نوشته ای قدیمی از جعفر صابری

لباس عید سال بعد

گوشه لحاف را کنار زدم در روشنایی نور چراغ علاءالدین مادرم داشت با تکه پارچه ای ور می رفت و کمی
آن طرفتر پدرم در حالی که سیگار می کشید به شعله چراغ زل زده بود. هر چند مادرم دستش را پایین می آورد همراه دستش سرش را هم به نور نزدیک می کرد . پدرم مثل همیشه تو فکر بود آخه پدرم هر وقت توی فکر بود پکهای عمیق به سیگار می زد

 و دودش راهم یواش بیرون می داد امان از وقتی که پدرم تو فکر بود، آن موقع خیلی زود جوش می آورد ولی بیشتر برای ما جوش می آورد تا برای مادرم وقتی ناراحت می شه همه را کتک می زد پدرم آدم خوبی است یعنی دست خودش نیست وقتی زیاد

 فکر می کنه این جوری می شه.بیشتر وقتهایی که پدرم عصبانی است اول مهر و شب عید است من از ماه مهر و شب عید خوشم نمی آید آخه این موقعها اخلاق  پدرم عوض می شود زود داد می زند با همه دعوا دارد…

نمی دانم شاید برای این است که مجبور ما را نانوا کند… یا شاید هم چیز دیگری هر سال اول مهر یا نزدیک عید ملدرم نخ و سوزنش را از سر شب دم دستکش می گذارد وقتی ما می خوابیم از پشت پرده یا زیر میز سماور یک بقچه را در می آورد و هی

 می دوزد بعدش هم که کارش تمام می شود بقچه را ور می دارد می برد و جایی قایم می کند .وقتی مادرم دارد چیزی را می دوزد پدرم کنارش می نشیند و سیگار می کشد و حرص می خورد .من و برادر و خواهرم اگر بیدار باشیم از ترس پدرم خودمان

رابه خواب می زنیم.پدرم مرا دوست دارد .من می دانم آنروز از اتوبوس دو طبقه پیاده شدیم و توی باب همایون راه افتادیم دم یک فروشگاه ایستاد و بعد گفت:(حسن خیلی دلم می خواهد از این کاپشنا بخرم.) من که از آن کاپشنها خوشم آمده بود گفتم(بابا برام

بخرش .)بعد او گفت:(می خرم حتما برات می خرم )ولی نخرید.در عوض چند روز بعد چیزی برایم آورد که نه کت بود ونه کاپشن.گفت که چشمشو گرفته ،برای حمید کوچک بود تن من کرد برای من هم بزرگ بود.تازه آستیناش بلند بود. یقه اش هم پاره بود   

خودشم یک خورده گشاد بود.ولی مادرم گفت:(زمستان است،روی لباس هم گرمه و هم قشنگه شاید مادرم باز داشت چیزی برای شب عید ما سر هم کرد. من چه قدر از عید بدم می آید. همه می خواهند لباس های نو بپوشند بعد بیان بیرون و پزبدهند

 قمپزدرکنند.

پارسال حمید از اول تا آخر عید بیرون نیامد. می گفت:(درس دارم )ولی دروغ می گفت من می دانم برای چی با ما برای عید دیدنی نمی آمد برای این که آن شلوار خاکستری که می گفت خریده و مادرم کوتاهش کرده بود تا حمید بپوشد مال هاشم پسر عباس

آقا بود . راستش من هم باورم نمی شد آخه پدرم می گفت:از گمرک خریده ولی هاشم جلو عزیز، امیر و رضا تمام نشانی هایش را داد.

حتی انجایی را که سوخته بود . علامتها درست بود . بچه ها همه حرفهای هاشم را باور کردند حمید بیچاره خیلی خجالت کشید. برای همین دوتایی آمدیم بهخونه . حلا دوباره عید داره میاد ، من نمی دانم رفتن زمستان و آمدن بهار چرا باید برای ما انقدر ناراحتی بیاورد ؟ کاشکی عید نبود. اگر عید نبود همین لباسها که پدرم آورده خوب بود دیگه ! البته عید هم مثل تمام روزهای خداست برای من و حمید فرقی دره، اما آبجی بیچاره ام.. دلم به حالش می سوزد تمام دخترهای هم سن و سالش لباسهای قشنگ تنشان می کنند .

ولی عیبی ندارد . من تابستان سال دیگه بیشتر کار می کنم و برای عیدش یک لباس قشنگ می خرم . از امسال که گذشت تا سال دیگر خدا بزرگ است. 

این نوشته را در سال ۱۳۶۵ نوشتم و برای اولین بار در سال ۱۳۷۰ در روزنامه اطلاعات  در صفحه اندیشه به چاپ رسید و بعد در مجله جوانان در پاکستان و بعد در یک مجله انگلیسی زبان در هند. سه سال بعد..اما نام اصلی این اثر که من نوشته بودم چقدر از عید بدم میآید بود! 

قدیما  معرفت بود لباس رفاقت

حالا منفعت شده لباس رفاقت

 

همه  ی ما فرزندانی داریم که بیشتر وقت ها به اشکال مختلف با ما مخالفت میکنند وعلی رغم اینکه می دانیم کارشان غلط است اما ناچار به پذیرش سکوت و یا گذشت در مقابل رفتارشان هستیم.

گاهی وقت ها سعی می کنیم استقامت کنیم و حرفمان را  روی کرسی بنشانیم ولی در درازمدت نتیجه معکوس میگیریم که این هم به نوعی برمیگردد به سن و سال فرزندانمان ونوع تربیت ما از کودکی !

اما سن نوجوانی و جوانی یعنی از 12 تا 25 سالگی سن و سالی است که این مخالفت ها کم کم بیشتر میشود و اگر ما آموزش لازم در مورد مقابله با این گونه رفتار ها را ندیده باشیم  بدون شک با دست خود آینده فرزندانمان را به تباهی میکشیم، حمایت های غلط یکی از والدین و یا حتی فردی دیگر مانند خاله ، عمه ،

پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، دایی و یا عمو و یا حتی شخص دیگری که به خانواده نزدیک است نیز گاه باعث بروز بحران می شود.

آموزش مهارتهای زندگی بخصوص مهارت فرزند پروری چیزی نیست که ما بگوئیم می دانیم و حاضر نباشیم برای یاد گیری بیشتروقت بگذاریم !پس شرط اول برای موفقیّت در زندگی یاد گیری نوع روش های درست است و این گام ،بسیار مهم است چراکه گام پیشگیری نام دارد!

مدتها است  رسانه هایی چون تلویزیون  و سینما کم یا زیاد به موضوع اعتیاد پرداخته اند ومطبوعات نیز در حد توانشان مطالبی را به چاپ رسانده اند حتی این روز ها از پنج کانال تلویزیون چهار کانال به موضوع اعتیاد  پرداخته اند .

شاید آمار شش تا هشت میلیون معتاد که گفته میشود کمی به نظر بالا بیاید اما زنگ خطر اصلی آن است که  واقعیت چیزی بیش از این می باشد !

واین آمار افرادی هستند که شناسایی شده و در دسترس می باشند یا در حال ترک هستند ولی خیلی ها هنوز حتی خودشان باور ندارند که معتاد هستند و این را فقط یک سرگرمی  میدانند متاسفانه تعداد زیادی از دانشجویان بخصوص در رشته های پزشکی و یا مهندسی ، اساتید نیز دچار این بلای خانمان سوز شده اند و  بنوعی معتادین کت و شلواری هستند وجود این افراد برای فرزندان ما بیشتر خطر ناک است چرا که به هیچ عنوان ظاهراًعملی مانند یک معتاد را ندارند  و برخلاف انتظار گاهی بسیار هم در جامعه موفق و سربلند هستند !اینجا است که بحث اعتقادی و ایمانی لازم میشود.

گاهی وقت ها والدین پیش بینی میکنند فرزندشان در سنی هست که باید روی پای خودش بایستد و بد نیست به او فرصت تجربه آزمون و خطا را داد ، رها کرد ن فرزند در خانه تنها ، در اختیار بودن اینترنت و یا ماهواره و حتی بازی های کامپیوتری و … هر یک سرا آغاز اعتیاد است ،

روزی فرزند ما به ما نیاز دارد ولی ما مشغول هستیم و روزی می آید که او دیگر دوستانی دارد که نیاز هایش را ارضاء میکنند و نیازی به ما ندارد.

 پخش فیلم و سریال های گونا گون با محوریت اعتیاد بیشتر مراحل موجود در جامعه را نشان میدهد و حتی نشست های تخصصی نیز در قالب میز گرد  به طرح موضوع از نگاه کار شناسان می پردازد و در نهایت دولت و سیاست گزاری آنها را مسئول این بحران می دانند و بیکاری را مطرح میکنند گویا ما همه به دنبال یک مقصر هستیم و خودمان هیچ تقصیری نداریم!

حال خوشی که فرزند ما با دوستانش برایش به وجود می آید همان حال خوبی است که باید ما برایش بوجود می آوردیم و لی غافل بودیم !

بهانه هایی چون مشکلات اقتصادی، نبود آرامش فکری، همه و همه درست است اما اینها نیز همان دلیلی است که ما دیگران را مقصر بدانیم و بگوئیم اگر این چنین نبود این چنین نمی شد!

صحبت پایانی ،در یاد گیری مهارت های زندگی و برخورد با تک تک افراد خانواد کوشا باشیم و حتی از کلاسهای ویژه این مهارت ها استفاده کنیم این کلاسها برای همه لازم است ، ای کاش میشد دوستان عزیز در نشست های گروهی که انجمن های ترک اعتیاد برگزار می کنند شرکت میکردند ، ای کاش صدا و سیما  به جای ساخت و تولید برنامه و سریال های پر خرج که دشمن را عامل اصلی اعتیاد جوانان قلمداد می نماید از این گروه های ترک اعتیاد فیلم میگرفت و صحبت ایشان را برای خانواده ها پخش میکرد. ای کاش به جای بحث درمان ما به موضوع پیشگیری، بخصوص در مدارس ،خصوصاً در دبستان ها کمر همت می بستیم .

یا حق

جعفر صابری

صاویری دردناک از اعتیاد زنان (16+)

این بلای خانمان سوز !

استعمال مواد مخدر زنی در مقابل چشمان فرزندانش در یکی از پارک های جنوب شهر تهران





0









ترک آلونک پس از استراحت توسط افراد معتاد در یکی از محله های جنوب شهر تهران


فارس

جعفر صابری:امید در آینه

نوشته ای از جعفر صابری

امید درآینه

 

 

امید خوشحال ا اینکه  بلاخره جای دنجی را پیدا  کرده  به  دیوار  آجری ساختمان  نوساز  و نیمه تمامی واقع در شهر ک  نزدیک محل  سکونتشان تکیه داد ، نفس عمیقی  کشید . گویی  میخواهد  خستگی  تمام  زندگی ش  را  دریک  نفس جبران کند.

 

چشمانش به رنگ آسمان  بود   ولی   نه آسمان آرام !  به  دست راست  خود  که  مشت کرده بو د نگاه کرد و با بی رمقی  مشت  خودرا باز کرد . هنگامیکه  سرانگشتان زردش از  کف دست جدا شد بسته ای  که از فشار زیاد مچاله  شده بود  ، نمایان  شد و  با دست دیگر آببینی  خودرا پاک کرد وسپس  بسته رااز هم گشود . هنگامیکه  چشمان ناآرامش  به محتویات  بسته افتاد  ، لبخند رضلیت بر لبانش  نقش  بست  با دست چپش آب بینی را   با زاک کر و همان دستش را به پشت  سر برده و زیر موهای گردنش را با ناخن چنگ زد. سپس  بسته رابه روی خاکها ی کف اتاق گذاشت و دست به جیب  شلور  خود کردو  قوطی کبریتی ازآن خارج نمود   .دانه های چوب کبریت رااز قوطی  بیرون کشید  کف اتاق  ریخت  . 22 عد بود به تعداد سن امید

 

چقدر زیبا ! برای چند لحظه   خیره به دانه های چوب  کبریت ماند . شاید  با خود میگفت 22 یعنی 22 سال

 

22 سال تما م داشت  حالا  گوشه خرا به ای  همدم و تنها مونس جانش  دیو سفید بود .  با خود  فکر میکرد  روزگاری نه  چندان دور   دختران زیبا محله شان  چگونه  برای دلربایی  از کننار او میگذرند و هر یک سعی دارند  اورا  که جوان  بود ودانش آمو ز دبیرستان  تصاحب  کنند و به قول معرف  عروس مادر امید بشوند.

 

اما بی تفاوت  به تما م آنها  به آنها نیم نگاهی اندازد  از کنارشان  میگذشت و دریغ  از کمی مهر نسبت  به آنها

 

ولی  حالا  او عاشق  شده بو آن هم عاشق  یاری با زلفهای برنگ  سفید همچون برف .آریدربهار  زندگی او عاشق  زمستان شده  بود و خودرا به سرمای  سوزان  زمستان سپرده بود.

 

حرکت سوسک سرخ رنگی نگاه امید را به خود جلب کرد . به ناگاه  بر کشتی  خیال نشست ، به روزگاران  قدبم برگشت ، به دوران  طفولیت  بهآن  زمان که  امید مادربود و  چشم پدر ، امید تنها فرزند خانه  بود . پدر چون  شمعی  گرد امید  میسوخت  تادنیای تاریک اطراف رابرایش روشن  کند و  امید  از هر نظری  کمبوی احساس  نکند . امید به فکر پسرش بود.

 

عرق سردی بر پیشانی  امید  نشست . با گوشه  کتش  آن پاک کرد.  خارش  شدیدی بر  روی  سینه  خود  و اطراف گردنش  احساس میکرد.  برای همین   با سر ناخن  مشغول  خاراندن  بدن  خود شد  ناگاه  به یاد نواز شهای مادرش افتاد وگویبی از  خود نفرت دارد  ، دست  ازاین کار  کشید  و چوب  کبریتی را  به قوطی  نزدیک کردو  کبریت شعله  ور شد.

 

میله  خودکاری  ازجیب بغل خوددرآورد  و یک سر آن را به دهان  گذارده  کاغذ  محتوی مواد مخدر را بر سر دیگر میله  خودکار  نزدیک کرد و شله   چوب کبریت  رابه زیر  کاغذ  آورد . هنگامیکه دود غلیظی  از سطح کاغذ  بر خاست  ، نشاط  و سر مستی  خاصی  در چهره  امید  نمایان  شد. کبریت  بعدی  و باز  کبریت لعدی

 

امید  غرق  لذت  بو  اما میدانست  این لذت  بادوام  نیست و بعد ا زمدتی دوباره  خمار میشو . باز مجبور   میشود  برای  تهیه  پول  این عصاره  سفید دست  به دزدی   و کارهای   بدتر ازآن بزند.  اما اینک   او نوعی  بی خیالی و بی تفاوت  در وجودش احساس میکرد.

 

چوب کبریت  ها   کم کم  به پایان میرسید  و او سرمست  ازاین بی خیالی  هزاران  گونه فکر  و خیال  در چشمانش  نمایان  شده بود. گاه چشمانش  را می  بست  و گاه  باز میکرد .

 

گونه هایش  فر رو رفت   و حالت  مکش  به خود  گرفته  بود . بیش  از دو  سوم دود  حاصل  راه  توسط  همان  میله  خودکار   به  درون   ریه های  خود هدایت  میکرد . ردیک  آن  لرزش   شدیدی   بدن  نحیف و بی رمق امید  راتکان  داد.  طوریکه  سرش  به شدت  به آجرهای  دیوار  اصابت  کرد .  کاغذ از دستش   افتاد  و میله   خودکار  به گوشه ای  پرت   شد . امید  از  حالت  چمپاته  درآمد  و پاهایش  دراز ب دراز از هم فاصله   گرفتند.  چشمانش  باز  و  خیره  به در ماند   ،   کمی   خاک  از لابلای  درز  بین آجرهای  دیوار  به سر  و صورت  امید ریخت.

 

دیگر   او حرکتی  نداشت . چند روز  بعد   در پزشک  قانونی   پزشکان علت مرگ  امید را   مصرف زیاد مواد مخدر که موجب سکته قلبی وی شده است را اعلام کردندو  روزنا مه های  کثیر الانتشار  ازامید به عنوان  یکی از قربانیان   مواد مخدر نام  بردندو سطرها در این مورد مطلب  به چاپ رساندد

 

آباده  ، رمضان  1367

 

 

شبکه رشد فراگیر و توسعه پایدار

 

 

 

 

 

نشست دوستانه و اهداء گواهی نامه شر کت در کار گاه unodcدر دفتر شبکه رشد فراگیر و توسعه  پایدار چهار شنبه 10 مهر ماه98

 

[ پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ] [ 13:54 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری در جشن

مراسم جشن گرامی داشت هفته بلد راه و راهنمایان بر گزار شد.

جناب حجت الاسلام علی هوشیار و هنر مند گرامی  آقای سجاد زارع وند پور

 

[ پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ] [ 13:51 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۸ ] [ 20:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۸ ] [ 20:13 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حس خوب یاری

حس خوبی  است اگر بتوانیم در خودمان تقویتش کنیم ، حس کمک به دیگران حتی، به اندازه یک هدیه کوچک .

 بیشتر وقت ها ما به این اندیشیده ایم که آرزوهای بزرگی داریم و برای رسیدن به آنها باید اول یک برنامه ریزی درست داشته باشیم و به طرف آنچه  میخواهیم  حرکت کنیم، فکر میکنیم  ، اما در ابتدای حر کت اندیشه های زیادی به سراغمان می آید که  مهم ترین آن تغییرات احتمالی است که در زندگی اطرافیانمان بوجود خواهد آمد و این مارا نگران می کند که شاید با این تغییرات آینده و زندگی آنها دچار بحران شود .بیشتر وقتها همین نوع نگرش، ما را از حرکات بزرگ و تصمیمات مهم در زندگی وا میدارد و حتی به خود اجازه نمی دهیم که یک تنوع در زندگیمان بوجود بیاوریم. ماشینمان را عوض کنیم و یا وسیله ای را که دوست داریم داشته باشیم را بخریم و همه این ها برخواسته از همان حس زیبای دوست داشتن دیگران است پس چقدر خوب است که گاهی با دادن هدیه و یا کمک کردن به دیگران هر چند کوچک این حال خوشمان را افزایش دهیم.

داستان زیبایی هست که میگوید شخصی زمان سوار شدن در قطار، یک لنگه از کفشهای نواش را در ایستگاه جا میگذارد و بدون درنگ لنگه دیگر را از پنجره قطار بیرون میاندازد تا لااقل یابنده صاحب یک جفت کفش نو شود!

گذشتن از چیز هایی که دوست داریم اگر کوچک باشد هم زیباست و به مرور در وجودمان نهادینه میشود .

بیشتر وقتها گذشته های مادران بیشتر به چشم می آید ولی از حق نگذریم که پدران در این خصوص خیلی از خودشان گذشت نشان میدهند بخصوص مردان زحمت کشی که از صبح زود به نیت کسب روزی حلال راهی بیرون از خانه میشوند و تا شب   می کوشند تا  برای اطرافیانشان زندگی  آرامی فراهم نمایند. از حق نگذریم گاهی زنانی هم هستند که یا به تنهایی و یا دوشادوش همسرشان تلاش میکنند تا چرخ این زندگی به گردش درآید ولی نمی شود که نمی شود !

این روز ها روز های سختی است فشار های اقتصادی و درد ها و مشکلات معیشتی همه و همه باعث شده که کمتر به دیگران بیندیشیم و لذت شاد کردن دیگران را از دست بدهیم .

 حتی مدارس دولتی نیز کمک های مردمی دریافت می کنند و تحصیل برای پچه ها بسیار دشوار شده است .حالا  اگر کسی اقدام به شاد کردن دلی میکند به واقع کاری ارزشمند انجام داده و قابل ستایش  و خدا پسندادنه است حتی اگر این کار هدیه چند دفتر و خود کار و مداد به یک دانش آموز نیازمند باشد.

 گرچه ما میدانیم که کشوری سرشار از منابع طبیعی و امکانات وتوانمندی ها داریم اما ضعف مدیریت در بعضی بخش ها شرایط را  برای همه ما دشوار کرده پس باید به فکر خود مان باشیم و دستگیر یکدیگر .

یا حق

جعفر صابری

با نام و یاد خدای بخشنده مهربان

به آفتاب  سلامی دوباره خواهیم کرد

بیائید تا

دانش،روش،بینش و منش

خود  را بالا ببریم

و

فرصت سوزی نکنیم و فرصت سازی کنیم.

و

آنچه می دانی به دیگران بیاموز

صداقت،محبت،دقت

با درود و سلام  فراوان

  

احتراماً مفتخر هستم به عرض برسانم  هفته نامه بین المللی همسر با سالها  تلاش شایسته فرهنگی هنری در  داخل و خارج از کشور  مدتی است  طرح تصویری نمودن هفته نامه را بعنوان یک شو تلویزیونی  به مدت 120دقیقه دارد که با حضور هنر مندان ، ورزشکاران و افراد برجسته جامعه برنامه بسیار دیدنی خواهد شد ،این برنامه بصورت CD به همراه هفته نامه همسر  در اختیار عموم قرار خواهد گرفت .

برنامه های این شبکه عبارتند از :

معرفی و مصاحبه با افراد مختلف جامعه، اجرا سرود و ترانه، مسابقه، آشپزی،برنامه ویژه کودکان و نوجوانان،داستان وشعر، معرفی ایران و جهان ،مطالب پلیسی، موارد حقوقی، بهداشتی و سلامتی،  برترین ها و دیدنی ها و… که ساعات خوشی را برای فرد فرد افراد خانواده به همرا ه خواهد داشت .

برای غلبه به اقتصاد وارداتی و مصرفی از این راه  کمک به معرفی تولید ات و تلاش هموطنانمان بیش از هر چیز مورد نظرمان است .

شما نیز به جمع مدیران پیشرو در علم تبلیغات بپیوندید و در کنار ما به فعالیت خود رونقی بیشتر دهید.

با حضور مجریان توانا و جوانان علاقه مند بعنوان مدل زنده بهترین شرایط را برای معرفی کالا و خدمات شما می توانیم ارائه دهیم ،واحد سیار موسسه با امکانات کامل ، امکان حضور در محل کار و فعالیت شمارا نیز دارد ، کارشناسان ما بهترین مشاور تبلیغاتی شما  جهت  فعالیت های  تبلیغی و برند سازی   خواهند بود.

نرخ  ساخت و پخش، برای هر دقیقه توافقی  خواهد بود و درج آگهی در هفته نامه همسر و دیگر شبکه های اجتماعی را نیز    به صورت رایگان  هم در بر می گیرد.

تعرفه  آگهی های موسسه آشتی

اندازه   کارت ویزیت معمولی  سیاه سفید  داخل  هفته نامه همسر  50 هزار تومان

اندازه  کارت ویزیت   معمولی رنگی  داخل هفته نامه همسر  100 هزار تومان

اندازه کارت ویزیت رنگی پشت جلد هفته نامه همسر 150 هزار تومان

اندازه کارت ویزیت رنگی روی جلد هفته نامه همسر 200 هزار تومان

توضیحات :

هر دو کادر  بیست درصد تخفیف دارد

تصویر کودکان روی جلد 100 هزار تومان 4*3

تصویر کودکان داخل مجله 50 هزارتومان4*3

تصویر همسران و مصاحبه روی جلد و یک ستون متن داخل مجله همسر 1000000تومان

مصاحبه با شخص و گزارش در مجله همسر هر ستون 200000 هزار تومان(مشاغل ، هنر مندان ، خوانندگان و نوازندگان ، ورزشکاران و افرادی که  علاقه مند به معرفی بیشترخود  و شغلشان  هستند)

گزارش از کار و مصاحبه  با کار آفرینان هر ستون 150000هزار تومان

مراکز خیریه  رایگان می باشد

معرفی کتاب و فیلم و سینما و تاتر رایگان می باشد

 معرفی و خبر کنسرت 50 درصد تخفیف دارد

رو نمایی کتاب و خبرهای فرهنگی ، هنری ، ورزشی رایگان است

اخبار انجمن های فرهنگی و هنری 50 درصد تخفیف دارد

 حضور در برنامه مجله   تصویری سها

 هر دقیقه حضور  500000 هزار تومان است و فقط ده دقیقه   در برنامه فینال قرارمیگیرد

 ساخت تیزر  و آنوس و رپورتاژ از محل کار و شغل توافقی است

 روش های تبلیغاتی

 چاپ خبر در هفته نامه  بین المللی همسر

 درج خبر در سایت و وبلاگهای موسسه آشتی

 پخش فیلم در شبکه های اجتماعی

 پخش فیلم در سایت آپارات و …

اجراء برنامه زنده برای حضار و تبلیغ حضوری

تلفن های تماس :

09307351983

02144608672

http:www.jafarsaberi.ir

کانال رسمی آپارات 

دکتر جعفر صابری 

و

موسسه فر هنگی هنری آشتی

برای دیدن تولیدات تصویری به این کانال مراجعه کنید. 

https://www.aparat.com/jafarsaberi.ir

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:42 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:41 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:40 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:39 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:33 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:32 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:30 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

در خواست نمایندگی موسسه آشتی

موسسه آموزشی، فرهنگی ، هنری و انتشاراتی آشتی در سال 1373 به طور رسمی با شماره ثبت 8337  به استناد مجوز از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و اداره کل ثبت موسسات وشرکتهای غیر دولتی به ثبت رسید و از سال 1373 تا کنون چندین جلد کتاب و جزوه را به زینت چاپ رسانده همین طور موسسه به استناد ماده 8 بند الف مبنی بر سرمایه گذاری و مشارکت با اشخاص حقیقی یا حقوقی و قبول نمایندگی و یا اعطای آن به اشخاص حقیقی موسسه می تواند قسمتی از وظایف و تعهدات خود را به اشخاص حقیقی و یا حقوقی اعطاء نماید.

