گران سنگ

در میان این همه سنگ در دنیا آنکه گوهر میشود دو خصلت دارد،اول آنکه شفاف است و کینه نمیگیرد دوم آنکه تراشی زندگی را تاب می آورد !

چه جالب است !

ناز را میکشیم،آه را میکشیم ، انتظار را میکشیم ، فریاد را میکشیم ،درد را میکشیم ،ولی بعد از اینهمه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم!از آنچه آزارمان می دهد…

دیروز قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد!اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد !این ما هستیم که نباید با او بیفتیم !

امروز فیلمی که ده آذر ماه 1377 در دفتر پیچ شمرون گرفته بودم را دیدم و جالب اینکه هجده سال بعدش دوباره ده آذر 1395 در خانه این فیلم را دیدم و فیلمی را هم از خودم گرفتم و امروز در ده آذر ماه 1401 باز فرصتی شد تا این فیلمها را ببینم و این بار نیز مطلب هم در قالب فیلم و هم در قالب مطلب به یادگار بگذاریم و این بدان معناست که عرض کرده اتفاقات خواهد افتاد چه ما بخواهیم و چه نخواهیم اما این ما هستیم که باید تلاش نماییم که نیفتیم و ار هم دست بر قضا افتادیم برخیزیم و باز بر خداوند توکل کنیم و دوباره راه مان را ادامه دهیم راهی که به دان ایمان داریم .لذت بخش ترین لحظه زندگی انسان وقتی است که ایمان داشته باشد بهترین تصمیمات را در طول زندگیش گرفته و خوب زندگی نموده مانند یک انسان کامل و نزد وجدانش شاد باشد که البته بسیار مشکل است اما همین اندازه همه که نیمی از تصمیمات زندگی تان را درست گرفته باشیم و نزد خود و خدایمان روسفید باشیم هم نعمتی است .

آرزو میکنم بتوانید این حس خوب را در وجودتان تجربه نمایید.

برای اینکه بتوانیم زندگی و روز های خوبی زین پس در مقابلمان داشته باشیم بران هستیم تا کارگاهی را با حضور شما دوستان و همراهان برقرار نماییم کارگاه آشتی در غروب یک روز از هر هفته میتواند شنبه یا سه شنبه ها باشد با ما تماس بگیرید و نام تان را بفرمایید تا در لیست حضار ثبت گردد.

ارادتمند

09121199415

جعفر صابری

 

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه دهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 20:20 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دعا نویسی و یا…

داستان هست که زنی از همسرش راضی نبود و چون به اجبارخانواده با او ازدواج کرده بوده نزد دعا نویسی می رود تا بایش دعای نوشته و کاری نماید که همسرش که اطفاقاً هم مرد پول داری بوده از او دل بریده طلاقش دهد !دعانویس همان دعاهایی را نوشته و به زن می فروخت که بلکه چاره ساز شود یک روز دیگر زن کلافه میشود و به مرد دعا نویس می گوید مرد حسابی این دعا ها که بیشتر عشق و محبت همسرم را نسبت به من زیاد میکند و اگر این بار دعایت کارساز نباشد دیگر هرگز به تو حتی یک ریال هم نمی دهم !

دعا نویس که تهدید را جدید دیده بود به زن قول میدهد این بار اگر پول خوبی بدهد چنان دعای مینویسد که همسرش بلافاصله او را طلاق خواهد داد اما انجام این کار شرطی دارد و آن این است که وقتی دعا را در شب چهارم ماه قمری مورد نظر در قبر کودک نوزادی که چهل روز است مورده دارد خاک می کند به گرگ فکر نکند و حتی در ذهنش هم نام و یاد گرگ نیاید!چرا که کل دعا باطل خواهد شد و دوباره باید از اول این دعا را بنویسند و همان مسیر ها را طی نمایند.

و بیچاره زن تا امروز که من میدانم صاحب دها نوه و حتی نتیجه شده هر وقت میرود دعا را چال کند به یاد گرگ می افتد و دوباره از اول …

شرح این داستان این است که گاهی نمیشد که نمیشود و تلاش بی فایده است ! عشق و یا نفرت دوست داشتن یا نداشتن باشد سر جای خودش اما واقعیت در بیان این موضوع حذف مطرح نمودن این مطلب است که اگر افراد بدانند در هر زمان که میخواهند خلافی را مرتکب شوند امکان دیده خواهند شد و نه تنها آبرویشان می رود بلکه به شدت با آنها برخورد قانونی خواهد شد هرگز ریسک این خطا را نمی پذیرند! این شرایط که متخلفین در جامعه بخصوص جامعه اسلامی بدانند که هر یک از افراد می توانند به عنوان یک مطالبه گر نظاره کننده هرگونه خلاف نباشند و با اطلاع رسانی به مسئولان دلسوز و وظیفه شناس که موظف شده اند با این گونه خلافها برخورد نمایند .

سامانه ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور برای این کار تهیه شده و هر ایرانی میتواند یک مطالبه گر باشد ،بد نیست بدانیم فقط موضوع حجاب مورد نظر بحث امر به معروف نیست میتواند موارد گوناگون را در بر بگیرد از مکانهای عمومی تا فروشگاه ها ادارات دولتی و یا دارو خانه ها هر جایی که وظیفه خدمت رسانی به مردم را دارند و کار شکنی می نمایند این حق ملت شریف ایران است که بتوانند از حقوق مطالبه گری خود بهره مند شوند و سایت زیر این وظیفه را به نحو احسن انجام میدهد لااقل برای چند مورد که من پیگری نمودم نتیجه بخش بوده نکته مهم دیگر این است که حقوق فرد مطالبه گر رایت میشود و نامی از وی در جایی ثبت نمی شود .

به امید داشتن کشوری که حق به حقدار برسد .

یا حق

جعفر صابری

https://khedmat.setadabm.ir/

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ چهارشنبه نهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:46 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ابزارک تصویر

[ چهارشنبه نهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:44 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوعات مرتبط: تصویر

[ دوشنبه هفتم آذر ۱۴۰۱ ] [ 22:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جلسه شورایاری محله باغ فیض شب ششم آدر ماه 1401

موضوعات مرتبط: تصویر

[ یکشنبه ششم آذر ۱۴۰۱ ] [ 22:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

خاک سپاری

انسان از خاک است و بی شک جسمش نیز به خاک باز میگرد،اما براستی آیا با مرگ انسان زندگی او به پایان میرسد و دیگر نامی و یادی از او باقی نخواهد ماند؟

آمده است شهدا زنده هستند و در بین ما زندگی میکنند و یا میگویند روح انسان مدتی پس از مرگش در بین زندگان به سر خواهد برد و دها مطلب این گونه اما آنچه واقعی تر از همه اینها می باشد وقتی انسانی خدماتی درست و یا غلط داشته باشد نه تنها در یاد ها بلکه در تاریخ نیز ثبت خواهد شد و همواره نامش و یادش بای نسلها زنده است و اینکه بگوییم او را به خاک سپردیم و همه چیز به پایان رسید شاید تامل دارد.

