه سال فرصتی شد تا با آقای جعفر صابری مدیر عامل موسسه فر هنگی هنری آشتی و صاحب امتیاز هفته نامه همسربه بهانه تولدش در 21 آذر ماه به گفت و گو بنشینیم و از نظرات و پیشنهاد هایش در باره فعالیت های موسسسه و هفته نامه سئوال کنیم…
تولد جعفر صابری 21آذر ماه 1392 همرا ه با خانم دکتر واله کردستانی سردبیر هفته نامه همسر
آقای صابری چه خبر؟
سلامتی شکر هستیم و بودن ما خاریست به چشم دشمنانمان شکر!
از موسسه برایمان بگوئید ؟
شکر انتشارات تعطیل است و هنوز دلیل تعطیلیش را نمی دانیم و آموزشگاه سینمایی هنوز در حال بررسی است و دیگه چی بگم…
این روزها بیشتر مشغول چه کارهایی هستید؟
راستش خیلی خوشحالم این دوسه سال گذشته حسابی دنبال کارهای تحقیقاتی بوده و هستم از مدیریت پژوهش تعاونی مطبوعات کشور گرفته تا بررسی مسائل سینمایی کشور و ایجاد چند سایت خبر رسانی و تحقیقاتی برای بهبود سینما و مطبوعات و یک سری کارهای انتشاراتی هم انجام دادم شکر خدا هنوز با سازمان هلال احمر و خد مات داوطلبان دل خوش هستم و اما امور خیریه بر قراره و انسان های با صفا هنوز دستانشون قوت دهندی دستانمان هست همین شکر…
از سیاست چه خبر؟
بعد از انتخابات خرداد هیچی ،ساکتیم راستش امسال ترجیح دادم دنبال هیچ کس نباشم ناظر صندوق بودم و همه چی آرام بود و خوب،
از ته دل با کی بودید ؟
راستش چی بگم یه سر به جلیلی زدیم و ستاد عارف خیلی ساکت اما باصفا بود سعی کردم یه کاری بکنم ولی … همین …
از آمدن آقای روحانی خوشحال هستید؟
چی بگم ، سیاسی حرف نزنیم بهتره ،خدا انشاءالله به هرکسی به این ملت خدمت می کنه توفیق بده من بلد نیستم چاپلوسی کنم و الکی بگم که کی خوبه و من با کی بودم و یا هستم ،همه خوبند اگر نبودند که برای خدمت به ملت نامزد و یا تائید نمیشدند، من بیشتر به شورای شهر تهران توجه داشتم و شکر خدا از هشت نامزد ی که موسسه آشتی کارهای تبلیغاتیشان را انجام می داد سه نفر وارد شورای شهر شدند.
خوشحال هستید؟
البته ولی هنوز فرصت نشده که مستقیم بهشون تبریک بگم.
چه کسانی بودند؟ حالا بگین؟
آقایان مرتضی طلائی ، هادی ساعی و عزیز دلم عباس جدیدی که از همین جا بهشون تبریک می گویم.
خوشحال هستید عباس جدیدی عضو شورای شهر شده؟
البته هم دوستش دارم و هم پسر عمه ام است از خانواده و خونم می باشد و می دونم جداً دلش می خواد یه کاری برای شهرش بکنه! و امید وارم بتونه…
حرف دیگه ای دارید که زدنش براتون مهم باشه ؟
راستش خیلی حرف دارم اما گاهی سکوت سرشار از نا گفتنی ها است همینقدر بگم که امسال زمستون خیلی سردی روبرو مون هست ، چند جای این مملکت مردم بلا دیدند سرما و بی خانمانی رنجشان میدهد، هنوز هموطنان ما در آذربایجان که زلزله آمده در رنج هستند و کو دکان و زنان آواره سوریه در لبنان و ترکیه در رنج هستند نمی دونم تا حالا دستهای کوچک یه بچه که داره از سرما می سوزه را دیدید یا نه ؟ در جای جای این جهان متاسفانه کم نیستند انسانهایی که در رنج و درد زندگی می کنند رنج و دردی که بیست درصد مردم جهان برای هشتاد درصد دیگه بوجود آوردند. خیلی چاق شده بودم از خودم خجالت کشیدم که راحت مینشینم و سیر پا سفره می خورم کم کردم اما نمی شه کاری کرد راستش ملت شریف ایران دلشون می خواد برای دیگران کاری کنند اما هم خودشون گرفتارند و هم مدعیان حقوق بشر اجازه نمیدهند …مردم ایران هزار تا مشکل دارند اما هنوز خیلی انسان هستند و دلسوزند. خدا انشاءالله به همشون توفیق و لیاقت بده من به نوبه ی خودم دستاشون را می بوسم. و آرزوی روزهای خوب و سرشار از شادی و سلامت برای مردم کشورم و همه ی مردم دنیا دارم.امید وارم ویروس دروغ و حرام خوری ازآنها همیشه دور باشه،برای خانواده و همکارانم هم آرزو می کنم که بیشتر از گذشته را بتوانند من راتحمل کنند و دوستم داشته باشند! و میگم:
وای اگه خون سیاوش دامن شب رو بگیره .
