بنام خدا وند بخشنده مهربان

 

بیداری از بیداری

 چند حس را در وجود خود می شناسید ؟

اینکه میگوئید حس خوبی ندارم  و یا دلشوره دارم و یا بد جوری آشفته هستم یعنی چه؟

آیا تا کنون احساس تهد ید برای شما به وجود آمده است؟

آیا تا کنون احساس نا امنی عاطفی برای شما به وجود آمده است؟

مثل علاقه شما به فرزند تان از کودکی ولی وقتی بزرگ می شود از شما فاصله می گیرد و برای شما احترام لازم را قائل نیست!

تا حالا حس نا امنی و بی معرفتی آدم های اطرافتان  برایتان آزار دهنده بوده است؟

به قول حافظ :

سحر بلبل شکایت با صباکرد

که هر چه کرد با من، آن  آشنا کرد

بعضی ها با یک سفر به خارج از کشور و یا دیدن یک آدم هم سن و سال خود شون و یا قرار گرفتن در یک فضای سرشار از موفقیّت  ،در وجودشان چیزی شکسته میشه و ندایی درونی به آنها می گوید اگه اینها زندگی کردند  وای بر تو و یا اگه این آدم موفق زندگی کرده  ؟وای بر تو .

 تا حالا  زندگی را باختی !

یه جور نا امنی وجودی ؟

همه چیز برای شما تهدید میشه و به شد ت وحشت آفرین.

جالبه وقتی از آدمهای اطرافمان سؤال می کنیم که چرا درس می خوانید ؟

 چرا تلاش می کنید و دنبال چی  هستید ؟

 پاسخ خیلی ساده وسطحی می گیرید، برای نمونه به شما می گویند چون بتونم مدرک بالا تر بگیرم.  خوب، چرا مدرک بالا تر بگیری ؟ چون در جامعه کار بهتری داشته باشم ،خوب چرا کار بهتری داشته باشی ؟ چون درآمد بیشتری داشته باشم، خوب درآمد بیشتر برای چی ؟برای اینکه پول داشته باشم و …آخرش میگه خوب برای روز مباد که پیر میشم و نیاز دارم و گرفتارم…

این گمشده درونی و حس نا امنی، بیشتر از هر چیز آدمها را ناراحت میکنه .

وقتی میبینی بعد از ده  بیست سال زندگی مشترک با همسرت حس نا امنی می آید سراغت و می بینی  باختی، یه چیزی هست که تو نمی دونی و اون داره بهت خیانت میکنه، حالا تو یه بازنده هستی و حس نا امنیت قوّت میگیره …

وقتی صحبت از حس امنیت میشه بلا فاصله امنیت فیزیکی و مکانی به نظر ما می آد و در ذهن ما این تخیل به وجود می آد که آیا این مکان امن هست؟ کسی مارا آزار نخواهد داد؟ آیا در مقابل بلاهای طبیعی مقاوم هست ؟و …که البته تا اندازه ای هم درست است اما این تمام یک بحث  امنیت فیزیکی نیست.

 شاید امنیت عاطفی مهمتر باشد .

برای نمونه به پزشک مراجعه می کنید و پزشک بعد از کلی آزمایش با نگرانی به شما می گوید:بیماری شما نوعی سرطان است.

اما همسر  یا دوست شما در کنارتان می گوید: به هیج وجه نگران نباش من باهات هستم تا تهش ،هیچ اتفاقی نمی افته و تو خوب میشی…و جالبه بعد از مدتی تو خوب میشی …امنیت عاطفی در وجود شما کار میکنه و همه چیز درست میشه…

محققین سوئدی ده سال در بین مطبوعات این کشور به دنبال واژه ای به نام شاد کامی بودند و بسیار جالب بود که  واژه شاد کامی را در کنار ارتباط پیدا کردند و ارتباط را در کنار رابطه با خانواده و دوستان بیشتر از هر چیز دیدند . یعنی شاد کامی و خوشحالی در کنار خانواده و دوستان و عزیزان معنا پیدا می کند .

پیشنهاد می کنم :

کتاب پنج زبان عشق 

نوشته گری چاپمن را  بخوانید.