یک نویسنده ،شاعر ،دانشمند و …با اثری که از خود به یادگار می گذارد همواره انسان های بد از خودش را به اندیشه ها و نیاتش پیوند میدهد .

بسیاری از ما در بین مطالب مان سخنی از بزرگی را نقل قول میکنیم و همین گونه نامش را زنده می داریم پس میتوان گفت انسان ها هرگز نمی میرند و یا بهار بگویم مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!

در این میان میتوان به نقش واقعی پیدایش مان و راز خلقتمان بیشتر بیندیشیم که به چه منظور متولد شده ایم آیا خلقت این جهان پهناور و کهکشانها فقط برای این بوده مه ما متولد شویم و تولید مثل نمائیم و بعد هم بمیریم و به خاک سپرده شویم.

زنده یاد حسین پناهی چقدر زیبا و دلنشین سرده که:

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟

جونور کامل کیه؟

واسته نیار به عزتت خمارم

حوصله هیـــچ کسی رو ندارم

کفر نمیگم سوال دارم

یک تریلی محال دارم

تازه داره حالیم میشه چیکاره ام

میچرخم و میچرخونم سیاره ام

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نـــــــابت منم

تازه دیدم که دل دارم بستمش

راه دیدم نرفته بود رفـــــت مش

جوونه ی نشکفته رو رســــتمش

ویروس که بود حالیش نبود هستمش

جواب زنده بودنم مـــرگ نبود! جون شما بـــود؟

مردن من مردن یک بـــرگ نبود! تو رو به خدا بـــود؟

اون همه افسانه و افسون و لــــــش؟

این دل پر خون ولـــــــش؟

دلهره گم کردن گدار و مارون ولــــــش؟

تماشای پرنده ها بالای کارون و لــــــش

خیابونا,سوت زدنا,شپ شپ بارون و لـــــش؟

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟

جونور کامل کیــــــــه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست ! دویدم

چشم فرستادی برام

تا ببینم که دیـــــــدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟

کنار این جوی روون نعنــــــاش چیه؟

این همه راز این همه رمز

این همه سر و اسرار معمـــــاست؟

آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟ نــه والله!

مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟ نــه بالله

پریشونت نبــــودم ؟

من حیرونت نبودم؟!

تازه داشتم میفهمیدم که فهم من چقدر کمـــه!

اتم تو دنیای خودش حریـــــــــف صد تا رستمه

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه

انجیر میخواد دنیا بیاد آهن وفسفرش کمـــه

چشمای من آهن انجیر شـــدن

حلقه ای از حلقه زنجیر شـدن

عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم

چشم من و انجیر تو بنـــــازم

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟

جوونور کــامل کیـــــــه؟

و یا در وصیت نامه اش می نویسد :

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانید!

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.

آیا میتوان بعد از خواندن این متن گوتا به این نیندیشید که راز خلقت ما چیست و برای چه به دنیا آمده ایم ،آیا بهتر نیست به زن بودنمان بیندیشیم و این که فردی مفید و ارزشمند باشیم !

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ ] [ 17:48 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

نقاشی سیاه قلم کار دکتر جعفر صابری

[ چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:23 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

تقدیر از جناب آقای تفرشی یکی از نویسندگان و صاحب نظران قانون گزار

موضوعات مرتبط: گزارش

[ چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار جمعی از مهاجرین افغانی با دکتر جعفر صابری و طرح مشکلاتشان

موضوعات مرتبط: گزارش

[ چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:20 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور دکتر جعفر صابری و سخنرانی در مراسم هفته بسیج و شهدای دفاع مقدس

موضوعات مرتبط: گزارش

[ چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:18 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور جناب آقای جعفر صابری در دومین نشست انجمن تولید گنندگان گیاهان داروی کشور در اتاق بازرگانی عصر روز سه شنبه اول آدر ماه 1401

موضوعات مرتبط: گزارش

[ چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:16 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار آقای دکتر جعفر صابری در سفارت کبرای افغانستان ، تهران و گفتو گو در خصوص کمک بیشتر به مهاجرین محترم

حضور جناب مهندس توانا نماینده بخشی از جامعه مهاجرین افغانستان

حضور تعدادی از مهاجرین محترم در دفتر سفارت

ظهر روز بیست هشتم ابان ماه 1401 دیدار با جناب اقای عبدالقیوم سلیمانی به عنوان مستشار وزیر مختار و معاون جدید سفارت افغانستان در تهران

موضوعات مرتبط: گزارش

[ شنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:26 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ جمعه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۱ ] [ 23:49 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور دکتر جعفر صابری در انجمن فر هنگی و ادبی میثاق به مناسبت هفته کتاب آبان 1401

موضوعات مرتبط: گزارش

[ جمعه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۱ ] [ 23:48 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوع آماری ایران

نگاهی موضوع آماری و جمعیت شناسی ایران امروز 1401

جمعیت ایران در زمان 1357 با 36 میلیون نفر حدود 43 سال

و امروز این جمعیت 84 میلیون نفر

که 42 میلیون نفر از آن را بانوان تشکیل میدهند

با نگاه اولیه متوجه میشویم که این 42 میلیون نفر زن از کل جمعیت 36 میلیون نفری قبل از انقلاب سال 1357 بیشتر است

جالب است بدانید از این 42 میلیون نفر زن فقط 14 در صدر متولدین قبل از 1357 می باشند و86 در صد بعد از انقلاب متولد شده اند

پس این جامعه بشدت رشد نموده است و نقش تحصیلات هم بسیار مهم است چرا که

معذالک این جامعه رشد یافته با نرخ بیکاری بالایی مواجه است

حتی اگر خوشبینانه بگویم نرخ پاین بیکاری است اما باز بالا میباشد

حال این بیکاری شکا نا بابری بین زن و مرد هم تقسیم شده است به استناد آنچه سازمان برنامه و بودجه بیان میکند

نرخ مشارکت اقتصادی زنان در سال 1400 حدود 3/13 می باشد و برای مرد ها 7/68 می باشد یعنی مرد ها 5 برابر زنان نرخ مشارکت اقتصادی شان است هستند

و در مقابل ما میبینیم نرخ بیکاری زنان 16 در صدر است و نرخ بیکاری آقایان 9/7 دهم در صدر است که آمار می گوید 2/9 دهم درصد کل آن است

یعنی نرخ بیکاری نیان دو برابر زنان است

این در حالی است که نرخ جوانان 18 تا 35 سال آن آمار 2/7 دهم درصد برای آقایان میشود 8/13 دهم و بای بانوان میشود 3/28دهم

یعنی جمعیت جوان 18 تا 35 سال کشور دو برابر کل بیکار هستند!