گزارشگر و عکاس :محمود رضا آشتیانی پور
خبری از شرکت تعاونی مطبوعات کشور
عصر روز 14 آذر ماه سال جاری شرکت تعاونی مطبوعات کشور شاهد برگزاری انتخابات هیئت مدیره و بازرسین بود و به ترتیب آقایان :بهبهانی-حلت – خطیب–موسوی – مدنی – صابری وآذرنگار بعنوان اعضای هیئت مدیره انتخاب شدند و همچنین آقایان ملاسعیدی ،پیمان و رضا زاده نیز بعنوان بازرسین شرکت تعاونی مطبوعات کشور انتخاب شدند .اما در حاشیه این انتخابات حرکت زیبا و شایسته ای که توسط تنی چند از اعضاء صورت گرفت قدردانی از دو تن از اعضای قبلی هیئت مدیره و همچنین برگزاری جشن تولد دو تن از همکاران قدیمی و اعضاء تعاونی بود که در خاطر هر یک از اعضا ء به یادگار ماند.آقایان هوشمند و برنجی از مدیران شایسته و لایق مطبوعات کشور می باشند که سالهاست به عنوان اعضای شرکت تعاونی همواره در کنار دوستان و دیگر مدیران بوده اند ،امید است همبستگی و همکاری مدیران این نهاد که در نوع خود کم نظیر است همواره ادامه یابد و سرمشق دیگر تعاونی ها و نهاد ها باشد.
[ شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲ ] [ 17:51 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
هدیه جعفر صابری
به دهکده ما خوش آمدید
دو روز مانده به پایان عمرش تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده ….
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده بود ،پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد !
داد زد بد و بیراه گفت خدا سکوت کرد .
آسمان و زمین را به هم ریخت خدا سکوت کرد
جیغ زد و جنجال به راه انداخت خدا سکوت کرد
به پر و پای فرشته ها پیچید خدا سکوت کرد
دلش گرفت و با درماندگی به تلخی گریست و به سجده افتاد..
خدا سکوتش را شکست و با مهربانی گفت : تمام روز رابه بد و بیراه گفتن و جار وجنجال از دست دادی و یک روز دیگر هم رفت تنها یک روز از عمرت باقیست بیا و لا اقل این یک روز زندگی کن …!
لا به لای هق هق بی امان گریه اش گفت : اما خدایا فقط یک روز مانده در یک روز چه می توان کرد ؟!
و خدا پاسخ د اد : آنکه لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی هزار سال زیسته و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی آید…
! حالا برو زندگی کن : آنگاه سهم یک روز زندگی را در میان دستانش ریخت و گفت
مهمترین عوامل موثر در افزایش بهره وری عبارتند از :
1- ایجاد فضای روانی مناسب
2- تجربه و سوابق مناسب برای ایفای وظایف شغلی
3- فرهنگ کار و اعتقاد کارکنان نسبت به ایفای موثر وظایف خود در سازمان
4- انگیزه ی افراد برای انجام وظایف شغلی خود در حد بهینه
5- روحیه کارکنان سازمان و خشنودی آنان از کار در سازمان
6- تعادل روانی و جسمانی کارکنان سازمان
7- مشارکت کارکنان در تصمیمات
8- نوآوری و خلاقیت و فراهم بودن محیط برای رشد خلاقیتها
9- فراهم بودن امکانات آموزشی اثر بخش در سازمان
10- اعمال مدیریت اثر بخش و کارآمد
11- نظم و انضباط در کار و اعمال مدیریت زمان در سازمان
12- میزان همکاری افراد در سازمان و علاقه به انجام کارهای گروهی
13- دانش و اطلاعات تخصصی متصدیان گوناگون مشاغل در سازمان
14- نگرش کارکنان نسبت به کار و سازمان محل کار خود
15- ماهیت کار
عوامل موثر در بهره وری نشان می دهد تنها هنگامی افراد بکار خود علاقه نشان می دهند . و انگیزش کار در آنان افزایش مییابد که فضای روانی مناسب در سازمان فراهم آمده باشد. فضای روانی مناسب میتواند روحیه کارکنان را نیز بهبود بخشد مشارکت آنان را در سازمان فراهم آورد خلاقیت و نوآوریها را بیشتر کند…
نیروی انسانی ،عامل مهم بهره وری
افزایش بهره وری در هر سازمان نیاز به تامین شرایط متعددی دارد
که مهمترین آن نیروی انسانی است
برای افزایش رضایت شغلی کارکنان می باید فضای روانی مناسب در سازمان فراهم شود.
فضای روانی مناسب روحیه کارکنان را بهبود می بخشد و مشارکت آنان در کار را فراهم می آورد . و سبب ایجادخلاقیتها و نوآوریها خواهد شد.
سئوالی که هر مدیر کارآمد وواجد صلاحیت از خود میپرسد آن است که چرا مردم کار می کنند؟
چرا کسانی که قبلا به کار خود علاقه مند بوده اند اکنون نسبت به آن دلسردی نشان می دهند؟
چرا کارمندی که در یک واحد با شوق و علاقه کار می کند و در واحد دیگر همان سازمان جز کارکنان ناموفق محسوب
می شود؟
خصوصیات یک واحد اداره یا سازمان چگونه بر انگیزش و بهره وری کارکنان اثر می گذارد؟
در پاسخ به این سئوال باید گفت مردم بدلایل مختلف کار می کنند.
طی تحقیقاتی که به مدت 7 سال با صدها کارمند و کارگر انجام شده و در سال 1382 انتشار یافته نشان می دهد که انگیزه ی افراد یک جامعه برای کار به سه دسته تقسیم می شود.
1-برای کسب در آمد و پول
2- کارکردن را دوست دارند
3- بخاطر منزلت اجتماعی کار می کنند
بدین ترتیب عوامل موثر در ارتقای بهره وری عبارتند از :
مدیریت
فن آوری تکنولوژی
سرمایه کار
و مهمتر از همه نیروی انسانی
نیروی انسانی نیز هنگامی بهره وری بهینه خواهد داشت که برای کار انگیخته شده باشد . برای تقویت انگیزه ی افراد باید محیط کار نیاز های شخصی و مسائل اقتصادی آنان مورد توجه قرار گیرد.
