تهران شهر بی دفاع

در اولین روز های اسفند ماه بود که خبر شیوع ویروس کرونا در ایران مطرح شد ، ویروسی که از اوایل سال 2020 صحبتش بود و همه دنیا در انتظار آن بودند .

من از خانه های ایرانیان شروع میکنم با انباری های شلوغ و اتاقهایی که پر شده است از وسایل گونا گون، زندگی ما ایرانیان بشدت انباشته از وسایلی است که گاه هرگز به سراغشان نمی رویم ولی در جایی از زندگی و اطرافمان حضور دارند و هر کدام قسمتی از فضای فیزیکی ما را اشغال نموده این بدان معنا است که نظافت هر کدام ازآنها زمان بر است در صورتی که زندگی و دکوراسیون دیگر ملل مانند ما نیست و ساده زندگی میکنند اگر وسیله ای را نیاز دارند برای استفاده تهیه میکنند و نه بیشتر !

ما بشدت قانون گریز هستیم و به دلایلی که جای بحث آن در این مجال نیست با هر قانونی که در کشور جاری می شود مشکل سلیقه ای داریم و ترس من از آن است که هر گز امکان این مهیا نشود که شهر یا منطقه ا ی از کشور ایران بخصوص شهر تهران را بتوان برای مبارزه  و کنترل ویروس کرونا قرنطینه اعلام نمود.

و علی رغم تعطیلی مدارس بدلیل نزدیک شدن ایام نوروز، ملت خود سرانه شروع به سفر نمایند و دید و بازدید های نوززی را شروع نمایند!

چند سال پیش مطلبی با عنوان شب گذشته تهران در یک زمین لرزه 7 ریستری با خاک یکسان شد را به نگارش درآورده بودم و امروز باید بگویم این زمین لرزه با 10 ریشتر شروع شده و متاسفانه تهران هیچ سپر دفاعی ندارد.

هیچ یک از بیمارستان های ما در کل کشور آمادگی  گنجایش این همه بیمار را نخواهد داشت و بدون شک کم نیستند افراد سودجویی که برای منافع خود ساده ترین لوازم مورد نیاز ملت از ماسک و دستکش گرفته تا خوراک وحتی مواد شوینده را احتکار مینمایند!

نقش کم رنگ دولت و دولتمرد ان نیز در این خصوص مزید بر علت است نه اینکه نخواهند کاری بکنند بلکه نمی توانند کاری پیش ببرند شاید اگر یک دستور مستقیم از رهبر معظم صادر شود و بسیج و سپاه و حتی ارتش دخالت کنند کمی بتوان با این ویروس برخورد نمایند.

 در همان اولین روز مطرح شدن موضوع ما سعی کردیم با ستاد بحران ارتباط برقرار کنیم و دوستان حاضر در ستاد هم افزایی سمن های شورای شهر تهران را در جریان برنامه های خود قرار دادیم اما فقط تأیید بود و دیگر هیچ!

افرادی که می توانستند کاری کنند که بطور کل کاری نمی کردند و آنها هم که نمی توانند ولی ایده و برنامه داشتند هم دستشان کوتاه بود.

 در همان تماس های اول پیشنهاد بسته شدن مساجد و مکان های مذهبی را مطرح نمودیم که بشدت مورد مخالفت قرار گرفت و به نوعی همان آغاز همکاری باعث شد دیگر صدای ما را کسی نشنود و در نطفه خفه ماند!

موضوع دیگر که باعث نگرانی ما بود افراد مستضعف و حاشیه نشینان و به نوعی کارتن خواب ها و دوره گرد ها بودند. معتادینی که شب ها در گرم خانه و روز ها در سطح خیابان بودند ، دست فروشها و کودکان کار و باید قشر ضعیف جامعه را در نظر میگرفتیم تعدادی از سازمانهای مردم نهاد مانند  هلال احمر و جامعه پیشاهنگی و انجمن قلب سفید به جمع ما پیوستند و کم نبودند انجمن های مردمی که به نوعی آتش به اختیار شروع به خدمت رسانی نمودند و در حد توانشان کار هایی را داشتند و دارند معذالک نباید نقش مهم بی فرهنگی جماعت بسیاری از مردم را فراموش نمود که به هیچ عنوان رعایت نمی کنند و به گسترش این فاجعه بشری دامن میزنند.

