مري    

     meri

این فیلم در تابستان ۱۳۸۷ ساخته شد و لی متاسفانه بدلیل  تهاجم و تخریب  دفتر موسسه آشتی در زمستان  همان سال  اصل  فیلم نابود شد و تنها طرح های اولیه از آن موجود است  .فیلم نامه مری در واقع تکمیل کننده سه فیلم دیگر به نام های تاکسی  و خدا بس می باشد که هر سه محور اصلیش در خصوص نقش زنان و رنج های آنها می باشد.تقدیم به همه ی شیر زنان ایران !

جعفر صابری

1-             روز- فرودگاه تركيه، داخلي = صداي نفس زدن

2-             نمايي از خيابان – داخل ماشين – نمايي از شهر استامبول- حركت ماشين به طرف رستوران

3-روز ، داخل رستوران تركيه :

كتايون: نمي خواستم مزاحم شما بشم

عمه كتايون : (در حالي كه با بچه بازي ميكند  )  ولي شدي . مهم نيست . بيا اين پول، حل ميشه . من  خيلي ديرم شده تو هم زود برو پايين (سرد وبي احساس)خارج ميشود

عمه کتایون :غصه نخور هميشه اولش سخته . يادت باشه تو هدف بزرگي داري

سلامتي محمد وتحصيل و يه زندگي ساده وخوب

عمه كتايون:توخوبي

كتايون:حركت سر

عمه كتايون:خيلي ناراحتي كشيدي

كتايون:حركت سر

عمه كتايون: خدا كنه اين پسر چي بود؟

آره حبيب رفتارش مثل مرداي ايراني نباشه لاعقل عوض شده باشد چه ميدونم خدا كنه تو را خوشبخت كنه .

-من كه شانس نياوردم .بيچاره خواهرت تو سوئد   با اون شوهر كچلش چي ميكشه.

-محمد عزيزيم چطوره

-اون مجله ش.كه توش كار ميكردي اسمش چی بود؟

كتايون:همسر،هفته نامه همسر

-آه همسر..هفته نامه همسر، داري  يكي دو شما ره ميخوام ايراني بخونم اين مجله ها اين مجله هاش سكسي!(با خنده)

روبه محمد :خواهرت اينجا كار ميكرد

-اينجا  اروپاست چرا روسريت در نمي آوري

– هيچ ناراحت نباشيد . همه چيز با پول درست ميشه

عمه كتايون:سرم خيلي درد ميكنه(يه قرص بخورم)

شما چيزي ميخوريد؟

كتايون:نه من كه گرسنه نيستم،توچيزي ميخوري

عمه كتايون: خودم چيزي سفارش ميدهم (صدا كردن گارسونو سفارش غذا)

نگاه كتايون به عمه

عمه كتايون: من بايد برم خيلي ديرم شده ، براتون غذا سفارش دادم ،پولش هم حساب ميكنم.-يه مقدار پول هم براتون آورده ام-مراقب باش –اينجا تركيه است-وقتي به حبيب رسيدي به من زنگ بزن

روبه محمد: مراقب خواهرت باش

 خروج عمه –نمايي از رستوران –نمايي از كتايون

3-نماي از فرودگاه ، هواپما ي مي نشيند – روز – فرودگاه تركيه . صداي نفس زدن.

4- روز هواپيما  در حال نشستن – فرودگاه بخارس- كتايون كنار در منتظر ماشين ، با محمد، سوار ماشين ميشوند

5-روز-خيابان-  كتايون در حال جستجو به همراه عكس حبيب نمايي از شلوغي شهر و سردرگمي كتايون-ورود به پارك واحراي موسيقي در پارك

روز-فواره – كتايون روي نيمكت نشسته – نمايي از ساختمان –پياده رو-كتايوندرحال جستجو-خستگي كتايون ونشستن دركنار خيابان

6-روز خيابان پياده رو-صداي نفس  زدن كتايون در حال پرس وجو.

7-شب – محمد در حال ديدن فيلم.(نگراني محمد)

8- شب همان روز –كتايون- خيابان- كوچه ونفس هايش.