آشتی از سال 1375 تا کنون آموزشگاه علمی شهید حسین فهمیده را در مقوله آموزشی که فعالیت چشم گیری داشته را اداره نموده و امید است به لطف خداوند در سال جاری نیز به موفقیتهای قابل توجهی دست یابد.

در سال 1376 مجله اجتماعی فرهنگی ،هنری همسر به جمع فرزندان موسسه آشتی افزوده شد که همواره مطالب و موضوعات آن در محافل و مجالس بخصوص برنامه های مختلف تلویزیونی پیگیری می شود.تعداد مشترک مجله همسر آماری است که در نوع خود قابل توجه می باشد . مجله همسر بر خلاف غالب نشریات که متکی به پذیرش آگهی های تبلیغاتی و یا موضوعات دست دوم  می باشد سعی داشته مخاطب خود را پیدا نموده وضمن احترام به ایشان به ارائه مطالب تازه اقدام نماید.

آموزشگاه فیلم سازی آشتی از نیمه دوم سال 1378 به جمع محافل فیلم سازی و هنری کشور پیوسته که با توجه به سوابق دست اندرکاران موسسه می رود که حرفهای تازه ای را درباره این صنعت ارائه دهد.

حال با توجه به شناخت مختصری که از موسسه آموزشی، فرهنگی، هنری و انتشاراتی  آشتی به دست آوردید شما می توانید به عضویت خانواده آشتی در بیائید.

موسسه آشتی شما را به همکاری و همیاری دعوت می کند و بجهت فراهم نمودن شرایط مطلوب فرهنگی و هنری در تمام نقاط کشور بویژه شهرستانهای دور افتاده و محروم برآن است تا با یاری فرزندان این آب و خاک هر چه بهتر بتواند به  فر هنگ این کشور خد مت نماید.

شما می توانید در یکی از رشته ها و یا تمام آنها به صورت رسمی و یا حتی پاره وقت همکاری نمائید.

  1. تبلیغ تولیدات مؤسسه آشتی و مشترکین آن
  2. قبول نمایندگی فروش محصولات تولیدی موسسه آشتی و طرفین قرارداد این مؤسسه .
  3. قبول نمایندگی یا پذیرش آگهی و تهیه خبر برای مجله همسر و یا ویژه نامه های مختلف  آن .
  4. برقراری کلاسهای آموزشی به نمایندگی موسسه آشتی .

تبلیغ تولیدات مؤسسه آشتی و مشترکین آن

برای این کار نماینده نیاز ی  به مکان و یا زمان خاص ندارد و ضمانت های مورد نیاز برای ارائه به موسسه آشتی نیز برایش کمتر است صرفاً  کافی است بروشور و جزوات را تبلیغ و در اختیار علاقه مندان قرار دهد و در جای مخصوص مربوط به نماینده ،که اختصاص یافته و خود را توسط موسسه آشتی نیز برایش کمتر است صرفا  کافی است بروشور و جزوات را تبلیغ و در اختیار علاقه مندان قرار دهد و در جای مخصوص مربوط به نماینده ،که اختصاص یافته و خود را توسط موسسه مشخص خواهد شد را درج نمایند چنانچه فرد یا افراد و یا موسسات اقدام به ارسال فرم درخواست به همراه فیش بانکی و… نمایند با توجه به کد نماینده 10 تا 30 درصد از فروش محصول به حساب نماینده مبذول می شود. برای نمونه نماینده با تبلیغ اشتراک مجله همسر 12 شماره آن را برای یک سال به یک موسسه و یا فرد پیشنهاد می کند و آن فرد با تکمیل فرم و پرداخت مبلغ مربوطه به مجله مشترک مجله همسر می شوند شایان ذکر است دریافت هر گونه وجه نقدی از مشترک توسط نماینده ممنوع است صرفاً اطلاع رسانی ودر اختیار قرار دادن فرم اشتراک  مجله که توضیحات کامل درآن درج شده وظیفه نماینده است . پول واریزی به حساب موسسه پس از بررسی و توسط مسئولین موسسه در دفاتر ثبت و برای متقاضی مجلات ارسال خواهد شد و 10% از کل مبلغ اشتراک مجله بعنوان بستانکاری نماینده ثبت می گردد و به حساب وی واریز میشود.

قبول نمایندگی فروش محصولات و تولیدات موسسه آشتی و طرفین قرارداد این موسسه

برای این کار نیز نماینده می تواند مکان و یا زمان مشخصی را در نظر گیرد ولی بهتر و معقول تر است که مکان مناسبی حتی قسمتی از یک مغازه و یا فروشگاه را در اختیار داشته باشد که خریدار بتواند مراجعه و مکان مشخصی را بعنوان مکان رسمی عرضه تولیدات ارائه شده بشناسد .

نماینده در این صورت اگر تمایل به فروش محصولات و تولیدات موسسه آشتی و طرفین قرار داد این موسسه را داشته باشد می بایستی تعهدات لازم را به موسسه از قبیل چک و سفته و معرف ارائه دهد چرا که محصولات  متنوعی جهت ارائه در اختیار ایشان قرار می گیرد . و ایشان می بایستی پس از پایان هر دوره (یک ماه) مراتب و گزارش مالی خود را به همراه برگه تسویه حساب به دفتر مرکزی موسسه ارسال نماید .موسسه 3/1 محصولات را بعنوان عودت قبول می نماید و 15% از کل فروش را بعنوان حق نماینده کسر مابقی را مطالبه می نماید.

شایان ذکر است نوع اول نمایندگی نیز بطور طبیعی در اختیار نماینده ای که نوع دوم را انتخاب می نماید قرار گیرد و از آن شرایط هم برخوردار است .

قبول نماینده پذیرش آگهی و تهیه خبر برای مجله همسر

و یا ویژه نامه های مختلف آن وحتی کنسرت…

 در این حالت نماینده با ارائه تعهدات لازم به موسسه می بایستی مکان مشخصی را حداقل به متراژ ده متر به موسسه معرفی نماید. وسعی کند در تهیه گزارش ،خبر و آگهی برای درج در مجله همسر تلاش نماید و برای تهیه ویژه نامه های مختلف که بعد از قبول نمایندگی برای ایشان شرح مفصل آن ارسال خواهد شد همت نماید.

موسسه به این گونه افراد ضمن اعطاء 30% از کل درآمد و فروش و اشتراک موارد 1 و 2 ماهانه مبلغ ( ) و پس از بررسی عملکرد وی مبلغی را نیز به عنوان کارانه در اختیار ایشان قرار می دهد . که ( ) می باشد.

فرم و بهای پذیرش آگهی ها و غیره به پیوست تقدیم میشود چنانچه پشت جلد مجله که ( ) بهای درج آگهی آن است که توسط نماینده ازشرکت کارخانه و یا ….گرفته شود مبلغ( )آن به نماینده تعلق می گیرد و چنانچه این تلاش  ادامه یابد 30% مبدل به 40% می شود.

جزوات آموزشی ،کتب ، مجله، عکس، فیلم ،نوار کاست و دیگر تولیدات فرهنگی هنری حتی مجلات و روزنامه های دیگر نیز در زمره خدمات موسسه آشتی به نمایندگان می باشد.

در این خصوص هماهنگی برای اجراء کنسرت و یا سمینار نیز امکان پذیر است.

  1. برقراری کلاسهای آموزشی به نمایندگی موسسه آشتی

در این حالت نماینده اولا باید  تحصیلات دیپلم و یا بالاتر داشته باشد . تبصره نماینده می تواند مدیر آن مرکز را شخص دیگری معرفی نماید. مع ذالک موسسه نماینده را می شناسد و طرف قرارداد موسسه نماینده خواهد بود.نماینده می بایستی مکانی مناسب با استانداردهای آموزشی را به موسسه معرفی نماید و تعهدات لازم را به موسسه ارائه دهد. از قبیل عدم سوءپیشینه – عدم اعتیاد، تائیدیه اداره اماکن ،نیروی انتظامی و….در صورت تمایل به این شکل از نمایندگی متقاضی فرم مخصوص را ارسال می نماید و موسسه دفترچه راهنمای تشکیل آموزشگاه را در اختیار وی قرار می دهد.

توضیحات راجع به چگونگی پذیرش نماینده و مدارک مورد نیاز

کلیه نمایندگان در کلاسهای توجیهی که بصورت رایگان و از طرف موسسه آشتی و در زمان مشخصی که بعدا اعلام می شود می بایستی شرکت نمایند.

طبیعی است شرکت در این کلاسها که یک روزه خواهد بود و بطور فشرده الزامی است و به نماینده کمک بسیار زیادی خواهد نمود.

تبصره :موارد نمایندگان مورد 1 از این الزام و شرکت و در کلاس معاف می باشند.

2-تشکیل پرونده و حضور رسمی در دفتر موسسه آشتی برای نمایندگان الزامی است .

3- ارائه کلیه مدارک مورد نیاز برای ارائه به دفتر موسسه برای نماینده الزامی است .بویژه ضمانت اجرائی .

4- تکمیل فرم تقتاضای اشتراک برای نماینده الزامی است .

5- اصل کارت پایان خدمت برای برادران اصل شناسنامه و مدرک تحصیلی – شش قطعه عکس 3 در 4 روز – اصل سند و یا اجاره نامه برای نمایندگان موارد 3 و 4 یک فقره چک حامل بدون تاریخ که مبلغ آن پس ا زروشن شدن نحوه پذیرش نمایندگی مشخص و در چک درج می شود.

تلاش نماید و برای تهیه ویژه نامه های مختلف که بعد از قبول نمایندگی برای ایشان شرح مفصل آن ارسال خواهد شد همت نماید.

موسسه به این گونه افراد ضمن اعطاء 30% از کل درآمد و فروش و اشتراک موارد 1 و 2 ماهانه مبلغ یکصد هزار ریال و پس از بررسی عملکرد وی مبلغی را نیز به عنوان کارانه در اختیار ایشان قرار می دهد . که از ده تا یک میلیون ریال می باشد.

فرم و بهای پذیرش آگهی ها و غیره به پیوست تقدیم میشود چنانچه پشت جلد مجله که بهای( ) درج آگهی آن است که توسط نماینده ازشرکت کارخانه و یا ….گرفته شود مبلغ( ) آن به نماینده تعلق می گیرد ،و چنانچه این تلاش  ادامه یابد 30% مبدل به 40% می شود.

جزوات آموزشی –کتب – مجله- عکس- فیلم – نوار کاست و دیگر تولیدات فرهنگی هنری حتی مجلات و روزنامه های دیگر نیز در زمره خدمات موسسه آشتی به نمایندگان می باشد.

برقراری کلاسهای آموزشی به نمایندگی مؤسسه آشتی

در این حالت نماینده اولا باید  تحصیلات دیپلم و یا بالاتر داشته باشد .

 تبصره: نماینده می تواند مدیر آن مرکز را شخص دیگری معرفی نماید. مع ذالک موسسه نماینده را می شناسد و طرف قرارداد موسسه نماینده خواهد بود.

نماینده می بایستی مکانی مناسب با استانداردهای آموزشی را به موسسه معرفی نماید و تعهدات لازم را به موسسه ارائه دهد. از قبیل عدم سوءپیشینه ، عدم اعتیاد، تائیدیه اداره اماکن ،نیروی انتظامی و….در صورت تمایل به این شکل از نمایندگی متقاضی فرم مخصوص را ارسال می نماید و موسسه دفترچه راهنمای تشکیل آموزشگاه را در اختیار وی قرار می دهد.

توضیحات راجع به چگونگی پذیرش نماینده و مدارک مورد نیاز کلیه نمایندگان در کلاسهای توجیهی که بصورت رایگان و از طرف موسسه آشتی و در زمان مشخصی که بعدا اعلام می شود می بایستی شرکت نمایند.

شرکت در این کلاسها که بطور فشرده  است الزامی است و به نماینده کمک بسیار زیادی جهت مدیریت می نماید.

تبصره :موارد نمایندگان مورد 1 از شرکت و در کلاس معاف می باشند.

2– تشکیل پرونده و حضور رسمی در دفتر موسسه آشتی برای نمایندگان الزامی است .

3– ارائه کلیه مدارک مورد نیاز برای ارائه به دفتر موسسه برای نماینده الزامی است .بویژه ضمانت اجرائی.

4– تکمیل فرم تقتاضای نماینده الزامی است .

5– اصل کارت پایان خدمت برای برادران ،اصل شناسنامه و مدرک تحصیلی ، شش قطعه عکس 3 در 4 روز ، اصل سند و یا اجاره نامه برای نمایندگان موارد 3 و 4 یک فقره چک حامل بدون تاریخ که مبلغ آن پس ا ز روشن شدن نحوه پذیرش نمایندگی مشخص و در چک درج می شود.

آخر کلام

موسسه آموزشی فرهنگی هنری و انتشاراتی آشتی آرزو دارد با همکاری شما عزیزان گامی هر چند کوچک در ارج نهادن به ارزشهای نظام مقدس جمهوری اسلامی بردارد . و برای  شما نیز در همان محل سکونت خود منبع در آمدی دائمی فراهم  نماید.

علت دقت موسسه در پذیرش افراد بیش از هر چیز بر می گردد به ادامه یافتن این گونه خدمات و جلوگیری از هر گونه مشکل بعدی .

مسئولین موسسه آرزو دارند با حسن نیت شما عزیزان شرایطی حاصل شود که بتوانید به برنامه های موسسه نه بعنوان یک شغل دوم و حاشیه ای بلکه کاری دائم و قابل قبول نگاه کنید و این  امربه همت والای شما بستگی دارد.    یا حق

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:29 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

 

با نام و یاد خدای بخشنده مهربان

با درود و سلام  فراوان

احتراماً مفتخر هستم به عرض برسانم  هفته نامه بین المللی همسر با سالها  تلاش شایسته فرهنگی هنری در  داخل و خارج از کشور  مدتی است  طرح تصویری نمودن هفته نامه را بعنوان یک شو تلویزیونی  به مدت 120دقیقه دارد که با حضور هنر مندان ، ورزشکاران و افراد برجسته جامعه برنامه بسیار دیدنی خواهد شد ،این برنامه بصورت CD به همراه هفته نامه همسر  در اختیار عموم قرار خواهد گرفت .
برنامه های این شبکه عبارتند از :
معرفی و مصاحبه با افراد مختلف جامعه، اجرا سرود و ترانه، مسابقه، آشپزی،برنامه ویژه کودکان و نوجوانان،داستان وشعر، معرفی ایران و جهان ،مطالب پلیسی، موارد حقوقی، بهداشتی و سلامتی،  برترین ها و دیدنی ها و… که ساعات خوشی را برای فرد فرد افراد خانواده به همرا ه خواهد داشت .
برای غلبه به اقتصاد وارداتی و مصرفی از این راه  کمک به معرفی تولید ات و تلاش هموطنانمان بیش از هر چیز مورد نظرمان است .
شما نیز به جمع مدیران پیشرو در علم تبلیغات بپیوندید و در کنار ما به فعالیت خود رونقی بیشتر دهید.
با حضور مجریان توانا و جوانان علاقه مند بعنوان مدل زنده بهترین شرایط را برای معرفی کالا و خدمات شما می توانیم ارائه دهیم ،واحد سیار موسسه با امکانات کامل ، امکان حضور در محل کار و فعالیت شمارا نیز دارد ، کارشناسان ما بهترین مشاور تبلیغاتی شما  جهت  فعالیت های  تبلیغی و برند سازی   خواهند بود.
نرخ  ساخت و پخش، برای هر دقیقه توافقی  خواهد بود و درج آگهی در هفته نامه همسر و دیگر شبکه های اجتماعی را نیز    به صورت رایگان  هم در بر می گیرد.
تعرفه  آگهی های موسسه آشتی
اندازه   کارت ویزیت معمولی  سیاه سفید  داخل  هفته نامه همسر  50 هزار تومان
اندازه  کارت ویزیت   معمولی رنگی  داخل هفته نامه همسر  100 هزار تومان
اندازه کارت ویزیت رنگی پشت جلد هفته نامه همسر 150 هزار تومان
اندازه کارت ویزیت رنگی روی جلد هفته نامه همسر 200 هزار تومان
توضیحات :
هر دو کادر  بیست درصد تخفیف دارد
تصویر کودکان روی جلد 100 هزار تومان 4*3
تصویر کودکان داخل مجله 50 هزارتومان4*3
تصویر همسران و مصاحبه روی جلد و یک ستون متن داخل مجله همسر 1000000تومان
مصاحبه با شخص و گزارش در مجله همسر هر ستون 200000 هزار تومان(مشاغل ، هنر مندان ، خوانندگان و نوازندگان ، ورزشکاران و افرادی که  علاقه مند به معرفی بیشترخود  و شغلشان  هستند)
گزارش از کار و مصاحبه  با کار آفرینان هر ستون 150000هزار تومان
مراکز خیریه  رایگان می باشد
معرفی کتاب و فیلم و سینما و تاتر رایگان می باشد
معرفی و خبر کنسرت 50 درصد تخفیف دارد
رو نمایی کتاب و خبرهای فرهنگی ، هنری ، ورزشی رایگان است
اخبار انجمن های فرهنگی و هنری 50 درصد تخفیف دارد
حضور در برنامه مجله   تصویری سها
هر دقیقه حضور  500000 هزار تومان است و فقط ده دقیقه   در برنامه فینال قرارمیگیرد
ساخت تیزر  و آنوس و رپورتاژ از محل کار و شغل توافقی است
روش های تبلیغاتی
چاپ خبر در هفته نامه  بین المللی همسر
درج خبر در سایت و وبلاگهای موسسه آشتی
پخش فیلم در شبکه های اجتماعی
پخش فیلم در سایت آپارات و …
اجراء برنامه زنده برای حضار و تبلیغ حضوری
تلفن های تماس :
09307351983
02144608672
http:www.jafarsaberi.ir
کانال رسمی آپارات
دکتر جعفر صابری
و
موسسه فر هنگی هنری آشتی
برای دیدن تولیدات تصویری به این کانال مراجعه کنید.
https://www.aparat.com/jafarsaberi.ir
 

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:17 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:15 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:13 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

تاريخ : دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ | 10:12 | نویسنده : روابط عمومی | نظر بدهید

 

افتتاحیه دفتر نمایندگی موسسه آشتی در تبریز

کانال رسمی آپارات

دکتر جعفر صابری

و

موسسه فر هنگی هنری آشتی

برای دیدن تولیدات تصویری به این کانال مراجعه کنید.

 

https://www.aparat.com/jafarsaberi.ir

 

 

جعفر صابری /افتتاحیه دفتر نمایندگی موسسه آشتی در تبریز

 

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 18:49 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار با جناب آقای بهروز فروتن کار آفرین  نمونه کشور

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 18:47 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 18:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 18:42 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

چهارشنبه نهم مرداد ماه 1398 با دوست پیشاهنگم جناب ایل بیگی

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 18:40 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کفشهایش

به من نگاه کرد و گفت نه دیگه هیچ جوری نمی تونم با رفتارش کنار بیاتم ، احساس میکنم خیلی از هم فاصله داریم ، تعجب می کنم چطور توی این بیست  سال تحملش میکردم !

راستش من هم او و هم همسرش را سالها بود که میشناختم حتی قبل از ازدواجشان ، گاهی وقت ها در دل برای زندگی و صمیمیتشان هم غبطه میخوردم ! و حالا بعد از این همه سال دوستم که هم از نظر مالی و هم ظاهری بسیار مرفه و زیبا بود میگفت از این زندگی و همسرم  بیزار شده ام و دیگر تحمل رفتارهایش را ندارم ، جالب بود یکی از مهمترین مطالبی که او را رنج میداد شلختگی و عدم نظافت و تمیزی خانه توسط همسرش بود میگفت ظرف ها را نمیشوید ، اتاق های خانه بیشتر شبیه کمد لباس است چرا که در هر گوشه از آن یک تکه لباس افتاده و سوسک و مورچه زندگی ما را برداشته در یخجال را که باز میکنی همیشه مقداری میوه هست که خراب شده و نان و چه بگویم ! از همه بد تر این که کفشهایش را دم در راهرو پرتاب میکند کفش میخرد اما به نظافتش نمی رسد و همیشه هر کدام یک طرف افتاده است ،هر وقت با من بیرون می آید از نوع لباس پوشیدن و حتی آرایشش خودم خجالت میکشم . صبح ها دیر بیدار میشود و همیشه رخت خواب ما پهن است و خلاصه زندگی برایم سخت شده ناچارم تحمل میکنم برای بچه ها تا بزرگ شوند ، در روابط زنا شوعی هیچ حسی به او ندارم میدانم خیلی بد است اما نمی دانم چرا فکر میکنم باید او را تحمل کنم و گاهی هم  دلم برایش میسوزد و …

گفتم: فکر میکنم هرچی باد می گفتی و یا نباید می گفتی را گفتی !

بدون شک کم نیستن مردان و یا حتی زنانی که همین حس را  بعد از سالها زندگی مشترک پیدا کرده اند و لی کمتر پیش می آید که با دوست و یا مشاوری به گفت و گو بنشیند و از حس و حالشان بگویند در این مجال اندک هم فرصت توضیح علل و ارائه راه حل نیست معذالک در یک جمله به دوستم و به عزیزانی که دچار این حس و حال شده اند میگویم که سعی کنید مثل روز اول عاشق باشید چرا که بدون شک بیشتر این رفتار و گفتار از همان روز های اول آشنایی شما وجود داشتن اما بدلیل عشق و علاقه  شدید میان شما  نا دیده گرفته میشد، خیلی  از اطرافیان این نقاط ضعف را می دیدند و بار ها گوشزد میکردند که شما به هم نمی آئید اما گوشتان بدهکار نبود و میگفتید درست میشود حالا نه بخاطر فرزندانتان و نه بخاطر حرف مردم بلکه به خاطر خودتان یا سعی کنید مثل روز های قبل عاشق هم شوید و  همه چیز را از دریچه علاقه به یک دیگر ببینید و یا تمامش کنید و خود را رنج ندهید !

یاد مان باشد که :

علتِ عاشق، زِ علتها جداست

عشق، اُصطُرلابِ اسرارِ خداست

 یا حق

جعفر صابری

[ شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 17:10 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کانال رسمی آپارات

دکتر جعفر صابری

و

موسسه فر هنگی هنری آشتی

برای دیدن تولیدات تصویری به این کانال مراجعه کنید.

https://www.aparat.com/jafarsaberi.ir

[ سه شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۸ ] [ 20:10 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

بانوی هنر مند پوری بنائی در خیریه حضرت زینب کبرا (س) در کنار تصویری که از او به وی هدیه شده است و دکتر جعفر صابری به همراه سرکار خانم فرشچی عضو ء هیئت امنای انجمن خیریه حضرت زینب کبری ( س) در  بازارچه خیریه .

جشنواره تابستانی

بنیاد خیریه زینب کبری (س)

چهارشنبه ،پنجشنبه و جمعه 19تا 21 تیر ماه از ساعت 10 تا 22 به نفع کودکان بی سرپرست و دانش آموزان مستعد تحصیل کم برخوردار.

در این بازار چه خیریه کار آفرینان شرکت کننده با معرفی کالای خود حمایت میشوند و با اجاره غرفه مبلغی هم به خیریه کمک میشود .تا قسمتی از هزینه های بچه های تحت پوشش را در بر گیرد.