 البته نباید فراموش کنیم که ما آمادگی و فرهنگ لازم را هم برای این گونه موارد نداریم.

 برای نمونه صدا و سیمای ما علی رغم تلاش قابل ستایشش برای فرهنگ سازی مانده برنامه آموزشی برای فرزندان ما تولید می کند اما نمیداند که بچه های ما شب ها تا دیر وقت با خانواده مشغول لذت بردن از برنامه های تلویزیون هستند و کمتر تمایلی دارند که هشت صبح بنشینند و برنامه های تلویزیون آموزشی ببینند جالب اینکه  گزارشگر تلویزیون میرود از مردم در خصوص این برنامه ها سوال میکند که از برنامه راضی هستند یا نه آن هم از والدین بچه ها!

شهر های شمالی و تفریحی در این ایام مملو از جمعیت خواهد شد و کم نیستند افرادی که  برای بیشتر دیده شدن شروع به دادن بیانیه مینمایند !آسیب شدیدی که این افراد به بخش پزشکی و پیرا پزشکی وارد میکنند بسیار شدید خواهد بود.

نیروی انتظامی و بخش های خدماتی مانند بانک ها و یا حتی کار گران شهر داری از کمترین امکانات بهداشتی و حفاظتی برخوردار نیستند.

 همه میخواهند به نوعی کمک کنند حتی موضوع را با زمان دفاع مقدس و جنگ یکی میدانند در صورتی که ما خوب یادمان هست حتی آن زمان هم اگر حمله شیمیایی میشد فقط واحد  ش م ر کار را در دست میگرفت !

بازار شایعه داغ میشود و همه صاحب نظر !

در این میان بد نیست به موارد مهم  چون روانشناسی ، سلامتی ، ورزش و تغذیه  توجه ویژه شود .چرا که هریک از اهمیت خاصی برخوردارهستند و در چنین شرایطی که افراد در منزل هستند باید بدانها نیز توجه شود .

 شفافیت در اخبار و گزارشها هم بسیار مهم خواهد بود.

 متأسفانه باید پذیرفت که این ویروس علی رغم پیش بینی های لازم که اگر هوا گرم شود از بین میرود حالا حالا ها مهمان ما خواهد بود و با این تفسیر که ایرانیان مردمان مهمان نوازی هستند بعید میدانم  حالا حالا ها این مهمان ناخوانده تصمیم به رفتن از کشور ما را داشته باشد چرا که خود ما نیز برای رفتنش کار زیادی انجام نمی دهیم.

باید قبول کنیم که بیشترین فشار بخصوص مالی و میعشتی بر دوش ملت خواهد بود و ایام سختی  را خواهیم گذراند ، ای کاش میشد مسئولین متوجه باشند که مردم گرفتار هستند و دغدغه نان روز مره دارند.و وحشت از آینده نامعلوم بیشتر مردم را نگران میکند ای کاش مسئولین و دولتمردان خود را در این ایام بیشتر از گذشته به مردم نزدیک نمایند و با حرفهای دل گرم کننده، مرحمی به زخم های آنها باشند این کار کمترین هزینه را دارد و بیشترین منفعت را ، در هر صورت امید وار هستم با یک فرهنگ سازی مناسب اتفاق های خوب پیش رو یمان باشد و سال 1399 سالی سرشار از سلامتی و موفقیت برای فرد فرد ما باشدو در انتها  این پند از باب اول در سیرت پادشاهان  که درگلستان  حضرت سعدی  آمده  تقدیم حضورتان مینمایم:

یا حق

جعفر صابری

 سیرت پادشاهان

بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست

درویش و غنی بنده این خاک درند

و آنان که غنی ترند محتاج ترند

آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوت سر دست

خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید

که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت

دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده

وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

این تصویر مصاحبه با آقای حجت الاسلام شیخ علی فر هانی واشقانی امام جماعت مسجد امام رضا (ع) مسجد ده کده اولمپیک است که کتاب جدیدش با عنوان مسجد سفارت خانه اسلام را آماده چاپ نموده است.

لباس عید سال بعد

گوشه لحاف را کنار زدم، در روشنایی نور چراغ علاءالدین(1) مادرم داشت با تکه پارچه ای ور می رفت و کمی آن طرفتر بابام در حالی که سیگار می کشید به شعله چراغ زل زده بود. هر چند  وقت یکبار مادرم دستش را پایین می آورد و همراه دستش سرش را هم به نور  چراغ نزدیک می کرد .