9-شب  داخلي- كتايون وارد اتاق ميشود .بچه كناري بخ كرده پاهايش  را گرفته به حالت ترس. (صحبت در مورد فيلمي كه محمد ديده بود)

كتايون:بميرم برات چيزي هم نخوردي .چرا گريه كردي.

بچه : با ناراحتي كتايون را كتك ميزند(يعني   تو  كجا    بودي  وچرا مرا تنها گذاشتي)وكتايون اورا بغل ميگيرد .و آرامش ميكند.همه چيز آرام ميشود لبخند وشادي

صداي در مردي   –  پشت در وارد ميشود رمان است. دستش بروي آلتش است                                 

و  با كتايون شروع به حرف   زدن ميكند،كتايون روسري خود  را سر ميكند ومانتوش را ميپوشد.ترسيده ،بازبان به اومي فهماندكه بايد از اتاقش بيرون برود

مرد خارج ميشود با دلخوري.

كتايون وبچه ترسيده اند- همديگر را بغل ميكنند كتايون در را قفل ميكندوكنار هم  خوابند.

10- كتايون- روز خيابان-در جستجو-پياده رو- ساختمان ها

11-  روز-كتايون ومحمد -ورود به پارك-محمد در حال بازي- نماي نزديك از كتايون افسرده ونگران- خروج از پارك-نمايي در حال عبور

12- روز –كتايون كنار خيابان- در حال گريه كردن (غمگين ومضطرب)–خارجي- روز –وارد اداره پلسي -.خيابان – سفارت

   13-شب داخل- مسافرخانه – كتايون با بچه در حال خوابيدن است،حرف ميزند ،تا آرام شود.صداي  كتايون  مرد  رمان ايستاده  لباس به تن ندارد.كتايون ساكش را سري جمع ميكند بچه را بيدار ميكندو از پنجره فرار ميكنند. صداي در قطع   نمي شود .

ترس و دلهوره –نفس زدنهاي پي در پي

 14-شب –كوچه- خارجي

كتايون  در خيابان وكوچه به همراه  محمد و ساك- در حال فرار-چند جوان مست هستند.كنار خيابان كتايون –آرام از كنار آنها ميرود. يكي از آنها بلند ميشود ،ناگهان دست كتايون را ميگيرد ..كتايون جيق ميكشيد.محمد فرار ميكند .كتايون دوره ميشود. محمد به طرف كوچه ديگري ميرود  وشخصي در كنار كاميون ايستاده ،بچه دست او را ميگيرد وميكشد.

به علامت كمك مرد حركت  ميكند با بچه  به كوچه ميرسند. به طرف    جوانها حمله ميكند آنها پراكنده ميشوند يكي را ميزند زمين  دختر(كتايون )را بلند ميكند لباسش پاره شده

ناگهان برق جاقوو در بازوي مرد فرو ميرود .مرد فرياد ميزند.

«يا ابوالفضل»

15-شب –درمانگاه- داخل.

مرد پانسمان ميشود ، كتايون سرش پائين است و دختر بچه به مرد نگاه مي كند ،

 مرد : پس شما هم ايراني هستيد.قسمت.

كتايون : آقا ترو خدا ببخشيد شما به خاطر من چاقوخورديد.

مرد: فداي سرت اينا رمانيائي نبودن ، كولي بودن ،تقصير من شد بايد  حواصم را جمع ميكرد م. شكر خدا خبري نيست. چاقوش كوچيك بود.ما هم جون سختيم .    

كتايون: بازم ببخشيد.

مرد :بريم.

16-شب –خيابان-درب درمانگاه

مرد : چيزي خوردين يا نه؟

كتايون: گوشنه  نيستم.

مرد : شما شايد اما اين بچه چه   گناهي   كرده ،  بريم  يه جاي خوب من سراغ دارم ،دنج وبا صفا

17- شب – داخل رستوران .

مرد : ده يه چيزي بخوريد ، من بخاطر شما چاقو خوردم  شما هم بخاطر من غذاتون بخوريد

  كتايون و بچه مشغول ميشوند با خنده ، مرد هم مي خندد….