زبان ها:

 

۱-     کلام تأیید آمیز

۲-     وقت گذاشتن

۳-     هدیه دادن

۴-     خدمت کردن

۵-     تماس فیزیکی

 

 یک آزمایش ساده وقتی ما  در تاریکی مطلق قرار میگیریم بیش از هر چیز این که ما نمی دانیم کجا هستیم و اطرافمان  چه چیز هایی هست ،ترس وجود مان را میگیرد و درست در چنین شرایطی اگه نور و روشنایی به آن مکان تابیده شود و ما ببینیم که چه چیز هایی در اطرافمان هست آرامش می گیریم .این نور همان چیزی است که به دانش ما کمک می کند و دانش دانستن در واقع ما را آرام می سازد.

امنیّت در دانش بالا است

 

با خوب فهمیدن و درست اندیشیدن نگرانی ها کم و کمتر میشوند ،

به نوعی می توان گفت :موفقیّت یعنی همراه شدن با قوانین جاری در اطرافمان.

 اگر بیمار می شویم این بیماری ناشی از معنا های ضعیف مان از زندگی است .

بو دا رنج را زیبا تعریف می کند او میگوید:

رنج  را دانشی بدان که در پی آن فشار ها به تو  می آموزد.

 شاید بد نباشد کتاب انسان به جستو جوی معنا را  از ویکتور امیل فرانکل  مطالعه کنید.

 انسان یعنی تلاش ،و مهمترین راه موفقیت،   می تواند این دو روش  باشد که :

یک همواره انسانهای موفق را الگوی خود قرار دهیم و زندگی آنها را مطالعه کنیم.

و راه دیگر این است که:

 بین یاد گیری و احساس لذت یک چرخش ذهنی به وجود بیاوریم.

 و در واقع باید با افتخار بگویم شخصاً همواره  از یاد گیری بیشترین لذ ت را میبرم.

اما امنیّت وجود ی هم مهّم است

از آدمهای اطرافتان چقدر حس آرامش میگیرید؟

آیا واقعاً مؤمن هستید و می دانید معنای مؤمن یعنی امین و آرام…

انسان نما زیاد است اما انسان چطور؟

گاهی وقتها شخصی دارای انواع مدارک تحصیلی است و دهها کتاب نوشته اما حس انسانیّت در وجودش مرده و دیدنش به شما آرامش نمی دهد . پزشک است و فوق تخصص دارد وارد مطبش می شوید با کلی شادی و خوشحالی و انرژی مثبت، لبخند بر لب و لی حتی جواب سلام شمارا سنگین می دهد و شما با لبخند خشکیده روی لب می مانید که این کوه یخ آیا آدم است؟

 البته این گو نه افراد بیشتر به دنبال جبران حقارت های خود هستند  و انگیزه ی اصلی و پنهان را که همان امنیت است را برای ما به همرا ه نمی آورند.

معنای  امنیت :

تجربه ی احساس امنیت یافتن

انگیزه همه ی رفتار ها 

و امنیت خواهی

نیروی درونی، پیش برنده ی زندگی است.

این امنیت و آرامش را حتی کودک و در نوزادی متوجه می شود .و در واقع این حس از کودکی و تولد حتی قبل از تولد در وجود انسان قرار دارد.

بچه ها از کوچکی از تاریکی می ترسند .

دنیای سیری و گرسنگی را می فهمند درد را می فهمند.

 بعد ها ما  بزرگتر ها به آنها می فهمانیم که چه چیز هایی غلط و چه چیز هایی درست است ،خوب ها و بد ها را ما به آنها نشان می دهیم که همان قوانین جاری جامعه هستند.

 نوزاد وقتی گرسنه می شود گریه می کند احساس نا آرامی دارد و وقتی سیر می شود آرام است، احساس خوب آرامش ،این همان احساساتی است که در ابتدا عرض شد.

او از همان ابتدا شروع می نماید امنیت و نا امنی، به مرور زندگی را به دو قسمت تقسیم می کند.منطقه امن و منطقه نا امن، به همین سادگی، ترس و نا امنی، غم وغصه ، شادی و خوشحالی را می فهمد و به نوعی ما می فهمیم …

اگر مغز مان را به دو قسمت تقسیم کنیم و این دایره را از وسط با کشیدن یک خط از هم جدا سازیم و نام یک قسمت را منطقه امن و قسمت دیگر را منطقه نا امن بگذاریم می توانیم یک آزمایش ساده را انجام دهیم.