و در مقابل همین جامعه رشد کرده تعداد دانشجویان 2104000 هزار نفر در سال تحصیلی 1399و1400 است که 1041000نفر مرد است و 1063000 نفر زن هستند یعنی تعداد دانشجویان زن 20000 هزار نفر بیشتر از آقایان میباشد.

با این نگاه متوجه میشویم زنان بیشتر دانشجو شده اند اما نرخ بیکاری آنها دو برابر است و نرخ مشارکت ایشان هم یک پنجم مرد ها است 5/1 طبیعی است که یک تبعیض ساختاری علیه بانوان به وجود آمده است و این از نگاه آنها مخفی نمی باشد.

از طرف دیگر در ده 10 سال گذشته همین جامعه میزان برخورداری ثروتمند ترین به دهک به فقیر ترین دهک از 11 بابر تبدیل به 14 برابر شده است یعنی نابرابری هم در این جامعه گسترش پیدا کرده است

حال اگر بخواهیم این وضعیت را بهتر درک نماییم بد نیست به آمار و گزارش مرکز پژوهش مجلس در سال 1399 نگاهی بیندازیم : ما در طول ده نود یک افول اقتصادی وحشت ناک را تجربه کردیم این افول به طوری است که میگویند اگر تا شش سال بعد از 1399 یعنی تا سال 1405 ما سالی 8 در صدر رشد اقتصادی داشته باشیم توجه کنید برای کشوری که از اول دهه 90 تا پایان دهه 90 این رشد اقتصادی صفر بوده و نرخ سرمایه گذاری از استهلاک کمتر شده این گزارش می گوید ما سال 1405 میرسیم به جایی که سال 1390 بودیم یعنی بعد از 15 سال با توجه به رشد جمعیت اگر بتوانیم سالی شیش درصد رشد کنیم میرسیم به جایی که تازه سال 1390 بودیم !

یعنی چیزی در حد غیر ممکن

این جامعه جامعهی است که 60 درصد شاغلین آن طبق آمار مرکز پژوهش های مجلس بیمه هم ندارند!

این جامعه جامعه ی است که در طول دهه 10 سال گذشته نابرابری هم بیشتر شده این جامعه جامعه ی است که به دلیل تورم بالا که روزگاری تورم بطور میانگین 15 تا 20 در صدر تورم ساختاری داشت اما امروز این تورم رسیده به 40 درصد در این به دلیل تورم بالا و و بدلیل رشد اقتصادی صفر یک فقر گسترده را تجربه میکند

آخرین آمار نشان میدهد که ما 4/18 دهم فقر مطلق داریم این یعنی از هر 5 پنج نفر که از کنار مارد میشود اگر خودمان نباشیم فقیر مطلق است!

در چنین جامعه ای که دولتش بشدت کسر بودجه دارد

این را ما باید بدانیم در کجا زندگی می کنیم ما در جایی زندگی میکنیم که

باید بگوییم ما در فاصله سالهای 1380 تا 1397 تجارتی داشتیم که در سال 1380 با 80 درصد از تجارتمان با 23 کشور صورت می گرفته و از 1397 سال 54 درصد تجارت فقط با سه کشور تجارت داریم چین ، امارات ، عراق یعنی جدا افتادگی از جهان ،تولید درآمد سرانه را از دست داده است .پس از داخل تضعیف شدیم و به شدت به مردم فشار اقتصادی وارد شده است !

در حالی که کشور ده میلیون نفر جمعیتش افزایش پیدا کرده 40 در صد از تولید و درآمد سرانه را از دست داده است.

در حالی که میانگین تورم در 2018 بوده 4/2 درصد و تورم بلند مدت ایران بوده 20 درصد و فقط سه کشور ونزوئلا ،آرژانتین و زیمباوه بعد از ایران تورم آن بیشتر بوده .

ایران در سالهای 1390 تا 1398 بیش از 34 درصد درآمد سرانه را از دست داده است.

60 درصد از شاغلان بیمه ندارند و فقر مطلق هم وجود دارد در چنین بستری محیط کسب و کار هم سه مشخصه بد داشته:

بازار کار بد

ثبات اقتصادی کلاش پایین بوده

کارایی بازار کالا هم نداشته است

سه ویژگی مثبت هم داشته که عبارتند از :

اندازه بازار ش برگ است

ظرفیت نو آوریش هم زیاده

سلامت نیروی انسانیش هم بالا است

به معنای دیگر نیروی انسانی خوب و بالا داریم که شوربختانه برایش بازار کاری تعریف نشده است

طبیعی است در چنین شرایطی این نیروی کار جوان احساس هدر رفتن میکنه احساس عصبانیت می کند احساس استیصال می کند در همین بازده زمانی شرایط شکاف درآمد و هزینه دولت افزایش پیدا میکند یعنی دولت ضعیف تر و ناتوان تر شده است

در نگاه کارشناسانه باید عرض کنیم جامعه ایران بشدت بالغ شده است از 37 میلیون نفر شده 84 میلیون نفر تحصیلات بشدت افزایش داشته است،آگاهی اجتماعی بسیار رشد داشته است،باید عرض کنم علی رغم نظرات موجود هیچ کشوری در خاورمیانه تیراژ کتاب های چاپی و عناوین آنها به اندازه کشور ایران باشد.

این جامعه بشدت جهانی شده و دنبال مقایسه خود با جهان است!مردم این کشور به سفر های مختلف می روند و خود را با مردم جهان مقایسه می نمایند؟

این جامعه ای که بزرگ شده مواجه شده با یک ساختار حکمرانی که مدام دارد توان خود را از دست میدهد بر سر موضوعات مختلف انرژی خود را به هدر داده و امروز به جایی رسیده که تمام شاخص های اقتصاد کلان را نیز از دست داده است.

در سال 1394 بحثی با عنوان نماینده بهران ها

مانند مشکل محیط زیست و نابودی پیکره های آبی که در حال خشک شدن هستند،و یا خشک شدن و یا بهران مهاجرت و بخصوص بهران مهاجرت که نیروی متخصص و تکنسین و نیروی کار را از دست میدهیم

من نمی خواهم بگویم میانگین هوشی مدیران دولتی و مسئولین بالاتر از جامعه نیست !یعنی آدم های که در مسئولیتهای تصمیم گیری قرار گرفتن می توان انتخاب کرد که از میانگین آدمهای معمولی جامعه هم پایین تر هستند!