 كتايون:راستي  يه مقدار پول وگذرنامه هامون توي مسافرخانه جا مانده

مرد:غصه نخور ميرم ميگيرمشون

18-شب- نمايي از خيابان – حركت ماشين به طرف خانه مرد

19- شب –داخل اتاق- مرد،كتايون- بچه

مرد : ببخشيد كه اينجا زياد تميز نيست، خونه مجردي هست ، ديگه بهتر از اين نيست.

كتايون ، خيلي هم  خوبه از سر ما هم زياده

مرد : نه اين  حرف  رو نزن ، هيچي  از سر شما  بالاتر نيست. زني كه براي شرفش با جونش بازي ميكنه  خيلي با شرفه خيلي ارزش داره

كتايون   : ممنونم  شما به آدم دل  داري ميدين

مرد: نه من از شما  ممنونم خيلي وقت بود كه زن ايراني را نديده بودم كه با ناموس باشه خيلي ها تنها راه را خود فروشي  ميدونن. استراحت كنيد من داخل ماشينم خيلي كار دارم ، در را هم از تو ببنديد من صبح زنگ  ميزنم   (تلفن را نشان  ميدهد)

 بعد در را باز  كنيد

 ، من رفتم،

 ميرود ودر بسته ميشود.

كتايون-نماي داخلي خانه –نامرتب بودن آن وتميز كردن خانه توسط وي

صبح – داخلي – همان اتاق

در را كتايون باز ميكند. مرد  با   دست پر بچه ميآيد جلو دستش  را دراز ميكند.مرد دست مي دهد . واو را بغل مي كند . نان – مربا و صبحانه چاي دم شده مينشينند. و مي خورند .

كتايون : شما ديشب داخل كاميون  خوابيديد.

مرد :آره

كتايون:خيلي ببخشيد اذيت شدين.

مرد : من حدود 15 سال داخل كاميون ميخوابم.

كتايون: بازم ببخشيد.

مرد با با بسه ديگه چقدر ببخشيد ول كن ب با ما كه كاري نكرديم بعد عمري يه هموطن   كارش گير كرده ما خدمتي كرديم

محمد:بله

مرد:  بگو ببينم جريان چي بوده؟

كتايون : من كه اسمم كتايون اين هم برادرم  محمد.

 بعد از اينكه پدرم هم  فوت كرد فاميل دستي بالا زدن وبه قول خود شون مرا سرو سامان دادن ،

 عكس يه جوان ايراني به نام حبيب را به من   نشون دادن خانواده  حبيب هم آمد منزل ما خواستگاري عموو دائيم براي من تصميم گرفتن و من را با اين عكس كنارسفره عقد گذاشتن.

 صیقه  خوانده  شد ومن زن اين عكس شدم

بعد شم پول به هم  دادن و من  راهي كردن .

 تو تركيه  كيفم را زدن زنگ زدم عمم از آلمان آمد باز پول بهم داد كه بيام رماني.

آنقدر كه بليط بخرم و بتونم بيام. بعد هم ر فت ،بیچاره کار داشت

آمدم رماني رفتم در خونش صاحب خونه اولش گفت : رفته جاي   ديگه رفتم آنجا نبود. گفتن رفته خارج از رماني – رفتم اداره  پليس – سفارت گفتتند : از رماني رفته 

صاحب مسافر خانه  مرد  مزاحمي بود . چند بار مزاحمم شد من خسته شدم  ديشب  دوباره آمد دم در ديدم ترسيدم از آنجا با محمد از پنجره فرار كرديم آمديم تو كوچه و ديگر خودتون در جريان هستيد

 محمد: صحبت در مورد فرار كردن

مرد : اينجا خوشبختانه پر از ايرانيه باغيرت

محمد: صحبت در مورد امام حسين (نشانه غيرت وي)

مرد روبه محمد: افرين به غيرتت

مرد: با اين همه تفاسير  اينجا پراز ايراني  با غيرت مشتي ، مرد با صفا با مردم لوتي

 اشكاتو پاك كن ، آقا حبيب هم اگه زير سنگ باشه  پيداش ميكنم  ولي قبلش يه كار كوچكي با اين   مسافرخانه چي نامرد دارم  كه بايد بدهيش را بدم. تا گذر نامه ء  شما را بگيرم

 ( موبايل را بر ميداردو شماره  ميگيرد)

الو علي جان سلام كجائي ماشين را بيار بريم يكي دوجا دمت گرم. منتظر هستم.

