توت
اسمش عطا است و آذری زبان .میگفت کم سواد است ولی خیلی زود توانسته بود آژانس املاک دایر کند و بهترین زمینهای منطقه خودشان را بخرد و حسابی کاسب بوده طوری که جزو خیرین شهرشان محسوب میشده و بانکهای شهرشان بدلیل خوش حسابی نمی گذاشتند چکش برگردد.تا اینکه با تریاک آشنا شد رفیق بد و زغال خوب و پول هم که بود درآمد عالی و زندگی راحت کم کم باعث شد تا عطا بیشتر وقتش را با دوستان بگذراند و همین مسئله به مرور پول نزول و بهره را در زندگیش وارد کرد اولین بار که زندان افتاد چند ماه بیشتر طول نکشید و بعد باز چک بعدی و مشکلات مالی این بار سه سال طول کشید و فرصتی بود تا او با مواد مخدری بنام شیشه آشنا شود و پس از آزادی دیگر آدم گذشته نبود این بار نه تنها در گیر مواد بود بلکه دچار توهم مصرف مواد هم بود طوری که یک هفته احساس می کرد زنبور ها به خانه اش حمله کرده اند و برای همین کل خانه را سم پاشی کرد و با تبر به جان دیوار ها افتاد تا لانه زنبور هارا خراب کند .
با زنی شریک شد تا کارآژانس مسکن را ادامه دهد اما تأثیر مواد نمی گذاشت فکرش را متمرکز سازد سرانجام راهی کمپ شد اما با بیماری شدید جسمی و روحی فراوان جمجمه اش آسیب شدید خورده بود و قسمتی از آن کاملاً شکسته بود بیش از هشت ماه زندگی در کمپ و نهایت ترک مواد .
حالا او دیگر حتی سیگار هم نمی کشد و مدتها است که زندگی پاکی را در یک مرکز نگهداری این گونه افراد تجربه میکند هنوز دور از خانواده است اما نه برای اعتیاد بلکه بدلیل خجالت از خانواده ،خودش می گفت تصمیم گرفتم دوباره زندگیم را بسازم هیچ سرمایه ای نداشتم حتی لباس مناسب هم نداشتم یکی از دوستان به من چهارده هزار تومان داد که آن لحظه به اندازه چهارده میلیارد بود رفتم چند لیوان یک بار مصرف خریدم و از درختی که داخل مرکز نگهداری ما بود میوه های توتش را کندم و شروع به فروختن آدها نمودم اندک اندک صاحب سرمایه شدم و لباس نو خریدم و حالا هم مشغول فروش البسه هستم تی شرت و لباس های مردانه ،شکر سرمایه ام چندیدن برابر شده و این را مدیون همین درخت توت داخل مرکز هستم و لطف خدا باید توکل داشت و گذشته را ساخت نباید نشست و حسرت گذشته را خورد .
به امید سلامتی و موفقیت همه مردم با همت و جنم
یا حق
جعفر صابری