این وضعیت جامعه ایرانی ا به یک استیصال کشانده است و رویای توسعه به باد میرود جامعه احساس می کند تمام ظرفیت هایش را دارد از دست میدهد،

انسان موجودیست که در سایه آینده زندگی می کند ماهواره در سایه آینده زندگی میکنیم و باید عرض کنم اکثریتی از جامعه احساسش این است و معتقد است این مدل حکمرانی و این مسیری را که در حال طی نمودند هستیم آیندی را برایش بنا نمی کند.

نتیجه این است که جامعه ما جامعه نا آرامی است که حق هم همین می باشد چرا که زیر سایه جامعه ای زندگی میکند که آیندی را برایش فراهم نمی سازد ما در سال 1390 هم همین مطالب را عرض می کردیم ولی جماعتی می گفتند نه آیندی روشن دارد و باید بگویم از سال 1390 تا 1400 بیش از 30 درصد از اقتصاد خود را از دست داده است و پیکره های آبیش خوش شده و مهاجرتش رشد پیدا کرده و شاخص های اقتصاد کلان بد تر شده است تورم ساختاری مزمنش تقریبا دو برابر شده است

اگر این مسیر درست بود باید از 1390 تا 1400 یک اتفاقی می افتاد

بنابراین یک آنچه امروز با آن ما مواجه هستیم یک جامعه نا آرام است که حق دارد و ناراضی و حق هم دارد.

موضوعات مرتبط: مطلب

[ یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 0:1 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

خدا چی!

شاید این روز ها دل بعضی از آدما گرفته باشه و همه چیز را از چشم خدا بدانند و اینک

ه خدایی نیست و گرفتاری من باعثش خدا است و از این گونه اندیشه ها که گاهی مواقع هم حتی به زبان می آورند اما تح دل کمتر انسانی بخصوص ایرانی جواعت بی خدایی وجود دارد همه ما با خدا و خدا ترس هستیم حال اگر کمی هم دل شکسته شدیم دال بر این است که روزگار سختی شده و فشار های اقتصادی زیادی روی اقشار محروم جامعه است اما صبوری و قناعت و متانت طبع ایرانیان بیش از این ها است و لا عقل در بین خودشان کمتر دیده شده که زن بر شوهرش قزب کند که نداریم و این صحبت ها !

اما دوستی میگفت همسرم مدت هاست با کمترین جرو بحثی پای خدا را میان میکشد و کفر میگوید و من را مورد تمسخر قرار میدهد که ای بابا تو هم با این خدایت هر چی می شود میگوای خدا بزرگ است امید به خدا و از این مزخرفات…

یاد سخنی از مرحوم پدرم افتادم که میگفت روایت داریم روزگاری خواهد رسید که دین داری و با خدا بودن بسیار سخت خواهد شد و مردم از خدا هم بیزاری می جویند !

حاج احمد میگفت دوستی مرا مسخره میکرد که ای بابا کدام خدا و کدام روز حساب و کتاب و بهشت و دوزخ …گفتم تو راست میگویی گیرم نودونه درصد سخن تو را ست باشد و هیچ حساب و کتابی هم ته داستاز این جهان نباشد فقط یک درصد فکر کن که باشد …نه ترس دوزخ ونه عشق بهشتم آرزوست بردار زرخ پرده که مشتاق نگاهیم.

این جهان بازخورد برنامه و روش زندگی ما است و بی شک رفتار و نیات درست و غلط ما به خودمان نیز باز میگردد و داشتن امیدی به خدایی که ما را خلق نموده و کائنات می تواند شاد در بعضی مواقع باز دارند از خلاف و گناه باشد در مواقعی هم مشوق انجام اعمال خیر! آیا این بد است؟

سالها به ما آموختند که با خدا باش و پادشاهی کن

بی خدا باش و هر آنچه خواهی کن

این که انسان به چیزی امید داشته باشد و در هر کاری توکل بر خدا داشته باشد مغایرتی با انسانیت ندارد اینکه اگر سختی و دشواری پیش آمد به خدا امید داشته باشیم بد نیست …

اگر انسان مترقی و پیشرفته و دانشمندی هستیم شایسته است که به عقاید و نظرات هم نیز احترام بگذاریم بخصوص اگر مذهبی هستیم بدانیم که هیچ دینی جز محبت در دل ها جای نمی گیرد و تنها با دوست داشتن و احترام گزاردن به دیگران است که بزرگ و محبوب خواهیم شد .

گاندی می گوید:

روزی که قدرت عشق بر عشق قدرت غلبه نماید جهان صلح را خواهد شناخت.

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ پنجشنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 11:3 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور دکتر جعفر صابری و جناب پرو فسور سوزنچی همچنین جناب قلندری از ارشاد تهران در نشست سیمین سال همکاری ایران و تاجیکستان در سالن همایش های سپهر عصر سه شنبه دهم آبان ماه 1401

موضوعات مرتبط: تصویر

[ چهارشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 21:6 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

موضوعات مرتبط: تصویر

[ چهارشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 21:5 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور و سخنرانی دکتر جعفر صابری در دبیرستان امام هادی منطقه پنج اول مهر ماه

موضوعات مرتبط: تصویر

[ چهارشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 20:58 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با خانم گل محمد معلم نمونه افغانستانی و تقدیر ز وی

[ چهارشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 20:57 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ملاقات با آقای رمضان امامی مربی و سرچرست تیم فوتبال بچه های افغانستانی مهاجر ایران

موضوعات مرتبط: گزارش

[ دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار دکتر جعفر صابری با آقای پوریا نامور عزیز کم بینا برای کار آفرینی و اشتغال زای چند نا بینا

[ دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:16 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

م

موضوعات مرتبط: تصویر

[ دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جناب زمانی

موضوعات مرتبط: تصویر

[ دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:12 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ملاقات

موضوعات مرتبط: گزارش

[ دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 22:9 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

اهل ثروت نشود هرکه نشد اهل فصاد

تا که دندان نخورد کرم طلائی نشود

قدیما داشتن دندان طلا در دهان نشان از مکنت مال و ثروت بود و بیشتر آدمها سعی میکرد با نشان دادن دنانهای طلایشان به دیگران فخر بفروشند.

داشتن دندان طلا سوای آنکه برای صاحبش هزینه داشت نشان از این بود که دندان وی در طول زمان آسیب دیده و به ناچار روکشی از طلای روی دندان خراب کشیده شده است.

ابیات فوق به این موضوع اشاره میکند که بیشک دندانی توسط آسیب دیده که به ناچار روکشی از طلا را بر آن قرار داده اند پس درنهان این زیبایی پلیدی وجود دارد .