مرد-از فكر بيايد بيرون محمد دوست داري با هم بازي كنيم

(بعد با محمد شروع  به بازي  كردن –

راستي قبل از رفتن

 مرد روبه كتايون ومحمد:راستي قبل از رفتن بايد بگم كه اينجا يك مقدار تغيير كرده – ديگه هر جاكه زن ايراني باشه جمالش عشق است

 كتايون:نه بابا كاري نكردم

 

زنگ   موبايل ميخورد   مرد (جانم) آمديم وروبه كتايون و محمد بريم.

 از در خارج ميشوند.

20- روز خيابان –مرد كنار ماشين .

 عماد وارد ( ماشين ميشود – در را ميبندد-) سوار ميشوند .

 علي به عماد(مرد) كجا بريم

عماد : بريم دوتا كوچه پايين تر دم اين مسافرخانه كار دارم. همين  يارو مجاري.

ماشين راه مي افتد….

علي :   دستت چي شده ؟

عماد: مزاحم اين خواهرمون شده بودند

علي: باز فردين بازيت گل كرد

عماد :نميتونستم تنهاشون بذارم

21- روز – در آپارتمان زده ميشود . داخلي

مرد صاحب مسافرخانه در را باز ميكند  عماد با سر تو صورت وي ميرود و مرد ولو ميشود عماد يقش را ميگيرد و بلندمي كند به ديوار مي چسباند و كشان كشان كناري وبه رمانيائياني ميگويد :

 گذر نامه آن دونفر را بده تا به پليس  زنگ نزدم .

مرد: با ترس گذر نامه ها را ميدهد . عماد مشت ديگري به اوميزند و او پرت ميشود

عماد –داخل اتاق – پول را هم بر ميدارد –در حال رفتن مشتي ديگر به مرد ميزند –مرد مسافرخانه چي فحش ميدهد.

22-روز –خيابان – داخل ماشين.

عماد سوار ميشود: گذرنامه ها را به كتايون  ميدهد

بیا خواهرم این گذرنامه هاو وسائلتون

عماد : بريم حل شد  بدهيشو دادم . بي حساب شديم .

 علي : كجا بريم ؟

عماد:برو بريم تا بهت بگم.

23- روز خيابان هاي –رماني –بخاري داخل ماشين.

24-روز داخل بازار  دوربين در حال حركت –مغازه وورود كتايون و محمد به مغازه –در حال جستجو

كتايون: ميخوام ببينم اينجاكه مغازه ايراني هاست  و شما هم ايراني هستيد اين بابا رو ميشناسيد

صاحب مغازه (مكثي ميكند) بله

روبه مشتري ها :صاحب اين عكس را ميشناسيد ؟

مشتري هاوصاحب مغازه : آقا حبیب از اين جا رفته-خيلي وقته كه نديديمش

مشتري ها : (با مكث) فكر ميكنم- آره ميشناسيم

كتايون:مرسي- خداحافظ

صاحب مغازه: مثل اينكه كلاي اين بابا رو هم برداشته

24 –روز – داخل رستوران ايرانيان

عماد در گوش صاحب رستوران چيزي ميگويد.

صاحب رستوران :يه كار خير گل ريزون داريم هركس به همتش   يا علي….

ايرانيان داخل رستوران با لبخند به او مبالغي را مي دهند.

و بعضي ها ميرندند. عماد در حال خوردن بستني است.

كتايون ومحمد در حال رفتن به خانه –نمايي از ساختمان(سكانس تكميلي)

شب – داخلي آپارتمان عماد.

عماد: من دارم ميرم مسافرت . بار بايد ببرم!

كتايون : ما خيلي شما را اذيت كرديم نه.