بخوانیم، ببخشیم، عمل کنیم
در سازمان موفق = در سازمان ناموفق
سازمان موفق
کارکنان با احساس مسئولیت و انگیزه و علاقه مندی اجرای کاررا بر عهده می گیرند.
همه فکر می کنند – مشورت می دهند مدیران تصمیم می گیرند و ابلاغ می کنند و بازتاب دریافت می کنندجریان اطلاعات دو سویه از بالا به پایین و برعکس است.
اساس روابط بر اعتماد است.
کارکنان به کار خود فکر می کنند و مدیران به کارکنان.
همه چیز کیفی است و کیفیت اهمیت دارد.
هم به امار و هم به آمال می اندیشیند.
ترکیبی از ضوابط و روابط برقرار است.
تشویق بر تنبیه و جاذبه بر دافعه غالب است.
آموزش با برنامه صورت می گیرد و یک سرمایه گذاری ضروری تلقی می شود .روابط انسانی است.
محیط کار برای کارکنان محل تولید است.
جسم و روح کارکنان در سازمان است.
کار وسیله ای برای شکوفائی جوهره انسان است. کارکنان به بلوغ کاری خود فکر می کنند . کارکنان به سازمان خود می بالند.
محیط کار زیباست و بوی عود می دهد.
از تراوشات فکری و انگیزه های قلبی کارکنان هم در کار استفاده میشود.
کارکنان لایحه (پیشنهاد ) و رایحه می سازند.
روابط و عملکرد سازمان های غیر رسمی به نفع سازمان است .
عموما کارها مطلوب انجام می شود.
افراد به اشتباه خود در کار پی می برند و مسئولیت آن را می پذیرند و همه احساس مسئولیت می کنند.
اختیار با مسئولیت تناسب دارد.
افراد جسارت اشتباه کردن به خاطر پذیرش این پدیده از طرف مدیران را دارند و نوآوری رایج است.
تاکید بر واقعیت است.
سازمان به جهش و صعود است.
احساس کارکنان از کار ،محیط کار و مدیریت بهروری است.
سازمان نا موفق
کارکنان طبق دستور با کنترل و با حربه پاداش های مادی کار می کنند.
مدیران فکر می کنند تصمیم میگیرند دستور می دهند و کنترل و نظارت می کنند.
جریان اطلاعات دو سویه از بالا به پایین و برعکس است ..اساس روابط بر بی اعتمادی است
کارکنان در همه سطوح و در هر کاری کنترل می شوند همه چیز کمی است و کمیت اهمیت دارد.
تنها به آمار می اندیشند.
ضوابط و مقررات و اجرای خشک بر آن ها حاکم است.
تنبیه بر تشویق و دافعه بر جاذبه غالب است.
آموزش اتفاقی است با برنامه انجام نمی شود . و هزینه مند ووفت گیر تلقی می شود.
روابط غیر انسانی است.
محیط کار برای کارکنان محل تبعید است.
تنها جسم انسان ها در داخل سازمان است.
کار صرفا وسیله ای برای امرار معاش است.
محل کار فقط کارگاه است و بعضا اردوگاه همه با هم در انجام کار اختلاف و تقابل دارند.
کارکنان به حقوق خود فکر فکر می کنند.
کارکنان از سازمان خود می نالند.
محیط کار بوی آلودگی و بوی دود می دهد.
تنها از نیروی دست و بازوی کارکنان در کار استفاده می شود.
کارکنان شایعه و ضایعه می سازند.
روابط و عملکرد سازمانی غیر رسمی کارکنان علیه سازمان است.
عموما کارها معیوب انجام می شود .
هیچکس مسئولیت اشتباهی را نمی پذیرد و همه دیگران را مسئول می دانند.
اختیار با مسئولیت تناسب ندارد.
افراد جرأت و جسارت اشتباه کردن ندارند و درنتیجه نوآوری تحقیق نمی یابد.
سازمان رو به کاهش سقوط است.
احساس کارکنان از کار محیط کار ومدیریت بهره دهی است.
[ سه شنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۲ ] [ 21:36 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری : از زن کمتر!
سر مقاله شماره ۳۲۸ هفته نامه همسر
از زن کمتر!
جوان که بودم تو محلی زندگی می کردیم که هر وقت مردهای گردن کلفت با هم دعواشون میشد دست به چاقو میشدند و داد میزدن و فحاشی می کردن و در میان فریاد ها و فحاشیها جملاتی از قبیل :از زن کمتر ،زن صفت ،اگه مردی وایسا !بزن سبیلاتو جاش سرخاب سفیداب بمال… واز این گونه کلمات استفاده میشد و این خاص مردان گردن کلفت محله ما نبود و در جای جای کشور این گونه ادبیات استفاده میشد و جالب اینکه نه تنها در کوچه و بازار بلکه در ادبیات نوشتاری و حتی سینمایی هم این گونه گفتار به راحتی بیان می شد و یه وقتهایی هم متاسفانه هنوز می شه… گاهی وقتها در ادبیات خانگی و شوخیهای خانوادگی و بین دوستان هم این گونه واژه ها رد وبدل می شود و از همه رایج تر واژه زن ذلیل است که با کمال تعجب هر مردی که به خانواده و زندگیش احترام می گذارد نزد دوستانش به عنوان زن ذلیل مطرح می شود… اینکه حساب و کتاب خانه دست شریک زندگی باشه و او هم مدیریت کنه همیشه بد نیست و اگه خدای ناخواسته مرد بعد از خوردن نهار و یا شام بشقابشو بشوره آسمون به زمین نمی آد و … من که نمی شورم! دروغ چرا بگم شاید در طول سال کمتر از انگشتهای دست من و خیلی از مردهای دیگه سراغ یخچال خانه برن و کار های خانه را انجام بدهند خدا وکیلی قیمت نان را هم نمی دانند و این نه بدان دلیل است که ارزش خانواده را نمی دانند بلکه داستان این است که به راستی کار ها را تقسیم کرده اند میگن کار از ما خرج از شما…حالا اگه فرصتی شد و رفتند و با اهل و عیال کیف و کفشی هم خریداری کردند بیشتر به این فکر میکنند که زودتر بخرند و برگردند تا از همکاران و دوستان کسی آنها را نبیند.