مولا علی علی سلام نیز بیانی زیبا دارد که هیچ کاخی ساخته نمیشود مگر در کنارش خرابه ای باشد…

و اینگونه است که شاعر می فرماید اهل ثروت نشود هرکه نشد اهل فساد …نمی شود ثروتمند شد مگر اینکه چشم بر همه درد ها و رنج های انسانهای اطرافمان ببینیم، حقوقشان را نادیده بگیریم اگر صاحب کارگاه کوچک بودیم و منزلی در نقطه مرکزی شهر داشتیم به مت خود و تلاش کار گران و لطف پروردگار منزلی در شمال شهر خریدیم و کارگاه را کار خانه نمودیم بد نیست به فکر کار گرمان هم باشیم و منزلش را از جنوب شهر و یا هاشه ها به داخل و مرکز شهر بیاوریم این گونه انصاف داشتن زیباست .

این روز ها با نشان دادن رفتار و منش انسانی خودمان می توانیم نشان دهیم چقدر پایبند اخلاقیات هستیم مادرم به ما میگفت : آدمی در سختی آدمیت خود را نشان میدهد .

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ ] [ 17:37 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حرفهای ناگفته

بیشتر ما آدم ها بار ها در خلوتمان با خودمان صحبت میکنیم و از چیز های می گویم که کمتر به دیگران ابراز می داریم و این حرفهای ناگفته در واقعه گفته میشود اما شنوینید نیست تا بشنود، ما صحبت هایمان را میگویم و به شکلی خالی می شویم اما این صحبت ها همانجا نمی ماند و دها پاسخ و سوال دیگر برای ما به همراه می آورد رنج تنهایی و نبود هم صحبت درد فراگیری شده که در قرن حاضر با وجود این همه امکانات ارتباط جمعی هر روز هم بیشتر میشود ، گوی هیچ کس دوست ندارد صحبت کند و اگر هم صحبتی میکنند در خلوت با خودشان است ،کودکان شاد هستند و ساده با همان سادگی صحبت می کنند و همه چیز را به زبان می آورند بدون اینکه بخواهند مخفی کاری نمایند اما ما بزرگ تر ها به آنها میگویم این طور صحبت نکن این را نگو این مطالب را نباید به این شکل بیان کنی و این گونه فرزند آدمی نیز می آموزد که نباید همه چیز را بیان کند و گاه باید سکوت نماید و یا حتی دروغ بگوید .

خیلی وقت ها آدمی به سراغ حیوانات میرود و ساعت ها با آنها صحبت می کند و یا اینکه حیوانی را به منزل می آورد و از مشکلات و برنامه هایش با آن حیوان گفت و گو مینماید.

شاید این کار کمکی به بیان احساسات فردی باشد از نظر روانشناسی هم مورد زیادی نداشته باشد امام بدلیل گستردگیش بخصوص در سنین بالای چهل سال از نظر جامعه شناسی می تواند یک آسیب جدی به شمار می آید.در نظر بگیرید خانای که مادر با خودش و پدر با خودش صحبت کند و بچه ها با موبایل ها یا حیوانات خانگی شان مشغول باشند و کمتر برای بیان احساساتشان به یکدیگر وقت بگذارند در دراز مدت چه اتفاقی می افتد ؟!

زندگی ما وقتی معنا پیدا میکند که بتوانیم قدرت تحمل شنیداری خود را بالا ببریم و لا عقل شنونده خوبی باشیم این سکوت ها نتها خوب و رضایت بخش نیست که بیشتر مواقع خطرناک هم می باشد .

سکوت سرشار از ناگفتنی ها است !

این قسمتی از شعر زند یاد احمد شاملو است و می توان گفت این ناگفتنی ها گاه تبدیل به فریاد و پرخاش نیز می شود که باید با هزینه گرانترین با آن مواجه شد!

برای شنیدن حرف های ناگفته یک دیر وقت بگزاریم و از بیان سخنانمان با دیگران نهراسیم و طفره نرویم باور داشته باشیم که این گفتن ها بی تاثیر نیست لااقل بنویسیم و به دست طرف مقابل مان برسانیم در خود ریختن و سکوت کردن قضاوتی سخت است بدون اینکه به طرف مقابل فرصت شنیدن و یا دفاع کردن داده باشیم .

یا حق

جعفر صابری

موضوعات مرتبط: سر مقاله

[ شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ ] [ 17:35 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۱ ] [ 22:43 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با دوستان در خصوص ایثارگران و رزمندگان زمان جنگ و برنامه ریزی بای ایشان

موضوعات مرتبط: گزارش

[ سه شنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۱ ] [ 21:37 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ملاقات با جناب آقای دکتر احسان همراه

ملاقات و تفدیر از جناب آقای دکتر احسان تالقانی

 

اتاق خواب

اتاق خواب

بیشتر ما تلاش میکنیم زندگی درست میکنیم ازدواج و به سختی یک خانه تهیه می کنیم یا اجارای و یا خرید به امید اینکه سرپناهی باشه برای پیری و خستگیامون ، ولی تازه یواش یواش بچه ها بزرگ میشن و اولین چیزیی که از ما توقع دارند یک اتاق تا مستقل باشن حالا با این شرایط زندگی اگر معمولی باشد یک اتاق و یا نه نهایت دو تا اتاق هر خانواده داره چی بشه که جماعتی مثل ما یک آپارتمان سه خوابه داشته باشد آن هم بدون شک دو یا ستا بچه خواهد داشت و با این شرایط بیشک جای پدر خانواده همیشه گوشای از حال است و مادر نیز یا تو اتاق دختراس یا همان دور ور حال پذیرایی یه جای رو زمین یک پتو میندازه زیرش میخوابه!

خلاصه کمتر خانه ای از جماعت ایرانی را می توان سراغ گرفت که زن و شوهر بعد از بیست سی سال زندگی مشترک صاحب یک اتاق مخصوص و یا اتاق خواب باشند !

تازه یک جورایی هم این موضع در بعضی خانواده ها بشدت مورد تعجب است بچه ها هم که دیگر بزرگ شده اند کم کم باور کردند که آنها را لک لکی آورده و روی بام خانه گذاشته و تولدشان نتیجه یک رابطه زناشویی نبوده است!

بیچاره مادرم از پدر که خبر ندارد بندی خدا بابای خانه هراز چندی باید ماموریت های شهرستان برود و این کار بازدید و ماموریت ها حتی بعد از بازنشستگی هم بیشتر وقتها ادامه دارد به هر شکل هزینه ای زندگی بالا است .