نام یک انسان که به شما آرامش می دهد در منطقه امن خود قرار دهید و حالا برعکس نام یک انسان که نام و یادش شمارا دچار ناراحتی وافسردگی میکند را در منطقه نا امن قرار دهید حالا یک آرزوی خوب و شادی آفرین ، یک موضوع را که دوست دارید در منطقه امن قرار دهید و بلعکس یک موضوع ناراحت کننده که شمارا سخت آشفته می سازد را در منطقه نا امن قرار دهید .

خیلی زود متوجه میشوید که چیز های بیشتری برای نا آرامی و نا امنیتی دارید که در قسمت نا امن قرار دهید و بلعکس موارد آرام بخش کم  و کمتر هستند. این همان شناخت بیماری است و شروع کار از همین جا  است .ما باید  این ترازویی را که کفه نا امنیش بسیار سنگین تر از کفه امنش است را ابتدا بالانس و بعد بطور کل تغییر دهیم و امنیت را بیشتر سازیم.

در واقع مولد های نا امنی بسیار بیشتر از مولد های امنیت در وجود ما فعال هستند .

صبح که از خواب بیدار می شویم  اولین کلیدی که در مغز ما زده می شود کلید مولد های بد بینی و اضطراب و نگرانی است گاهی این مولد ها بقدری خوب کارشان را انجام می دهند که ما در بیداری دچار کابوس می شویم و برای نمونه با یک بوی سیگار و یا دیدن یک نخ سیگار سناریو و داستانی را تا انتها دنبال می کنیم و فیلم سینمائی وحشتناکی را همان لحظه تا ته می بینیم ،می بینیم که او معتاد شده بیچاره شده ما بدبخت شدیم و …و به ترتیب کلید های مولد های بد بختی و اضطراب و دلشوره و نا امنی را روشن می کنیم این نا امنی ها  با همان نام های نا امنی از عاطفی ،نا امنی بی معرفتی ،نا امنی فیزیکی و نا امنی وجودی هر کدام به تنهائی کافیست تا شما را بیمار کند و به بیماری های گو نا گون دچار شوید.که در زبان ساده میشود گفت :افسردگی  به سراغتان آمده است.

ترس از اینکه یک فاجعه بزرگ در راه است … یک فاجعه بزرگ را به همراه خواهد آورد!

چه بکنیم!

 

کلید مولد ها را تک تک خاموش کنیم و این کار غیر ممکن است مگر به کمک نوری در تاریکی همان اتاق تاریک و نوری که نور دانش می باشد ،   باید به کار گرفته شود و تاریکی را که همان نادانی و ناپختگی است را با نور دانش و دانستن از بین برد این گونه کلید ها ی مولد غم و غصه ترس و وحشت  خاموش می شوند و مهمترین آن :

حضور در لحظه است!

 اول یک نفس عمیق بکشید  و بعد آرام به لحظه باز گردید.(که آن هم هنری است و نیاز به آموزش دارد )

بعد پیش داوری را کنار بگزارید.

و بعد کمی مثبت بیندیشید .

حضور در همین لحظه و همین حالا:

 در نظر بگیرید  :  شما  در خواب هستی و در حال دیدن  یک کابوس ترسناک ، بسیار هم وحشت کرده اید ، ناگهان دستی   شما را با تکان دادن از خواب بیدار می کند و شما  نفس عمیقی می کشی و آرام می گیرید و خوشحال می شوید که بیدار شد ه اید  و چقدر خوشحال می شوی وقتی که بیدار شد ه اید  و می بینی هرچیزی که  شما را نگران می کرده همه اش خواب بوده…

 در واقع  خواب ذهن  نام درست این حس شما است.

 و خیلی جالب است که این حس افسردگی درست وقتی به سراغ شما آمده که تازه از خواب شبانه بیدار شده اید و لی با چشم باز و بیدار  در حال دیدن کابوس هستید. پس در  بیدارید  کابوس می بینید.