بابام مثل همیشه تو فکر بود، آخه بابام هر وقت توی فکر بود پکهای عمیق به سیگار می زد و دودش را هم یواش یواش  بیرون می داد .امان از وقتی که بابام تو فکر بود، آن موقع خیلی زود جوش می آورد، ولی بیشتر برای ما جوش می آورد تا برای مادرم، وقتی ناراحت می شه همه را کتک می زد.

می دونی !  بابام آدم خوبی است، یعنی دست خودش نیست وقتی زیادفکر می کنه این جوری می شه.

بیشتر وقتهایی که بابام  عصبانی است اول مهر و شب عید است.

 من از ماه مهر و شب عید خوشم نمی آید، آخه این موقعها اخلاق  بابام عوض می شود زود داد می زند با همه دعوا دارد…

نمی دانم شاید برای این است که مجبور ما را نونوا کند… یا شاید هم چیز دیگری، هر سال اول مهر یا نزدیک عید مادرم نخ و سوزنش را از سر شب دم دستش می گذارد وقتی ما می خوابیم از پشت پرده یا زیر میز سماور یک بقچه را در می آورد و هی می دوزه، بعدش هم که کارش تمام می شود بقچه را ور می دارد می برد و جایی قایم می کند .وقتی مادرم دارد چیزی را می دوزد بابام کنارش می نشیند و سیگار می کشد و حرص می خورد .من و دادشم  و آبجیم  اگر بیدار باشیم از ترس بابام خودمان رابه خواب می زنیم.بابام مرا دوست دارد .من می دانم آنروز که از اتوبوس دو طبقه میدان توپ  خانه  پیاده شدیم و توی خیابان  باب همایون(2) راه افتادیم دم یک فروشگاه لباس فروشی  ایستاد و بعد به من  گفت: حسن خیلی دلم می خواهد از این کاپشنا برات  بخرم. من که از آن کاپشنها خوشم آمده بود گفتم:بابا برام بخرش . بعد او ن گفت: می خرم! حتما برات می خرم !ولی نخرید،در عوض چند روز بعد چیزی برای ما آورد که نه کت بود ونه کاپشن،گفت که چشمشو گرفته ،برای حمید کوچک بود تن من کرد برای من هم بزرگ بود.تازه آستیناش بلند بود. یقه اش هم پاره بود   خودشم یک خورده گشاد بود.ولی مادرم گفت: زمستان است،روی لباس هم گرمه و هم قشنگه، شاید مادرم باز داشت چیزی برای شب عید ما سر هم کرد. من چه قدر از عید بدم می آید. همه می خواهند لباس های نو بپوشند بعد بیان بیرون و پزبدهند و قمپزدرکنند.

پارسال حمید از اول تا آخر عید بیرون نیامد. می گفت: درس دارم !ولی دروغ می گفت ،من می دانم برای چی با ما برای عید دیدنی نمی آمد! برای این که آن شلوار خاکستری که  بابام می گفت خریده و مادرم کوتاهش کرده بود تا حمید بپوشد مال هاشم پسر عباس آقا بود . راستش من هم باورم نمی شد آخه بابام می گفت:از گمرک خریده ولی هاشم جلو عزیز، امیر و رضا تمام نشانی هایش را داد...

حتی انجایی را که سوخته بود . علامتها درست بود . بچه ها همه حرفهای هاشم را باور کردند، حمید بیچاره خیلی خجالت کشید. برای همین دوتایی آمدیم به خونه .

حا لا دوباره عید داره میاد ، من نمی دانم رفتن زمستان و آمدن بهار چرا باید برای ما انقدر ناراحتی بیاورد ؟ کاشکی عید نبود. اگر عید نبود همین لباسها که بابام آورده خوب بود دیگه ! البته عید هم مثل تمام روزهای خداست ،برای من و حمید فرقی ندره، اما آبجی بیچاره ام… دلم به حالش می سوزه، تمام دخترهای هم سن و سالش لباسهای قشنگ قشنگ تنشان می کنند ...