اگر از حال و هوای طنز این نوشته بگذریم و به جنبه واقعیتش بنگریم متوجه میشویم که چرا بخش زیادی از زندگی های ما بی روح شده و در خانه هایمان سرما بیداد می کند هیچ عشقی نیست و اگر هم هست بی روح است روابط زناشویی به مرور کم رنگ شده و یا بی رنگ شده شرم حضور بچه ها و حتی عروس و داماد یا نوها همه و همه گویا زندگی زناشویی تنها تا قبل از تولد فرزند اول و همان دو سه سال ابتدای بوده و دیگر همه چیز تمام شده بیشتر اختلافات که به طلاق هم ختم می شود ریشه در همین داستان ساده اتاق خواب دارد اما کمتر سراغش می روند و گویا تابویی است بسیار ترسناک !

خانم ها بعد از تولد فرزندشان نقش مادری را بسیار پر رنگ تر می کنند و محبتشان را به همسر یا همان فرزند پسر بزرگترشان کمتر می نمایند البته بیشتر مواقع این موضوع را انکار کرده میگویند نه اما اگر منصف باشیم باید بگوییم پاسخ همان بله است !

اینجاست که مرد خانواده احساس بی مهری و توجهای را کم کم حس میکند و فیلش هوای هندوستان کرده دلش به دنبال درمان تنهایی هایش می رود، بهانه گیری ها شروع میشود لجبازی ها و خلاصه اگر از من می پرسید علت بیشتر طلاق ها همان کم رنگ شدن اتاق خواب همسران است ولا غیر

یا حق

جعفر صابری

جاده سبز

بیشتر ما ها این روز ها دارای گوشی های هوشمند هستیم گوشی هایی که بدان دلیل هوشمند نام گرفته اند که همه چیز را به هوششان میسپارند چه دوست داریم و چه مسیری می رویم و یا چه می خوریم و …هر یک از برنامه های داخل گوشی های هوشمند ما طوری طراحی شده اند که همان ابتدای نسبشان هرچه برای ما ارزش دارد را به هوش خود می سپارند و برخلاف ذهن ما که شاید روز فراموش نماییم آنها هرگز فراموش نمیکنند !

آنه به داد خواهند داشت در چه روزی چه حسی داشتی و کدام پیام تو را شاد کرده حتی توانایی آن را دارند که هر زمان اراده نمایند تصویر و یا فیلم هر لحظه از زندگی ما را بردارند و در بایگانی خود ثبت و نگهداری کنند ولی ما گاه حتی فراموش میکنیم رمز ایمیلمان که برای اولین بار به کمک آن این برنامه را نصب کرده بودیم چیست باز آنها به یاریمان می آیند و رمز را به ما گوشزد می نمایند و این همه به برکت تکنولوژی است که میلیارد ها دلار پایش سرمایه گذاری شده تا ما را در مسیری قرار دهند که جاده سبز نام گرفته جاده سبز یا جاده مورد تایید و قابل اطمینان است جایی که همه چیزش قابل کنترل است و هیچ نکته محرمانه و خطرناکی در آن نیست این آن چیزی است که بشر امروز با آن که میداند اما یا بی تفاوت است و یا با آن کنار آمده و چاری نیز ندارد !

خیلی مهم است که بتوانیم خود را کنترل نماییم و هر تصویر را تائید یا ارسال نکنیم کار دشواری است که هر مطلبی را باز نکنیم و نبینیم و همه این ها تعریف شده است من پیشنهاد میکنم بد نیست بعضی مواقع رمز ایمیل آدرس خود را تغییر دهیم و بسیار در تایید و یا رد مطالب شبکه های اجتماعی دقت نماییم و بطور کلی زمان کمتری خود را اسیر این عفریته چند چهره نماییم.

زندگی ما بیش از این ها می ارزد که بخشی از آن را به دانلود و پخش دیگرش را به آپلود بگذرانیم، زندگی ما مثل یک کلاف کاموا می ماند که باید با وصله آن را ببافیم غافل شویم در آن پیچی می افتد و ساعت ها از عمرمان را باید صرف باز کردن آن گیرو گور نماییم وو اگر نتوانیم ناچار میشویم آن را از هم جدا کنیم و بعد به هم گره بزنیم و به سختی این گره را در لابلای بافته خود مخفی کنیم ،خیلی ها از من می خواستند تا اگر آشنا دارم حتی شناسنامه خود را عوض کنند تا نامی و نشانی از فردی یا حتی نام قبلیشان نباشد!

غافل از اینکه دنیای هوشمندی داریم و همه چیز ثبت شده !

دوست گرامی خیلی با دقت در جاده سبز قدم بردار و بافتنی خودت را بباف آنطور که شایسته و بایسته تو است کینه و نفرت گاه گره های گوری در کلاف زندگی به وجود می آورد و گذشت و صبوری راه چاره است زمان را مدیریت کنیم و با دقت به کارمان بپردازیم در لحظه زندگی کنیم ،گاهی وقتها میبینم شخصی با عجله رانندگی میکند و با سرعت می راند بزرگوار یه جای اگر ترومپت نگیره ساعت ها و روزها و شاید سالها گیر بیفتی و ناچار بشی صبور باشه !