آدرس : چهاراه فرمانیه ، جنب کشتی رانی خیابان بوستان کوچه باقر النمر (ناز) رستوران نرگس

 

[ دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۸ ] [ 15:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۸ ] [ 15:10 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

چقدر زود دیر شد!

هر روز خوشحال هستیم که یک روز گذشت و یک ماه سپری شد و بی خبر که عمر انسان میگذرد

هنوز چند هفته ای از ماه رمضان نگذشته و خوب یادم هست اولین روزهای ماه که شد گفتم :ای بابا خدا کنه زود تر تمام بشه!

 که رفیقم زد زیر خنده و گفت :تمام میشود!

ماه رمضان تمام شد و چند هفته ای هم از آن گذشت خیلی وقت ها اول صبح میگیم ای کاش امروز زود تر تمام بشه روز خوبی نیست و آن روز هم تمام میشود و شب فرا میرسد و این گونه روز ها و شب ها سپری میشومند به قول عزیزی از بس  سخت می گذرد روز گار مردمان چون سالی میگذرد جشن میگیرند. بی خبر از آنکه این روز ها و شب ها ساعت عمر ماست که باید از لحظه لحظه آن کمال استفاده را ببریم و لی با آرزوی تمام شدنش سر میکنیم و عجبا و قتی لحظه سفر واقعیمان میشود می مانیم که چقدر زود دیر شد!

دوست پزشکی در کنار آینه قدی درب ورودی آپارتمانش سنگ قبرش را گذاشته بود  با تمام مشخصات الا تاریخ فوت و هر روز وقت  خروج از خانه به آن نگاه میکرد و میگفت ای خدا قابل باشیم  که انسان باشیم!و در طول تمام ساعتی که مشغول کار بود به این فکر میکرد که آیا امروز توانسته انسانیت خود را حفظ کند !

ما چطور آیا از صبح که بر میخیزیم به این می اندیشیم که لااقل کاری برای دلمان و رضای خالقمان بنمائیم و توشه ای برای آخرتمان برداریم !؟

زندگی ماشینی و رفتار های سرد با اهل خانه و خانواده حتی دوستان و آشنایان همه و همه را لحظه ای در مقابل چشم خود بیاوریم چقدر از زندگی مان لذت میبریم و چقدر با هم هستیم چقدر  در میان اخبار و اطلاعات رسیده در گوشیمان غرق شده ایم چند شب پیش دوستی از شهرستان آمد و به اصرار مرا با خود به رستوران شیکی در شمال شهر برد تا بقول خودش خلوت کنیم ولی به محض رسیدن به رستوران مشغول گوشیش شد و من نیز به موسیقی تصاویر تلوزیون داخل سالن توجه کردم آخر شب نیز از من عذر خواهی کرد و رفت!

شب خوبی بود من کلی موسیقی و تصویر نگاه کردم و از شام لذیذ لذت بردم!

و آخر شب به این اندیشیدم که چقدر زود دیر شد!

یا حق

جعفر صابری

[ دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۸ ] [ 14:51 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جمعه 24 خرداد ماه انجمن رهپویان رهایی پایدار هجدهمین  سال تولد مجدد بنیان گزارش را در جمعی دوستانه جشن گرفت.

در این مراسم آقای دکتر جعفر صابری مدیر عامل موسسه فرهنگی و هنری آشتی و مدیر مسئول هفته نامه بین المللی همسر بعنوان اولین سفیر این انجمن  انتخاب شد و لوح و نشان دریافت نمود.

[ چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۸ ] [ 11:50 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

سفره آشتی

به همت انجمن پیام صلح رهایی

سفره افطاری در دفتر مرکزی این بنیاد چیده شد و مدیران وانجمن ها به همراه چند تن از مسئولین در آن به تبادل اندیشه و گسترش فعالیت ها ی بیشتر پرداختند.

از جمله شهردار منطقه و معاونین محترمشان و همچنین جناب آقای شهریور فرماندار محترم شمیرانات و سردار محمدجواد روزبهانی و همراهان.

با تشکر از همت والای این دوستان در مهربانی بین نیازمندان و اقشار آسیب پذیر جامعه، بخصوص کارتن خواب ها.

 

 

 

[ چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۸ ] [ 11:45 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

نان نیت خوردن

جعفر صابری

خواهی که خدا ی خویش را بشناسی

پیش از همه ذات خویشتن را بشناس

دوستی میگفت: وقتی به من میگویند هر کسی نان نیتش را می خورد میخواهم سرم را به دیوار بکوبم چرا که مگر میشود انسانی بد خودش را بخواهد و یا بد دوست و آشنا یش را از خدا طلب نماید ؟ من چیزی نگفتم و ساکت به ادامه حرف هایش گوش دادم!

او میگفت من همیشه دنبال این هستم که به آدم ها خدمت کنم و نیتم رضای خدااست ولی در بیشتر مواقع هرچی بلا است سر من می آید و می مانم که این چه خدایی است میدانم خیلی ها  برای دوست و آشنا وفامیل و یا حتی غریبه نقشه می کشند  که مال  و یا حتی ناموسش را از دستش در در بیاورند واتفاقاً همه چیز برایشان هم مهیا میشود و جالب اینکه قانون هم بر وفق مراد آنها میشود و هیچ بلایی سرشان نمی آید و حق همیشه با ایشان است و ماندم آیا خدا وند با نیت کج او سازگار است یا  نعوذاً بالله نمیداند که این خبیث چه نقشه ها در سر دارد !

دوستم میگفت و من میشنیدم، شاید شما نیز چون او در این خصوص  سخن بسیار دارید ! و بیشتر وقت ها با خود می اندیشید که آیا قدم در راه خیر بگذارم یا نه بی تفاوت باشم و مرا چه به این کار ها و اگر خدا میخواست خودش  همه چیز را درست میکرد و …

عزیزم، همراه گرامی راز خلقت انسان بسیار پیچیده است و داستان بوجود آمدن هر یک از ما داستانی سراسر از راز و نیاز  می باشد .

فکر کنید نوزادی دیده به جهان می گشاید و با تمام آرزوی های والدین بزرگ میشود تحصیلات عالیه مینماید و ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود. عاشق همسر و فرزند ووالدینش است همیشه در امور خیر پیش قدم است و … تااینکه یک روز برای نجات جان شخصی که شاید اعتیاد دارد و خانواده اش اورا ترک کرده و جامعه از او متنفر شده و … ولی در آتش قرارگرفته         می شتابد و گرچه او را نجات میدهد اما خودش جانش را فدا میکند!

او متولد شده بود ه که این مسیررا طی کند و نیتش این بوده ،مهم طول عمر نیست عمق عمر است!وقتی مردی ازدواج میکند و بار مسئولیت خانواده را به دوش میکشد بار ها و بار ها در جامعه و از طرف مردم و یا دوستان و همکاران حتی خانواده دلش میشکند و آزرده میگردد او نیز مثل همه ی اطرافیانش نیاز به احترام و محبت دارد اما صبورانه همه برخورد های اطرافیان را تحمل میکند و در خلوت به خود میگوید تو مردی و سرپرست این خانواده پس به خدا توکل کن و … روزی آرام در گوشه ای جان به جان آفرین تسلیم میکند .او آمده تا با تلاشش چرخه این زندگی را بچرخاند آن زنی که در خانه و روزها وقتی همه بیرون از خانه هستند تلاش میکند تا آرامش و رفاه اهل خانه را فراهم نماید و ذره ذره پیرو شکسته میشود و تار های موی سیاهش نخ به نخ سفید میشوند نیز آمده تا این زندگی را با بودن در کنار دیگران زیبا سازد ما همه با هم بودنمان زیباست و نیت خیر برای رفاه یکدیگرداشتن مان زندگی را قشنگ میکند. راه رفتنمان روزی برای والدینمان زیبا بود و امروز قد کشیدن فرزندانمان را میبینیم و اینکه صدایشان هرروز رسا تر میشود و دیگر باور ندارند اندوخته هایمان از آنها بیشتر است و میتوانیم راهنمایشان باشیم!

زندگی به نیات ما و رفتار ما زیبامیشود !

عزیزی میگفت سالهاست که آرزوی نوازش را دارم دلم میخواهد سرم را روی زانوی مادرم بگذارم و او مرا چون کودکیم  نوازش کند اما خسته هستم و هر وقت اورا میبینم بیشتر باید ناله و نفرین هایش را بشنوم و سکوت کنم !دیگر از همسرو فرزندانم چه توقعی باید داشته باشم!

رفیقی دارم که سالهاست مادر بیمارش را پرستاری میکند همیشه سر قرارها دیر میرسد و همه به نگاه تحقیر آمیز به او می نگرند اما من میدانم که او چرا دیر میرسد چون تا آماده میشود از خانه خارج شود مادر بیمارش میگوید محمد کجا میری نرو منو تنها نزار!

او نان نیتش را میخورد اما همیشه در نزد یگران خرد میشو و هر روز پیر تر  میشود زندگی او نیز این گونه بوده تا معنا یابد من نمی دانم راز خلقت ما آدم ها بسیار پیچیده است  و مانمی توانیم یک دیگر را قضاوت کنیم !

بدون شک آنکه نقشه میکشد  تا به دوستی و انسانی خیانت کند نیز راز خلقتش این است که  به ما بفهماند نباید به همه اعتماد کنیم و عشق بورزیم !جز خدا

این نفسی را که نیابم اگر

 حیف بود گر به غم آرام به سر

یا حق

جعفر صابری

[ چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۸ ] [ 11:35 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

مهارت نه گفتن!

جعفر صابری

اسمش ابولفضل بود و 12 ساله ، مربی از او سئوال کرد آخرین باری که نه گفتی کی بود؟ چرا و چه حسی داشتی؟

کمی مکث کرد و به ما نگاهی انداخت و بعد گفت همین هفته گذشته به پدرم که از من میخواست بروم و برایش یک بسته سیگار بخرم من با ترس ولی محکم گفتم نمیرم و او به من نگاه کرد و چیزی نگفت من  اولش ناراحت شدم ولی بعد خیلی خوشحال شدم که به او نه گفتم !

با خود اندیشیدم چقدر جای شنیدن این گونه آموزشها در برنامه های مختلف صدا وسیمای ما و بطور کلی فرهنگ آموزشی کشور خالی است که بچه ها یاد بگیرند نه بگویند!

به چه چیزی بگن نه و از این نه گفتن ها لذت ببرند ، فرزندان ما باید یاد بگیرند که گاهی به چیز های نه بگویند و گاهی هم در زندگیشان جوابهای مثبت بدهند تفاوت ها را بفهمند و بدانند که همیشه هم نباید با لجبازی و برخورد ناشایست دیگران را آزرده سازند ،باید یاد بگیرند هر دوستی دشمن نیست و هر دشمنی هم دوست نمی شود ! نقش مهم تعلیم و تربیت در این گونه موارد قبل از هر کس بر عهده والدین است اما در بیشتر مواقع بدلیل سن و سال و روحیه ،فرزندان کمتر از والدین حرف شنوی دارند و به همین دلیل دیگران بشدت روی رفتار شان تأثیر می گذارند. انتخاب دوستان و شرایط درست پرورشی برای بچه ها لازم است و باید سعی کنیم تا نسل آینده نسلی سالم و خوش فکر باشند.

مؤسسه فرهنگی هنری آشتی در تابستان 98 برنامه مفصلی را برای کودکان و نوجوانان بین 7 تا 14 سال تهیه نموده که با حضور خودشان تهیه میشود و اهدافی چون آموزش مهارت های زندگی  ، شناخت مشاغل گونا گون ، بالا بردن اطلاعات عمومی ،ورزش و شادی ،هنر و فرهنگ ،کتاب و کتاب خوانی ،  تاریخ و … را دنبال می نماید.

خرسند خواهیم شد در این خصوص راهنما و مشوق ما باشید و چنانچه فرزندانی با استعداد دارید به ما معرفی نمائید.

با آرزوی پیروزی و بهروز برای فرد فرد تان

09121199415

02144608672

یا حق

جعفر صابری

[ چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۸ ] [ 11:33 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

خرت را گم نکردی؟

بیش از صد سال پیش شخصی در یکی از روستاهای استان خراسان  به نام شنجون خرش را گم میکند و بی درنگ آدرس مؤمن ترین و با خدا ترین فرد  محل را می گیرد و نام آدرس منزل آقاشیخ ابولحسن شنجونی را به اومیدهند وی نیز به درب خانه این مردِ خدا رفته فریاد می زند که خرِ مرا به من باز گردان!

آقاشیخ ابولحسن سراسیمه به سراغ مرد رفته می گوید برادر خر تو نزد من نیست که من به تو باز گردانم ولی مرد روستایی فریاد میزد که من نمی دانم تو باید خرِمن را به من باز گردانی!

ساعتی در این احوال سپری شد و شیخ ابولحسن چاره ای ندید جز این که برای آبرویش هم که شده دست به دامان خدا شود و از او یاری بخواهد که ناگهان فریاد همسایه بلند شد که ای برادر خر تو نزد شیخ نیست و به اشتباه با خرهای دیگر آبادی که برای چرا رفته بودند به منزل مشهدی غلام رفته حال نیز برو و از او خرت را باز ستان!

مرد رفته خرش را پس گرفت و به درب منزل آقا شیخ ابوالحسن باز گشت و عرض کرد برادر، من میدانستم  خر من نزد شما نیست اما چون مرد با خدایی بودی گفتم نزد خدا وصاتت کنی بلکه خرم یافت شود که خوب به حرمت آبروی شما خر من نیز پیدا شد!

این که کار این مرد درست بود یا غلط را به کنار بگذاریم ولی اصل داستان، نیاز این فرد و صداقت و درستی آن عالم  می باشد.

این روز ها دستان  زیادی به سوی آسمان دراز است و دلهای زیادی به شوق برآورده شدن حاجت،لبهای خشک و ترک خورده روزدارانی که  به امیدی به میهمانی خالق شتافته اند.

اما براستی تنها گرسنگی و تشنگی می تواند حاجتمندان را به حاجت برساند ؟

پیشنهاد میکنم این روز ها اگر فرصت کردید سری به قبرستان بزنید و اگر سخت است در گوشی همراهتان سرچ کنید معنای  دعای ورود به قبرستان:

سلام بر اهل لا اله الّا اللّه، از اهل لا اله الّا اللّه، اى اهل لا اله الّا اللّه، به حق لا اله الّا اللّه، چگونه یافتید سخن لا اله الّا اللّه، را از لا اله الّا اللّه، اى لا اله الّا اللّه، به حق لا اله الّا اللّه، بیامرز هرکه را گفت لا اله الّا اللّه، و ما را محشور کن در گروه آنان که گفتند: لا اله الّا اللّه، محمد رسول اللّه على ولى اللّه.

بقدری معنای ساده ای دارد که می توان راحت فهمید که منظور از این دعا چیست؟

خلاصه و مفید یعنی ای آنها که مسلمان بودید و رفتید چه خبر؟ به ما که مسلمان هستیم بگویید راست است ؟ درست است ؟

دوستی به شوخی می گفت گیرم تمام وعد ه های آن دنیا دروغ باشد مرگ که راست است!سرانجام  ما که قراراست بمیریم این که دیگر دروغ نیست پس به خودمان بیائیم و انسان باشیم !

لااقل این روز ها حتی اگر روزه نمی گیرم و نماز نمی خوانیم کمی به این فکر کنیم که باز خورد نیات و رفتارمان بدون شک در زندگیمان تاثیر می گذارد حتی اگر خودمان متوجه نباشیم چنان تبلیغات و دنیای مجازی بر زندگی ما احاطه پیدا نموده که هر اندیشه درستی نیز بارها به اشتباه دچار میشود؛ این روز ها هر عمل خطایی را حق دانسته و خیانت را حق مان می دانیم و میگوئیم زرنگ هستیم !اگر کسی انسانیت کرد و معرفت داشت، می گوئیم ساده است و نادان و اگر کسی گذشت کرد می گوئیم بی عرضه و بی لیاقت ،اگر کسی دانست که  به او دروغ گفتیم ولی به روی مان نیاورد می گوئیم جرأت نداشت حرف بزند و خلاصه در هر شرایط به خودمان حق می دهیم ساده دیگران را قضاوت میکنیم و آن گونه که می خواهیم به دیگران نمره شخصیتی میدهیم.

و وای اگر از پس امروز بود فردایی! که دوست من فردا همان مرگ است اگر عاقل باشیم.

شخصی  میگفت درآمد روزانه دوست  کارخانه دارش  بیش از یک میلیارد تومان است ولی منشی و کارگرش بیشتراز ماهی دو میلیون تومان حقوق نمی گیرند این شخص سرمایه دار چنان در گیر جذب سرمایه است که از خانه و خانواده خود بی خبر است و همسرش با دوستش روابط نامشروع دارد و خلاصه آن شخص همان فردی بود که این داستان را نقل میکرد و می نالید که بار ها از این زن دوری کرده اما باز آمده سراغش و رهایش نمی کند، خودش هم ته دلش به این زن شوهر دار تمایل دارد !

ما در کجا هستیم و چطور زندگی میکنیم ! ثروت و پول و درآمد را برای چه میخواهیم ، دین که هیچ ،معرفت و شرافت ها کجا رفته اگر مردی تلاش میکند برای رفاه خانواده است و زن خانه اگر از این مرد نارضاست و عشقی به او ندارد  شجاعانه دل ببرد و برود آنجا که دلش گیر است و آن که به حرمت رفاقت و دوستی وارد خانه ای شده  اگر دلش گیر همسر صاحب خانه شدو دید که زن نیز به او دل داده  با خود بسنجد همانگونه که این زن به همسرش وفا نکرده به او  نیز وفا دار نخواهد ماند !

و کافیست بدانیم مرگی هم هست که بی خبر می آید !پس به دنبال خرگم شده ی خود به در صاحب خانه درستی برویم.

این روز ها دستهای مان را بلند میکنیم یاد این  ابیات زیبا  از شاعر گرامی عبدالجبار کاکایی      می افتم که:

آسمان بوی اجابت میدهد

بس که قندیل دعا آویخته است

یا حق

جعفر صابری   

[ سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ 20:52 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

دیدار آقای دکتر جعفر صابری با نماینده محترم کشوری این سازمان آقای الکساندرفدولوف

 

خبری از نشست شبکه رشد فرا گیر و توسعه پایدار

 

[ پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ 19:44 ] [ خبرنگاران ]

[ نظر بدهید ]

خبری از نشست شبکه رشد فرا گیر و توسعه پایدار

http://farsiup.com/images/qfl54pu0aqmb3ljg6.jpg

 

به همت شبکه رشد فرا گیر و توسعه  پایدار وستاد مبارزه با مواد مخدر  در محل دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد در تهران( معاونت دفترUNODCسازمان ملل ) کار گاه آموزشی با موضوع توسعه پایدار و کار آفرینی در روز های چهارم و پنجم اردیبهشت ماه  سال جاری  تشکیل شد .لازم است از تلاش ارزشمند نماینده محترم  کشوری این سازمان آقای الکساندرفدولوف ، معاون محترم این سازمان آقای کاوه مرادی ، کارشناس برنامه سازمان آقای امیر حسین وزیری ، دبیر دوم سفارت استرالیا در ایران  آقای همیش لزلی  وهمچنین  سرکار خانم دکتر سودابه امیری مشاور در امور بین الملل شبکه رشد فراگیر و توسعه  پایدار  که این برنامه را تشکیل دادند تشکر ویژه نمود.در این برنامه بیش از سی مدیر انجمن و NGOمردمی حضور داشتند که از کار آفرینان نمونه و صاحب نظر کشور بودند.از جمله سخنرانان این برنامه  مدیر عامل موسسه آشتی  آقای جعفر صابری بودند که مسئولیت کار گروه خبری را بر عهده داشتند،شایان ذکر است خانم محمد نژاد به عنوان فعال ترین مدیر نهاد مدنی در حوزه حمایت از خانواده قربانیان اعتیاد با  نظر اکثریت شرکت کنندگان معرفی شد . و این نیز گزارش تصوی از این کار گاه می باشد .

 

[ پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ 19:43 ] [ خبرنگاران ]

[ نظر بدهید ]

خبری از نشست شبکه رشد فرا گیر و توسعه پایدار

 

کار گاه آموزشی

نشست شبکه رشد فرا گیر و توسعه پایدار

[ پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ 19:54 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

معجزه ثروت

همزمان با امتحانات پایان سال دانش آموزان سراسر کشور، دغدغه بیشتر خانواده های ایرانی ثبت نام فرزندانشان بخصوص در پایه بالا تر است که در کدام مدرسه و با چه شرایطی ثبت نام صورت میگیرد ، این روز ها بازار تبلیغات مدارس غیر انتفاعی و یا نمونه مردمی و … نیز بسیار گرم است و گاه با بوجود آوردن شرایط غیر معمول تبلیغاتی مانند برگزاری سمینار یا نشست و یا نمایشگاه از تلاش یک ساله دانش آموزان خود سعی در معرفی تلاشهای علمی، فرهنگی مجموعه هایشان  دارند که از این جمله میتوان به نمایشگاه تخصصی دانش آموزان پسر مجتمع آموزشی علامه حلّی اشاره کرد که چندی پیش در یکی از سالنهای غرب تهران برگزار شد و توفیقی بود که ما نیز از این نمایشگاه و تلاشهای علمی دانش آموزان این مجموعه بازدیدی داشته باشیم .

در نگاه اول حس غرور و شادمانی از این همه تلاش و همت دانش آموزان عزیز، آن هم فقط در یک مرکز برای مخاطب به وجود می آمد ولی اینکه کار ها تکراری و یا گاه در حد یک کار دستی بود کمی آدم را به فکر وا میداشت بعضی از کار ها بسیار ساده و بعضی هم تکراری بود معذالک چند نمونه کار و ایده بود که بسیار قابل توجه می نمود از جمله بر نامه نویسی و یا ساخت برنامه های کامپیوتری ،در حوزه شیمی و فیزیک هم تلاشهای ارزنده ای را دانش آموزان به نمایش گذارده بودند و این که با توان بالایی  تلاش شان را معرفی مینمودند بسیار  دیدنی بود.

گرچه مدرسه تلاش کرده بود تا در ساخت پروژه ها کمک مالی و تجهیزاتی را نیزداشته باشد معذالک هزینه های تولید این لوازم بسیار قابل توجه می نمود.

و اما نکته مهم این گونه نمایشگاه ها تجمع ثروت و ثروتمندان بود، نوجوانانی که  بدون هیچ نگرانی در خصوص تأمین سرمایه لازم برای تحصیل و بخصوص ایده هایشان آنچه دوست داشتند را به نمایش گذارده بودند و توجه بازدید کنند گان که غالباً اولیاء آنها بودند را جلب نمایند.

سؤال این است اگر چنین توان و انگیزه ای در بین دانش آموزان یک مدرسه میباشد در بین مدارس دیگه چه مقدار است؟

اگر این تعداد طرح و ایده را دانش آموزان می توانند به نمایش بگذارند اگر امکانش باشد چند طرح بهتر و قویتر قابل اجرا خواهد بود و … دهها سؤال دیگر که لازمه بازدید و حضور در چنین نمایشگاه هایی می باشد !

با دیدن این گونه نمایشگاه ها هر انسان آگاهی قلبش به درد می آید که چرا فرزند من نه و چطور میتوان این شرایط مطلوب آموزشی را برای فرزند  خود  نیز بوجود بیاورد.

شهریه میانگین این گونه مدارس فقط برای یک سال تحصیلی بین ده تا پانزده میلیون تومان است که در یک حساب سر انگشتی می شود ماهیانه یک ونیم میلیون تومان برای هر دانش آموز و اگر یک خانواده ایرانی فقط دو دانش آموزداشته باشد یعنی ماهی سه میلیون تومان باید شهریه تحصیل برای فرزندانش بپردازد  تا امید داشته باشد شاید فرزندش بتواند این گونه بدرخشد!

 در غیر این صورت حسرت پیشرفت و موفقیّت فرزندش را باید داشته باشد این گونه مدارس با برگزاری دوره ها و آزمونهای گونا گون برای دانش آموزان شرایط فوق العاده ای را بوجود می آورند تا بدون شک دربهترین دانشگاهها بخصوص دانشگاههای دولتی پذیرش شوند، که خود همین موضوع باعث میشود تا تعداد زیادی از دانش آموزان نقاط محروم و یا مدارس دولتی که چنین توانی را ندارند ناچار در دنشگاههای غیر دولتی پذیرش داشته باشند و خوب نتیجه مشخص است . می توان به سادگی معجزه ثروت را دید و باور نمود!