 باید بیدار شوید و این یعنی :

بیداری از بیداری

 

و یا فرا آگاهی …

خیلی ها زیارت می روند نماز می خوانند اما تنها گاهی مواقع خاص دچار یک حس لطیف و دوست داشتنی می شوند و آن زمانی است که خود را در حال و زمان رها می کنند و از دیروز و فر دا های ذهنشان خارج می شوند.

در واقع ذهنشان را بیدار می کنند و از خواب بیدار میشوند

وقتی کسی را از دست می دهیم که برایمان خیلی عزیز بوده و د رد جدایی از او را با تمام وجود احساس می کنیم در جایی از وجود مان حس خالی بودن به ما دست می دهد و این حس را حس فقدان می نامیم.

وقتی نوزاد بودیم در شرایط درد و گرسنگی و ناراحتی دستی به سراغ ما می آمد دستی برای نوازش و آرامش ،سیر که می شدیم آرام می شدیم ، دست نوازش که به سر ما کشیده می شد آرام می شدیم  و وقتی که دچاراین حس  فقدان می شویم  بشدت کودک می شویم و در حالت جنینی و کودکی خود فرو می رویم که همان حس امنیت به سراغمان بیاید…

 

افسردگی چیست:

 تجربه ی زندگی با فقدان واقعی و یا ذهنی مولد های ایمن کننده …………

یکی از شایع‌ترین تشخیص‌های روانپزشکی است که مشخصه آن خلق افسرده و با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بی‌علاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص می‌شود؛ چیزی که از آن به عنوان «سرماخوردگی روانی» یاد می‌شود. افسردگی مجموعه‌ای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز می‌کند. افسردگی اساسی واژه‌ای است که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا جهت مجموعه‌ای از علایم اختلال خلق برای DSM-III در سال ۱۹۸۰ به کار رفت و پس از آن عمومیت یافت. افسردگی اساسی منجر به از کارافتادگی قابل توجه فرد در قلمروهای زندگی فردی و اجتماعی و اشتغال می‌شود و عملکردهای روزمره فرد همچون خوردن و خوابیدن و سلامتی فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

فصل دوم  داستان ما و …

به کمک اعتقاداتمان چه کنیم که افسرده نشویم

منابع سلامت زیستی

منابع سلامت روان شناسی

 منابع سلامت ارتباطی

 منابع سلامت محتوایی

وقتی اضطرآب می آید به کجا فشار می آید ؟

به قولی به همه جای وجود و درونمان…

ما بجز هوش آی کیو  هوش های دیگری هم داریم که کارهای مهمتری دارند.

باز همان اتاق تاریک و ترس از تاریکی و نوری که به کمک ما آمد. حال در همان تاریکی هوش های ما به کمکمان می آیند هوش اخلاقی ،هوش معنوی و در این میان این هوشها به ما کمک می کنند که درست انتخاب کنیم و در مقابل اضطراب هایمان و مشکلاتمان کاری کنیم…

اما قبلش بدانیم که خوب بخوابیم خوب بخوریم و این ها همه روش زندگی بهتر است و دوری از استرس و افسردگی .

لقمان به پسرش می گوید پسرم شب خود را روز وروز خود را شب نکن یعنی شب زمان استراحت است و روز برای کار…

 

 

 هوش ها را بهتر بشناسیم:

 

هوش‌ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان‌شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.

 درس پشت درس، دارید می‌افتید؟ کم کم دارد از تحصیلات آکادمیک حالتان به هم می‌خورد؟ دپ زده‌اید که آن‌قدر خنگید که نمی‌توانید درس‌هایی را که نصف بیشتر همکلاسی‌هایتان پاس می‌کنند، پاس کنید؟ دارید حس می‌کنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟

 اما آیا واقعا چون نمی‌توانید درس‌هایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانس‌شان را قاب گرفته‌اند و زده‌اند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟

تا موقعی که هوش به معنی همین آی‌کیویی بود که از تست‌های سنتی به دست می‌آمد بله؛ باهوش‌ترین‌ها همان آقا مهندس‌ها و خانم دکتر‌ها بودند. اما نظریه‌های جدیدتر هوش، چیز دیگری می‌گویند.