ولی عیبی ندارد . من تابستان سال دیگه بیشتر کار می کنم و برای عیدش یک لباس قشنگ می خرم . از امسال که گذشت تا سال دیگر خدا بزرگ است. 

این نوشته را در سال ۱۳۶۵ نوشتم و برای اولین بار در سال ۱۳۷۰ در روزنامه اطلاعات  در صفحه اندیشه به چاپ رسید و بعد در مجله جوانان در پاکستان و بعد در یک مجله انگلیسی زبان در هند. سه سال بعد..اما نام اصلی این اثر که من نوشته بودم چقدر از عید بدم میآید بود!                                                                                                 جعفر صابری

چراغ علاءالدین(1) چراغی برای گرم کردن خانه و …

باب همایون(2)نا م خیابانی در شهر تهران  پایتخت ایران

باب همایون(2)نا م خیابانی در شهر تهران  پایتخت ایران

کاساندان

چرا “کاساندان “پس از چاپ کتاب آتوسا برآن شدم تا برای کتابی که در دست داشتم نام جدید ی انتخاب کنم ابتدا نام اولین و مهمترین مقاله که باعث شده بود نوشتن این کتاب  را شروع کنم ،یعنی قورباغه ات را بساز برگزینم ،ولی بدیل اینکه کتابی با عنوان “قورباغه ات را قورت بده “ قبلاً به چاپ رسیده بود و همچنین بدلیل اینکه نام کتاب قبلی آتوسا به معنای قدرت و توانمندی از نام دختر کورش بزرگ و همسر داریوش اول  گرفته شده بود، این  کتاب را که حاوی مقالاتی با محتوای توانمندی و تقویت روح و جسم و جان می باشد را “کاساندان” یعنی  مادر آتوسا  همسر کورش بزرگ که  بر 28 کشور آسیایی در کنار همسرش حکمفرمایی می کرد بنهم ،تا شاید از این راه  به ارزش و جایگاه  بانوی ایرانی اشاره شده باشد و نامشان این گونه جاودانتر گردد و در نهایت به مقام زن ایرانی در حال حاضر اشاره شود  که تا چه اندازه بعنوان همسر و مادر می تواند در تربیت و توان مرد و خانواده کوشا باشد.

گفتنی است مورخ یونانی (گزنفون) از این بانو به نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است.

اگر منصف باشیم چنانچه به ارزش و مقام  دوشیزگان و بانوان توجه لازم شود نسلی سالم و سربلند خواهیم داشت و اگر بانویی دارای تحصیلات و کمالات گردد فرزندانی شایسته پرورش خواهد داد.

 پایان این مجموعه را که همزمان شد با  هفتم  آبان ماه 1398روز  گرامیداشت کورش کبیر ، تقدیم می کنم به تمام بانوان سرزمینم .

ارادتمند

 جعفر صابری

کتاب آتوسا نوشته دکتر جعفر صابری

حرف اول…

 این کتاب مجموعه ی چند مقاله است که خواند نش را به شما عزیزان پیشنهاد  میکنم و بهترین  نامی که برایش انتخاب کردم نام آتوسا  به معنای  قدرت و توانمندي است که نام   دختر کورش وزن داريوش اول  نیز  بوده است.

شما با خرید این کتاب اولاً به توسعه کار و کار آفرینی کمک می کنید ،دوماً در مسابقه  ما شرکت کرده در صورت برنده شدن جایزه نقدی از ما   هدیه میگیرید .

(در ضمن شما می توانید این کتاب را حتی خریداری نکنید و به سادگی دانلود و پرینت کنید  و به  دوستانتان هدیه کنید . اما حتماً به آنهایی  که دوستشان دارید بگویید این  کتاب را بخوانند)

  ارادتمند شما

 جعفر صابری

کتاب ورد خانم ها ممنو ع نوشته دکتر جعفر صابری :

سر شناسه: صابری جعفر ، 1346

عنوان و نام پدید آورنده : ورود خانم ها  ممنوع/ گردا ورنده و نویسنده جعفر صابری

مشخصات نشر: تهران ، آشتی، 1390

مشخصات  ظاهری: 64 ص : مصور (رنگی) 21+21 س م.

