چرا من آمدم اینجا؟





پارچه سفید رنگی را بر روی دیوار می بینم که بر رویش نوشته دعای عرفه ساعت14 در مسجد محله واز کنارش می گذرم.چیزی وا میداردم که یک بار دیگر به آن نوشته روی پارچه فکر کنم، به خود می اندیشم چه نوشته بود، نوشته را دوباره در ذهنم تداعی می کنم وبعد به ساعت مچی ام نگاه می کنم. ساعت چند دقیقه ای از 2 گذشته است.کم کم به مسجد نزدیک می شوم اصلا نمی خواستم به مسجد بروم ولی حالا کنار در آن هستم اگر ترمز نکنم رفتم.واگر نه باید بایستم ودنبال جای پارک برای ماشینم باشم…





حالا در میان جمعیت دنبال جای مناسبی هستم کنار یک ستون می نشینم ،زمین سرد است ومی خواهم گرم شوم کمی خودم را جمعتر می کنم، پایم را زیر خودم می گذارم وبه ستون تکیه می زنم دعا شروع شده ودر فکر فرو میروم چرا من آمدم اینجا؟

چرا حسین(ع)این دعا را خواند کاشکی میشد من معنی آنرا می فهمیدم؟صحبت از این است که خدا مرا ببخشد کسی می گوید:حسین(ع)اوکه نوه پیامبر،فرزند علی وزهرا است او که خود امام معصوم است ومی داند که چه سرنوشتی دارد، اگر او اینگونه ناله می کند وای بر من وامثال من.چند روز دیگر محرم است وحسین عاشورا سازی می کند.چقدر دلم برای ظهر عاشورای مسجد سید الشهدا سر نازی آباد خیابان شهید رجایی تنگ شده هیئت سجادیه- بچه های ته خط نازی آباد- سر بیست متری خانی آباد نو ،چه خوراک قیمه خوبی، چه جمع صمیمانه ای دیگر سردم نیست، دیگر دیگر نیازی به تکیه گاه ندارم؛ چقدر خوب شد که آمدم اینجا، من به یاد آن روز عاشورا دلم گرم شد پس حسین(ع)هم بیاد آن عاشورا دلگرم بود. روزیکه تمام هستی خود ،فرزند ویاران و برادرش عباس را می دهد تا اسلام بماند. تا عاشورا بماند. تا صداقت وصفا ومردانگی بماند . تا گذشت بماند. حسین(ع) دیگر از عرفات به خانه خدا باز نگشت. او قربانی های خود را برد، تا در منای کربلا تقدیم دوست کند .او رفت، تا ما امروز بمانیم. او رفت.تا حاجی، حاجی شود وگوسفند به جای اسماعیل ذبح شود. حسین(ع) رفت تا عرفات بماند. یادش بخیر. آن سال در صحرای عرفات با دوستان وحاجی های همراه نماز ظهر خواندیم. آقا مرتضی وحاج محسن دعای عرفات خواندند ومن اذان ظهر را گفتم. مکبر نماز من بودم .آن سال گذشت. ده سالی هست که گذشته. ده سالی که من حاجی شده ام حاجی…ایکاش سر گوسفند وگاو نفسم را می بریدم .ایکاش در مقابل خالقم خون غرور کاذبم را می ریختم. ایکاش به یاد ظهر عاشورا وهر روز به قربانی کردن نفسم می اندیشیدم. ایکاش می فهمیدم حسین چرا آنقدر ناله میکرد. در آن صحرای عرفات شاید که نباید در عاشورا دشمن اشک او را می دید. شاید حسین اشک ریخت تا گناهان آنانی را که سرش را بریدند را بشوید. شاید حسین در عرفات حاجی شد ومن باید در عاشورا حاجی شوم. عرفات امسال را چند دقیقه ای از دست دادم اما عاشورا را نمی گذارم از دست بدهم باید در عاشورای امسال حاجی شوم باید به حسین(ع) نشان دهم که لایق بودم که عرفات را درک کنم. خدایا از تو متشکرم که آمدم اینجا….

التماس دعا