 آنها برگشته‌اند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری  و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیده‌اند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بی‌سواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت می‌کند هم باهوش هستند.

در واقع هوش‌ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان‌شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.

هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکر‌ها؛ یعنی اینکه وقتی به شما می‌گویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدم‌های یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.

 اگر خیلی باهوش باشید، می‌توانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که مفهوم دیکتاتوری را القا کند. کسانی که هوش بالای تصویری دارند به جزئیات یک تصویر خیلی خوب دقت می‌کنند و می‌توانند تصویرهایی که در ذهنشان می‌سازند را روی کاغذ بیاورند.

پرورش: تصور کنید که کره چشمتان از بدنتان جدا شده و دارد در اتاقی که در آن نشسته‌اید سیر می‌کند. بگذارید این کره بازیگوش همه جا برود و بالا و پایین و پشت و روی همه چیز را ببیند. حالا تصور کنید چیز‌ها از دید کره چشمتان چگونه است. اگر این کارخیلی برایتان راحت است، مطمئن باشید از نظر تصویری با هوش هستید.

یک تمرین خلاقانه‌تر هم اینکه تصور کنید شما همزمان، هم مدیر هنری و هم عکاس هستید. حالا عکس‌هایی که می‌شد برای مطالب همین هفته گرفت و صفحه‌بندی‌های احتمالی را‌ در‌ذهنتان تصور کنید، البته یادتان باشد فقط یک هفته وقت دارید

کاربرد: معماری، نقاشی، عکاسی، تصویرسازی، صفحه‌بندی، مرمت بنا‌های تاریخی و جعل اسناد با فتوشاپ!

هوش زبان‌ شناختی
نوع دیگرهوش  یعنی هوش زبان‌شناختی، درواقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است؛ داشتن اطلاعات عمومی‌زیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خوب خواندن؛روی هم‌رفته، کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند.

 پرورش: همه چیزهایی که در کارگاه‌های نویسندگی می‌گویند، می‌تواند این هوش را در شما پرورش دهد. توجه به ریشه‌های شفاهی فرهنگ خودمان (مثلا معنای ضرب‌المثل‌ها، قصه‌های پریان و قصه‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها) و خواندن بازیگوشانه و لذت‌بخش کتاب‌ها – بدون اینکه هدفی خارجی مثل اضافه شدن معلومات یا پز دادن به خاطر اضافه شدن به کلکسیون کتاب‌های خوانده شده، مدنظرمان باشد- هم می‌تواند این هوش را پرورش دهد.

 اگر شما می‌توانید برای همین مطلب یک تیتر جذاب‌تر انتخاب کنید، مطمئن باشید از این نوع هوش برخوردارید. اصلا یک تمرین می‌تواند این باشد که برای تمام مطلب‌های دوباره تیتر بزنید.

کاربرد: روزنامه نگاری، نویسندگی، تدریس ادبیات، مسئول روابط عمومی، وکالت و… .

هوش منطقی – ریاضی
انگار کسانی که اولین‌بار اصطلاح «دو دوتا چهار تا کردن» را به وجود آورده‌اند، ناخودآگاه می‌دانسته‌اند بین منطقی بودن و ریاضی دانستن، یک رابطه‌هایی هست! کسانی که هوش منطقی ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی – مثل حساب کتاب کردناز دور و بری‌هایشان بهتر عمل می‌کنند، هم بهتر می‌توانند استدلال کرده و روابط علی و معلولی را درک کنند.

این هوش هم از آن نوع هوش‌هایی است که در تست‌های معمولی هوش سنجیده می‌شود و در مدرسه و دانشگاه زیاد به کار می‌آید

پرورش: بروید ببینید چرتکه چطور کار می‌کند. یک زبان کامپیوتری، مثلا پاسکال را یاد بگیرید. برای مسئله‌های ساده ریاضی از ماشین حساب استفاده نکنید. به این فکر کنید که چه قوانین علمی‌ای ‌در سیستم‌های خانه شما تاثیر دارند و  برای یک‌بار هم که شده سعی کنید از صفحه اقتصادی روزنامه ها  سر درآورید.