عماد : نه.

 كتايون من خواهرم سوئد  اگر برم سوئد شايد بتونم اقامت بگيرم و بمونم.

عماد :!ديگه نگران چي هستيد.

كتايون : هنوز خبري از حبيب پيدا نكردم.

عماد: بي خبر هم نيستم !

كتايون: يعني شما ازش خبر ي داريد؟

عماد: آره ولي همچين خبر خوشي نيست.

كتايون : باشه بلاخره از بلا تكليفي كه بهتره

عماد:يكي از دوستانش به نام اكبر تو كار چنچ دلار ،باهاش قرار ميزاره كه بره ايتاليا ، آنجا حبيب از اون جدا ميشه وميره دنبال مواد با پليس در گير ميشه و با تير ميزننش . اكبر كه ميفهمه چون خودشم  سابقه دار بوده آشنائي نميده واونو ول ميكنه مياد.

كتايون:پس حالا من بايد برم ايتاليا دنبال حبيب بگردم؟كجاي ايتاليا.

عماد : چقدر درس خوندي؟

كتايون:من ليسانس مامائي هستم

عماد : پس بهتر بدونيد كه بايد دنبال يه كاري باشيد نه حبيب.

كتايون :براي چي؟

عماد : واسه اينكه اقا حبيب شما متاسفانه توهمون در گيري ميميره.

آدم  درستي نبوده خانوادش هم بدون اجازه اون وخواستنش براش زن ميگيرن .اون راضي نبوده ميگفته زن درد سره!

كتايون: شما اينارو از كجا مي دونيد ؟

عماد :رماني كشور كوچكي ، وايرانيا   همديگرو خوب ميشناسند!

سئوال من اينه  آخه شما چطور قبول كردي همچين نديده نشناخته زن اين بابا بشيد.

كتايون : چاره اي نداشتم ، فشار خانواده ، واز طرفي نجات از آن همه

 نگا هاي تحقير آميز  شما نميدونيد يتيمي   وبي كسي براي يه دختر چي!

عماد:واسه همين وقتي گفتن بيا زن اين بابا تو فرنگ شوتو ذوق كردي و قبول كردي .

كتايون اگر به من ميگفتن بايد زن هر ادم ديگه  هم بشي چار هء ديگه نداشتم.

  گفتم : ميخوام كار كنم ، خودم محمد روبزرگ ميكنم براي درمان بيارمش خارج ، اما قبول نكردن

يه چيزاي  توايران سنت شده كه آدم تو هيچ جا ي دنيا سراغ نداره

فكر ميكنند چادر حياست،

 فكر ميكنند دختر تو خونه بمونه گناست

.چي بگم بدبختي ما يكي و دوتا نيست ،

 من تازه خوشبخترينم

 خيلي  از دختربايد برن تن به خود فروشي بدهند.

شما ببينيد توي دبي وجاهاي ديگه چه خبر

عماد: اين يه مقدار پوله ، مال شماست

 هديه بچه هاي ايرانياي هموطنت.لطف كردن

 كتايون:   ما گدا نيستم،

 ما تهرون خونه داشتيم .

و پدر م  حقوق بازنشستگي ميگرفت .

 كاشكي قبول ميكرن ما هم مي مونديم

عماد : حالا هم دير نشده برگرديد. ايران

كتايون : نه آقاي عماد ، نه . ديگه بعد از اين بد بختي ها ، نه نمي خوام برگردم.

عماد : من فردا با صاحب كارم صحبت ميكنم شايد بتونم  بارم را عوض كنم خودم ببر تون سوئد تا لب مرز  هم كه بريد باز خوبه ، آنجا همه چيز درست ميشه . غصه نخوريد   ، خدا بزرگه….

26- صبح  – عماد – گاراژ-نمايي داخل از گاراژ

عماد – با صاحب كارش  حرف ميزند.

27- صبح – روز – خارجي.

عماد كمك ميكند  بچه سوار تريلي شود.كتايون هم سوار  ميشود.عماد هم سوار ميشود وتريلي روشن ميشود و هر دوحركت ميكنند .دوربين پلاك آويزان

روز- داخل تريلي.