خاطره جالبی برایتان تعریف کنم: وقتی قرار شد مجله همسر منتشر بشود دوره انتشاردو هفته نامه بود ولی گاه یک و یا دو ماه طول میکشید تا ما پیش شماره ها را آماده کنیم و اهل مطبو عات قبول دارند که طرح روی جلد یکی از مهمترین دغدغه های مدیران نشریه است برای نمونه صاحب یک بوتیک هر فصل یک بار ویترین مغازاش را می چیند ولی مطبوعاتی ها بسته به دوره انتشارشان ناچار هستند هر روز هر ماه و یا هر هفته برای طرح روی جلد یا همان ویترینشان فکر کنند و این مهم برایشان بسیار اهمیت دارد. ما نیز بعد از اولین شماره که تصویر حرم امام رضا(ع) را چاپ کردیم سخت در اندیشه این بودیم که چه تصویری روی جلد کار کنیم ،آن روز ها من مدیر هنرستان غیر انتفاعی بودم که برای اولین بار در کشور دایر شده بود و در رشته های عکاسی و گرافیک و همچنین تصویر برداری و فیلمبرداری هنر جو داشت در میان هنر جویانمان پسر شهید نوری هم بود که سال دوم هنرستان تحصیل می کرد یک روز که ما با هیئت تحریریه مجله ، جلسه ای برای تعین عکس روی جلد داشتیم ، با خوشحالی آمد و گفت آقا اجازه : من شمال کشور بودم و از یک پیر مرد با همسرش عکس گرفتم چون اسم مجله شما همسر است من فکر کنم برای روی جلد شما مناسب است! این فکر و ایده ، ما را متحول ساخت چرا که از نگرانی طرح روی جلد ،تا ابد مارا نجات داد و دانستیم که از این پس به معدنی بی انتها به نام خانواده و همسران دست یافته ایم و هرگز دیگر نگران تصویر روی جلد نخواهیم بود! بی خبر از آنکه خیلی از افراد سرشناس هنر مندان و یا ورزشکاران و یا… تمایلی برای اینکه با همسرشان دیده شوند را ندارند و افراد مختلف جامعه هم که با همان نظرهای زن ذلیل و …کمتر دوست دارند با همسرشان عکس بیندازند و روی جلد چاپ شود وای که چه سختیها کشیدیم، گر چه بعد از ما خیلی از مطبوعات بویژه خانوادگی تصاویرهنر مندان و ورزشکاران را با همسرشان چاپ کردند امّا آنها با خودعهد نبسته بودند که فقط زن و شوهر را چاپ کنند برای همین متنوع کار کردند و راستش خیلی سخت بوده که ما بیش از 330 شماره عکس زن و شوهر ها را انتخاب و روی جلد کار کردیم . و این بر خاسته از همان ادبیاتی است که ابتدا عرض کردم …و تا زمانی که این گونه ادبیات رایج جامعه باشد و اندیشه های مردم و فرهنگ ما این باشد که امروز هست و ما نیمی از پیکره اصلی جامعه را بطور کل نادیده بگیریم چه توقعی از پیشرفت و موفقیت خواهیم داشت گاه آدم های با سواد جامعه وقتی مجله همسر را می دهیم دستشان میخندند و می گویند ما خیلی از زنمان خوشمان می آید که همسر هم میدهی دستمان! و این همان نکته درد آور جامعه است . زن همان مادر و خواهر وبطور کلی تکمیل کننده پیکره جامعه است و جای بسی تأسف دارد که در بعضی ادیان حتی به مراتب بیشتر و شدید تر از اسلام به نقش وجودی زن نگاه می شود و از کمترین حقوق حقه او هم جلوگیری می گردد. باید به نقش زنان توجه شود ،در صورتی که بی شک شخصیت و جایگاه انسانی زن و مرد یکسان است و کم نیستند زنانی که از نظر قول و کار و صداقت و درستی در رفتار و کردار نه تنها با بعضی مرد ها مساوی، بلکه سر تر هم هستند! امروزه جهان به نقش این نیمه کامل جامعه پی برده و حال اگر در گویش و یا پوشش با بعضی فرهنگ ها و عقاید تفاوتی وجود دارد شایسته است که احترام متقابلی باشد وبرای حق و حقوق دیگران احترام لازم را قائل شد..
امید وار هستیم برابری و احترام ، همواره سر لوحه فرد فرد جوامع باشد. و در پایان این ابیات زیبا را زنده یاد پروین اعتصامی تقدیم می کنم:
زن اگر بود از اين پيش اسير
يا كه در جامعه نادان و حقير
چون نشد تربيتش همچو رجال
بود محروم ز تحصيل كمال
حاليا دوره علم و هنر است
زن هم از علم و هنر بهره ور است
بانوانى كه به دانش سمرند
همه داراى كمال و هنرند
چون دم از عفت و ناموس زنند
بر سر بام شرف كوس زنند
دارى از سامعه روحانى
گوش كن اين سخن عرفانى
طاير آدميت راست دو بال
يك نسإ است و دگر هست رجال
اين دو بال ار كه برابر نشود
طيران هيچ ميسر نشود.