 کاربرد: مهندسی، حسابداری، برنامه‌نویسی کامپیوتر، متخصص فلسفه مخصوصا فلسفه علم و مجری طرح‌های پژوهشی.

هوش موسیقایی
کسی که به زیر و بم‌ آهنگ‌ها، ریتم و تن صداها و نغمه‌ها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقایی برخوردار است.

 آدم‌هایی که هوش موسیقایی بالایی دارند حتما لازم نیست که نوازنده یا خواننده باشند؛ کسی که می‌تواند از تن صدای شما تشخیص دهد که دارید دروغ می‌گویید یا به خوبی می‌تواند صدای مشابه 2 خواننده  را از هم تشخیص دهد هم، به‌نوعی دارد از هوش موسیقایی‌اش استفاده می‌کند

پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبک‌های مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمره‌تان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرنده‌ها یا رودخانه) دقت کنید.هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی ‌ با آواز بخوانید.

کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی،نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان.

هوش جسمی‌– حرکتی
این نوع هوش را احتمالا هیچ کدام از شما تا به حال هوش به حساب نمی‌آوردید؛ استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا. حتی بعضی‌ها می‌گویند ما هوش نشستن و هوش پیاده‌روی هم داریم.

معلوم است که اولین تصویر که از این نوع هوش به ذهنتان می‌آید، تصویر ژیمناستیک‌کار‌های ماهر است اما خدمت‌تان عرض شود که جراح‌ها و کسانی که خوب از پس حرکات موزون بر‌می‌آیند هم در این زمینه تبحر خاصی دارند

پرورش: برای اینکه یک بد نسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید،  وبالاخره اینکه، تا می‌توانید پانتومیم بازی کنید.

کاربرد: ورزشکاری حرفه‌ای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی .


هوش میان فردی
بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میان‌فردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستان‌تان به سنگ صبور مشهور هستید، حتما از این نوع هوش برخوردارید.

پرورش: به یک  NGO  بپیوندید  و ببینید برای عمل‌کردن به شعارهای مردمی‌تان چند مرده حلاج هستید. هر روز 15 دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنت‌هایش جواب بدهید. در یک کلوپ اینترنتی عضو شوید. زندگی آدم‌های مردم‌دار را بخوانید و ببینید چه کرده‌اند که این طور مشهور شده‌اند

کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی ‌یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی.

هوش درون فردی
هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدف‌های زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت یافته‌اند. آنها ریز و درشت عیب و خوبی‌های خودشان را می‌دانند و یک تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند

پرورش: مطلب‌های خودشناسی را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تست‌های معتبر خودشناسی یا شخصیت را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید

 کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغل‌هایی که آدم آقای خودش است.
هوش طبیعت
گاردنر وقتی که نظریه هوش‌های هفت‌گانه‌اش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، دریافت که نظریه‌اش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدم‌های عاشق طبیعت دارند؛ کسانی که می‌توانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت ببرند

پرورش: یک باغچه شخصی در گوشه‌ای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفته‌ها بروید کوهنوردی و تغییرات فصل‌های مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید.

کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی.

 

منبع سلامتی روانشناسی :

 

 اولاً پذیرش واقعیت است  .

دوماً مسئله این لحظه را با دیروز و فردا یا بهتر بگویم  حال را با گذشته و آینده در هم  نیاوریم.

منابع اجتماعی  اطراف مان

منابعی که حال ما  را خوب می کنند منابع معنوی ما هستند .

اینجا منابع معنوی به ما کمک می کنند که حال بهتری داشته باشیم منابعی که از کودکی با ما بوجود آمده اند و در نهان ما با نام خدا شناخته می شوند.

اما دانش  و فهم ما از خدا

و رابطه ما با خدا

این دو مورد بسیار مهم است که ما بدانیم و به کار ببندیم .

 فروید می گوید :

همه آدم ها یک نا خود آگاه فر دی دارند

و لی  یک نا خود آگاه جمعی هم داریم

این همان الگوهای قهرمان ما یا کهن الگو ها  هستند

 خدا همان کهن الگو ی ما است.

 این ساده ترین تعریف است و باید توجه داشت که آن را با نام های گو نا گون می شناسیم .

