شوخی تلخ
داستانی واقعی
کمتر از چهل سال داشت ولی زیبا و جوانتر به نظر می رسیدخودش این طور شروع کرد اولش شوخی بود پول لازم داشتم و برای همین از روی چک های همسرم یک برگ چک سه میلیون تومانی برداشتم و دادم حسابدارشرکتش تا برایم نقد کند به او هم سفارش کردم همسرم متوجه نشود او رفت و چک را به برادرزنش داد و لی برادرزنش به همسرم راستش را گفت و همسرم ضمن دلخوری شدید از من ،حسابدارشرکت را اخراج کرد ، حسابدار هرروز به من زنگ میزد و میگفت بخاطر من او بیکار شده و در تهیه مخارج خانواده در مانده است من نیز ناچار از دوستانم خواستم تا برایش کار پیدا کنند و او مشغول شد حتی بادرآمدی بیشتر از گذشته ،یک روز با من تماس گرفت و برای تشکر من را به تولد فرزندش به خانه شان دعوت کرد من رفتم و حتی یک سکه هم به عنوان هدیه به فرزندشان دادم کسی در خانه نبود مهمانان هنوز نیامده بودند من یک لیوان شربت خوردم و خوابم برد با سردرد شدیدی بیدارشدم و دیدم یک پتو هم رویم کشیده اند … بعد از خداحافظی راهی خانه شدم و لی یک ماه بعد همسر این فرد با من تماس گرفت که چه از زندگی ما میخواهی و این تصاویر در کنار همسرم چیست! من وحشت زده خود را برهنه کنار همسرش همان حسابدار سابق شرکت همسرم دیدم و قرارشد مبلغی بگیرد که چیزی نگوید. اما این داستان ادامه یافت هرماه بیشتر میخواستند من بهتر دیدم به همسرم واقعیت را بگویم او با پلیس در میان گذاشت و یک روز سر وعده اورا بازداشت کردند و شکر خدا داستان تمام شد امابعد از چند ماه همسرم رو به من کردو گفت از رفتار و کردارت خسته شده و دیگر تحمل این رفتار و دروغ گویی ها را ندارم اگر میخواهی آبرویت را پیش فامیل نبرم بهتراست بطور رسمی از هم جدا شویم. واز من خواست خانه و چند مغازه که به نام من است را باید به همسرم برگردانم و من ناچار این کار را هم کردم ولی او فرزندانم را از من گرفت و فقط ماهی سه میلیون تومان برای اجاره و مخارج به من میدهد تا تنها زندگی کنم.
کل داستان این بود که اوبرای من تعریف کرد و تمام مدت سرش پائین بود!دروغ ،دزدی و… در نهایت متلاشی شدن یک زندگی و آینده دو فرزند از جایی شروع شد که خانم خانه می خواست یک شوخی کوچک کند و شاید بیشتر خانم ها و یا حتی آقایان باور نداشته باشند که چه خطراتی در جامعه وجود دارد و اگر کسی ازدواج میکند یعنی قبول مسئولیت در مقابل شریک زندگیش، شاید خرید یک تکه طلا برای خانم خانه توسط همسرش یک اتفاق ساده است که همراه باعشق و دوست داشتن همراه بوده و اینکه او برود و مخفیانه بفروشد و یا داستانهایی از اینگونه ، شرف انسانی و اخلاق نیز حکم میکند حتی اگر همسر به هر دلیلی در پرداخت مخارج خانه کم لطفی میکند شریک زندگی دست به دزدی از مال همسرنزند!چراکه یا همسر ندارد و بدلیل شرایط اقتصادی مملکت دچار کمبود درآمد است و یا دارد و خساست میکند که در هر دو حالت دزدی از مال و یا فروش اجناس و سرقت و … شایسته کرامت انسانی نیست این که در گذشته مادران ما از روی خرجی خانه مبلغی را پس انداز میکردند، داستان بسیار زیبایی بود که آن هم به نوعی جای بحث دارد معذالک قضاوت این گونه وقایع در جامعه، را به خود شمامی سپارم با توضیح اینکه خانم محترم ،شما پس از ازدواج اگر به زندگی مشترک احترام میگذارید و ادامه آن برایتان اهمیت دارد باید به لحاظ اخلاقی بدلیل پذیرش همان زندگی مشترک هر جایی که میخواهید بروید حتماً به همسرتان بگوئیدو او را در جریان امور خود قراردهید حتی اگر رضایتش را نمی خواهید اما لازم است شریک زندگی شما از مسائلتان حتی دوستانتان مطلع باشد .
به امید زندگی های زیبا همراه با احترام متقابل
یا حق
جعفر صابری