 به نوعی دیگر پاسخ درستی برای علم بهتر است یا ثروت به دست می آید . که بدون شک ثروت! چرا که اگر ثروتمند باشید می توانید در بهترین شرایط از بهترین امکانات آموزشی بهره مند شوید!

گفتنی است  اکثر ثروتمندانی که با فراق  بال وارد دانشگاه آن هم دولتی  شده دغدغه پیشرفت ندارند و بیشتر به داشتن عنوان  دلخوش هستند،در بیشتر کشور ها  شخصیت های سیاسی و اجتماعی دارای مدارک بالا حتی مقام استادی دانشگاه هستند ولی به هیچ وجه  از مقام و عنوان علمی آدمها در گفتگو ها یا اخبار استفاده نمی شود و این کار نوعی بی ارزش کردن شخصیت اصلی فرد است که در پشت عنوانش مخفی میشود بیان عنوان علمی فرد و بعد نام فرد کمی کم لطفی به شخصیت وی و دانش و اخلاقش است شما چطور فکر میکنید؟

  باید پذیرفت  تا وقتی که داستان این گونه باشد این کهن خاک ، رنگ آبادانی را به چشم نخواهد دید …

یا حق

جعفر صابری

[ دوشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ 22:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

بنام خدا وند جان خرد

زندگی صحنه ی  یکتای هنر مندی ماست

هر کسی نغمعه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

پاک کن

یا

 غلط هایم

مردد بودم که با خودکار بنویسم یا مداد.

سرانجام خود کار را بر داشتم و نوشتم!

آدمهای قوی سعی می کنند به چیزی وابسته نباشند اما روزگاری میرسد که حتی برای درست دیدن به عینک نیاز دارند !و این درست وقتی است که فکر می کنند به هیچ چیز و هیچ کس نیازی ندارندو خیلی میدانند!

بچه که بودم هر وقت دیکته می نوشتیم معلم می گفت از روی غلط های  دیکته چند بار بنویسید .

من همیشه سه یا چهار بارباید ازکل درس  های قبلی می نوشتم.

در کل دیکته فقط یک یا دو کلمه را درست نوشته بودم .

معلم گاهی زیر اسمم نیز با خود کار قرمز خط میکشید. من همیشه فکر می کردم آن را هم غلط نوشته ام!

کلاس اول را به سختی پشت سر گذاشته بودم که یک روز مرحوم پدرم از من خواست چند کلمه بنویسم و وقتی دید هرآنچه نوشته ام غلط است دستم را گرفت به مدرسه برد و از مدیر خواست تا چند کلمه و جمله را  بگوید که من بنویسم ، وقتی مطمئن شد در طول سال تحصیلی چیزی یاد نگرفته ام علت اینکه قبولم کرده و به کلاس دوم فرستاده اند را سؤال کرد و مدیر بنده ی خدا با کمی ترس گفت: خوب قربان بچه شما بود دیگر!

تصمیم پدر این بود که من باید یک بار دیگر کلاس اول را بخوانم  تا هم  دیکته ی من خوب شود و هم خطم!

بدلیل اینکه متولد آذر ماه بودم یک سال دیر به مدرسه رفته بودم و حالا هم یک سال برگشته بودم عقب و در نتیجه از همان اولین سال های حضورم در جمع دوستان کمی درشت تر و قویتر بودم و باز بدلیل همین موضوع که بچه های هم کلاسی من خیلی کوچک تر از من بودند، همواره با دانش آموزان بزرگ تر از خودم دوست میشدم، جالب اینکه هنوز بعد از سالها بیشتر دوستانم چند سالی از من بزرگتر هستند.

جالب این  است که علی رغم  این تدبیر مرحوم  پدرم هنوز توفیقی در صحیح نوشتن  املاء من حاصل نشده است! 

یکی از اساتیدم  می گفت : برای جلسه معلم و اولیاء مرا  به مدرسه دعوت کرده بودند ، به ناچار رفتم و  با تعجب شنیدم که خانم  معلم توضیح دادند ،لطفاً به بچه ها پاک کن ندهیدچرا که وقتی غلط مینویسند و شما به آنها میگوئید غط است آنها آن غلط  را پاک کرده و درست مینویسند و من متوجه نمی شوم که غلطهای تدریسم چه بوده تا برطرف کنم لطفاً اجازه بدهید آنها همان گونه بنویسند که یاد گرفته اند  تا من اشکالاتم را یافته ! بتوانم بهتر به آنها کمک کنم!

تفاوت تدریس یک معلم  دلسوز با یک معلم وظیفه شناس در همین غلط ها است که یکی غلط خود میداند و یکی غلط دانش آموز، یکی خود را تنبیه میکند ودیگری دانش آموز را!

من هنوز از نوشتن میترسم و چون میدانم غلط های زیادی  در نوشتن املاء لغات مختلف دارم    برای همین سعی میکنم طوری بنویسم که کمتر کسی متوجه شود و برای همین خطم نیز افتضاح است!

گرچه این روز ها دیگر وجود تایپ با کامپیوتر مشکل  خط را حل کرده اما هنوز ترس  از نوشتن املاء غلط در وجودم موج میزند.

مهمتراز همه این است که گاهی من چیزی را مینویسم که نه بد خط است و نه غلط ،حتی انشاء درستی هم دارد اما یک جورایی غلط است که این غلط دیگر با نوشتن چند بار ازروی درس ویا پاکنویس اصلاح نمیشود و باید رسماً بگویم که غلط کردم که غلط نوشتم!

ای کاش میشد خیلی ها را هم که غلط می نویسند و غلط میگویند اجبار کرد که اولاً غلط نگویند و کارغلطی نکنند و بعد هم غلطشان را اصلاح نمایند ، گرچه باید پذیرفت هر غلطی را نمی شود اصلاح ویا  جبران نمود!

گاهی وقت ها ما در گیر اشتباهاتی می شویم که یا خودمان در گذشته انجام داده ایم و یا اشتباهاتی که دیگران انجام داده اند و ما حیران و سرگردان و نا توان در برطرف نمودن آن هستیم .اینجاست که تفاوت معلم درست را با معلم وظیفه شناس می توان تشخیص داد معلمی که وقتی غلط دانش آموز را میبیند آن را از خود دانسته و اقدام به اصلاح  خود و بعد دانش آموز مینماید و نه اینکه دانش آموز متخلف را فقط با نوشتن جریمه تنبیه مینماید.

مولا علی ( ع) سعی میکرد تا خود را اصلاح نماید و در زندگیش طوری عمل میکرد که الگو باشد.و صد البته کم نیستند انسان های واقعی که در زندگیشان طوری عمل کرده اند که می توان آنهارا الگو قرار دا د وسعی نمود که انسان واقعی باشیم بخصوص حال که فصل تازه ای از زندگی ما در شروع سال جدید آغاز شده و میتوانیم چون شکوفه های بهاری به طبیعت لبخند بزنیم این روزها تولد ما نیز میتواند باشد تولد معرفت و درستی سعی کنیم تغییرات کلی در نیات ، گفتار و رفتارمان را به نمایش بگذاریم.

حضرت یونس علیه السلام مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت ولی در مدت سی و سه سال فقط دو نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد و خداوند به او وعده داد که در فلان تاریخ عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد  یونس از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند و آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند  از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند یونس به امید اینکه مردم نابود شده اند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغول  عصبانی شد و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد و با یک کشتی راهی دریا شد.
در بین راه ماهی غول پیکری به کشتی حمله کرد و به خواست خداوند متعال حضرت یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید حضرت یونس وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که علما و عرفا خواص بیشماری را برای آن نقل میکنند .

قرآن میفرماید : «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»1 ؛ ذوالنون 2 را ، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد : هیچ خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.

حال اگر خیلی ها با این دعا و عربی بودنش مشکل دارند من در انتها شعر گونه ای را نوشته ام که به زبان ساده اما درست همین معنا را می دهد بد نیست آن را تمرین و دربیانش  مداومت نمائیم.

تقدیم با عشق در سیزدهمین روز فروردین ماه سال 1398

 

خطا کروم که بد کرد م خدایا

خطا  کردم چه بد کردم خدایا

خدایا،  ای خدایا  ای خدایا

خودت رحمی نما حلش بکن امروز تا فردا

یا حق

جعفر صابری 

این هم دست خط معلمی که شجاعانه مسئولیت پذیری خود را به نمایش می گذارد!

[ دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۸ ] [ 11:55 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

بحران یا بهرِ آن

دیماه سال 1397 اولین سمینار تخصصی سازمان های مردم نهاد  ومدیریت  بحران در ستاد  هم افزایی سازمان های مردم نهاد شورای شهر تهران برگزار شد و صاحب این قلم با فرد فرد مسئولین این ستاد  به طور مفصل صحبت کردم و نظرات کارشناسانه خود و دوستان را خدمت ایشان اعلام نمودم و مقرر شد طی چند جلسه ی تخصصی به موضوعات مطرح شده بطور مفصل به گفتگو بنشینیم ولی متأسفانه هنوز این فرصت حاصل نشد و درخواست و طرح های ما هنوز در نامه های ناخوانده شده این ستاد  تبدیل به نامه های بایگانی شده است.

بحران حاضر که میتوانست با یک پیش بینی درست  و منطقی تبدیل به یک ثروت ملی بشود امروز خسارات معنوی و مادی فراوانی به ملت ما وارد نموده.

جای تأسف دارد که امروز ما این ثروت ملی را با تلاش فراوان راهی دریا میسازیم تا برود به جایی که ارزشش را از دست خواهد داد.

ملت شریف ما به علت باور های دینی  و مذهبی و همچنین حس وطن پرستی فراوانی که دارد دربحران ها  بشدت احساساتی عمل می کند و انبوه امکانات و نیروهای انسانی همچنین کمک های مردم بدون هیچ مدیریت شایسته و بایسته ای نابود می شود .

 یکی از مهمترین ایده های ما در این نشست به مسئولین، بکار گیری توان انجمن های مردمی و نیرو های مردم بود که متأسفانه مسئولین ستاد بحران بخصوص شخص ریاستش کمترین توجهی به آن نداشت و به نوعی می توان گفت که بطور کلی باور نداشت که مردم می توانند چه کار هایی را انجام دهند. نکته درد ناک دیگر این است که در چنین مواردی هیچ یک از تشکیلات دولتی به داشتن همبستگی فکر نمی کنند و هر یک با اعلام نظر شخصی و سلیقه ای بیشتر بحران ساز میشوند.

در هر جای جهان هر پروژه عمرانی و حتی شهر سازی باید با چندین سازمان و مهمترین آن ستاد های بحرانی هماهنگ شوند و مجوز های لازم را دریافت نمایند که متأسفانه هرگز این اتفاق در میان ادارات ما نمی افتد .

این که پس از پیام دلسوزانه مقام معظم رهبری نیروهای نظامی بخصوص سپاه و ارتش در منطقه حاضر شدند یعنی این که         می توانیم به یکدیگر احترام بگذاریم . در حال حاضر انبوهی از تصویر  در شبکه های اجتماعی دست بدست میشود که نشان دهنده نوع برخورد و چگونگی برخورد و پیشگیری با بلاهای طبیعی از جمله سیل را آموزش میدهد دقیقا آنچه ما در دی ماه سال قبل گفتیم و نشان دادیم و لی کسی گوش نکرد.

 خواهش ما این است که هم اکنون نیز وقت را غنیمت شمرده  ابتدا از کارشناسان با سواد و کار بلد در یک اتاق فکر دعوت شود و سپس با بکار گیری امکانات موجود بخصوص هوایی بحث کمک رسانی به بحران زدگان را در اولویت قرار دهند .

در چنین مواقعی بحث بهداشت و سلامتی از اهم واجبات است و  برخلاف زلزله که سریع و کوتاه مدت است سیل همواره بیماری زا و خطرناک تر است.

 موضوع دیگر که نباید فراموش شود بحران زیست محیطی وکمک به  حیوانات وحشی منطقه است .

بحث اسکان و بهداشت و تغذیه مهم است .

موضوع دیگر پیش بینی شرایط بحرانی در دیگر مناطق است که امکان وقوع سیل در آنها می باشد و ما باید به مواری چون تأمین برق مصرفی ، امکانات ارتباطی ، تغذیه ، بهداشت و اسکان  مردم این منطقه بسیار بیندیشیم.

امید وار هستم لااقل این روز ها مردان همیشه در صحنه و دانای ما که به تمام موارد، آشنایی کامل دارند  کمی هم از نظرات آدمهای معمولی و دانشگاه دیده در این خصوص بهره بگیرند تا انشاءالله بهره آن را نیز ببرند.

 یا حق

 جعفر صابری

 

اولین همایش شبکه هماهنگی سازمانهای مردم نهاد مدیریت بحران شهر تهران

اولین همایش شبکه هماهنگی سازمانهای مردم نهاد مدیریت بحران شهر تهران

با حضور مسئولین سازمانهای دولتی ذیربط عصر روز شنبه هشتم دی ماه سال جاری به همت کار گروه تخصصی مردم نهاد شورای هماهنگی مدیرات بحران شهر تهران و شبکه  هماهنگی سازمانهای مردم نهاد مدیریت بحران شهر تهران در ستاد .

 جناب آقای محمد جواد روزبهانی دبیر همایش ضمن قدردانی از حضور مسئولین بویژه آقایان  مهندس نجار ریاست محترم ستاد بحران کشور :

،دکتر صادقی رئیس سازمان پیشگیری مدیریت بحران شهر تهران و همچنین دکتر اکبری نماینده وزارت کشور مراتب تقدیر خود را از حضور فعال سمن ها  برای این گونه امور ارزنده و مهم بیان داشتند.

 در این همایش که آقای دکتر رضا ملک زاده دبیر کار گروه تخصصی تشکلهای مردم نهاد مدیریت بحران شهر تهران میباشد بطور مفصل اهداف همایش  را توضیح دادند و با در اختیار قرار دادن کلیه مدارک این همایش  مهمانان ، با اهداف و موضوعات همایش آشنا شدند .

جناب آقای حسنی مسئول تشکل های مردمی ستاد بحران کشور نیز از اهمیت داشتن یک تریبون بین مردم برای  انعکاس اخبار درست و بویژه آموزش  مردم  اشاره نمودند.

دکتر جعفر صابری نیز بعنوان مدیر عامل موسسه فر هنگی هنری آشتی در این همایش حضور داشتند که اعلام نمود این گونه فعالیت های مردم نهاد نشان از بالندگی مردم  و شناخت توانای ایشان توسط مسئولین است،و امید وار هستیم که به نقش مهم سازمانهای مردم نهاد بیشتر توجه شود.

[ دوشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۸ ] [ 15:39 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

408

بدون شک اعداد در خود رازهای زیادی دارند که ما نمی دانیم .

 یک با یک برابر نیست و دو با دو شاید چهار نشود…جدول اعداد میگوید اعداد منفی هرچقدر بیشتر باشند کوچک تر هستند و راستی چه رازی بین اعداد است و چرا انسان هارا به تعداد و اعداد می شمارند؟

وقتی یک یا دونفر کشته میشوند فاجعه است و درد ناک اما وقتی تعدادشان از صد و هزار میگذرد تنها آمار کشته شدگان میشوند!

فقر و درد و رنج هم برای ما اعداد است و دیگر چه فرقی میکند که خط فقر را چه عددی نشان دهد. و چه آماری زیر خط فقر باشد!بعضی ها به جماعتی که پراید 55 میلیونی ثبت نام کرده اند میخندند اما نمی دانند که آنها به چه سختی و جان کندنی این مبلغ را فراهم نموده اند تا شاید فرجی درزندگی و آینده خود و فرزندانشان فراهم سازند!

بعضی فیلم جماعتی که با کارت ملی رفته اند گوشت بخرند را در شبکه های اجتماعی به نمایش میگذارند و کنارش تصویری از دایره خندان زرد رنگی میگذارند که یعنی این بود همه چیزی که برایش انقلاب کردیم و هشت سال جنگیدیم ؟

این همه خون حجامت ملت بود تا بعضی ها در اتومبیل های گران قیمت بنشینند و در فضای شاعرانه ترانه های عاشقانه بشنوند و به تصاویری نگاه کنند که کم رنگ و کم رنگ تر میشوند و دیگر کسی به فکر ترمیم شان نیست !

همین دیروز بابت خرید شش  عدد پرتقال  که میشد یک کیلو  پنج هزارو پانصد تومان پرداخت نمودم. این هم عدد است . یادم افتاد که درست در سال 1367 کل حقوق  یک رزمند 1450 تومان بود که آن هم یک عدد بود یعنی عددی مساوی با خرید یک دانه پسته و یا دو عدد پرتقال به قیمت امروز .

اعداد راز های زیادی در خود دارند . کافیست اعداد  کودکان آن روز های جنگ را که در کردستان شیمیایی شدند را جستجو کنیم  تا به راز آنها پی ببریم.

سینه های سوخته شده ، رودهای نابود شده ریه های از بین رفته و خلاصه همه اینها  اعدادی هستند که باید در جایی درج شده باشند که در گذر تاریخ به نمایش گذارده شوند!

و باز اعداد  یعنی نفر ها هر دسته چند نفر بود و هر گروهان چند دسته و هر گردان چند گروهان و هر هنگ چند گردان و هر تیپ چند هنگ و هر لشکر چند تیپ ! همه اعداد هستند و اعداد آدم بودند. آدمها را شاید آن روز ها که میرفتند نمی شمردند اما این روز ها گاه و بیگاه تک تک یا چند تا با هم میشمارند ! نه هم با نام شهید !

دیروز چند نفر شهید آوردند ! فردا چند نفر شهید می آورند!

 محله ما چند شهید گمنام دارد و …

گمنام، نام زیبایی برای شهید نیست باید گفت چند شهید خوش نام داریم . گمنام یعنی بی نام اما مگر این انسانها که همه چیز داشتند و در اوج عشق و جوانی رفتند نام خوش نداشتند؟

مگر میشود مادر و یا پدری هنوز چشم انتظار فرزند رفته اش باشد و در جای دیگر تنش را با عنوان گمنام به خاک بسپارند و بگویند در این مکان پنج شهید گمنام دفن شده و همین!

408 گردان بود که 175 نفر در آن جان دادند و سالها گمنام بودند و هنوز هم خیلی هایشان گمنام هستند.

همانها که با دسته بسته شهید شدن!

175 غواص شهیدی که در عملیات کربلای چهار،مظلومانه اما شجاعانه از لشگر 41 ثارالله کرمان  رفتند تا ما بمانیم.

این روزها خیلی چیز ها  وقیحانه، وقیح شده اند از جمله اعداد و ارقام اختلاس ها و خیانت به بیت المال … که دیگر انسان شرم میکند از اینکه بگوید اینها آدم هستند ومانند ما بوده اند!

ای کاش  بجای دوربین های مدار بسته  ورودی  ساختمان های اداری آینه های تمام قد می گذاشتند تا وقت ورود و خروج خیلی ها خودشان را می دیدند که چه جانورانی  شده اند درلباس انسانها !

408 نام گردان غواصی بود که رفت و برنگشت !مثل خیلی ها که میروند و برنمی گردند!

408 نام گردانی از بچه هایی بودند که   سن  بیشتر آنها زیر 25 سال بود !

بچه هایی که وقتی برای اولین و آخرین بار در مقابل دوربین ایستادند فقط  نام خود و گردانشان را می گفتند و  هرگز باور نداشتند که روز گمنام به خاک سپرده خواهند شد!

گرچه برایشان هم مهم نبود که با چه نامی به خاک سپرده خواهند شد.آنها رفتند تا خاکشان نرود !

یا حق

پیشا پیش نوروزپیروز

جعفر صابری

[ سه شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 12:3 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

به مناسبت  هشت مارس روز جهانی زن

 

زن سر پرست خانواده
جعفر صابری

 

نوشته جعفر صابری

چند سالی است که به همت و تلاش  خواهر عزیزم سرکار خانم مهوش صابری دست بر آتش خدمت به شیر زنانی را دارم که مردانه کمر همت بسته و چرخ زندگیشان را می چرخانند.
و قلباً متأسف هستم که واژه سرپرست خانواده و یا بد سرپرست را به ایشان لقب داده اند !چرا که در معنای این واژه یعنی زن در جامعه ما باید سرپرستی داشته باشد؛درغیر این صورت     بی سرپرست است و یا اگر سرپرستش مشکلی دارد برای نمونه معلول شده و یا زندان است    می شود بد سرپرست! و یا اگر همسری ندارد میشود بی سرپرست!
این که سرپرست همان مالک و یا صاحب خوانده شود کم لطفی است در حق مقام بانوان و این شیر زنان… شاید شایسته تر بود واژه دیگری مانند زنان مستقل ، زنان کار آفرین و یا زنان شاغل به ایشان گفته می شد .خیلی از بانوان هستند که همسرشان را یا از دست داده اند و یا طلاق گرفته و بطور کل تصمیم به ازدواج ندارند ولی مستقل بوده  تمام مشکلات روزمره و کاری ،اجتماعی خود را به راحتی حل می نمایند و در بعضی مواقع خود بعنوان کارآفرین، چند مرد و زن  دیگر را به استخدام گرفته و مشغول به کار نموده حقوق  ومزایایی هم برای ایشان در نظر میگیرند.
چندی پیش همسرم از من خواست تا با دوستش که یک زن کار آفرین است بروم و مشکلش را حل نمایم داستان این بود که این بانوی کار آفرین مقداری کالا تولید و فروخته بود به شخصی و این آقای خریدار وجه مورد نظر را که متعهد بود را نمی داد و به ناچارکار به داد گاه کشیده شده بود. من بعنوان دائی خانم رفتم و از حقوق این خانم دفاع کردم و شهادت دادم که بتواند حقش را بگیرد! شاید اگر برای یک آقا هم بود این باید این گونه حل میشد اما نگاه های سنگین و شرایطی که برای بعضی از زنان شاغل وجود دارد کمی نامنصفانه است.
متأسفانه باید بگویم با توجه به سفرهای زیادی که به خارج از ایران نیز داشته ام این موضوع خلاصه به ایران نمی شود و اگر بیرون از ایران کمتر دیده میشود ترس مردان از برخورد شدید قانون با آنها است وگرنه ذاتاً نگاه مردانه در تمام جوامع بشری بوده و هست!
معذالک امید وار هستم هریک از ما مردان در نگاه خود تجدید نظر نموده و بپذیریم که طرف مقابل کالا و یا شیئی نیست که متعلق به ما باشد در بهترین شرایط، اگر هم همسر قانونی و رسمی ما باشد اگر ما را نخواهد … نخواسته و کار خودش را می نماید!پس ما مالک و سرپرست او نیستیم که واژه سرپرست خانواده را بکار ببریم البته این موضوع جای بحث فراوان دارد که چرا میگوئیم مردان سرپرست خانواده،  چون میخواهیم به بعضی مردان بفهمانیم که خوش غیرت تو همسر انتخاب نموده ای و همانقدر که او مسئولیت رسیدگی به امور خانه را دارد تونیز مسئولیت فراهم نمودن اسباب راحتی و زندگی همسر و فرزندانت را بعنوان سرپرست خانواده داری !

یا حق
روز جهانی زن بر همه زنان مبارک باد
جعفر صابری

[ دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 12:30 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

مرکز آموزشی اندیشه

آموزشی پیش دبستانی ،دبستان،راهنمایی و دبیرستان اندیشه مرکزی برای باز فراگیری خانوادها

مطلب زیر به قلم آقای جعفر صابری با عنوان :

پنج شنبه ها تعطیل نیست

تقدیم می شود.

بنام خدا

پنج شنبه ها تعطیل نیست

حضور جناب آقای ایمانی معاونت محترم انجمن اولیاء و مربیان آموزش و پرورش شهر تهران

و

حضور سر کار خانم آجور لو معاونت محترم پیش دبستانی و دبستان های شهر تهران

با سلام

احتراماً ضمن عرض تشکر فراوان در خصوص ایجاد شرایطی برای بوجود آوردن بستری شاد و مناسب برای فرزندان عزیزمان در خصوص بهره مندی از فضاهای آموزشی در روز های تعطیل و بویژه پنج شنبه ها به پیوست نظرات و طرح پیشنهادی خود را در بهبود هر چه بهتر اجراء این پروژه تقدیم می نمایم.

اهداف اصلی:

اهداف اصلی از اجراء پروژه مدرسه تعطیل نیست، ضمن ایجاد یک فضای شاد آموزشی برای دانش آموزان عزیز بوجود آوردن بستر تعامل بیشتر خانواده های محترم با مسئولین آموزشی می باشد .

هدف ،بالا بردن علاقه و کشف استعداد دانش آموزان مستعد و همسو سازی و همسان سازی توان یاد گیری دانش آموزان عزیز.