اما مهمترین نکته این است که فرا انسان است و قدرتی بیش از انسان دارد  و این یکی از همان قوانین است که ما از کودکی آموخته ایم و آن را خدا می نامیم.

هر وقت دعا می کنیم به طور نا خود آگاه جملاتی مانند بزرگ ، رحمان ، رحیم ، کریم و… به کار می بریم و این شناخت اولیه ما از خدا  است.

در واقع خدا به نوعی صورت احترام آمیز خود ما  است

و  ما خدا  را آن گونه که هستیم می فهمی

در یک تحقیق بین انسانهای که بیشتر مذهبی بوده اند مشخص شد:

آنچه در ذهن ما از خدا وجود دارد بر میگر دد به کودکی و نوزادی ما . و به نوعی احساسات کودکانه داریم مانند اینکه خدا رحمان است ،خدا رحیم است  و این خصوصیات را با خصوصیات والدین خود می سنجیم مادر ما مهربان بود و پدر ما رحیم و اگر روزی مادر یا پدر ما را تنبیه کرد پس خدا هم مارا تنبیه می کند و این گونه بر داشتی سطحی و نا آگاهانه از وجود خداوند داریم.

در  واقع این  نا هوشیاری ما  است از   وجود حضرت الهی

اگر به خود مراجعه کنیم و از دوستان واطرافیانمان سئوال کنیم  خدا را دست نایافتنی می دانیم. و تنها تنی محدود ،خدا را بواقع در خود و نزدیکتر از هر چیزی به خود می دانند .

 تعریف های غلط ما از خدا  یا همان کهن قهرمان،  ما را از خدا دور می سازد در صورتی که خدا با ماست.

اگر ذکر می گوئیم لازم نیست هزار بار بگوئیم ،نه یک با ر با تمام وجود کفایت می کند به شرط آنکه با تمام وجود و شعور بگوئیم.

ما در واقع خدا را باور نداریم اگر کمی به وجود خدا اعتقاد پیدا کنیم دیگر اضطراب معنا ندارد .دلشوره معنا ندارد ما در آغوش خدا هستیم و وقتی می گوئیم خدا بزرگترین قدرت است ،اما متاسفانه سر نماز و در زندگی هزاران خدای قدرتمند دیگر را به یاد می آوریم و از خدای اصلی و اکبر غافلیم این ندا از زبان تا گوش جسم ما راه میرود و به درون و روح ما راه نمی یابد ،اگر این اتفاق بیفتد همان بیداری حاصل می شود و از خواب غفلت بر می خیزیم و دیگر ترسی نیست و ترس و غم و استرس در مقابل عظمت، نامش نابود می شود .

ذکر می گو ئیم که در واقع  فرایند تقویت کهن خدای ما است .

اما باید بگو ئیم: ذکر باید گفت تا فکر آورد

بینش و دانش بیاورد شعور بیاورد که خدای رحمان و رحیم و قادر و توانا از هر قدرتی به ما نزدیک تر و در حق ما رحیم تر است و بالای همه قدرت ها است.

اگر نگران رزق مان هستیم چه نیکوست که بگو ئیم یا رزاق و با تمام وجود باور کنیم که خدا وند رزاق است این وعده خدا در قرآن و حتی دیگر کتابهای آسمانی است.

با ید سعی کنیم خدایمان را بیش از گذشته به خود نزدیک کنیم . بدانیم در صورت افسردگی از هوش معنوی خود که بسیار می تواند به ما در روشن نمودن تاریکی اطرافمان کمک کند بهره مند شویم و با نور شناخت ذات احدیت، تاریکی هایی را که باعث اضطراب و نگرانی و دلهره و آشوب ما شده را در نور معرفت شناسایی کنیم و به جنگ تاریکی و ظلمت برویم.

 اینجا ذکر به ما کمک می کند ذکر با هوشیاری و درک درست  از اطرافمان، اعتماد به نفس پایئن یعنی نداشتن شعور و دانش و درک درست، اگر تلاش کنیم و بفهمیم  و دانشمان را بالا ببریم داستان تاریکی را بکل به فراموشی سپرده ایم .

اول تیر ماه 1394

جعفر صابری