به بهانه جریان قره کشی انتخابات جام جهانی و …
با احترام
جعفر صابری
[ سه شنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۲ ] [ 21:28 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
آرشیو نظرات
جعفر صابری: چرا نداری؟
سر مقاله شماره ۳۳۰ هفته نامه همسر
چرا نداری؟
مادرم میگه پسر جون این همه درس خوندی ،برای دولت کار کردی ،موهاتو سفید کردی پس ننه چرا نداری؟
زنم میگه همه نصف تو کار میکنن خونه دارن،ماشین آخرین مدل دارن ،ویلا دارن ،سفر خارج هم میرن پس تو چرا نداری؟
بچم میگه مگه میشه همه بابا ها دارن واسه بچشون خرج می کنن پس تو چرا نداری؟
همکارا میگن بریم بیرون ،چرا استخر نمیری ،اسمتو تو یه باشگاه بنویس ،بسه دیگه چقدر کار ول کن هی میگی ندارم ندارم!
نگات میکنن و با تعجب میگن مگه میشه نداشته باشی!
شما باشید چی میگید؟
دزد حاضر بز حاضر ! چطوری میشه آدم حقوق بگیر باشه و مقدار درآمدش معلوم باشه و بتونه همه ی شرایط و مخارج را بپوشونه…
موتور ساز محله مون صدام کرد که آقای دکتر بیا تا موتورت درست میشه یه چای پیش ما بخور…بعد درد دلش شروع شد که این مردم درست نمی شن حتی خود من البته دور از جون شما! من یه طرح دارم آن هم اینه که اگر میدان آزادی را یک چرخ گوشت بزرگ فرض کنیم از هر طرف آدما را باید بفرستند داخل این چرخ گوشت تا یه آدم دیگه با یه شکل دیگه درست بشه…دوست دیگری یه جوری دیگه ای از آدما و رفتارشون دلش گرفته بود،اگر منصف باشی در خلوت خودت هم همین حس و حال را داری ؟خجالت نکش ! با خودت رو راست باش چند بار دلت از آدمای دور و برت گرفت؟ پروفسور هشترودی استاد عزیز و ارجمند در مصاحبه ای سالها پیش در مقابل سئوال گوینده رادیو که پرسید آقای دکتر اگر شما به قدرتی مطلق برای تعین و تکلیف می رسیدید چه می کردید؟ ایشان پاسخ دادند که تمدن را از بین می بردم ،انسان ها را به غارها منتقل می کردم تا با آتش افروخته از سنگ چخماق خود را گرم کنند و با چماق از خود دفا ع نمایند .
دوست دیگری که می دانست من فارغ التحصیل رشته ساختمان هستم به شوخی می گفت شما مهندسا چی از جون آدم می خواهید؟ برج می سازید به بلندی سیصد متر و آن بالا همواره در حرکت است حتی نمی شه یه استکان چای خورد و انسان آرامش ندارد! تازه هنوز تمام نشده مهندسای دیگه ای هستند که دارند هزاران محاسبه سخت را انجام می دهند تا برجی چند متر بلندتر از این یکی بسازند این چه مسابقه ای که میخواهید آدم ر از خاک که جای اصلیش است جدا کنید تا حالا فکر کردید که انسان وقتی وارد زیر زمین میشه چقدر آرام می گیره و چه سکوت خوبی داره ! یادش بخیر زنده یاد سهراب سپهری که میگفت:خاک موسیقی احساس تورا میشنود.
و چقدر انسان نیاز به خلوت دارد امید وارم قسمت فرد فرد شما دیدار خانه خدا شود زمانی که لباس احرام به تن به دور این خلنه خشت و گلی می چرخی برای لحظه ای جز خود و خدایت هیچ نمی بینی هر چه هست حس زیبای تنهایی است و چقدر انسان نیاز به تنهایی دارد.حال این حس زیبای تنهایی را اگر می توان در سبزه زاری یا دل کوهی و حتی کویری یافت چراکه نه…
آدم دلش می خواد بقول فرنگی ها برگرده به پست مدرنیسم که از لحاظ لغوى Post بیشتر تداوم جریانى را ثابت مى کند، و پست مدرنیسم به معناى پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم مى باشد.
این اصطلاح در زبان فارسى به فرانوگرایى، یا نوگرایى، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و… ترجمه شده است. از اصطلاح پسامدرنیسم در … تاریخ ادبیات اسپانیا، پیش از جنگ جهانى اول و در تاریخ ادبى آمریکاى لاتین در سالهاى میان دو جنگ جهانى استفاده شده است.
در واقع پسامدرن بیانگر همان پرسشهاى اصلى مدرنیسم است، با این تفاوت که این بار پرسشها به گونه اى آگاهانه مطرح مى شود. دیگر اینکه مفهوم پست مدرنیسم را نباید با جامعه فرامدرن و فراصنتعى (Post – industrial society) خلط کرد. (Post – industrial society) جامعه فرا صنعتى نخستین بار بوسیله دانیل بل در کتاب او بنام (industrial society The comial of Post) در سال 1974 براى توصیف تغییرات اقتصادى و اجتماعى اواخر قرن بیستم بسط و گسترش یافت.(ادامه این مقاله در سایت جعفر صابری است) و با این چیزای که هر روز می شنویم …
این حال دل گرفتگی از انسانهای اطراف و دوستان ،حال دیروز و امروز و فردا نیست . حتی حافظ نیز با زبان خود حرف همان موتور ساز را می گو ید که:
سینه مالامال درد است؛ ای دریغا مرهمی |
|
دل ز تنهایی به جان آمد، خدا را همدمی |
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟ |
|
ساقیا! جامی به من ده تا بیاسایم دمی |
زیرکی را گفتم: «این احوال بین» خندید و گفت: |
|
«صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی» |
سوختم در چاهِ صبر از بهر آن شمع چگل |
|
شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی؟ |
در طریقِ عشقبازی امن و آسایش بلاست |
|
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی |
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست |
|
رهروی باید، جهانْ سوزی، نه خامی بیغمی! |
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست |
|
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی |
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم |
|
کز نسیمش “بوی جوی مولیان آید همی“ |
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق؟ |
|
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی |
ارادتمند: جعفر صابری
از لحاظ لغوى Post بیشتر تداوم جریانى را ثابت مى کند، و پست مدرنیسم به معناى پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم مى باشد. این اصطلاح در زبان فارسى به فرانوگرایى، یا نوگرایى، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و… ترجمه شده است. از اصطلاح پسامدرنیسم در … |
|
تاریخ ادبیات اسپانیا، پیش از جنگ جهانى اول و در تاریخ ادبى آمریکاى لاتین در سالهاى میان دو جنگ جهانى استفاده شده است.