در این خصوص دعوت از :

چهره های مشهور و موفق اجتما ع برای معرفی بیشتر و الگو سازی مناسب .

دعوت از دست اندر کاران مشاغل مختلف بویژه خد ماتی برای شناخت بهتر نیاز های جامعه

دعوت از دست اندر کاران حفظ محیط زیست و طبیعت

دعوت از کار آفرینان و متخصصین و مخترعین

دعوت از مأموران محترم نیروی انتظامی – آتش نشان ها و …

دعوت از مدیران انجیوهای ویژه کودکان و نوجوانان و معرفی خد ماتشان

دعوت از افرادی که در گیر امور باز یافت و محیط زیست هستند

دعوت از ماموران راهنمایی و رانندگی و پلیس راه

دعوت از علمای دینی و شخصیت های مذهبی

دعوت از خبر نگاران و روزنامه نگاران

دعوت از عکاسان و تصویر بر داران

دعوت از هنر مندان نقاش و مجسمه ساز

دعوت از فیلم سازان و نویسندگان

پر ورش دهندگان گل و گیاه

ماموران باغ وحش

مربیان ورزش رزمی

مربیان خیاطی

مربیان گلسازی

مربیان گل دوزی

مربیان آشپزی

نقل داستان و مطالب دینی و مذهبی از زبان مربیان مذهبی

شعر خوانی و کتاب خوانی برای بالا بردن استعداد های بچه ها در درک مطلب و تصویر سازی بهتر.

همچنین بر گزاری اردو های یک روزه با هدف یاد گیری بیشتر و آموزش مشاغل گو نا گون …

بر گزاری آزمون های علمی مشترک بین کلاس ها و دانش آموزان یک پایه تحصیلی است .

نکات مهم :

سعی شود چنانچه اردویی برای دانش آموزان تعریف شده بطور چرخشی باشد و همه ی دانش آموزان در تمام مجموعه فرصت حضور در ار دوها را داشته باشند و به هیچ عنوان تفکیکی صورت نگیرد.

سعی شود به دلایل مختلف هدایا و جوایز به بچه ها داد شود بخصوص توجه ویژه به افرادی که کمتر حضور داشته و یا دارند و از لحاظ درسی و یا هوشی کمی ضعیف تر هستند در این ایام توجه بیشتری شوند.

نتیجه حضور و تلاش بچه ها در روزنامه دیواری هر هفته درج شود و چنانچه امکانش باشد در یک وب لاگ با نام انجمن مدرسه درج و ثبت گردد هر هفته این وب لاگ به درج گزارش ها و تصاویر به روز رسانی شوند و روزنامه های دیواری انجمن تصاویر بچه ها و حضورشان را در هفته قبل به تصویر بکشند.

سعی شود از خود دانش آموزان برای تشکیل یک گروه و دسته برای فعالیت ها استفاده شود و کمتر حضور بزرگسالان در کنارشان باشد مگر برای راهنمایی و مشاوره.

کلیه گروه ها بسته به کلاس و سن و سالشان تعریف و ارزیابی شوند برای نمونه بین کلاس اولی ها و بین کلاس دومی ها و به هیچ عنوان بین همه ی بچه ها مسابقه و امتحان و ارزیابی صورت نگیرد.

در تقسیم بچه ها مواردی چون بیماری وموارد خاص حتماً لحاظ شود و مورد توجه قرار گیرد .

کار گروهی و دست جمعی بین گروه های کلاسها تقسیم شود و از ترکیب یک یا چند گروه از یک کلاس با کلاس دیگر خود داری شود و بچه های هر کلاس فرصت دوست یابی و همکاری با کلاس دیگر را داشته باشند. تا از توان و اندوخته های یکدیگر بیشتر بهره مند شوند.

نحوه اجراء برنامه ها:

این بر نامه ها به شکل معرفی اولیّه شغل و اهمیّت شغل، بر گزاری مسابقه بین بچه ها و حتی اولیاءخواهد بود و در پایان هم مقرر می شود که بعد از یک مدت 15 روزه بچه ها آنچه فرا گرفته اند را در قالب یک کار عملی (ساخت فیلم- ساخت یک قطعه – تولید یک وسیله- بوجود آوردن یک اثر هنری ، به مدرسه ارائه دهند).

برگزاری مسابقاتی مانند آشپزی – خیاطی (مد و لباس)– گلدوزی – طراحی و معماری حتی شهر سازی است.

بررسی طرح های معماری شهر های ایده آل و دوست داشتی کودکان با توجه به سلایق وعلایق ایشان.

تهیه خبر نامه و روزنامه دیواری

اجرائ تاتر و سرود های دست جمعی

اجرا بر نامه های هنری

پخش فیلم و نقد و بر رسی فیلم های ویژه کودکان و نوجوانان با حضور دست اندر کاران صنعت سینما

دعوت از گروه های هنری به جهت آشنایی بیشتر بچه ها با فعالیت های هنری و شاد بویژه تئاتر زنده و عروسکی

و موارد مناسب دیگر…

نمایشگاه های ماهانه:

هر ماه یک نمایشگاه از آموخته های بچه ها درگوشه ای از نماز خانه و یا سالن اجتماعات و همچنین مکان های مناسب دیگربر گزار می شود که می تواند به شکل زیر باشد:

هر یک از آثار دارای یک شناسنامه کامل از سازنده با نام و نام خانوادگی و حتی تصویر وی باید در دفتر نمایشگاه ثبت گر دد. ولی روی کار و اثر تنها یک کد که در هر نمایشگاه هم تغییر خواهد کرد درج می شود این کار بدان دلیل است که نام سازنده مخفی بماند و تنها با کد، شناسایی شود و در فرمی که به شکل زیر خواهد بود توسط دانش آموزان دیگر – مربیان – اولیاء و همچنین بازدید کنندگان بررسی و نمره از ده داده می شود .مجموعه این نمره ها در دفتر نمایشگاه و در مقابل نام فرد در پایان سال تحصیلی به شناخت بهتر توانایی و استعداد یابی معلمین و والدین کمک شایسته ای می نماید.

شایان ذکر است در تمام مراحل به بالاترین نمره جوایزی داده می شود و حتی می توان با اهداء کارت جایزه برای هرفرد در پایان دوره ،هدیه ی ارزنده تری با هماهنگی والدین و افراد خَیّر و مدرسه تقدیم شود.

نمونه فرم :

فرم ارزش یابی اثر هنری کد:

کد دانش آموز

دانش آموز

معلم

اولیا دانش آموزان

مدیر و معلمین

بازدید کنندگان

توضیحات

1

2

3

4

5

6

7

توضیحات 1:

خانه های کد دانش آموزان به تعداد شرکت کنندگان در نمایشگاه است یعنی اگر 100نفر شرکت کنند داریم 100خانه و کد یا همان شماره دانش آموز شرکت کننده باید ثبت شود.

نحوه کمک به اجراء بهتر پروژه:

همانطور که مستحضر هستید همه ی مدارس در همان شروع سال تحصیلی فرم هایی را در اختیار والدین قرار داده اند که در آن والدین به شغل ، تحصیلات و همچنین نحوه همکاری با مدرسه اشاره نموده اند ،برای سهولت کار، ما این فرم ها را باید طبقه بندی بنمائیم.

برای این کار شایسته است اعضاء محترم انجمن، همگی دست به دست هم دهند و برای نمونه مشاغل را به شکل زیر تقسیم نمایند:

مشاغل خد ماتی

مشاغل اداری

مشاغل آزاد

مشاغل خانگی

مشاغل نظامی

مشاغل ورزشی

فروشندگان

آموزشی

پزشکی و پیرا پزشکی

مهندسی و آی تی

مدیریت و بازرگانی

صنعت گران

سایر موارد:

خانه دار ها (بی شک مادران و والدینی که از واژه خانه دار استفاده کرده اند نیز دارای هنر هایی چون آشپزی – خیاطی – و یا حتی کم نیستند افرادی که تحصیلات عالیه دارند)

در اینجا مرحله بعدی تقسیم بندی ما همان تقسیم بندی تحصیلات است که بهتر با شرایط تحصیلی خانواده ها آشنا بشویم و مقدار توانایی و علاقه شان برای حضور در خد مات آموزشی مدرسه .

در مرحله بعد از همکاری معلمین و همچنین همکاران آموزشی مدرسه با در نظر گرفتن علاقه و نیازشان برای کسب درآمد به گفت و گو می نشینیم چرا که کم نیستند معلمین و مربیان محترمی که توانایی فراوانی در بخش های گو نا گون دارند ولی با عنایت به اینکه معرفی خود را به نحو احسن انجام می دهند. باید تمایلشان را برای حضور در فوق برنامه مدرسه جلب بنمائیم.این کار بجهت آشنایی دانش آموزان با ایشان بی شک تأثیرات مثبتی خواهد داشت.

در مرحله بعدی اعضاء انجمن بسته به توان خود در سه یا چهار روز زمان حضورشان را برای ملاقات با گروه های مشخص شده والدین تنظیم و برای نمونه در یک روز با دو یا حتی سه گروه از والدین ملاقات نموده و فرم همکاری برای حضورشان در مدرسه و مساعدتشان در بخش آموزشی و فوق برنامه مطرح نموده و نیازهای مدرسه مانند نیاز به سرویس ایاب و ذهاب برای بردن دانش آموزان به اردو – مکان هایی برای بازدید رایگان – معرفی اشخاص مطرح و مورد نظر در جدول مهمانان برای دعوت و سخنرانی – معرفی اسپانسر برای حضور در برنامه ها و کمک به مدرسه و همچنین توانایی های ایشان برای موارد ی که به نظرشان می رسد …دعوت می شوند.

شایان ذکر است ما در این مرحله چنانچه گروه ها به تعداد باشند که امکان حضور چند گروه در یک ساعت و یک جلسه باشد مقایرتی نیست و موردی نیز ندارد.

گفتنی است بسیاری از مراکز و افراد و اشخاص نیز هستند که با توجه به جایگاه اجتماعی و مجوز های لازم که به استناد قوانین جاری در کشور شامل حالشان شده مانند صاحبان کارخانه ها و تولیدی هاو بویژه مواد خوراکی مربوط به کو دکان و نوجوانان با کمال میل اسپانسری مراسم و برنامه ها را می پذیرند که در این خصوص اعضاء محترم انجمن با همانگی لازم بامدیر مدرسه که با کلیه قوانین جاری آموزش و پرورش آشنا می باشد می توانند ترتیب حضور و جذب کمک های مردمی ایشان را فراهم نمایند.

البته نکته شایسته دیگر این است که اعضاء محترم انجمن، بویژه خانم های محترم می توانند ترتیب ملاقات با مادران دانش آموزان را نیز داده و با فراغت بیشتری به موارد گفته و خواسته شده در این برنامه بپردازند.

شایسته و بایسته است مدیریت محترم مدرسه نیز با همکاری خود شرایط این گونه ملاقات ها را در فضای مدرسه بویژه در ایام هفته بوجود بیاورد و از فضا های ممکن مانند سالن اجتماعات – کتابخانه – اتاق بهداشت و حتی نماز خانه در صورت نیاز برای حضور والدین در ساعات و اوقاتی مختلف بهره گیرد چرا که شاید بعضی از والدین برایشان امکان حضور در زمان جلسه اصلی محیا نباشد.

بی شک چاپ بروشورهای خبری و اطلاع رسانی، کمک شایسته ای به احیاء این امر در خانواده های محترم می باشد.

همچنین کم نیستند اولیائی محترم، بویژه مادرانی که با کمال میل حاضر هستند بعنوان همکاری با اعضاء انجمن در اجراء بهتر و شایسته تر این طرح همکاری نمایند ،لذا پیشنهاد می شود از این حسن نیت اعضاء انجمن ها و مدیران مدارس استقبال نمایند و ایشان را نیز دعوت به همکاری نمایند.

نکته مهم :

در اجراء درست برنامه، هماهنگی هایی نیز با :

انجمن های مردمی (ستاد ساماندهی سازمانهای مرد م نهاد شورای شهر تهران)

سازمان تبلیغات اسلامی شمالغرب و شمال شرق تهران

سازمان داوطلبان هلال احمر

نیروی انتظامی جمهوری اسلامی

کانون هنر مندان کشور

شرکت تعاونی مطبوعات کشور

معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

وزارت ملی جوانان و ورزش

انجمن ورزشکاران و پیشکسوتان کشور

افراد و اشخاص بسیاری برای همکاری، اعلام آمادگی نموده اند.که در صورت تمایل اعضاء محترم انجمن های مدارس به حضورشان معرفی می شوند.

ادامه دارد…

با تشکر فراوان از کلیه اعضاء انجمن اولیا ء و مربیان شهر تهران بویژه:

ریاست انجمن و معاونت محترم شهر تهران

معاونت محترم پیش دبستانی و دبستان شهر تهران

آقایان :ناصر ترکن ، کامیار کامران ، عباسعلی زند ، علی آزاد و…

چگونه نابغه بسازیم؟

معنای پرواز چیست؟

پروازشبیه…

روش برقراری ارتباط با تصویر

این روش میتواند کلاس را متحول کند. فقط کافی است یک بار آن را انجام دهید نتایجش را در عمل ببینید . دراین روش تلاش میشود که دانش آموزان راباتصویرهایی مواجه سازیم که تاکنون کمتر با آن برخورد داشته اند. دراین مسیر معلم با ارائه تصاویری کارتونی که دارای مضامین مثبت ، روح بخش، وخلاق است تلاش میکند ذهن دانش آموزان را از فضای خظی خارج کرده و انعطاف و پویایی و تحرک را در ذهن آنها پدید آورد. دراین مدل خلاق از دانش آموزان میخواهیم به سوالاتی درارتباط با تصاویر پاسخ دهند. انتخاب تصاویر ، کاری بسیار مهم و اساسی تلقی میشود و معلم باید بتواند با شناختی که از بچه ها دارد تصاویری را انتخاب کند که به روحیات بچه ها نزدیک تر است تا در مسیر آموزش و تعلیم آنها را بیشتر شناخته و به آنها نزدیکتر شود. در مرحله بعد بهتراست از بچه ها بخواهیم که ایده های نوو وبکر در مورد تصاویر ارائه دهند ، ایده هایی که براساس ذهنیات و خلاقیتشان بیان میشود. سپس از میان آنها چندنفر دواطلب شده و نظریاتشان را برای سایرین میخوانند. دراین مرحله فضای باز و آزاد ، باعث تعامل و ارتباط بیشتر بچه ها با همدیگر میشود. ضمن اینکه آنها با فضای نقد سالم و منطقی آشنا میشوند.

درنهایت دانش‌ آموزان باکمک معلم میتوانند از کلیه تصاویر و بحث های کلاس نتیجه گیری کند. برخی مزایای روش برقاری ارتباط خلاق با تصاویر عبارتند از :

الف: به انعطاف ذهنی دانش آموزان کمک میکند

ب: توانایی ها و استعدادهای ذهنی ، احساسی و ادراکی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.

ج:احساس آرامش و امنیت را در کلاس تثبیت میکند

د: به توانمند شدن و رشد نبوغ کل کلاس کمک میکند

حل مسأله خلاق

تفکر تابشی

مغز انسان یک کامپوتر پیچیده است که میتواند به گونه های مختف تصویر سازی کند. انسان موجودی توانمند است که قدرت هوش خلاق بالایی دارد و میتواند به گونه ای تابشی و انفجاری فکر کند.برای درک بهتر این موضوع میتوان یک بازی زیبا و وفوق العاده و تحسین برانگیز راه انداخت. به تمرین زیر توجه کنید.

کلمه انسان مرکز تأمل و تفکر ماست. حال باید 5کلمه در ارتباط با انسان روی شعاع اطراف آن در نظر گرفت. حال در مرحله دوم میتوان هریک از شعاع عای تابش رابا5 شعاع ادامه داد

حال میتوانیم هریک از شعاع رابا 5 شاخه دیگر ادامه داد

این روند را تا بی نهایت میتوان ادامه داد. در واقع تفکر تابشی یکی از بهترین و مهمترین روش ها برای توجه به انشعاب گسترش ابعاد ذهنی و رشد تفکر خلاق است . حال باید از خودمان بپرسیم آیا میتوانیم بااین کار درابتدا به پنج ایده و بعد بیست و پنج ایده و تا هزاران ایده برسیم.

این تمرین رامیتوان بامقواهای بزرگ و سفید و چسباندن آنها به یک دیگر و با فرش کردن یه اتاق به همراه کلیه اعضای خانواده انجام داد. یک سرگرمی که به گسترش افق های ذهنی ، رشد عقلانیت و چرخش ذهن درهمه ابعاد کمک میکند.

این فعالیت میتواند در کلاس به صورت یک کار گروهی به بچه ها داده شود و ازآنها بخواهیم با چسباندن کاغذها به هم دیگر و گسترش شعاع های تابش تا چندین مرحله پنج تایی ادامه دهند.

این کار یعنی ترسیم یک نقشه ذهنی و خلق تصورات ، مضامین و مفاهیمی که با یکدیگر درارتباط هستند. مایل میکالو در پرفروش ترین کتابش «خلاقیت عالی» نقشه ذهن را حتت عنوان به کارگیری دوسوی مغز در تفکر طولی شوح داده است . او بسیار از مزایای استفاده از نقشه ذهن را عنوان کرده است که این موارد عبارتند از :

وارد کردن تمام مغز به فعالیت

ازبین بردن آشفتگی های ذهنی

تمرکز روی موضوع

فراهم کردن امکان سازماندهی مفصل موضوع

نشان دادن ارتباط میان اجزای جدا شده اطلاعات

ارائه تصویر واضحی از کل و جز ء موضوع

بازنمائی آنچه که درباره موضوع تان میدانید به شکل یک تصویر که به شما اجازه میدهد خلاء های موجود در اطلاعاتتان را شناسایی کنید.

فراهم کردن امکان بسته بندی و سازماندهی مجدد مفاهیم و یافتن شباهت های تأکیدکننده

تایم 15 دقیقه ای را به هیچ چیز فکر نکیند

بعد ازآنکه یک تصویر ذهنی را ترسیم کردید دوباره به آن رجوع کرده و مواردی را به آن بیفزایئد.

هررزو به خود بگویید که نابغه هستید و برای تقویت روحیه نبوغتان تلاش کنید.

قبل از هر آزمون ،سخنرانی ، جلسه ، تمرین و …آنچه را که قصد انجام یا سخن گفتن درمورد آن را دارید به صورت تصویری روی کاغذ بکشید.

آینده خود و کودکانتان را نقاشی کنید

از رنگ در تصویرسازی ها و ترسیم ذهنی تان استفاده کنید

با پیکان قسمت های مختلف تصویرها را به هم متصل کنید به طوری که ارتباط میان اجرأ یک پدیده را آنچه در ذهن داشتید در عمل مشاهده کنید.

تکنیک های خلاقیت

برای شکوفایی استعداد کودکان و بزرگسالان راه های گوناگونی وجود دارد. یکی از راه ها یادگیری تکنیک های خلاقیت است. تکنیک های که باتمرین های خاص ، ویژه و متناسب با شرایط یادگیرندگان قابلیت انعطاف و تغییر را در فرد ایجاد میکند در واقع تکنیک های خلاقیت روشی برای تبادل افکار ، ایده های حل مسأله ، رسیدن به پاسخ خای متنوع ، تغییر ایجاد کردن و توقیت استعداد های فرد میباشد. این تکنیک ها ابزاری درراستای افزایش توانمندی کودکان است و درصورت تمرین و تمرکز و تکرار میتوانند ذهن دانش آموزان را برای تجربه و تحلیل و نوآوری مهیا سازند.

درفصل های قبل، اشاراتی به برخی ازاین تکنیک ها از جمله طوفان فکری و چرا داشتیم . دراین فصل تلاش براین است که بابرخی ازمتداول ترین و معروف ترین تکنیک هایی که هر معلم میتواند در مدرسه ازآنها استفاده کند ، آشنا شویم.

بچه ها را در حیاط مدرسه جمع کنید و از آنها بخواهید به چند گروه تقسیم شوند . سپس هرگروه برای اجرای یک نقش یا مجموعه ای از نقش ها تمرین کنند. مثلاً عده ای از آنها میتوانند به تهیه گزارش ورزشی از حوادث فوتبال یک هفته کشور مشغول شوند و آن را در قالب یک برنامه تلویزیونی ارائه دهند.

عده ای دیگر میتوانند نقش یک گروه پزشکی را ایفا کنند که هدف آنها نجات جان بیماران است . گروه سوم هم میتوانند نقش یک گروه آتش نشان را ایفا کنند که برای خاموش کردن آتش و اطفا حریق به مکان های مختلف بروند. سپس میتوان یک گروه ناظر هم تشکیل داد تا کارگروهی بچه ها را مورد بررسی و نقد قرار دهند.

میتوان برای بچه ها یک داستان کوتاه از یک نویسنده معروف را تعریف کرد و از آنها خواست در قالب 3 گروه به شیوه های مختلف آن را اجرا کنند. میتوان از بچه ها خواست تا با کمک به پدر و مادر ها داستان های را انتخاب کده و در کلاس اجرا کنند.

یکی از روش های موثر برای تقویت خلاقیت ، هوش ارتباطی و اجتماعی بچه ها، اجرای سخنرانی یاکنفرانس دادن است. یکی از مشکلات آموزش در نظام های سنتی این است که بچه ها بیشتر ازآنکه سوژه یا موضوعی را ارائه دهند. موضوعات طرح شده معلم ها را حفظ درس یا مسائل غیر درسی را برای سایر دوستان ارائه دهند.

تکنیک پی .ام . آی (P.M.I)

انسانها عموماً در مواجهه با مسائل یا حل آنها به طرف مسائل منفی گرایش بیشتری از خود نشان میدهند. به ویژه درکشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته این موضوع شدت بیشتری دارد. مردم نسبت به همه چیز یک حس بدبینی و شک وتردید دارند. اما دراین تکنیک هدف این است که ذهن کودکان را در ابتدا تا حدی به طرف نکات مثبت یک قضیه و سپس نکات منفی آن سوق دهیم . درواقع روش کار دراین تکنیک این است که درابتدا ذهن رابه سمت نکات مثبت موضوع و سپس نکات منفی سوق دهیم و در انتها یک سری نکات جالب نه (+) و نه(-) را با عبارت چه جالب میشد اگر… ارائه کنیم

این تکنیک بهترین روش برای حل مسائل از زوایایی گوناگون است با این محوریت که اولویت اول مثبت اندیشی، دیدگاه های نو و مثبت است سپس به نکات منفی و جالب نیز توجه میشود.

مثال: فرض کنید قرار است در مورد سوسکهای آپارتمان صحبت کنیم و از تکنیک PMIبرای ایده یابی دراین خصوص استفاده کنیم. همیشه وقتی از سوسک صحبت به میان میآید بیشتر مردم فکر میکنند که باید به نکات منفی این جاندار ساده رنگ مزاحم درآپارتمان ها توجه کنند . اما در تکنیک PMI این خاصیت زیر سوال میرود و شما باید ابتدا به نکات مثبت ، بعد نکات منفی و در آخر نکات جالب آن توجه کنید . خود این دسته بندی به کلاس کمک میکند که از انحصارات و محدودیت های فکری رهایی یافته و موضوع رابا یک دید خوشبینانه مورد بررسی قرار دهد.

حال به پاسخ های این سوال توجه کنید : نقش سوسک ها در خانه چیست؟

سوسک ها خانه را از یک نواختی درمیاورند

سوسک ها باعث میشوند که انسان احساس تنهایی نکند

سوسک ها در زمان تنهایی بهترین هم صحبت صاحبخانه هستند

سوسک ها جای زیاید در خانه نمیگیرند ، تصور کنید اگر در هر خانه ای به جای سوسک ، ببر ، فیل، شتر وجود داشت چگونه میتوانستیم آسایش داشته باشیم

سوسک ها دزد ها را فراری میدهند. البته آن دسته از دزدهایی که از سوسک میترسند

سوسکها به ما میگویند که قدر زندگی و هرآنچه خداوند به ما داده را بدانیم

وقتی که ما خیلی غذا خورده ایم و توان بلند شدن نداریم حضور یک سوسک مارا وجد و وحرکت وا میدارد

سوسک ها حشرات موذی دیگر را ممکن است به ما آسیب بزنند میخورند

سوسک ها مارا به خنده یا گریه وا میدارند. دو حالتی که نشان میدهد ما انسانیم

وقتی که سوسکی ریو سرامیک خانه ای راه میرود رنگ مشکی آنها روی سفیدی سرامیک ها یک زیبایی خاصی ایجاد میکند

تکنیک های خلاقیت

تصویر صفحه قبل نشان میدهد که موضوع در وسط شبکه اصلی نوشته میشود که در امتداد آن 8 موضوع اصلی مطرح شده که باید مسأله را در 8 شبکه مجزا مورد بررسی قرار داد. این روش باعث میشود که در ذهن پژوهشگر دارای بسته بندی مناسبی نسبت به موضوعات ومسائل مرتبط با مسأله اصلی گردد. همچنین کمک میکند تا محقق از ایده های کلی به سوی ایده های جزئی تر پیش رود.

