میهن

مهین

ده سال از زندانش می گذشت حکم قطعی اعدام برایش صادر شده بود که بالاخره جلو دوربین نشست و همه چیز را برای چندمین بار از اول تعریف کرد!

می گفت اولش سخت بود بعد یاد گرفتم که مسافر ها را صندلی عقب بنشانم و بعد از شروع به صحبت و درد ودل به آنها نوشیدنی تعارف کنم تنها یک نفر نخورد و هرکس که خورد کارش تمام بود یک بار ساعت ها در شهر چرخیدم تا بالاخره در جایی خلوت بعد از درآوردن طلاهای آن زن جنازه اش را همانجا کنار درختان روی زمین انداختم!

هر بار که ناچار بودم ماهی هشتصدوپنجاه هزار تومان نزول آن مرد ربا خوار را بپردازم باید یک انسان را می کشتم و هر بار از خدا  کمک می خواستم که مرا نجات بدهد تا  برای تهیه این پول آدم نکشم.

بله تازه اینجاست که آدم میفهمد نزول و ربا چرا دشمنی با خدا است .و چه انسانهایی به این دام افتادند و گرفتار شدند هم دین خود هم انسانیت شان را از دست دادند و رسماً با خدا جنگیدند.

این زن اسیر دست یک ربا خوار شده بود و یازده نفر را کشته بود تا بتواند بهره پول رباخواری را بدهد که پول داده بود خانه زن از گرو بانک خارج شود تا بانک خانه اش را مصادره ننماید!

لیلا به دخترش این را گفت که شرمنده هستم.

یاد شعری از مرحوم زنده یاد احمد شاملو افتادم با نام کیفر که در بخشی از آن سروده بود:

من اما هیچ کس را، در شبی تاریک و توفانی نکشتم

من اما راه بر مرد ربا خواری نبستم

من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجستم.

در این جا چاره زندان است، به هر زندان دو چندان نقب و

در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر…

درود به شرف انسانی که در این ایام محرم از انسانیت حسین لااقل این اندازه بیاموزد که ازگرفتن سود پولش صرف نظر کند و اصلش را بگیرد و تمامش کند.

وای وای وای بر ما که برای فرزند حضرت زهرا عزاداری می کنیم اما راز انسایتش را نمی دانیم وای بر ما که فقط شعار دین را می شناسیم و زنده نگاه می داریم وای بر ما که هنوز خروارها گناه بر دوشمان هست اما سرو شانه را گل می مالیم.

وای برما که از اسلام، مسلمانی اش را پاک فراموش کرده ایم و برای عزاداری هایمان دیسکو درست می کنیم با نور افشانی و موسیقی و صداهایی گوش خراش !

 ای خدای بزرگ  لااقل در این روز ها و شبها مارا دریاب تا حسینی شویم و حسینی بیندیشیم.

 یا حق

جعفر صابری