حاجی فیروز


حاجی فیروز

نوای حاجی فیروز در کوچه و محله های شیراز نوید بخش رسیدن بهار

پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که شخصی نظرم را جلب کرد ،مرد جوانی بود با لباس های قرمز در حال سیاه نمودن صورت و دست هایش  .

این روز ها کسب درآمد حلال بسیار سخت شده و انسانهای آبرو دار با سیاه کردن روی خود نان در می آورند و خوشا به غیرتشان چرا که با سیاه کردن دیگران کسب روزی نمی نمایند!

اما فلسفه عمو نوروز و این داستان سیاه برزنگی چیزی جز این است که ما میبینم و در طول تاریخ نه چندان طولانی بسرعت عوض شده و امروز یک فرهنگ غلط در بین مردم ایران و متأسفانه خارج از ایران نیز مطرح شده که جای بسی تأسف دارد.

 برده داری که میراث غرب و اعراب بوده و بطور کلی ایران را نیز تحت تأثیر قرار داده بود سالها پیش وقتی کشتی های حامل برده های به تاراج رفته از کشور های آفریقایی برای ادامه راه ناچار بودند به خلیج فارس بیایند و در این جا آب و آذوقۀ  ادامه راه را تهیه نمایند بعضی از برده های سیاه را که حال خوشی نداشتند و بیمار بودند را در این حاشیه ها یا می فروختند و یا رها میکردند بعضی از ملاکین و صاحبان قدرت و ثروت این بندگان خدا را می خریدند و خوب این سیاه های دوست داشتنی که کم کم زبان فارسی را یاد می گرفتند گاه واژه ها و کلمات را به طرز شیرینی بیان می کردند که صاحبان خانه به خنده در می آمدند .

 این نوع گویش و زبان در بین بردگان رواج داشت و چون لباسهای مورد علاقه آنها از رنگهای شادی مثل قرمز بود و چهره سیاهی داشتند به شوخی مردم محلی ایشان را حاجی فیروز می نامیدند و اینگونه ماند که امروزه ما با دیدن این چهره و لباس به شادی خرسند میشویم ولی جای تاسف آن است که این شخص و چهره امروز در جهان معرف فرهنگ و تمدن ایران شده و چند سال پیش وقتی  سازمان ملل از ایران عروسکی به نشان هویت و فرهنگ ایران را طلب کردند، اشخاصی  بی اطلاع این عروسک را که در خیمه شب بازی هم بسیار کار برد داشته بعنوان سمبل ایرانی به آن سازمان ارائه نمودند.

در عوض کشور دوست و برادر آذربایجان شخصیت ایرانی نظامی گنجوی را فقط بدان دلیل که مجموعه اشعاری به زبان آذری سروده به نام خود میداند و او نیز چندی بعد مانند کشور ترکیه که مولانا را از خود میدانند خواهند گفت نظامی گنجوی از آن ماست و …

بگذریم البته نباید بگذریم اما چاره ای نیست !

همانطور که گفتم درد نان آنقدر زیاد است که سیاه و سفید نمی شناسد و ملت بقدری در گیری دارند که کسی به فکر نکات ریز این چنینی نیست !

اما درد ناک است که بیشتر وقت ها در کنار این عزیزان کودکانی را نیز سیاه میکنند و با ساز و آواز او  هم در کنارشان می رقصد تا  خرج نانی بدست آرد !

ای کاش کمتر  شاهد این گونه صحنه ها بودیم.

البته آنقدر مطلب هست که نوشتن و گفتنش گاه ساعت ها وقت نیاز دارد از جمله اینکه در کشوری زندگی میکنیم که در بیشتر محله هایش حتی صدای اذان هم بگوش نمیرسد .تا لااقل روزی سه بار یادمان باشد که عمل خیری هم هست …

آنچه گفته شد قسمت بسیار کوچکی از موضوع بود چنانچه برای شما جذاب می باشد می توانید گفتار تصویری اینجانب را در همین خصوص در سایت شخصی من  به آدرس زیر ملاحظه بفر مائید.

یا حق

 جعفر صابری

 www.jafarsaberi.ir