دراین تمرین ، موضوع بررسی مدرسه و مولفه های مشخصه آن است. ما مدرسه را با واژه هایی مثل کتاب ، درس ، تغذیه ، کلاس ، کارنامه ، مدیر ، معلم ، تنبلی…. میشناسیم. این 8 اصطلاح در حقیقت ایده های اصلی هستند که باید درشبکه های کناری نیلوفر آبی مورد بررسی قرار گرفته و 18 ایده جزدی در مورد هریک ازآنها طاحی شود. این تمرین تا حدی برای کودکان اول و دوم ابتدایی سخت است ، بهتر است از کلاس های سوم ابتدایی به بعد آن را آموزش داد. ولی کاربرد این تکنیم به حدی گسترده است که حتی توصیه میشود در دانشگاه ها در مقاطع کارشناسی ارشد به دانشجویان آموزش داده شود.

آموزش در هزاره سوم

یکی از روش های آموزش خلاقیت ، نگاه به زندگی بزرگان ، مشاهیذ و استفاده از روش هاو متدهای است که آنها به کار میبرند. نوابغ در طول تاریخ توانسته اند با روش های شگفتی آور خدو جهان را دچار تغییر و دگردیسی نمایند. دراین فصل هدف این است که بابرخی از نوابغ تاریخ بشری اشنا شویم و از دل زندگی و تجربیات آنها روشهای را استخراج کینم که معلم و مربیان میتوانند در مدارس آنها را پیاده کرده و بچه ها را آموزش دهند. حال به بررسی و معرفی برخی ازآنها میپردازیم

لئوناردو داوینچی(1519-1452)

لئوناردو داوینچی از هنرمندان و دانشمندان ایتالیایی عصر رنسانس است. او اگر چه یک روستایی زاده بود اما هوش و نبوغ کم نظیرش اورابه جایی رسادن که در فلورانس شهره خاص و عام گشت . یکی ازنشانه ها و ویژگی های عظمت روحی وی مهارت و تسلط او در رشته های گوناگون اعم از معماری ، نقاشی ، مجسمه سازی ، هندسه ، موسیقی ، کالبد شناسی ، ریخته گری و… بود. داوینچی نسبت به محیط و اطراف خود کنجکاو و هر لحظه به دنبال کشف فرصت های تازه و نوبود.

نابغه ها و روش هایی برای ………

راه های انگیزشی ذهن خلاق به روش داوینچی

داوینچی دراین زمینه تکنیک های ویژه ای را به کارمیبرد که به رشد خلاقیت ذهنی اش منجر گردید.

اولین و مهم ترین خصلت وی مهارت استفاده و کار برد از دو دست است. او توانایی این را داشت که با هر دو دست بنویسد و نقاشی کند.اگر شما تلاش کنید که با دست غیر مسلط خود بنویسید و آن را تقویت کنید یقیناً کمک زیادی به رشد ذهنی و فکری و خلاقیت شما خواهد کرد.

لئوناردو انسان عجیبی بود که کارهای عجیب و غریب زیادی میکرد. مثلاً بر روی آینه نامه های به عقب (جهت معکوس) یعنی از راست به چپ مینوشت. او ساعت ها در جلوی آینه مینشست و نامه های به طور معکوس مینوشت. این روش کمک زیادی به گسترش افق ذهنی و ایجاد چالش درآگاهی های یک فرد میکند

از اقدامات دیگر داوینچی به کارگیری تکنیک است که در ایجاد و ترغیب رویای خلاق هر فدر بسیار موثر است . آن تصویر سازی رویاگونه در محیط است. یعنی بانگاه به اطراف رویاهای ذهنیشان را برروش درد و دیوار …. تصویر کنند.

داوینچی در این زمینه تجربیات جالبی داشت. مثلاً در خاکستر شومینه اش تصوایر مختلفی ترسیم میکرد و این شبیه همان تجربه ای است که هنرپیشه معروف جودی فاستر به همراه یک پسر نابغه در فیلم معروف Little Mantataبه دست آورد آنها سایه ای بر روی سقف میدیدند. سایه ای که رنگ رویاهایشان را داشت. حال شما میتوانید همین تصویر سازی رویایی را با ابزارها ،الگوسازی برروی کاغذ دیواری ها یا پوست کندن درخت ها و…. انجام دهید.

به ابرها نگاه کنید ، ببینید چه اشیاء ، موجودات و پدید های میبینید.

از اقدامت دیگر لئوناردو تهیه دفترچه یاداشت و ضبط همه اید های است که به ذهنش میرسید یا مشاهده میکرد. یاداشت برداری در رفتر چه ها ، امروز روشی است که برای برانگیختن تفکر خلاق توصیه میشود. شما میتوانید هرآنچه را در اطرافتان میبیند در دفتر چه یاداشت ضبط کنید و بروی آن اید ها کارکرده و آنها را بسط و گسترش داده و به نو آوری برسید. یاداشت برداری روش منحصر به فرد است که هر فرد را به جایگاه بالاتری سوق میدهد . دراین روش فرد نگاه عمیق ، دقیق و باریک بینانه به جهان اطراف دارد و به همه چیز و پدیده ها به صورت یک سوژه تصویری نگاه میکند.

همه میدانند که لئوناردو یک هنرمند شگفتی آوربوده است .او قادر بود تمام توانایی اش را به کار گرفته و اهداف ذهنی اش را نقاشی کند. این گفتار یعنی شناخت خوب از خود و تبدیل مواد و متریال ذهنی به داده های خلاق که میتوانند محصولاتی شگفت آور و بی نظیر باشند.لئوناردو به خوبی میدانست که بکه و بی همتاست و میتواند به خوبی ازاین توانایی هایش درراستای ایجاد تغییر در محیط استفاده کند . هنوز هم بعد از گذشت قرن ها از عصر داوینچی بسیاری از دانشمندان برروی ذهنیت ، فکر ، احساس ، ادراک و نبوغ لئوناردو متمرکز میشوند و او را تحسین میکنند.

شاید بتوان به ویژگی های اساسی لئوناردو را در موارد زیر خلاصه کرد:

ایمان به عمل خود

شور و نشاط وصف ناپدیر

تصویر سازی خلاق

دریافت های روحانی(شهودی)

تلاش بی وقفه

آگاهی خلاق

به طور خلاصه میتوان چند راه کار برای آموزش در مدرسه نابغه ها براساس روش های لئوناردو داوینچی پیشنهاد کرد. روش های که وی به خوبی ازآنها برای رشد خود بهره برده است.

درکلاس از بچه ها بخواهیم با هر دو دستشان بنویسند و هرروز با دست غیر مسلط خود به مدت 20 دقیقه تمرین کنند.

اگر نگاهی گذرا به تفکر و اندیشه های آلبرت بیندازیم تا حدی روش های برای تدریس خلاق در کلاس های درس مییابیم

اینشتاین معتقد است کسی که هیچ گاه خطائی مرتکب نشده هرگز کار جدیدی را هم شروع نکرده است .این بیان به صراحت به ما میگوید بگذارید بچه ها مرتکب اشتباه شوند. هر قدرآنها بیشتر اشتاه کنند بیشتر به دنبال کارها یا روش های جدید خواهند رفت.

آلبرت میگوید : من آنقدر هنرمند هستم که در خیال خود آزادانه ترسیمکنم. خیال مهمتر از دانش است. دانش محدود است ولی خیال دنیارا برمیگیرد. این همان اصلی است که باید محور واساس تدریس در مدارس جدید باشد ، آزادی فکر ، آزادی احساس و آزادی عمل . وقتی به دانش آموز آزدای داده شود او میتواند دنیا را تغییر دهد. ما امروز نیازمند معلومات انباشته شده در ذهن کوکان نیستیم وظیفه ما خالی کردن ذهن آنها از اطلاعات درهم و برهم و غیر مرتبط است و به جای آن باید به کنجکای های آنها پاسخ مناسبی دهیم.

آلبرت میگوید: بگذارید هرکس مطابق رأی ، فکر ، آرزو ، مطالعات و معلومات خود قضوت کند نه مانند طوطی بازگوی گفته های دیگران باشد.

کودکان باید حرف بزنند . آن هم حرف خودشان را. آنها باید جمله بسازند . آن هم جملات خودشان را. آنها باید نقاشی کنند اما نه درخت یا آسمانی را که معلم کشیده است. به آنها ماهیگیری یاد بدهیم نه فقط خوردن ماهی را

آلبرت براین باور است که هر فرد میتواند فکر کند و از این راه ارزش های جدیدی در اختیار اجتماع بگذارد . او اعتقاد دارد که کشف گیاهان خوردنی ،طرز استفاده از آتش و ساختن لوکوموتیو توسط افرادی ظهور کرده که برای اولین بار مطرح شده است . در واقع هر فکر نو یک دنیای نو ویک زندگی نو محسوب میشود.

و…جعفر صابری

“از خاطرات مخوف و دردناک هیتلر”

یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم.

من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی. من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم.

می‌خندیدند و می‌گفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت.

چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!

شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود.

@moallemshad

یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و گدایی کردن بود، چه زمستان چه بهار چه …

وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار میلیونی یهودیان و …

آدلف هیتلر

خاطرات کودکی نبرد من 1941

با کودکان به مهربانی رفتارکنیم، آنان ازما الگو میگیرند اگرالگوی خوبی باشیم، جهانی در آرامش خواهیم داشت.

[ یکشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 14:1 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه دوم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 14:29 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ پنجشنبه دوم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 14:28 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه دوم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 14:26 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]
[ پنجشنبه دوم اسفند ۱۳۹۷ ] [ 14:25 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

سرویس

یکی  از مهمترین دغدغه های خانواده ها بخصوص در شهر های بزرگ رفت و آمد فرزندانشان از خانه  به مدرسه و بلعکس است.

 گرچه در بیشتر مواقع خود والدین برای جا بجایی فرزندانشان اقدام می کنند اما گاه  ناچار میشوند سرویس ایاب و ذهاب برای فرزندانشان تهیه نمایند و این که چه کسی و با چه شرایطی راننده سرویس باشد بسیار مهم است .

رفتار و گفتار بیشتر راننده ها شایسته می باشد و میدانند که کودکان و نوجوانان در  چه سن و سالی هستند و به همین دلیل مراعات میکنند ولی کم نیستند عزیزانی که با رفتار و گفتارشان مسئله سازمیشوند و بدون شک کم و بیش شما با این گونه موارد روبرو شده اید.

اما دوستی میگفت: چند سال قبل راننده سرویس بودم و برای اینکه صبح ها مزاحمتی برای مردم ایجاد نشود در کنار بوق ماشینم زنگی را تعبیه نموده بودم که دانش آموزان و والدینشان بدانند من رسیده ام و بلافاصله فرزندشان می آمد و سوار می شد.

 یک روز درب خانه ای چند بار زنگ زدم ولی خبری نشد دلشوره داشتم؛ از اتومبیل پیاده شدم و وقتی زنگ ساختمان را زدم مادر دانش آموز با تعجب گفت :بچه آمدپائین…ولی من ندیده بودمش و در همین حین صدای جیغی توجهم را جلب نمود و بلافاصله به دنبال صدا رفتم… و متأسفانه متوجه شدم که دختر بچه وقتی که از خانه خارج می شده توسط یکی از کارگران ساختمانی همسایه به زور برده شده در ساختمان کناری و خوشبختانه من به موقع رسیدم و فرد پا به فرار گذاشت. بچه بسیار ترسیده بود و والدینش مدام میگفتند اگر شما حساسیت نشان نمی دادی و بی تفاوت می رفتی ما که فکر می کردیم فرزندمان رفته مدرسه و شما هم در این فکر بودید که شاید نمی خواسته بیاید!

آن روز این حادثه به خیر گذشت ،ولی دوستان عزیز ،والدین گرامی، بخصوص عزیزانی که وظیفه مهم سرویس بچه ها را بر عهده دارید بسیار دقت نمائید .

موارد این چنینی کم نیستند مورد دیگر این بود که راننده سرویسی می گفت: روزی من کمی تأخیر داشتم و دختر        بچه ای را دیدم که درست آن طرف خیابان دارد با راننده یک سواری صحبت میکند شروع به بوق زدن و فریاد زدن کردم بچه متوجه من شد و مرا نشان داد راننده بلافاصه متواری شد! وقتی رسیدم و از بچه پرسیدم ؛او چه میگفت با ترس و تعجب گفت : آن آقا به من می گفت: سرویس شما امروز نمیاد و من بجای او آمده ام تا شمارا برسانم!

بد نیست که ما بیشتر به بچه هایمان یاد بدهیم که به هیچ عنوان از سواری های شخصی و افراد ی که نمی شناسند استفاده نکنند و بسیار هوشیار باشند.

 چندی پیش عزیز راننده سرویسی با من تماس گرفت و با نگرانی از برخورد زشت و ناشایست راننده سرویس دیگری شکایت میکرد که با شوخی کردنش باعث آسیب زدن به یک دانش آموز شده بود و می گفت لطفاً اطلاع رسانی کند .

نکته مهم این است که ما باید خیلی بیشتر از حد معمول برای فرزندانمان که سرمایه های اصلی ما هستند وقت بگذاریم و نه تنها با بیان موضوعات مهمی چون کودک آزاری و غیره آنها را آشنا سازیم بلکه موارد این گونه را هم به آنها گوشزد نمائیم.

 متأسفانه باید بپذیریم یکی از نتایج زندگی های شهری همین  گونه بزهکاری های اجتماعی است و همچنین با رانندگان سرویس فرزندانمان بیشتر آشنا شویم و چه ایراد دارد گاه خودمان با فرزندمان تا دم سرویس برویم و یا در برگشت موضوع را بررسی نمایئم و برای دلگرمی راننده سرویس گاه هدیه و یا کمی بیشتر مبلغی را بپردازیم تا توجه شایسته تری را نسبت به فرزند مان داشته باشد و امید وارم حس مسئولیت پذیری عزیزان راننده سرویس هم بیش از پیش بشود.

 ارادتمند

 جعفر صابری

[ شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۷ ] [ 20:46 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ خردستیزی

خرد ستیزی

 با دیدن فیلم های مستند حیاط وحش ، درسهای زیادی میتوان گرفت بخصوص نحوه انتخاب  جفت !گاهی وقت ها حیوانات نر برای رسیدن به جفت خود با هم در گیر میشوند و تا حد کشتن یکدیگر به جان هم می افتند ، گاهی نیز عِشوه گری میکنند که دل جفت ماده را بربایند و این راز بقا است.

به دنبال تشابه نیستم اما با کمی تأمل در رفتار و کردار  ، گفتاروحتی نیات  بعضی ازآدمها نا خواسته به یاد این غریزه حیوانی نهفته در وجودمان می افتیم که اگر نبود قدرت فهم و شعور، چگونه هزار بار بد تر از حیوانات برای  انتخاب جفت و جفت گیری به جان هم می افتادیم که متأسفانه در بعضی مواقع نیز شاهد رفتاری به مراتب وحشیانه تر از حیوانات  در انتخاب جفت  هستیم، که بیانش نیز مناسب نیست!

سالها پیش مطلبی با عنوان “شکارچی” نوشته بودم که در آن به نیاز های انسانی مانند تشنگی و گرسنگی و مطالبی از این دسته اشاره میکردم و بعد هم عشق و دوست داشتن، که بیشتر به نیاز جنسی ختم میشود ،اینکه با عشوه گری و بیان جملات زیبا طرف مقابل را شیفته خود سازیم و هدف اصلی ما فقط یک موضوع باشد و آن هم رسیدن به کامی و لذت  جسمانی غریزی است و غیر قابل اجتناب ،اما راستش مشکل من و معدود افرادی چون من این است که وقتی شکارچی میداند شکار از چه چیز خوشش می آید و با ایجاد شرایطی برای شکار، آن را در لحظه ای به چنگ می آورد در واقع باید پذیرفت که به نوعی  با  علم و دانش از نیاز ها و احساسات طرف مقابل، او را شکار نموده ایم و اگر هم اتفاقی بیفتد به نظر من نوعی تجاوز محسوب میشود!

اینکه ما بگوئیم خانم ها از راه شنیدن و مردان از راه دیدن فریفته و دل باخته یکدیگر میشوند به واقع به مخیله و شعور طرفین توهین نموده ایم پس اینجا  چه فرقی بین انسان و حیوان وجود دارد!

بسیاری از انسانها در گیر این نوع نگاه هستند که واقعیت با ظاهر بینی بسیار متفاوت است .جوانی که صادقانه پا پیش می گذارد و زندگی را تشکیل میدهد؛ اگر همسرش با دانش و شعور و تعهد به زندگی بنگرد  می تواند مدیریت خانواده را به دست گیرد و دوست داشتن را به وجود بیاورد اما این بسیار متفاوت است با اینکه خود را فریب دهیم و بگوئیم چون طرف مقابل بلد نیست عشق بورزد و برای نمونه نوازش  نماید انسان بی لیاقتی است و از عشق و دوست داشتن بی بهره است ، خیلی وقتها زنی که ساعت ها در آشپزخانه نهار و شام را مهیا میکند تا اهالی خانه با کمال میل نوش جان نمایند کاری به مراتب عاشقانه نموده و این زیبایی راباید دید  نه آنکه اورا با زنی که در خیابان و یا محل کار دیده ایم مقایسه نمائیم ! و یا بلعکس  مردی که از طلوع خورشید به عشق  رفاه بیشتربرای خانواده تلاش میکند،  اگر چه نمی داند چگونه عاشقانه صحبت کند اما مردانه به زندگیش عشق می ورزد و همین زیباست و دوست داشتنی!

صحبتم با دوستی است که دراقیانوس واژه ها و کلمات غرق شده وزندگی اطرافش را که سرشار از واقعیت ها است بکلی فراموش نموده ، او در انتظار سواری زیبا با اسب سفید است تا مرد رؤیا هایش باشد و یا بلعکس زیبا روی بلورین و خوش صدا که همواره برای او طنازی کند و… همه میدانیم که زندگی ما این گونه نیست و زندگی واقعی چیز دیگری است اما باز  به واقعیت تن در نمی دهیم و با اصرار زندگی واقعی مان را  نابود می سازیم.

صد البته میتوان در سخت ترین شرایط نیز از واژهای عاشقانه استفاده نمود و که آن هم نتیچه برخورد و کلامی زیبا و دوست داشتنی توسط طرف مقابل است .

 اگر زن خانواده کمی عاشقانه تر با انگیزه برای حفظ  کانون خانواده تلاش کند می تواند مردش را مهار و عاشق خود نماید و این همان چیزی است که در خلقت زن قرار گرفته ناز … نازی که مدیریت داشته باشد و نیاز را بوجود آورد.

دوستی میگفت زندگی ما نابود شد چون من به حرف  اطرافیانم گوش می دادم که می گفتند همه مرد ها مثل هم هستند کمی ناز کن  و خودت را برای شوهرت بگیر آدم میشه!

متأسفانه در کسب و کار نیز  سالهاست این روش ها جا باز کرده و برای نمونه از چرب زبانی و زیبایی و طنازی یک زن جهت فروش کالا و جذب سرمایه بهره مند میشوند و اگر زنی هم به این کار ها تن در ندهد موفقیتی در بازار کسب و کار نداردو باید شاهد رشد دوستانش باشد و خودش عقب بماند!

شور بختانه مرد ها نیز  چشم واقع بینشان را می بندند و اسیر نیاز های جنسی میشوند تا عقلانی و منطقی…

بد نیست بدانیم که در این میان شرکت های بزرگ تبلیغاتی  با اهداف از پیش تعریف شده ای هستند که با بُلد کردن چنین مواردی میخواهند اولاً نیاز های انسان را  به صورتی واژگون تعریف نمایند و ارزش اندیشه را بطور کل نادیده بگیرند  و یک تعریف کلی برای زن و مرد بوجود آورند و در ثانی بتوانند اهداف خود را به بهترین شکل ارائه دهند که یکی از آنها فروش محصولاتشان است و این درک نادرست انسان قرن بیست و یکم از اطرافش است که فکر میکند ،میداند و می اندیشد در صورتی که چنان در تبلیغات و برنامه های تعریف شده غرق گردیده که نمی داند فقط بازیچه است ولا غیر! اگر نیندیشد و فقط تابع گوش و چشم باشد !این که می بینیم مردانی با اندامی ورزیده و شیک پوش در کنار اتومبیل های گران قیمت ایستاده اند و یا زنانی خوش هیکل و موفق و با لباسهای نیمه برهنه… تصویر ذهنی ما است از آزادی و موفقیت در جهانی که برای ما ساخته اند!

امید وارم خالق یکتا توفیق شناخت بهتر را نصیب همه ما گرداند تا بتوانیم  بین واژه های دروغی و عمل عاشقانه و صادقانه تشخیص درست را قائل شویم. و در نهایت عمرمان توانسته باشیم  کاری بکنیم که “گابریل گارسیا مارکز” در وصیتش گفته بود:

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه

 تحویل گرفته ای, تحویل دهی …

خواه با فرزندی خوب …

خواه با باغچه ای سرسبز …

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی …

خواه با حل مشکلی هر چند کوچک از بنده ای ..

و اینکه بدانی …

حتی فقط یک نفر با بودن

 تو ساده تر نفس کشیده است.

این یعنی تو موفق شده ای!

در غیر این صورت به گفته پائولو کوئیلو  که در متنی یک خطی گفت:اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند…!

پس زنده باشیم و زندگی کنیم.مانند انسانی با شعور و فهم و درک ، آنگونه که لایق اشرف مخلوقات است!دکتر حسن عشایری متخصص عصب شناسی مطالب زیبا و کاملی را در همین خصوص دارد که پیشنهاد میکنم  در کانل آپارات من دنبال نمائید.

یا حق

 جعفر صابری

 

[ چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۷ ] [ 21:21 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

بازارچه خیریه انجمن بانوان دیپلمات های وزارت امور خارجه

 

[ جمعه پنجم بهمن ۱۳۹۷ ] [ 18:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

این مقاله را تقدیم می کنم به روح دوست عزیزم محسن مسعودی که در علم هیپنوتیزم تلاش زیادی کرد!

 

قدرت هیپنوتیزم

می گوید با دوستی قرار گذاشتم، هر روز ساعت هفت صبح برویم ورزش کنیم ،اما روز اول او بیست دقیقه تأخیر داشت و گفت:فرزندش را به مدرسه رسانده و برای همین دیر شده وروز دوم نیم ساعت تأخیر داشت این بار گفت، همسرش را باید می رسانده دکتر و روز سوم حدود چهل دقیقه، این بار من به او گفتم بهتر نیست ما هشت شروع کنیم و او استقبال کرد ولی باز فردای آن روز  نیم ساعت تأخیر داشت .به این  نتیجه رسیدیم که هشت و نیم شروع کنیم و باز او فردایش  نیم ساعت تأخیر داشت من به او گفتم تو الگوی منفی داری به  نا م “تأخیر” ولی او نپذیرفت و گفت  هیچ بیماری روحی ندارد  ما تصمیم گرفتیم که ساعت نه شروع کنیم با این تفاسیر که اگر کسی دیر کر د باید صد دلار خسارت بدهد و ما این صد دلار را به یک مرکز خیریه کمک خواهیم کرد .

فردا صبح او سر قرار نیامد و من نگران شدم، نیم ساعت بعد با همسرش تماس گرفتم و همسرش گفت در بیمارستان است و وقتی من به ملاقاتش رفتم مشخص شد که او دیر کرده بود و برای  اینکه صد دلار خسارت را نپردازد عجله می کند ، پایش پیچ می خورد و کارش به بیمارستان میکشد!

وی این موضوع را بد شانسی  خودش می دانست ومی گفت :مطمئن بودم این بلا سرم می آید ومن  همیشه دچار چنین مواردی می شوم !

خیلی وقتها ما در ذهن خود اتفاقات را تجزیه وتحلیل میکنیم و این موضوعات را بقدری شفاف می بینم که گویا  در حال  وقوع  است و در ذهن خود با تمام جزئیات پرورش می دهیم، جالب این است که بیشتر افکار منفی را  هم خوب می بینیم و خوب پرورش می دهیم و وقتی آنچه را که  به آن می اندیشیدیم بر سرمان می آید می گوئیم تقدیر بود و این سرنوشت ما است!

