زن با آینه در دست!
زن با آینه ای در دست!
سرش را پائین انداخته بود و اشک می ریخت سکوت بود و علی رغم گرمای تابستان عرق سردی تمام پیشانیم را غرق در خود نموده بود.
صدای قلبم را به خوبی می شنیدم و از انسان بودنم شرم داشتم از اینکه بگویم مرد هستم انسان بودن پیش کش!
یاد داستانی که در نوجوانی از عصمت و پاکدامنی زنی شنیده بودم افتادم که میگفت: زنی همسرش را از دست داده بود و برای مخارج زندگی به سختی تلاش میکرد نا جوانمردی از او توقع نمود که به منزلش برود زن پذیرفت به یک شرط که هیچ کس آنجا نباشد وقتی به منزل مرد رفت مرد آماده بود که دست به گناه بزند زن گفت مگر شرط نکردم کسی نباشد مرد گفت هیچ کس جز من و تو در این خانه نیست زن گفت آیا وجود خدا را انکار میکنی؟
آدمی که از آدمیت نامش را یدک میکشی این روز ها کم نیستند زنان و دختران نجیبی که به ناچار مجبور هستند مشاغل مختلفی را تجربه نمایند .
مردانگی پیش کش تو، انسان باش و بدان که اگر این جنس مخالف قرار بود تن فروشی کند این شغل را قبول نمیکرد پس با حیا با او برخورد کن و برای لحظه ای بیندیش که اگر دست روز گار به هردلیلی خدای ناخواسته سایه تورا از سر خانوادات بردارد چه بسا زن ، دختر و یا مادر و خواهرت نیز چون این بانو باید راهی خیابان شود تا لقمه نانی بدست بیاورد.
وقتی اشک های این زن پایان یافت آینه ای به دستش دادم و گفتم هر زمان شخصی به تو پیشنهادی ناشایست نمود این آینه را بدستش بده و بگو اول خودت را ببین که آیا هنوز آدم هستی و بعد به این بیندیش که اگر برای مادر ، خواهر ،فرزند یا همسرت این واقعه پیش می آمد نیز همین اندازه دلت نمی شکست!
هموطن گرامی به دین و آیین نیست به رسم جوانمردی است و شرف انسانیت اندیشه ناپاک از ذهن ناسپاس سرچشمه می گیرد چشمانمان را که هدیه و لطف خالق مان است را پاک نگاه داریم .
یا حق
جعفر صابری