یا حق

جعفر صابری

روی تصویر کلیک کنید

روی تصویر کلیک نمائید

پرده

داستان از این قرار است که دوستی میگفت :رفیق هم خدمتیم آمد پیشم و گفت فلانی من بد جوری گیرم خانه خریدم ولی هیچی توش نیست حتی پرده هم نداریم و آرویم در خطر است همه می آیند خانه دیدنی ما ولی ما …گفتم نگران نباش با چقدر کارت راه میفته رقمی را گفت و من با توجه به اینکه ان رغم را برای قصتم کنار گزاشته بودم گفتم به پاس سالهای گزشته و دوستی قدیمی به او میدهم دادم و او مرا قصم داد که در آخر هفته آینده با همسرم و بچه ها به منزلشان برویم حتی گفت خودم با ماشین میام دنبالتان ،بگزریم روز موعود فرا رسید و آمد تا ما را ببرد منزلش وقتی رسیدیم خدارا شکر منزل بسیار آبرو مندانی داشت ما هم به رسم ادم کادی برای خانه نو برده بودیم و شام و پذیرایی اما بعد از شام دوستم گفت ببخشید تا شما این فیلم را با خانم بچه ها نگاه کنید من ضروف شام را بشورم و بعد رفت آشپزخانه و بعد از شستن ضروف با یک سینی چای آمد و نشست کنار ما و شروع کرد به صحبت خانه چطوره خوبه ؟ شما هم باید انشالله بزودی صاحب خانه شوید و بعد رو به من کرد گفت مرد بیشتر تلاش کن خانم شما بیشتر از این ها حق به گردنت دارد من که دربس نوکر خانمم هستم بخدا نمیزارم ضرف هارا هم بشوره هر چی میخواد فقط میگم چشم مگه میشه آدم به این فرشته ها که حاضر شدن با من و امثال من و تو زندگی گنند چیزی جز چشم هم گفت و بعد یک پرتقال پوست کند و گزاشت حلو خانمش و من متوجه نگاهای خانمم شدم دلم میخواست من هم یک پرتقال برایش پوس بکنم ولی راستش خیلی خجالت میکشیدم ترجی دادم چیزی نگم اما این نا رفیق دوران خدمتم گویا آن شب مارا دعوت کرده بود که حسابی از خجالت مان در بیاید برای همین ادامه داد پرده ها ی خانه خوب است تازه دوختیم قبلی ها خز شده بود خانم اینا چند شد؟ خانمش هم رقم یرا گفت که ده براربر پولی بود که من به او قرض داده بودم و من ماندم خدایا چی میگه!دوستم گفت این روزها فقط خانم ها برای یه رنگ موشون باید و رقمی را گفت که من به او قرض داده بودم اینجا بود که من سرخی و حرارت وجود همسرم را از همان فاصله دو سه متری احساس کردم چرا که او در جریان دادن آن مبلغ به دوستم بود و چقدر هم ناراحت شد که ما قصدمان عقب می افتاد ولی من ترجی دادم مثل احمق ها همه چیز را نشنیده بگیرم و فقط با میوه خوردن سر خود را گرم کنم …و منتظر بمانم که ساعت رفتنمان برسد اما با کمال تعجب دوست نامردم گفت اگر دوست دارید شب بمانید وگرنه این سر کوچه ما آژانس تاکسی هست تماس بگیرم برای بردن تان …نامرد اگر می گفت برای برگشتن باید ما آن کرایه را هم میدیم هرگز به منزلش نمی رفتیم …بگذریم شب جمعه و آخر هفته بسیار خوبی را برای ما ساخت طوری که تا یک ماهی زنم فقط به من میگفت خوردی ! قربونش بری !

داستان این رفیق ما آنقدر برای من و شاید شما آشنا هست که جای هیچ گفت و گویی نمی ماند جز اینکه خداوکیلی با این نارفیق ها چه باید کرد !؟

آنچه بیش از هر چیزی مرا و دوستان چون مرا شاکی مینماید این است که میدانیم این گونه آدم ها بطور کلی بسیار خیانت کار هستند بخصوص به همسرانشان و وقتی این گونه عزیزم عزیزم میکنند بدون شک یه جای دارن یه غلطی می کنند و جالب این است که خانم های این افراد بشدت هوشیار و توانا هستند و بهتر از هر کس از خیانت همسرشان مطلاع می باشند !

اما زن های دیگر که نمی دانند و ظاهر داستان را میبینند و میگن عجب مرد خانواده دوستی است!

بگذریم آن دوستمان با همسرش آشتی کرده ولی آخرین خبر این است که دوست دوران سربازیش همسر دیگری هم گرفته و در حال جدایی از زن اولش هست که باید مهریه سنگینی هم بپردازد!

من فقط میگم خیلی مواظب زندگی هایمان باشیم و فریب حرف و ظاهر افراد اطرافمان را نخوریم !

یا حق

جعفر صابری

برای دیدن فیلم کلیک کنید

موضوعات مرتبط: مصاحبه

حضور دکتر جعفر صابری در مراسم شب چله کانون فر هنگی ادبی میثاق آذر 1401

 

حضور دکتر جعفر صابری در انجمن فر هنگی ادبی میثاق به مدیریت سرکار خانم مصطفی پور به مناسبت شب چله 1401

هیئت امنای انجمن فر هنگی ادبی میثاق

مطرح نمودن مشکلات مردم و همیاری به آنها در این ایام پیش رو

اشتغال خانم ها از زبان دکتر جعفر صابری

گزارشگر | جمعه دوم دی ۱۴۰۱ | 21:59

 

تغییر آدمها از زبان دکتر جعفر صابری

گزارشگر | یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۱ | 21:1

روی تصویر کلیک کنید

شب چله از زبان دکتر جعفر صابری

گزارشگر | یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۱ | 20:59

شب چله

دکتر جعفر صابری طرحی برای پلیس

گزارشگر | جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱ | 17:14

دکتر جعفر صابری تغییر آدمها

گزارشگر | جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱ | 17:7

روی تصویر کلیک کنید

چیزی بده درویش را

گزارشگر | یکشنبه بیستم آذر ۱۴۰۱ | 22:6

دانلود عکس دریا و ساحل HD

دکتر جعفر صابری دروغ

گزارشگر | یکشنبه بیستم آذر ۱۴۰۱ | 19:33

روی تصویر کلیک نماید

دکتر جعفر صابری خیانت

گزارشگر | یکشنبه بیستم آذر ۱۴۰۱ | 19:32

بنام خدای بخشنده مهر بان

یک استکان چای

روز تولدم

بخار روی شیشه ما به یاد کودکی هایمان انداخت و بلند شدم با انگشت روی شیشه یک قلب کشیدم و بعد تیری که از قلب میگذرد کاری که بار ها وبار ها در نوجوانی و جوانی روی شیشه های بخارگرفته انجام میدادم بعد برگشتم چایم هنوز داشت بخار میکرد شال گردنم را کمی شل کردم و خودم را روی مبل راحتی انداختم استکان چای را برداشتم و دوستی گرفتمش تا گرمایش جانم را گرم کند و بعد خیر به آسمان پشت پنجره شدم ابی نبود رنگش را دوست نداشتم ولی چه باید کرد آخرین روزهای پاییز است و هوای شهر مان آلوده مدارس تعطیل و از کسب و کار هم که خبری نیست خدا را شکر که تلفنم هم زنگ میخورد به جورابهایم نگاه کردم دلم میخواست مثل بچگیم شستم از لای سوراخی معلوم می شد اما نمیدانم چرا سالهاست دیگر جورابهایم سوراخ نمی شود چقدر مادرم سوراخ جوراب هایم را می دوخت و مدام قر میزد که چه غلطی میکنی !؟

مادرای کاش اینجا بود برایم لبو درست میکرد یا …چند وقت است به او زنگ نزدم این استکان چای را که خوردم حتما به او زنگ میزنم، آره حتماَ به او زنگ میزنم!

خوب شد امروز بیرون نرفتم بهانه خوبی بود که هوا سرد است و بارانی من نمیتونم بیام ،گاهی وقت ها خوبه که به خودم مرخصی بدم بعد از بازنشستگی کار کردن چه معنی دارد بیشتر از سی سال کار کردم صبح های زود بیدار شدم رفتم سر کار تا دیروقت جون کندم که یه روز بازنشسته بشم راحت بشینم تو خونه استراحت کنم و حقوق بازنشستگی بگیرم ای لعنت به این حقوق چندر گاز که باهاش نمیشه ده روز را هم سر کرد چه برسه به سی روز ماه!