در واقع پسامدرن بیانگر همان پرسشهاى اصلى مدرنیسم است، با این تفاوت که این بار پرسشها به گونه اى آگاهانه مطرح مى شود. دیگر اینکه مفهوم پست مدرنیسم را نباید با جامعه فرامدرن و فراصنتعى (Post – industrial society) خلط کرد. (Post – industrial society) جامعه فرا صنعتى نخستین بار بوسیله دانیل بل در کتاب او بنام (industrial society The comial of Post) در سال 1974 براى توصیف تغییرات اقتصادى و اجتماعى اواخر قرن بیستم بسط و گسترش یافت. قبل از بررسى ویژگیهاى جامعه فراصنعتى ابتدا ویژگیهاى یک جامعه صنعتى را بیان مى نماییم. ویژگیها و خصلتهاى یک جامعه صنعتى عبارت است از:
1 – بوجود آمدن دولتهاى ملى منسجمى که از تجانس قومى و فرهنگى برخوردارند و در حول فرهنگ و زبان مشترک سازمان یافته اند؛
2 – تجارتى شدن تولید؛
3 – سیطره تولید ماشینى و سازمان یافتن تولید در کارخانه؛
4 – شهرى شدن جامعه؛
5 – رشد همگانى سواد و تحصیلات؛
6 – بکاربستن علم در کلیه عرصه هاى زندگى و عقلانى شدن تدریجى حیات اجتماعى؛
7 – برخوردار شدن مردم از حق راى و شرکت در انتخابات و نهادى شدن امور و فعالیتهاى سیاسى در حول احزاب سیاسى و جامعه فراصنتعى در اقتصاد بصورت افول تولید کالا و ساخت مصنوعات و جایگزین شدن آن بوسیله خدمات انعکاس یافته است.
از ویژگیهاى جوامع فوق صنعتى، اقتصاد مبتنى بر دانش و کارگران تحصیل کرده مى باشد که عنصر اصلى نیروى انسانى است.
همچنین مباحثى را که آلوین تافلر در مورد تحولات تکنولوژیک مطرح کرده است، نباید به عنوان بحثى در پست مدرنیسم تلقى نماییم و معناى پست مدرنیسم را بایستى بیشتر در جریانات فکرى اواخر قرن بیستم جستجو کرد. نه در تحولاتى که از لحاظ تکنولوژیک پیدا شده است که البته مفهوم عامیانه از پست مدرنیسم بعضا منجر به پیدایش چنین تلقیاتى شده است. تافلر معتقد است که جهان سه موج مدرنیزاسیون را طى کرده است و الان در آستانه موج سوم هستیم. کتاب «جابجایى در قدرت » او در مورد ساخت قدرت و دولت در موج سوم است؛ او معتقد است تضادهاى جهان معاصر ناشى از تضادهاى سه گانه موج نوسازى است و تلاش کشورها براى توسعه چیزى نیست، جز گذار از یک موج به موج دیگر. پس بحث تافلر بحث مدرنیستى است نه پست مدرنیستى.
ویژگییها و خصوصیات پست مدرنیسم
در رابطه با اینکه پست مدرنیسم چه مشخصات و ویژگیهایى دارد توافقى وجود ندارد. براى نمونه لیوتار معتقد است پست مدرن، عصر تشکیک یا مردن تعاریف منطقى است و این تشکیک بطور حتم از پیشرفت علوم حاصل شده است. براى مثال لیوتار مطرح مى کند که توجه به موسیقى راک، تماشاى برنامه هاى غربى، خوردن غذاى مک دونالد، جورابهاى ژاپنى، لباسهاى هنگ کنگى، بازیهاى تلویزیونى را مى توان در فرهنگ معاصر بیان نمود. به طور خلاصه مى توان نظریات و اندیشه سیاسى لیوتار را این گونه خلاصه نمود.
1 – به پایان رسیدن عصر ساختن تئورى یا تئوریهاى کلان در باب سیاست و جامعه.
2 – عدم دسترسى به یک تئورى مطلق گراى اخلاقى و ارزشى؛
3 – شکاکیت اخلاقى (moral skepticism) نهایتا به یک جهان اعتبارى و اعتبارگرایى ختم خواهد شد؛
4 – اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصى و شخصى کردن معنا؛
و یا جمسون معتقد است عوامل پیدایش پست مدرن عبارتند از:
1 – از بین رفتن عمق و ضعفهاى نگرشى نسبت به تاریخ
2 – خمود عاطفى که در عصر پست مدرن اتفاق افتاد.
ترى ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتى از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسى مى داند.