 همین که شما به سراغ مطالعه این کتاب و بخصوص این مقاله آمده اید نشان از آن دارد که با هیپنوتیزم آشنایی دارید و یا علاقه مند به یاد گیری بیشتر آن دارید . و شاید تا امروز در جلسات زیادی که پیرامون مطالبی  اینگونه و روانشناسی ، خود شناسی ، موفقیت  و شخصیت شناسی بوده شرکت نموده اید و کتاب یا جزوه های گونا گونی را در این خصوص مطالعه کرده اید .       تا کنون  به این موضوع اندیشیده اید که علی رغم تلاشتان برای یاد گیری و بکار گیری آموخته هایتان ،هنوز  در بعضی موارد دچار مشکل هستید ؟

آیا مدرسان  یا نویسندگان نتوانسته با شما خوب ارتباط بر قرار کنند؟

آیا شما در درک مطالب عجولانه بر خورد کرده اید.؟

یا اینکه برای پذیرش این گونه موارد هنوز بیشترش را باور نداریم ؟

من فکر میکنم مورد آخر بر موارد دیگر غالب باشد برای اینکه ما در جامعه ای زندگی میکنیم که بیشتر ضمیر نا خود آگاه مان رو به  امواج منفی است  حتی  داستان و اشعاری هم که از کودکی   آموخته ایم سرشار از روح غم و نارا حتی می باشد .

روزها هم کم نیستند افرادی که در تلاش هستند تا با برگزاری سمینارهای گونا گون نشاط ، شادابی، راز موفقیت و پیروزی را به ما بیاموزند . حتی گاه سمینار های رایگان برگزار می کنند و ما گرچه در ابتداء سرشار از شادی و لذّت می شویم ولی بعدش که  قیمت کلاس ها و دوره ها را می بینیم  باز سرد میشویم و پیش خود مان  می گوئیم این ها همه ، حُقه هست تا ما را سر کیسه کنند و جیب خود شان را پر کنند!

دوستی می گفت :

چیزی که گرم می شود ، سرد هم میشود!

باید تلاش کنیم تا پخته شویم یعنی از حالتی به حالت دیگر تبدیل شویم، تنها در این حالت  است که دیگربه حالت اول باز نمی گردیم. به قول مولانا:

خام بودم پخته شدم ،دولت عشق آمد و  پاینده شدم.

 گرچه سالهاست هیپنوتیزم در جهان با نام های گونا گون به کار گرفته شده اما در دهه های اخیر با بکار گیری این علم در پزشکی، بین عموم نیز جایگاه خاصی پیدا نموده است وبسیاری از افراد با یاد گیری فنون و مهارت های این علم به موفقیت های زیادی دست یافته اند.

 

هیپنوتیزم (خوابگری) و هیپنوتیزم درمانی، سال‌های سال است که برای مردم چیزی شگفت‌آور است. برخی از مردم بر این باورند که هیپنوتیزم مانند جادو و طلسم است و هیپنوتیزور یا هیپنوتیزم کننده انرژی‌ ماوراء طبیعی دارد. همین باورهای نادرست درباره‌ی هیپنوتیزم باعث شده است که  خیلی ها مردم ناآگاه را فریب دهند.

هیپنوتیزم چیست؟

هیپنوتیزم یا خوابگری فرآیندی علمی است که به کمک آن سطح هوشیاری و آگاهی انسان گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود و توجه و تمرکز افزایش می‌یابد. در این حالت فردی که هیپنوتیزم شده است می‌تواند به بخش‌ ناهوشیار (ناهشیار) دسترسی داشته باشد. بر پایه‌ی این تعریف هیپنوتیزم یک سرگرمی یا عمل ماوراء طبیعی یا جادو نیست. هیپنوتیزم تکنیکی برای تمرکز حواس، با بهره‌گیری از روش‌های علمی اثبات‌شده است و می‌تواند به انسان در دستیابی به ضمیر ناخودآگاهش کمک کند. هیپنوتیزم یکی از شیوه‌های کار روان‌شناس است و بر پایه‌ی اصول روان‌شناسی انجام می‌شود. کسی که هیپنوتیزم را انجام می‌دهد باید دارای گواهینامه‌ی علمی هیپنوتیزم باشد. انجام هیپنوتیزم بدون داشتن مهارت و گواهینامه‌ی علمی، کاری غیرقانونی و غیراخلاقی است. هیپنوتیزم ویژه‌ی انسان نیست بلکه حیوانات را نیز می‌توان هیپنوتیزم کرد!

انواع هیپنوتیزم

هیپنوتیزم به دو گونه‌ی خود هیپنوتیزم و دگر هیپنوتیزم بخش‌بندی می‌شود. همان‌گونه که از نام این دو شاخه پیداست خودهیپنوتیزم به دست خود فرد و دگر هیپنوتیزم به دست کسی دیگر انجام می‌شود. انجام هیپنوتیزم در هر دو گونه، نیازمند آگاهی و دانش است و اگر به درستی انجام نشود می‌تواند تاثیرات منفی روانی و عصبی به دنبال داشته باشد.

هر انسانی در وجودش  دارای ضمیری است.  که خود آگاه و یا  نا خود آگاه  نامیده میشود.

هیپنوتیزم به انسان کمک میکند که  کنترل بر ضمیر خود داشته باشد .

 

روش و مراحل هیپنوتیزم

هیپنوتیزم به روش‌های گوناگونی انجام می‌شود و مراحل هر روش تفاوت‌هایی با هم دارند .برخی از تکنیک‌ها با چشمان باز و برخی دیگر با چشمان بسته انجام می‌شوند.

به طور کلی هیپنوتیزم چند مرحله دارد:

۱پذیرش   ۲- تمرکز   ۳- تلقین   ۴- انجام فرآیند   ۵- بازگشت

۱پذیرش: نخستین گام برای انجام هیپنوتیزم این است که فرد بخواهد هیپنوتیزم شود چون هیپنوتیزم فرآیندی نیست که به زور انجام شود. اگر کسی نخواهد هیپنوتیزم شود یا با هیپنوتراپیست (هیپنوتیزم کننده) همکاری نکند هیپنوتیزم نخواهد شد. خوب است بدانید که برخی پذیرش هیپنوتیزم در انسان‌های گوناگون به یک اندازه نیست و برخی از افراد هیپنوتیزم پذیر نیستند.

۲تمرکز: تمرکز کردن و آرام‌سازی ذهن بسیار مهم است اگر کسی که می‌خواهد هیپنوتیزم شود نتواند تمرکز کند فرآیند هیپنوتیزم با چالش روبه‌رو می‌شود و انجام هیپنوتیزم شکست خواهد خورد. برای آرامش و تمرکز از فرد خواسته می‌شود بدنش را در شرایط آرام و ریلکس قرار دهد. می‌تواند دراز بکشد یا بنشیند. تنفسش را عمیق و منظم کند. ماهیچه‌هایش را شل و تمرکز کند. فکر خود را آرام کند و به خود تلقین کند که می‌خواهد بخوابد.

۳تلقین: تلقین را می‌توان محرکی نامید که به انجام فرآیند هیپنوتیزم کمک می‌کند و فرد را در شرایط خواب عصبی قرار می‌دهد. تلقین و محرک‌ها می‌تواند دیداری یا شنیداری باشند. یکی از نمونه‌های محرک دیداری برای تلقین، شمع است. از فرد خواسته شود به نور یک شمع نگاه کند.  برای محرک شنیداری می‌توان از گوش دادن به صدای تیک تاک ساعت یاد کرد.

هیپنوتیزور در فرآیند تلقین دادن، فرد را به آرامش فرا می‌خواند و در تلقین‌هایش فرد را به خوابیدن تشویق می‌کند. پس از تلقین از او می‌پرسد که آیا به خواب رفته است؟ یادآوری می‌کنم که این خواب یک خواب طبیعی نیست و با خوابیدن معمولی متفاوت است.

۴ انجام فرآیند هیپنوتیزم: در این هنگام فرد هیپنوتیزم شده است و می‌توان از او پرسش‌هایی کرد که در شرایط معمولی توان پاسخگویی به آن‌ها را ندارد. همان‌گونه که گفتم هنگامی که کسی هیپنوتیزم می‌شود می‌تواند به سطوح عمیق‌تر هوشیاری و نیز ناخودآگاه ذهنش دسترسی داشته باشد. هیپنوتراپیست‌ها در این هنگام به درمان کسی که هیپنوتیزم شده است می‌پردازند.

۵ بازگشت: پس از انجام هیپنوتیزم باید کسی که هیپنوتیزم شده است را بار دیگر به کمک تلقین‌های دیداری و شنیداری به شرایط طبیعی بازگرداند. و از حالت هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی بیرون آورد.

از این مختصر که بگذریم می توانیم به بحث اصلی خود برسیم که بیایم بجای آنکه اجازه بدهیم شخص دیگری ما را هیپنوتیزم کند خود مان را هیپنوتیزم کنیم و با روش سادای که در ادامه خواهیم آموخت مشکلات مختلفی که مارا احاطه نموده را تا مقدارزیادی کاهش دهیم .

 بیش از 85% از بیماری های مختلف مانند سرطان ،ام اس ، بیماری های قلبی و عروقی ، تنفسی و حتی اعصاب و روان را بدون استفاده از دارو و تنها از راه تمرکز و هیپنو تیزم می توانیم در مان کنیم و با این روش ،اعتیاد ، اختلالات جنسی ، اختلالات بی خوابی ، استرس ها ی شدید  خود مان را درمان نمائیم.

تنها باید بخواهیم و در ضمیر نا خود آگاهمان به آن ها فر مان دهیم که به فرمان ما در بیایند و تصویری واضح و درست از آنچه می خواهیم را  برای خودمان ترسیم کنیم.

اگر ثروت و مقام  آرزوی ماست باید خود را در آن شرایط به روشنی ببینم همانطور که در بیشتر مواقع خود را مستأصل و گرفتار فرض می کنیم و می گوئیم این شانس ما است و ما گرفتار هستیم و هرگز وضع ما تغییر نمی کند .

روانشناسان بزرگ مانند فروید می گویند شخصیت انسان بین پنج تا هفت سالگی شکل می گیرد ، که کاملا ً درست است؛ اما نکته قابل توجه این است وقتی انسان در هر سنی بیمار میشود  برای درمان اقدام میکند و وقتی می فهمد که برای بهبود باید چه کار هایی را انجام دهد سعی می کند تا قدم به قدم آنچه پزشک معالج گفته را رعایت کند و این در واقع تغییر شرایط است  و گامی برای بهبود.

 نمی توان فرض بر اینکه در یک خانواده ضعیف اجتماعی بدینا آمده و یا امکانات مناسبی را برای تغییر زندگی ندارد به آنچه هست تن بدهد، اینجا باید بر روی خودش کار را شروع کند و تغییرا ت را بخواهد مسیر روشن  را ببیند و در مسیر  درست گام بردارد .

اندیشیدن و تصمیم گرفتن همان  مراحل اصلی موفقیت در زندگی است.

۱- پذیرش   ۲- تمرکز   ۳- تلقین   ۴- انجام فرآیند

خیلی ها حاضر به تغییر نیستند، برای نمونه شنیده اید میگویند آقای x هنوز بد دهن است و از کلمات زشت بعد از گذشت 30 سال استفاده می کند و یا او شخص بسیار خوشرویی است و علی رغم تمام مشکلاتی که بر سرش آمده هنوز می خندد و شاد است!

این شخص نتوانسته بر الگوی شخصیتی منفی خود غلبه کند . بیشتر ما الگو های منفی زیادی داریم  که مهمترین آن ها انتقاد نا پذیری ما است و اگر اشتباهی می کنیم بدون شک یا دنبال مقصر هستیم و یا به هر شکل دلایلی را برای  رفع اتهام  از خودمان مطرح می کنیم !

 متأسفانه  همین رفتارهای ما در روابط اجتماعی و بخصوص خانوادگی مان باعث آزار دیگران  از جمله عزیزانمان می شود و گاه در یک رابطه زنا شویی حتی منجر به جدایی می گردد.

 درجه تحمل دیگران نیز حد و اندازه ای دارد، جالب است بدانید در یک تحقیق دانشگاهی بین صد زن متأهل94نفر از آنها از زندگی مشترکشان ناراضی بودند و می گفتند اگر فرصت ازدواج داشتند با همسر فعلیشان ازدواج نمی کردند .و یا با مردی که خصوصیات همسرشان را دارد زیر یک سقف نمی رفتند!

اگر کمی روی خودمان کار کنیم و بهتر بر ضمیر نا خود آگاهمان تسلط یابیم می توانیم بیشتر موارد و مشکلاتمان  را مرتفع سازیم ،ما باید بدانیم که بدنیا آمده ایم که کامل و پخته  شویم و انسانیّت را در وجودمان  به تبلور برسانیم.

به قول حافظ :

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست    عالمی دیگر بباید آدم دیگر

شاید اگر ساده تر بخواهیم توضیح دهیم “هر از چندی باید ویندوز مان را بروز رسانی کنیم  تا درآیورهایمان بهتر به کار  خود ادامه دهند “.

بد نیست بدانیم در مغز ما بیش از 30 میلیارد سلول مشغول به کار و تلاش است که اگر بخواهیم  هر کدام را به عنوان یک کارخانه  در  نظر بگیریم با توجه به گستردگی فعالیتش زمینی به اندازه ده کیلومتر مربع فضا نیاز دارد .

باید بپذیریم که هر چه بخواهیم در وجود خود مان مهیا است و کافیست به خویشتن  خویش رجوع کنیم  و بگوئیم :

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش       روزگاری باز جوید وصل خویش

و بدانیم چیزی نیست که در وجود ما نباشد:به قول حافظ :

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

 کافیست کمی برای خودمان بیشتر وقت بگذاریم لااقل هفته ای دو بار ده تا بیست دقیقه در خود فرو  برویم  وخویشتن خویش را ریکاوری کنیم و به باز سازی خویشتن خود بپردازیم.

 اگر تا کنون  شخصی  سالم و درستکار و انسان بوده ایم و بر خلاف خیلی ها صاحب مال و منال نشده ایم ، دست  از تحقیر و تخریب خود مان برداریم و بپذیریم که اولاً زین پس می تونیم با تقویت ضمیر خود آگاهمان به آنچه می خواهیم دست یابیم و در ثانی وجدانی راحت داشته و داریم!ما تلاشمان را برای داشتن یک زندگی خوب نموده ایم و نباید شرمسار باشیم،ژان ژاک روسو میگوید:

بی گناه حقیقی ،هر گز شرمسار نیست

و توماس ادیسون جمله زیبایی دارد که معنای واقعی تلاش و پشتکار را بیان میکند :

بزرگترین ضعف  ما تسلیم است، دقیق تر ین راه برای موفقیّت ،

 آن است که همیشه فقط یک بار دیگر امتحان کنید.

باید فکر مثبت داشت و از داشتن افکار منفی بخصوص در حق دیگران پرهیز کرد ،چرا که برخلاف باورمان آن چه در حق دیگران می طلبیم بیشتر و زود تر نصیب خودمان می شود اگر آرزوی گرفتاری برای او  باشد!خودمان گرفتار می شویم و اگر موفقیّت و پیروزی و سلامت، زود تر به خود مان خواهد رسید !

سعی کنیم  با کتاب خواندن ، شرکت در سمینارها ، مجالس و شنیدن برنامه های خوب به اندوخته هایمان بیشتر بیفزائیم و یادمان باشد که این اندوخته ها وقتی افزوده خواهد شد که به دیگران بیاموزیم در این اندیشه باشیم که این موضوع جدید را به دوستانمان انتقال دهیم تا وضع زندگی و کسب و کارش بهبود یابد و یا این جزوه را برای دوستمان ببریم تا او نیز به کار گیرد ، یک پیام ارزشمند را به دوستان خود بفرستیم و دعا کنیم او موفق شود باور داشته باشیم وقتی به موفقیت دوست ، همشهری  ، هم وطن و یا انسانی در دورترین نقطه این کره خاکی می اندیشیم بازگشت بهتری برای خود ما به همراه خواهد داشت و زیبایی های زندگی بیشتر میشود ،در اندیشه مان همیشه نور و روشنایی را ببینم .

اگر زمان خروج از منزل اتومبیلمان خراب شد و یا در ترافیک گیر کردیم و یا به هر دلیل ناچار شدیم کمی از سرعت مان بکاهیم شاکر خدا باشیم و بدانیم که قرار بوده اتفاق ناگواری برایمان پیش بیاید و همان افکار زیبا و خوب جان و مالمان را حفظ نموده  است.

راهکار عملی:

 بهتراست که بنشینیم و یا دراز بکشیم و چشمانمان را ببندیم و مردمک چشم ها را به سمت پیشانی هدایت کنیم و سعی نمائیم  مرکز پیشانی را ببینیم وآرام به این بیندیشیم که میتوانیم بهتر ازآنچه  که هستیم باشیم .ما میتوانیم مشکلات را حل کنیم و هیچ کس نیست که  بتواند برای ما مشکلی ایجاد کند و…هرچه چیز های خوب، دوست داریم را در نظر بگیریم و تصاویر زیبا را ببینیم ، اگر اتومبیل خوبی می خواهیم خود را در آن ببینیم اگر خانه می خواهیم خود را در آن ببینم برویم داخل آشپزخانه در یخچال را باز کنیم و از اینکه این همه نعمت در آن است از خدا متشکر باشیم و…

باور داشته باشیم که همه ی آنچه می خواهیم  به زودی خواهیم داشت ،نفس عمیق بکشیم و باور داشته باشیم که دیگر هیچ بیماری دروجود مان نیست و ما جوانی هستیم سراسر نشاط و سلامتی .

گاهی وقتها بد نیست  از طبیعت و حیوانات بیاموزم، مانند عقاب  که در قفس گرفتار شده حتی اگر میله هایش از طلا باشد باز آن را گاز می گیرد وچه زیبا حافظ می گوید:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

  بدانیم که قرارنیست همیشه ما گرفتار و بدبخت بمانیم و اگر به  کتاب آسمانی مان اعتقاد داریم  خدا وند می فرماید :

اِنَ مَعَ العُسرِ یُسری

یا بهتر بگویم پاین شب سیه سپیداست

 ذهنت را آزاد کن  تا شادابی به سراغت بیاید ،گرفتاری بوده هست و خواهد بود اما امروز، دیگر نخواهد بود و تبدیل می شود به دیروز ،باور کن :

امروز همان فر دایی است که نگرانش بودی

و فردا ی دیروزت یک خاطره می شود!

در حال ،زندگی کن ولی در ذهنت فردایی بهتر را ببین و بساز و حتماً مرا دعا کن .

ارادتمند

 جعفر صابری

 

بنام خدای بخشنده مهربان

سخنرانی:آقای دکتر جعفر صابری
بنیانگذار بنیاد مشاوران دانش بنیان آشتی

سلام
از اینکه توفیق دیدار نسیب من شده  تا یک بار دیگر دوستان عزیز قدیمی را ملاقات نمایم  و همچنین یاران محربانی که قبول زحمت نموده اند و در این جلسه شرف حضور دارند را زیارت کنم به خودم می بالم ، و امید وارم پایان این جلسه سراسر  عشق و محبت خروجی بسیار عالی برای هر یک از ما به همراه داشته باشد.
کتاب آتوسا را که مینوشتم