باز هم دم بانک ها گرم که سالروز تولدم را تبریک میگن!

صدای مسیج بود ای وای لعنتی حالا چکار کنم جهندم ببینم کی چی نوشته ؟عجب خدا رحمتش کنه مرد خوبی بود مجلس ختمش را انداختن شنبه، پس شنبه عصر هم باید برم مجلس ختم حاج احمد آقا بیچاره سنی هم نداشت خوب یادمه وقتی اولین بار دیدمش حدود بیست سالش بود میگفت میخوام ازدواج کنم همین پارسال رفتم مجلس عروسی دخترش چقدر زود گزشت راحت شد این روز ها وقتی یکی میمیره باید گفت راحت شد!

چای هم سرد شد!

برم بگیرم بخوابم خسته هستم خیلی خسته هستم انگار یک عمر این خستگی تو تنم مانه دوست دارم گریه کنم اما بهانه ندارم لا مذهب اشکم هم در نمیاد !

چای هم خیلی سرد شد دیگه نمیشه خوردش باشه بعدن…

و هرگز بدنیا نیامد این آخرین اندیشه ها ی قبل از یک چرت کوچک بود که به خواب ابدی تبدیل شد!

بله همیشه همین طوری است ،حتی فرصت خوردن یک چای را هم نخواهیم داشت دوست من لحظات زندگی را خوب درک کن و اگر کسی را دوست داری همان لحظه که به او اندیشیدی گوشی را بردار و به او زنگ بزن شاید دیگر هرگز نتواند حتی فرصت یک تماس ار داشته باشی .

امروز تولد من و تو است تمام امروز مال من و تو است تمام این لحظات مال من و تو است و هیچ سرمایه ای بالاتر از این نیست که در اختیار من و توست !

یا حق

جعفر صابری

بیست و یکم آدر ماه روز نجات آذر بایجان عزیز و تولد دکتر جعفر صابری در دفتر کارش با حضور دوستان

جناب تشت ضرب مدیر محله خزانه و هنر مند دوست داشتنی و فعال حقوق

آزمایش آخر

پولس و تحریفات او

آدم تو زندگیش گاهی به نتایجی میرسه که فقط خدا میداند چه دردی را باید تحمل کند !

وقتی از دوستی عزیزی لطمه ای میخوری چنان میشکنی که چاری جز سکوت و صبر نداری !

کلاس چهارم دبستان بودم که عاشق شدم ،خنده دار نیست خوب بهتر بگم بعد از مادرم از یکی به اندازه مادرم خوشم آمده بود گرچه هم سن و سال بودیم ولی او یک کلاس از من بالا تر بود چون زودتر رفته بود مدرسه و درسش هم از من خیلی بهتر بود وقتی میخواست به من درس بدهد من خوب می فهمیدم ،از هزار تا معلم بهتر بود همیشه یک بوی خوبی میداد بوی گلهای خانه شان را ،خانه آنها بزرگ بود خیلی بزرگتر از خانه ما حیاط بزرگی هم داشتن پور از گلهای محمدی ،و یک درخت بیدمشک هم داشتن شاید بود بیدمشک بود هرسال مادرش عرقش را هم برای ما می آورد ،خوردنش چه آرامشی به همراه داشت!

نمیدانم چرا وقتی فهمیدم بعد از کلاس پنجم او را شوهر دادند آرزو کردم بمیرم ،دیگر زندگی ارزشی نداشت ،چرا دختر ها را انقدر زود شوهر میدهند ؟

من نمردم !شاید هم مردم نمیدانم ؟

اما دیگر هیچ کس را تا آن اندازه دوست نداشتم حتی دختر عمویم را که مرا دوست داشت ولی من با دیگری ازدواج کردم !

همیشه آزمایش آخر سخت است !نمیدانم شاید چون آدم ها همیشه در حال دادن آزمایش هستند!

من خودم به دوستم مدارکم را دادم تا ضامنش شوم مشکل مالیش حل شود میخواستم کل مبلغ را به او کمک کنم اما ندایی میگفت کمی اجول نباش صبر کن آدمها در لحظه عوض می شوند!

همه چیز خوب پیش رفت،قرار شد فردا برویم بانک و من ضامن او شوم نیمه های شب باز همان صدا به سراغم آمد که وقت آزمایش است و من برایش نوشتم فردا نیا مشکل کوچکلی پیش آمده !

صبح تا ظهر نشده بود او همه چیز را از بین برد تمام دوستیمان را و من به یاد این جمله مسیح افتادم که این روز ها میلدش است :

همچنین در متی 26: 31-35 می خوانیم که در شب آخر هنگامی که عیسی تحت تعقیب قرار گرفت خطاب به شاگردانش گفت: « همه ی شما دربارۀ من لغزش می خورید…. پطرس در جواب وی گفت: هر گاه همه دربارۀ تو لغزش خورند من هرگز نخورم عیسی به وی گفت : هر آینه به تو می گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس ، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد ، پطرس به وی گفت: هر گاه مردنم با تو لازم شود هرگز تو را انکار نکنم ،و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند» همین حواریون با تمام این وعده ها زمانی که حضرت مسیح دستگیر شد او را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند! « در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده بگریختند » متی 26 : 56

در ادامه ی این ماجرا می بینیم که پطرس سه بار مسیح را با لعن و قسم انکار کرد (متی 26: 69-74) حال آنکه به نقل از عیسی در متی 10: 33 می خوانیم که: « اما هر که مرا پیش مردم انکار نماید من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود» به راستی جانشین عیسی، وی را انکار کرد؟ آیا می توان باور داشت که عیسی به پطرسی که کلیدهای ملکوت آسمان را در دست دارد لقب شیطان بدهد؟! آیا مسیح کلیسای خود رابر شیطان بنا نمود ؟!

فرزند خدا آنچنان به صلیب کشیده شد و ما همه فرزندان خدا هستیم اگر خوب بیندیشیم که به سادگی و ارزانی خویش را در آزمون های زندگی و دنیای فانی می فروشیم ،ای کاش میدانستیم مرگی است و رفتنی من از آن زمان عاشق رفتن شدم و عجبا که زندگی برایم جور دیگر رقم خورده تا بمانم مانند شما و هر روز آزمایش شویم در این بازار مکاره دنیا که گاه به هیچ همه پیز مان را می فروشیم و عشق و دوست داشتن چقدر غریب است در این زمان وقتی ملاک سنگ ترازوی قیمت باشد.

یا حق

جعفر صابری

میلاد مسیح پیامبر و سال 2023 میلادی گرامی باد

موضوعات مرتبط: سر مقاله