باید توجه داشت زمینه هایى که واژه پست مدرنیسم بکار رفته بسیار چشمگیر و در خور توجه است که مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 – موزیک (استاک هازن، هالى وى، لورى آندرسن و تردیسى)
2 – هنر (ماخ، راوشن برگ و باسیلنز)
3 – رمان (بارث، بالارد و داکترو)
4 – فیلم [فیلمهاى (The wdding) ,(wenther by) و [(Body Heat)
5 – عکاسى (شرمان، لوین، پرنیس)
6 – معمارى (خبگز، بولین)
7 – ادبیات (اسپانوس، حسن، فیلور)
8 – فلسفه (لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتى)
9 – انسان شناسى (کلیفورد، مارکوز و تایلر)
10 – جامعه شناسى (دنزین)
11 – جغرافى (soja)
شاید بتوان بطور فهرست وار ویژگیها و خصوصیات ذیل را براى پست مدرنیسم بیان نمود:
1 – در روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى؛
2 – نفى دولت به عنوان سمبل هویت ملى
3 – نفى ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها؛ به عنوان کانالهاى یگانگى و تصورات جمعى
4 – ترفیع و ترویج نسبى بودن اخلاقیات
5 – مخالفت با قدرت یا بى اساسى دولت متمرکز
6 – مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست
7 – مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
8 – مخالفت با نژاد پرستى
9 – مخالفت با نظارت بوروکراتیک بر تولید
10 – زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع؛
11 – شک نسبت به عقل انسان و رد عقلگرایى و طغیان همه جانبه علیه روشنگرى
12 – مخالف برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان
13 – به رسمیت شناختن نسبیت گرایى (relativism)
14 – اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه دارى
15 – اعلام ورود به یک دوره جدید فراتاریخى؛ از نقطه نظر شناخت شناسى نگاه پست مدرنیستها نگاهى هرمنوتیک و تفهمى است. یکى از برجسته گان این تفکر هانس گئورگ گادامرا مى باشد که نظریات خود را در کتاب حقیقت و روش ( warheit and Methode) بیان نموده است او قصد دارد؛ با استفاده از هستى شناسى هیدگرى بار دیگر پرسش علوم انسانى را مطرح سازد. او فاصله گذارى بیگانه ساز (Alienating distanciation) را پیشفرض اصلى علوم انسانى مى داند. این فاصله گذارى ذهنیت جدید بر اساس تقابل ذهن و غین یا سوبژه و اوبژه قرار دارد؛ او بحث فاصله گذارى را در سه قلمرو زیبایى شناسى، تاریخى و زبان بسط مى دهد. بطور کلى فلسفه گادامر معرف ترکیب دو جریان یا دو حرکت است که ما آنها را تحت عنوان حرکت از هرمنوتیک خاص (Regional) به هرمنوتیک عام (General) و حرکت از معرفت شناسى علوم انسانى به هستى شناسى توصیف مى کنیم. اگر در بحث مدرنیسم، پوزیتیویسم را به عنوان متولوژى مدرنیسم بیان کنیم شاید بتوان رویکرد هرمنوتیک را در مقابل پوزیتیویسم به عنوان متدولوژى پست مدرنیسم مطرح کنیم. البته رویکرد هرمنوتیک تاریخى طولانى دارد و ریشه در مسائلى دارد که با تفاسیر انجیلى ارتباط داشته اند و مى توان این موضوع را در آثار کسانى همچون دبلیودلتاى و ویندلباند (windelband) و کارل مانهایم و یا ریکرت (Richert) مشاهده کرد. بطور کلى تحقیق تفسیرى یا تاویل متن بخشى از انتقاداتى است که از پوزیتیویسم در جامعه شناسى صورت گرفته است.
پست مدرنیسم و جامعه شناسى
اصطلاحات مدرنیته (modernity) و پست مدرنیسم در دهه 1980 با مناظره هابرماس و فوکووارد جامعه شناسى شد. این اصطلاح در اواخر دهه 1970 وارد جامعه شناسى فرانسه شد و مورد پذیرش کسانى همچون کریستوا (kristeva) و لیوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدایى یا شالوده زدایى فراساخت گرایى (Post – industrial society) دریدا قرار گرفت. پست مدرنیسم فرا تشریح ها یا فراروایتهاى (Meta narrative) مدرنیسم از قبیل علم ( Science) دین ,(religion) فلسفه و اومانیسم (humanism) سوسیالیسم و آزادى زنان (Femenism) را مورد انتقاد قرار مى دهد و ایده توسعه تاریخى (historical Development) مدرنیست ها را رد مى نمایند.
و مابعد ساخت گرایى ( post structuralism) و پست مدرنیسم قائل شد. شاید به جرات بتوان گفت که بسیارى مدرنیسم همکارى داشته اند. یک وجه تشابه ساخت گرایى، ما بعد ساخت گرایى و مابعد مدرنیسم توجه آنها به زبان است که جملگى ریشه در زبان شناسى بخصوص ایده هاى دو سو سور دارند به عنوان نمونه لیوتار معتقد است که «شناخت علمى نوعى گفتگو است » و بطور خلاصه آنها معتقدند که «زبان ضرورتا امروزه مرکز توجه تمامى دانسته ها، کنشها و زندگى است »، یکى از کسانى که آثارش هم جنبه هاى ساخت گرایى و هم ما بعد ساخت گرایى و هم پست مدرنیستى داشته است، میشل فوکو جامعه شناس فرانسوى (1984-1962) مى باشد. میشل فوکو از افراد مختلفى تاثیر پذیرفته است. مثلا از عقلانیت ماکس وبر، ایده هاى مارکسیستى، روش هرمنوتیک، ساخت گرایى و همچنین از ینچه تاثیر پذیرفته است. البته باید توجه داشت که ساخت گرایى نیز مورد انتقاد قرار گرفت و باعث شد نظریات ضد ساخت گرایى (Anti – Structuralism) نیز وارد جامعه شناسى شود و در این ارتباط مى توان به جامعه شناسى هستى شناسانه (Existential Sociology) و نظریه سیستمها در برابر ساخت گرایى اشاره کرد.