صداي موسيقي قديمي ايران، پلاك

عماد: جاتون كه ناراحت نيست.

كتايون: نه خيلي هم خوبه.

عماد: (رو به محمد)توچطوري…..با لبخند)

ماشين درحال حركت –نمايي از داخل ماشين-جاده

محمد:خسته نباشيد

عماد :شماهم خسته نباشيد

كتايون : ميشه نوار عوض كنم.

عماد: چيزي داري ، بزار.

 كتايون در داخل جيب ساكش سي دي رااز  در مياورد

(لباس عروسي كتايون)

عماد: لباس عروسيت بود

كتايون:مثلا

و سي دي راداخل دستگاه ميگذارد،

 نوار سياوش قميشي ( غريبي مثل خودمي)

سكانس تكنيلي-نمايي از حركت تريلي در جاده-نماي داخل تريلي – غريبي محمد وكتايون در شهر ها –مناظر –پارك –خيابان-آدمها-

28-     روز- جاده – نوار- تريلي.

29-     روز – جاده –نوار- تريلي- ايستاده

 30-روز- كنار جاده-نوار – تريلي ايستاده

 

روز- عماد-كنار درياچه

عماد:اينم بهشت

محمد: ورود به درياچه-(روبه عماد)خسته نباشي

كتايون –نشسته در كنار درياچه 

 كتايون: شما ازدواج كرديد ؟

عماد:20 سال پيش.

كتايون :همسرتون كجاست؟

عماد:جنگ شد من شاگرد يه راننده  تريلي توجبهه بودم

 تازه دخترم شش ماهش بودكه براش عروسك خريدم رفتم مرخصي

 وقتي رسيدم موشك خورده بود تو خونم زن ودخترم هر دو مرده بودن ،

 با كسي جنگي نداشتم دينم روداده بودم

چهلم زن وبچم شده بود كه جنگ تموم  من هم زدم بيرون!

كتايون : دوستش  داشتي

عماد :كيو

كتايون: همسرتون

 عماد :ها (به لحجه آباداني )

كتايون: ولي بايد زندگي كني. 20 سال كم نيست ديگه بسه تنهايي

عماد : تو اين بابا حبيب رو نديدي ، اما زنش شدي .

واسه خاطرش از ايران تا اينجا آمدي ، دنبالش گشتي ،

 حتي گفتي برم ايتاليا پي ش

 اون وقت به من  ميگي با اين همه خاطره زنم ولش  كنم

بعد ليوان كوكا را بر ميداره روبا خنده ميگويد ( كمي بغض در گلو دارد )

كتايون : ولي بايد يه فكري به حال خودت بكني.

عماد : ها چي؟ فكر كردي رفتي تو خونم . لباسم شستي ،اتو كردي ،ظرفا رو شستي هوائي ميشم ميرم دنبال زن گرفتن .نه پس خودت هم بايد بري شوهر كني .اون عكس هم از توكيفت در بيار براي تو شوهر نميشه

كتايون:  شايد حق باشما باشه ولي اگر من بخوام فكركنم اول بايد يه فكري براي محمد بكنم بعد براي خودم

عماد :  به اين ميگن يه زن مرد

روز جاده ، نوار – حركت تريلي.

(نماهاي تميلي از داخل –خارج – آئينه وپلاك)

30-     شب ، تريلي ايستاده ، فارسي

عماد وكتايون ايستاده اند.

عماد : اينجا ديگه آخرش بايد از هم خداحافظي كنيم بريد به سلامت

كتايون : بابت همه چيز ممنون كاشكي ميشد يه جور ديگه تموم ميشد.

عماد:كاشكي اما اينجوري خيلي قشنگه

در نگاه هر دو عشق وعلاقه براي با هم بودن موج ميزند. كتايون از دست عماد ساك را ميگيرد . حس عاشقانه است . چند قدم فاصله ميگيرن . بچه باز ميگريد وعماد دلا ميشود و بچه او را مي بوسد.

شناسايي

پايان

بخارس 2008