شابک: 978-964-5534-05-7

قیمت :15000 ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : زنان – کلمات قصار

موضوع : روابط زنان و مردان – کلمات قصار

موضوع: زنان – روانشناسی

رده بندی کنگره:

PN6084/

ز9ص2 1390

رده بندی دیویی: 882/808

شماره کتاب شناسی ملی: 3143232

جعفر صابری دیدار با استاد علی اکبر کهربایی عکاس هنرمندان

دفتر آقای دکتر جعفر صابری

دفتر خیریه قلب سفید -بازدید از این مرکز که در خصوص کار کودکان کار تلاش میکند و آموزش ایشان را انجام می دهد .صبح روز چهر شنبه 14 اسفند 1398

اعطاء کتاب کاساندان به مهندس احمد کجوری مدیر عامل شرکت مدیران ملل

دریافت کتاب  دیوان حافظ از طرف شرکت مدیران ملل در 14 اسفند ماه 1398

جعفر صابری /اعطاء گواهی نامه استاندارد خدمات آموزشی و پرورشی استاندارد به مدرسه شهید مهدی زاده منطقه پنج آموزش پرورش شهر تهران

عکس ها از جناب سخا سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸

هفت خط

در فر هنگ واژه های ما ایرانیان داستان ها و مثالهای زیادی هستند که هر کدام نشان از درسهای زندگی دارند. یکی از این واژه ها هفت خط است که  به طور خلاصه میشود گفت آخر یک موضوع یا رابطه و یا کار و … است!

وقتی صحبت از این میشود که طرف هفت خطه  یعنی آخر و پایان آن موضوع است و این ریشه در داستان جام شرابی دارد که بر رویش هفت خط وجود دارد  با نامهایی چون بغداد و اشک و جور!

ادیب‌الممالک فراهانی نام این خطوط را در شعری آورده‌است

هفت خط داشت جام جمشیدی

هریکی در صفا چو آیینه

جور و بغداد و         

 بصره و ازرق

اشک و کاسه‌گر و فُرودینه

این که یکی از مرز هفت خط می گذرد و جور کش میشود هم خو دمعنایی عمیق دارد شاید طعنه بر این باشد که درد و رنج های بسیاری را تحمل میکند و از خود گذشتگی فراوانی نشان میدهد . معذالک گذشتن از هفت خط یا هفت خان ما را به یاد هفت سین نیز می اندازد بطور کلی هفت در فرهنگ ما جای خودش را دارد .

گاهی وقت ها ما در زندگیمان هفت خط را پر میکنیم و جام  می را سر میکشیم و بعد هم جام را با بد مستی بر زمین میکوبیم که این یعنی دیگر جور نمی کشم و همه چیز به پایان رسید !

راستش این روز ها خیلی زود صبر و تحمل افراد در زندگی های مشترک و یا حتی فرزندان نسبت به والدین به پایان میرسد و از خط هفتم میگذرد .

بیشتر رفاقت ها و روابط هم به همین شکل پایان می یابد و گاهی چنان روابط سرد میشود که بواقع دیگر نمی شود کاری برای طرفین انجام داد .

زندگی مشترک سرشار از لحظات تلخ و شیرین است و این که چگونه بر این لحظات فائق آئیم و درد ها را در مان باشیم بیشترش بر میگردد به آموزشهای کودکی مان و تربیت والدین و جامعه اما میدانیم که در طول این سالها بخصوص با پررنگ شدن نقش رسانه های گونا گون از تلویزیون و سینما گرفته تا این آخری ها شبکه های اجتماعی بطور کلی واژه تربیت و اخلاق از هر زمانی کمرنگ تر شده است.

فر اموش نکنیم که اگر امروز بر خشم و ناراحتی و دلخوری هایمان غلبه ننمائیم در آینده نتیجه بدتری را باید بر خود تحمل نمائیم.

ای کاش می آموختیم که در خشم و ناراحتی ها یمان ابتدا کلاممان را کنترل کنیم که این شمشیر  اگر برهنه شد و زخمی بر حریف زد حالا حالا ها درمانش ممکن نیست و بعد بدانیم که جام را نشکنیم شاید شبها و روز های زیایی بیاید که باز

با همین یار بنشینیم و از گذشت ایام بگوئیم و جام را پر و خالی کنیم!و در پایان ای کاش می دانستیم که:

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد

این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند

مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکه عشق که پیکار حیات است

مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت

سرمد، سر پیمانه نبود این همه غوغا

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

 یا حق

جعفر صابری