انتقاد از پست مدرنیسم
تا کنون انتقادات فراوانى به پست مدرنیسم صورت گرفته است که از مهمترین آنها مى توان به انتقادهاى یورگن هابرماس اشاره کرد. هابرماس در سال 1981 حملات سختى را به پست و تئورى شان را نیز تئورى ماقبل مدرن ( Premodern) خواند. او حملات خود را متوجه طرفداران فرامدرنیته بخصوص لیوتار و فوکو نمود؛ البته انتقادات هابرماس فقط متوجه پست مدرنیست ها نیست. او همچنین مناظراتى با کارل پوپروهانس آلبرت درباره پوزیتیویسم و با نیکلاس لوهمان درباره نظریه سیستم ها و با هانس گئورگ گادامر درباره هرمنوتیک و با کارل آتوآپل درباره اخلاق داشته است. هابرماس یکى از کسانى است که دلبستگى شدیدى به پروژه مدرنیته داشته و نمى خواهد آنرا کنار بگذارد، او حملات سختى را به روشنفکران فرانس دارد و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنیته معرفى مى نماید. او میشل فوکو را ضد عقلگرا (irrationalist) و بادریلارد را محافظه کار نو (neo – conservatism) معرفى مى نماید. علاوه بر انتقادات هابرماس از پست مدرنیسم، پاسخهاى دیگرى نیز از جانب محافظه کاران (communitarian) و نئوکانتى هایى از قبیل راولز (Rowls) و پیروانش نیز علیه حمله پست مدرنیستها به ارزشهاى لیبرال وجود دارد. راولز معتقد است ما مى توانیم و مى باید بطور عقلانى از ارزشهایمان دفاع کنیم، یعنى ارزشهایى همانند حقوق بشر و دموکراسى. محافظه کاران نیز مى گویند ما باید از ارزشهایمان دفاع کنیم و باید هر چه بیشتر مجذوب سنتهایمان شده و به تاریخ گذشته رجوع کنیم.
منابع و ماخذ
1 – احمدى، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادى، تهران؛ نشر مرکز،1373
2 – احمدى، بابک، ساختر و تاویل متن، 2 جلد، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم اسفند 1372
3 – ریترز، جورج، نظریه هاى جامعه شناسى، ترجمه احمد رضا غروى راد، تهران: انتشارات ماجد،1373
4 – کورنز هوى، دیوید، حلقه انتقادى، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات گیل و با همکارى انتشارات روشنگران، 1371
5 – جنگز، چارلز، پست مدرنیسم چیست؟ ترجمه فرهاد مرتضایى، تهران: نشر مرندیز
6 – رورتى، ریچارد، اختلاف هابرماس و لیوتار در باب وضع پست مدرن، ترجمه مهدى قوام صفرى، نامه فرهنگ، سال پنجم، شماره 18، تابستان 1374، ص 62.
7 – داورى، رضا، پست مدرن، دوران فترت، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى 1373، ص 11.
8 – لاریجانى، محمد جواد، از مدرنیسم تا فرامدرنیسم، مجلس و پژوهش، شماره پنجم، سال اول، آذروى 1372، ص 33.
9 – دریابندرى، نجف، پست مدرنیزم در یک زمان، دنیاى سخن، خرداد و تیر 1374، شماره 64، ص 20.
10 – عضدانلو، حمید، مناظره مدرنیته و فرامدرنیته در زمینه مفاهیم، ماهنامه سیاسى – اقتصادى، شماره 84-83، ص 23.
11 – عضدانلو، حمید، کانت، مدرنیته و فرامدرنیته، ماهنامه سیاسى – اقتصادى، شماره 80-79، ص 23.
12 – عضدانلو، حمید، تفکر انتقادى چیست؟ اطلاعات سیاسى – اقتصادى، شماره 74-73، ص 51.
13 – بشیریه، حسین، هابرماس: نگرش انتقادى و نظریه تکاملى، اطلاعات سیاسى – اقتصادى، شماره 74-73، ص 8
14 – گیدنز، آنتونى، مدرنیته و هویت فردى، ترجمه امیر قاسمى، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى 1373، ص 54.
15 – گنون، رنه، بحراى دنیاى متجدد، کلمه دانشجو، شماره 8 و9، ص 86.
16 – نامه فرهنگى شریف، مدرنیسم و توسعه، نامه دوم و سوم، تابستان و زمستان 73، ص 6.
17 – احمد، اکبر، دیوشرور: رسانه ها در مقام آموزگار عصر ما، ترجمه سیما ذوالغقارى، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 111
18 – تسون، فرناندو، اعاده حیثیت از دمکراسى: چالش عصر ما بعد مدرن، ترجمه علیرضا حسین پور، دانش سیاسى، پیش شماره سوم، بهمن و اسفند 1372.
19 – روجر، ریشه هاى شورش پست مدرن در چیاپاس، مجله آدینه، شماره 104، ص 54.
20 – حداد عادل، غلامعلى، سکولاریسم، ویژگى مکاتب غربى، ویژه نامه 27 آذر، ص 24.
21 – نظرى، حمید رضا، نظرى بر سکولاریسم، مجله 15 خرداد، شماره 10
22 – نکاتى پیرامون سکولاریسم، مجله کیان، شماره 26، ص 16.
23 – مدخل الى ما بعد الحداثه، احمد حسان، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 202
24 – ریکور، پل، رسالت هرمنوتیک، ترجمه مراد فرهاد پور، یوسف اباذرى، فرهنگ کتاب چهام و پنجم، بهار و پاییز 1368، ص 263 تا ص 300. |