احساس میکردم خیلی از تجاربم را دارم در اخیتار افراد قرارمیدهم وامید وار بودم که بتواند راه گشای ایشان باشد چرا که در این کتاب من چند مقاله نوشته بودم که هر کدام چراغ راهی باشد برای موفقیت بیشتر .
زکات علم نشر آن است
ولذا بعد از فروش بیش از هزار نسخه از آن که به صورت جزوه و نه کتاب مجوز گرفته شده از طرف ارشاد تهیه شده بود ، تصمیم گرفتم که آن را به صورت رایگان نیز در اختیار دوستان قرار
بدهم و در شبکه های اجتماعی برای عزیران ارسال میکردم، معذالک  باز تصمیم به چاپ آن گرفتم واین بار گفتم مجوز چاپ بگیرم از آنجایی که بیشتر نوشته های من باید قلم سانسور بر رویش بخورد  حدود دوصفحه از آن باید سانسور میشد که البته مهم هم نبود به اصل مطلب لطمه نخورد!
بعد از مجموع مقالات آتوسا مجموع مقالات دیگری را شروع به نوشتن کردم که با نام کاساندا آماده چاپ است ولی مقالات اش مدتی است  در سایت من می باشد و قابل دسترسی به صورت رایگان است!
حالا چرا آتوسا و یا چرا کاساندا آتوسا به معنای قدرت و موفقیت است و نام دختر کورش کبیر می باشد و من برخلاف پیشنهاد دوستان که میگفتن اسم این کتاب را سرنوشت من یا نام مقاله اول آن کتاب  یعنی  بیداری از بیداری بگذار، تصمیم گرفتم آتوسا یا موفقیت و پیروزی بگذارم .
و اما کاسندا نیز همسر کوروش است زنی که بیست وهشت کشور ا  در کنار کورش رهبری می کرد، خیلی دوست داشتم نام این کتاب را نیز نام اولین مقاله آن یعنی( قورباقت را بساز) بزارم ولی چون به شدت شبیه نام کتابی به نام قورباقت را قورت بده بود ترجیح دادم که این کار را نکنم حالا مشغول نوشتن مجموعه مقالات بعدی هستم و زین پس تصمیم دارم که نام هر مجموع که آماده برای چاپ میشود را نام یک از زنان تاریخ باستان ایران زمین این سرزمین مادری بگذارم ، چرا که ما را زنان  به دنیا می آورند و زنان و مادران نقش کلیدی در رشد شخصیت و توانمندی ما دارند زن از زاده شدن می گوید و لایق احترام  فراوانی می باشند. به افتخار زنان و مادران می ایستیم و کف مرتبی میزنیم.
و اما در کتاب آتوسا مقاله ای دارم با عنوان مبدل که اگر بخواهیم ساد تر، این مقاله را در چند جمله بیان کنیم مبدل همان کاتالیزور است  باز هم ساد تر بگویم اگر شما وارد یک ساختمان ده طبقه بشوید و قرارباشد بروید طبقه  هشتم اولین جای که دنبالش میگردید آسانسور است و این طبیعی می باشد .
نه فقط  در ایران  بلکه در همجای دنیا  این طور است .
اما قبول کنید فقط ما ایرانیان هستیم که مطالب واتساپ یا تلگرام را چند خط میخوانید و می دانیم چی گفته ! اساساً ما ایرانیان همه چیز را میدانیم هرکدام از ما علامه دهر هستیم و در تمام زمینه ها صاحب نظر هستیم و ساعت ها میتوانیم در خصوص یک موضوع کاملاً تخصصی صحبت کنیم !
من مقاله ای دارم با عنوان 99 یعنی ما هیچ کدام حتی 99 هم نیستم ماشاالله همه صد در صد هستیم و هر شغل و سمتی که به ما  پیشنهاد کنند با کمال میل می پذیریم .
اما داستان مبدل یا آسانسور یعنی من اینجا  درخدمت شما  به عنوان آسانسور هستم !
یک نفر دانش پژوه میرود از یک یا چند استاد مطالبی را در طول یک دوره مشخص  فرا میگیرد و یا کتاب و مقالاتی را میخواند که به تجربه اش افزوده شود و اگر برای نمونه به او بگوئیم این کتاب که خواندی در خصوص چیست ؟ در یک خط توضیح بده ؟ می گوید در باره نحوه درست تجارت و صادرات!
حالا ما همان کتاب هستیم و یا کتابها  و مقالات . در خدمت شما مبدلی که شما می توانید با استفاده درست از آن به طبقات بالاتشریف ببرید و موفقیت بیشتری داشته باشید ،به افتخار خودتان که ما را قابل دانستید و تشریف آوردید تا از تجارب یک دیگر بهرمند شویم .
مادر من همیشه با همان سادگی خود میگوید:
دانا همی دانه همی پرسه
نادان نه میدانه  نه میپرسه
ما چقدر دانا هستیم ؟
ما چقدر میدانیم ؟
صادقانه و در خلوت خود بیندیشم چقدر تا حالا اشتباه داشتیم و با نگاه به گزشته زندگی خود گفتم ای کاش این کار را نمی کردم و یا ای کاش مشورت میکردم و ای کاش !
افسوس نخوریم و مثل یک قمارباز واقعی بگویم به جهنم .
آخرین زیان  پانصد میلیونی  که دادم دوستی گفت:
دادش سرباشه کلاه بسیار است خودت بدست آوردی پس نگران نباش باز هم بدست می آوری!
دل گرمی داد، چقدر خوبه که آدم گاهی رفیقی کنارش باشه که در سختی ها و شکست ها دلگرمیش بدهد به افتخار آنهای که رفیق های با حال دارند و یا انشاالله رفیق بدرد بخور گیرشون بیاد.
دکتر احمد حلت دوست و نازنین رفیق و همکار گرامی من چند سال پیش گفت : دکتر تمام شمارهای گوشیت را پاک کن و در انتظار باش ببین کی سراقت رو برای خودت میگیره و یادی از تو میکنه!
نمی خوام بگم که وقتی دوستی تماس میگیره و از من کمک یا سوالی داره  ناراحت میشم شما هم ناراحت نشید رو به خدا بگین خدارا شکر که من صاحب نظر و تجربه هستم و الهی صد هزار مرتبه شکر که من قابل هستم.
دیدید وقتی در خیابان کسی از شما آدرسی می پرسه و شما میدانید چه حس خوب به شما دست میدهد .
همین چند وقت پیش من در خیابانی چشمم به بیمارستانی افتاد که نامش در ذهنم ماند و بعد از بیست روز دیگر در اتوبان ماشینی را دیدم که ایستاده و آدرس میگیرد درست آدرس همان بیمارستان را میخواست  و من به او گفتم که باید از چه مسیری برود و او رفت!
چقدر سخته گاهی وقت ها ما در خانواده و دوستان میخواهیم نظرمان را که نظر کارشناسی و کار بلدی و برخواسته از سالها  تجربه است را به فردی بدهیم اما او نمی پذیرند، بخصوص فرزندان و یا همسرمان درست همان ها که ما بشدت نگرانشان هستیم و عاشقانه دوستشان داریم!چقدر این لحظه برای فرد فرد ما درد ناک است ولی میدانم که نمی توانیم کاری کنیم آنها به ما میخندند و در دلشان می گویند او نمی فهمد.
مقاله ای با نام نزدیک بین_ نوشته ام که در همین خصوص است!
بگذریم، این ها همان حرفهایی است که در خلوت به خودمان می گویم  و افسوس میخوریم البته گاهی وقتها به دوستی میگوئیم . که من دوستانه توصیه میکنم  به هیچ  عزیزی از زندگیتان نگویید  چرا که به قول دوستان  افغانی :
هر عزیزی عزیزی دارد!
البته مشاور و  مشاوره امری الاحده است.
داستان زیبای هست که میگوید روزی شکارچی پرنده زیبای کوچکی را شکار میکند . پرنده به زبان می آید و میگوید اگر مرا رها کنی سه پند به تو خواهم آموخت که زندگیت را متحول میسازد.
شکارچی می پذیرد و او را رها میکند .
پرنده میرود و روی شاخه ای دور از دست شکار چی مینشیند و میگوید هرگز حسرت چیزی را که از دست داده ای نخور! و اما بدان که من در شک خود گوهری گرانبها داشتم که پنج برار وزنم بود .
شکارچی ناله کنان فریاد میزند که نه!
و بعد میگوید پند سوم چیست؟
پرنده بال میشکد و میرود و در همان حال میگوید مگر پند اول را فهمیدی که پند سوم را بگویم !
آخه پدر جان چطور یک پرنده با آن کوچکی گوهری بیش از پنج برا بر خود را در شکم دارد !
خدا وکیلی چقدر مال باختیم  و از همه بالاتر زمان زندگیمان را در شنیدن ماملاتی که همش خند دار است از دست داده ایم .
برای نمونه :
ده بی پول کش (دلار) موجود  هست بیست در صدر زیر تابلو  بورس!
جداً خنده دار نیست !
یا صد هزار تن آهن ضایعات هست تو انبار موجود حق بورکری هم سی درصد میدهند !
یا بیست هزار تا سوناتا سفر مدل 2008 تا 2012 موجود تقاطر با ملک منطقه یک و دو!
برادر من عزیز من اگه من بیست هزار تا ماشین خارجی وارد این مملکت کردم خودم میدانم چطور بفروشم و لازم نیست شما خودت را به زحمت بیندازید که هزار تا هزار تا برام بفروشید!
چقدر پول نهار و شام و میوه دادی که تو دفترکار شما  این قرارداد بسته شه چند درصد از این قرارداد ها به نتیجه رسیده ؟
چقدر پول موبایل و یا تلفن  و یا آژانس دادید رفتید تواین جلسه ها نشستید و پیش خودتان درصد بروکری خودتان را محاصبه کردید .
چقدر معامله ها بدلیل  عدم رضایت واسته ها به هم خورده و بعد معلوم شده خریدار واقعی با فروشنده رفتن یه گوشه با خودشون راحت معامله کردن  و هیچی هم گیر شما یا ما نیامده ؟
من میگم :
هر چیزی از نازکی پاره میشه الا حق بروکری که از کلفتی !
یادمان باشد اگر فرزند ما و یا همسرمان به ما می گوید تونمی فهمی یه جاهای هم پر بی راه
نمی گویند!
هیچ چیزی راحت بدست  نمی آید  اگر راحت به دست بیاد راحت از دست  خواهد رفت .بیشتر از هر کسی این را شما میدانید !
شخصی  با من تماس میگیرد  میگوید  دکتر میشه یک مدرک برای من در رشته مدیریت بازگانی درست کنی ؟
میگم بله به نظر من با توجه به تجربه و سوابق کاری شما این کار امکان پذیر است و مدرک معادل را میتوانیم بعد از بررسی مدارک شغلی و تجربی شما در اختیارتان قرار دهیم .
میگه: فکر میکنید چه مدرکی شامل حال من میشه ؟
میگم: هر ده سال یک مقطع شاید لیسانس و یا فوفق لیسانس ، البته شما از نظر  ما دکتر هستید!
میگه: نه این که لطف شماست هزینه در رفته من میتونم ادامه تحصیل هم بدهم تا مقطع دکترا؟ یا اگه بشه همون مدرک  دکترا  را هم بدین خوبه ! بشرطی این که وزارت علوم هم تائید کند!
من چی دارم به این بزرگوار بگم ! جز اینکه با لبخند  بگم  چشم در خدمتتان هستم .
اولین موضوعی که مرا رنج میدهد این است که این دوست عزیز رسماً یه جورای مدرک خود من را هم زیر سوال میبره و من می مانم که نکنه خود ایشان فکر میکند من مدرکم را رفتم خریدم !
طرف میرود مکه حج واجب هفت بار صفا و ومرومیرو رمل جمرات میکند و خلاصه سه روز گرمای صحرای عرفه و شب مشعر را میگزراند تاز می شود حاجی  یک دیگه هم میره سفر تفریحی  و بهش میگن حاجی !
خال محبوبان سیاه و دانه فلفل سیاه
هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا
مردم دریا کنارو مردم درواز قار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
به افتخار خودتان که خیل با حال هستید.
یه روز ی من کیف میکردم بهم بگن حاجی زمان جنگ بود و جبهه  و بعد دیدم آقای مهندس بیشتر حال میده یه وقت دیدم هرچی عمله هست بهش میگن مهندس! ذوق میکردم بهم میگن دکتر  حالا برام فرقی نمی کنه چی صدام میکنند گاهی وقتها سر چهارراه رو موتورم نشستم یک داد میزنه: داداش  موتوری برو کنار بزار برم.
بهش میگم :عزیزم چراغ قرمزه توهم که پیک موتوری هستی جانت در خطره نکن کجا با این عجله؟
میگه :بابا ول کن بزار بمیرم بلکه خانوادم دیه ام را بگیرن! من بدبخت مهندسی شیمی دارم شدم پیک موتوری!
به افتخار هرچی پیک موتوری ، چرا که زیر این گرما و یا توی سرما برای بدست آوردن یک لقمه نان حلال  تلاش میکنند .
نان حلال همان چیزی که عرض کردم بدون زحمت بدست نمیا ید. شعور و دانش ، بینش و آموزش میخواهد .
استیو جا و بیلگست و خیلیهای دیگر دانشگاه را ول کردن و رفتن پی کسب و کار در میان شما  عزیزان کم نیستن افراد و مدیران لایقی که شاید تحصیلات دانشگاهی ندارند اما به واقع در جامعه میدرخشند .
به افتخار خودتان
راستی تا حالا فکر کردید چرا بیشتر تحصیل کرده ها کارمند میشند و کار فرماه  کمتر رفتن دنبال تحصیل؟
همه ی ما جاش برسه میگیم می دانیم و می توانیم اما اگر کمی منطقی باشیم باید بپذیریم که ما همه چیز را نمیدانم .
آیا میدانستید گاهی زیاد دانستن خودش علت عقب ماندن از دیگران و عدم پیشرفت میشود؟
بوعلی سینا در یک جمله می گوید که:
همی دانستم که هیچ نمی دانم .
یا
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

بله گرفتار مسائل حقوقی میشیم، نمیدانیم چرا زمین میخریم خانه میخریم و یا معامله ساده ماشین میکنیم نمیدانیم چی مینویسم میگیم خوب این قرارداد چاپی بود  چرا در داد گاهای ما بیش از 17 میلیون پرونده هست اگه شما نیستید پس کی هست بالا خره فرزند برادر دوست فامیل شما هم گیر یکی از این پروندها هستند به نوعی شما اسیر شدید برادر شما گیر کرده زن و بچش از شما توقع داره  پسر  شما زن گرفته نه دخترت شوهر کرده حالا مهریه گیرش انداخته و یا پسره دخترت را میزنه و …هزاران موضوع این شکلی!
جنس تولید کردید با خون دل قرض و قوله نمودید چک تان برگشت خورده  و ماندید طلب کار آمد سراقتان حقش و میخواد آن بدبخت هم که گناه نکرده اگه مالشو به تونمی داد امروز سه برابر می فروخت و خلاصه اینجاست که باید بشینی یه گوشه در خلوت بگی عجب اشتباهی کردم کجای کارم غلط بود ؟
پول داری زیاد هم داری اما جرعت ریسک نداری! بردی گذاشتی بانک میدونی داری چندرغاز میگیری و باید سود  بانکی  سی درصدی بدی اما میترسی که دست به پولت بزنی و میگی چه کار کنم! آپارتمان خریدی و دادی اجاره پول پیشش را ماندی چکار کنی ماشین میخری یه درد سر داره بانک میزاری ارزشی نداره میخوای اجاره بگیری طرف بعد از سه ما اجاره نداره بده! ماهی سه یا چهار میلیون کم نیست در نمیاورد! خودت مستاجری  کرایه خانه و دفتر کارت را در نمیاوری !
حقوق کارمندات را دیر به دیر میدی اصلا میدونی حقوق کار مندان چیه ؟ تا حالا گذرت به اداره بیمه افتاده ؟
آیا میدانید که در سال 16 ماه حقوق  باید بدی  اما 12 ماه حساب میشود؟   و از طرفی هم درست نیست که حق کار گر و کار مند بندی خدا را ندهید ، چرا که اون برای تو داره تلاش میکند و اگر برایش کم بگذاری بدون شک برات کم میزاره !
چقدر از قوانین کار و تامین اجتماعی مطلع هستیید .
یادتان هست که همین چند سال پیش بود با کمتر از یک میلیون تومان هفت روز ترکیه  کنار دریا نهار شام و صبحانه نوشیدنی هتل پرواز ترک کیش !حالا چی؟ میدونید کف این سفر شد بین چهار تا پنج میلیون تومان این یعنی واقعیت اقتصادی  کشور ما!
یادتون هست با کمتر از دویست میلیون تومان شما میتوانسیتد صاحب یک خانه و اقامت کشور ترکیه بشوید . آن هم به  صورت اقساد ! حالا چی ؟
تا حالا شده به این فکر کنید که  کسب و کاری  در خارج از کشور حداقل همین کشورهای همسایه مثل ترکیه، ارمنستان، آذربایجان  ،عمان و یا دبی داشته باشید .
تا حالا به تاجیکستان که فارسی زبان هم هستن  فکر کرید یا سفر داشته اید؟
اندیشده اید  که می توانید آینده خود تان را خودتان رغم بزنید و نگذارید  دیگران برایتان تصمیم بگیرند ؟
و به نوعی نقشه راه داشته باشید وصبح که بیدار میشید بدونید قرار است  امروز چه بکنید و فردا هم چه و بلاخره تا آخر سال چه برنامه ریزی برای خودتان کرده اید ؟
البته به شرط آنکه مشورت و دانشی در کار باشد و بینشی !
در همین خصوص من جمله ای دارم که می گویم:
اول صعود نظری بعد صعود عملی!
و در خصوص همایت نیز میگویم :
بدون همایت یعنی حماقت!
شما برنامه کار و بهتر بگم نقشه راه را نوشته اید؟  طوری که  هر لحظه اراده کنید بتوانید جای خودتان را در آن بیابید؟
نگران تولید و فروش محصولاتتان  هستید ؟و یا مشغول ساخت و ساز و یا حتی فعالیت اقتصادی دارید ؟ می خواهید وام بگیرد و یا شریک انتخاب کند نظرتان با جذب سرمایه چیست ؟
درود بر شما این درسته !
به افتخار خودتان
چرا به فکر خودتان نیستید ؟ میخواین بزارید برای وارث! که بگه کم گذاشت اگه این را میخواهید خودتان میدانید!
نمیگم به فکر آینده فرزند و همسر و یا اطرافیانتان نباشید میگم شما به دنیا آمد ه اید که زندگی کنید تلاش میکند که زندگی کنید نه جمع کنید.
دوستی با من تماس گرفت و از من خواست تا قیمت عطر های تولیدی من را بداند گفتم بین 1200000 تا سه میلیون تومان البته 400 تا 500 هم داریم معمولی است!
گفت: چقدر زیاد! بعد تماس مگیرم و قطع کرد من میگم خدمت شما فقط سیصد تا پانصد هزار تومان هزینه رفت و آمدو طراحی جلد  یک شیشه عطر می شود .
این  آدم  این کاره نبود !
کارخانه رویز رویز و یا رولکس یا فرتکس تولید انبوه ندارد  اما  تبلیغات دارد ، ولی  تولید محدود است.ُ افرادی که برای خودشان هزینه میکنند . قرار نیست شما برای خودتان رویز رویز بخرید اما چه اشکال دارد یک عطر دو یا سه میلیونی برای خود یا دوست عزیزتان بخرید و به او هدیه دهید ؟
جمله ای از والت دیزنی ،کاریکاتوریست انیماتور، صداپیشه ،تهیه کننده و کار آفرین آمریکایی هست که می گوید :هرچی بیشتر خودتان را دوست داشته باشید کمتر شبیه دیگران می شوید و این امر است که شمارا منحصر به فرد می کند.

دوستی  من را برده ساندویجی و میگه دکتر فلافلاش حرف نداره!
دقت کنید حتی حاضر نیست من انتخاب دیگری  جز فلا فل داشته باشم!
این آدم میخواهد با زندگیش چه کند؟ ماشین شاسی بلند نیم میلیاردی سوار میشه اما ته سیگارش را از پنجره بیرون میندازه ! به نظر شما این آدم به شما حق  بلوکری میدهد ؟
خیلی ها یک کارت ویزیت برای خودشان  درست نمی کنند که  آخر  قیمتش دویست هزار تومان است و میگه شماره تلفن من 0936! نه اینکه خط اعتباری بد باشه اما برای کسی که کار اقتصادی میکنه باید یک چیزهای اهمیت داشته باشه .
ماشین خیلی مهمه خانه مهمتر و لی ظاهر از  همه مهمتراست !چقدر به ظاهر خودتان میرسید .
دوستی صاحب بهترین برند چرم کشور است روزی به او گفتم شما حداقل یک کیف چرمی از کار های خودتان دست تان بگیرد !
بد نیست یاد بگیرم اگر جای رفتیم حداقل یک خودکار از مجموعه خود به میزبان هدیه دهیم و این نشان شخصیت ما است که  برای  این ملاقات ارزش قائل بوده ایم … میز بان نیز به مهمان هدیه بدهد تا یادش باشد که با کی در کجا و به چه منظوری ملاقات داشته حتی اگر مهمان وظیفه خود را درست انجام نداده باشد!
در یک ا ز پلانهای فیلم جدای نادر از سیمین ،بازیگر زن میگوید اون  که  نمیداند تو پسرش هستی و مرد  میگوید من که می دانم او پدرم هست!
چرا ساعت و انگشتر و یا لباس بدلی ! خودت که میدانی این بدل است !یک درصد فکر کن طرف مقابل خودش این کاره باشد چی  فکر میکنه وقتی تو میخوای بهش بفهمونی که ساعتت اصل !
من میخواهم بگویم:
در دنیای مجازی باش اما واقعی باش
کم باش اما واقعی با ش
با فالور های دروغکی زندگی نکن
در بازار کسب و کار حرفی بزن که بتوانی اجرایش کنی
چیزی را بنویس که پاش وایسی
و مطلبی را که امضا میکنی از  ته اش مطلع باش.
وگرنه مشورت کن
نترس !
یه چیزای هست که  بهش میکن اتکت  در واقع این واژه فرانسوی است ، بد نیست بدانیم  خیلی چیز ها را در بر می گیرد   از نشستن تا حرف زدن و بطور کلی کسب و کار را در بر میگیرد !
خیلی ها میگن ما میدانیم ولی نمیدانند که روش درست کسب و کار در دنیای امروز خیلی تغییر کرده و ایشا ن اصرار دارند که به همان روش های گذشته  کار کنند .
چرا بعضی ها کم تر کار میکنند ولی  بیشتر در میاورند و برعکس خیلی ها هم بیشتر سرمایه میگذارند و هم بیشتر تلاش میکنند اما کمتر سود میکنند ؟
چقدر با واژه  فرد حقیقی  و یا حقوقی آشنا هستیم و تفاوت این دو را چقدر میدانیم؟
چقدر از بار  جایگاه قانونی  این دو مطلع هستیم ؟
با واژه ورشکستگی رو برو شده اید؟
طرف میره یک ماشینی میخره بالای یک میلیارد داره، مفت چنگش! آن هم ماشینی که خارج از ایران یک دهم همین قیمت  را داره، میگی چرا میخری ؟میگه جلو چشم مردم بد است باید داشته باشم و بعد همین کارخانه دار و یا صاحب بیزنس ،چکش برمیگرده ،میندازنش زندان و با همه داشته هایش  دربدر دنبال یک مغازه دار یا کاسب هستند که بیاد ضامنش بشه یک کارمند دولت می تواند صاحب یک کار خانه چند میلیاردی را از رسوایی نجات بدهد!
میدانید اگه یک مغازه سه در چهار ته شهریار داشته باشید که پای مرغ بفروشید میتواند ضمانت یک کار خانه دار و مزرع دار را بنمائید اما خود این شخص نمی تواند سند کار خانه و یا کار گاه اش را ضمانت بگذارد!
میدانستید اگر با یک شرکت قرارداد ببندید و بعد معلوم شود این شرکت ورشکسته شده و طلب شما ده میلیارد باشد نمی توانید از آنها بگیرد چون سرمایه ثبتی آنها فقط یک صد هزار توان است!
دانستن همین چیز های کوچک و بی ارزش گاهی میلیارد ها شمارا نجات میدهد !
دکتر پرویز غریب پور دوست نازنینم در سالها پیش مسئول روابط عمومی فرهنگسرای بهمن شده بود  من با او ملاقات کردم و ابتدا اسم کامل و بعد شماره تماس و بعد آدرس مرا و بعد از جایی که آمده بودم را پرسید و در دفترش نوشت !
چون آدم  محققی بودم و یا بهتر بگم  هستم   از ایشان سئوال کردم : شما که اسم من  را میدانستید و اطلاع داشتید  از کجا آمده ام چرا این قدر دقیق پرسیدید و نوشتید !
گفت من نام شمارا میدانستم و معرفی نامه شمارا هم دیدم اما بد نیست بدانید بیشتر آدمها در جلسه اول ودوم تا 95 درصد راست حرف میزنند و از جلسه دوم به بعد میروند در پی ظاهر سازی و اگر در همان جلسه اول سوال کردی خانه و محل کارش و شماره تماسش چیست  او درستش رابه تو می گوید و در غیراین صورت اگر حتی یک درصد  با او به مشکل خوردی هیچ آدرس و ردی از خود برایت  نمیگذارد و در نتیجه  تو باید بدوی دنبالش تا ببینی درست بود یا نه!پس همان جلسه اول یه بیوگرافی کامل تست شخصیت ورفتاری  از طرف مقابل برای خودت داشته باش.
خیلی ها نیروی انسای استخدام میکنند،  البته بجز  آنهایی که فقط منشی استخدام میکنند! وقتی کسی میخواهد کار مند استخدام کند باید رفتار شناسی بداند و تجربه این را داشته باشد که چه برخوردی در جلسه اول باعث ماندگاری و حرف شنوایی  آن نیرو میشود !
این یک علم و دانش است و به هیچ عنوان تجربی محض  نیست !
دانستنی های حقوقی شاید برای شما مهم نباشد اما در اندک زمانی متوجه میشوید که زندگی تان را متحول میسازد .ارتباط با آدم ها و تیپ شناسی و زبان بادی لنگویج یک علم است !
اطلاعات فرد را حتماً جای سیو کنید و قرارملاقات ها را برای خودتان بنویسید و صورت جلسه داشته باشید و بدانید همین صورت جلسه های ساده می شود نقشه راه و روش کار، و بسیار مهم است.
وای از آدمهای که می گویند یادمان می ماند و در جلسه هیچ یادداشتی برمی دارند !
من میگویم :
ارزش هر نوشته کم رنگی از هر ذهن پور رنگی بیشتر است!
طرف می آید و ساعتی هم مینشیند از هر دری  صحبت می کند  و میرود ما توقع داریم اتفاقی بیفتتد ! قرار است  با برخورد مان  با این فرد صاحب ثروت شویم !
شما فکر میکنید قرار های در منزل ویا کافی شاپ یا قهوه خانه نتیجه بخش خواهد بود! چند درصد نتیجه گرفته اید ؟
فکر میکنید چند درصد از قرارهای ملاقات در ساعت های غیر متعارف نتیجه بخش خواهد بود ؟
خیلی وقت کم داریم !
چه برای زندگی کردن و چه برای کسب درامد بیشتر !
همه شما میدانید بدن انسان یک سیستم خداداد دارد که خودکارعمل میکند و برای نمونه  کافی در بیست و هشت روز عادت کنید که ساعت شش بیدارشوید و یا ورزش کنید یا نماز اول وقت بخوانید تمام! فقط کافیست در این مدت مراعات کنید دیگر بدن عادت میکند و بخصوص عادت کنید که ورزش را در هر شرایطی داشته باشید و دنبال کنید من که میگم ورزش فقط ورزش باستانی حسابی آدم را درست میکند.
از فرصت ها باید استفاده کرد  و زمان را باید مدیرت کرد، بدون شک اگر کمی با دقت به موضوعات اطرافمان توجه کنیم متوجه میشویم که چه فرصت های را برای کسب درآمد داشتیم و به راحتی از دست داده ایم .
تجارت ، صنعت ، کشاورزی حوزه فرهنگی بخصوص  خیریه ها عالیه، مگه نمیخواهیم کار خیر کنیم مگر نمیخواهیم مدرسه سازی کنم ؟
سیستم های تبلیغاتی عوض شده دیگر در دنیا خیلی چیز ها عوض شده حتی پپسی  و کوکا هم آرمشان  را از حروف درشت به ریز تبدیل کرده اند!
تبلیغات نباید مستقیم باشد! نه اینکه بد است بلکه  بی نتیجه است! تلویزیون ،تراکت ،ایمیل زدن کم جواب میده دنیای اینترنت است!
من تعجب میکنم بعضی شرکت ها و حتی افراد سایت ندارند بعضی هم که سایت دارن به روز رسانی نمیشه ! رنگینگ یک هنره مگه میشه آدم دست فروشی کنه داد نزنه نمی شه بشینی تا مشتری بیاد سراغت باید بدوی دنبال مشتری ،این که یکی راحت پول در میاره به همین منظور  است.
رستوران بسیار  عالی تاسیس میشود  دوسال بعد خاک مرده ریختن جواب نمی ده چرا چون کار تبلیغاتی نکردی میگه ما مشتری خودمان را هم داریم ! مگه اشکالی داره یک کارخانه دوتا بشود؟ یک خونه سه تا بشود؟ سه ماشین ده تا بشه! مگه پول درآ وردن بده که میگی نه ما نیازی به تبلیغات نداریم باید کار را گسترش بدی  ما اینجا هستیم تا با هم و کمک هم کار هایمان را رونق بدهیم .
میخوای چکار کنی؟ چرا نمی روی  یک سلمانی خوب سرتو بعد از اسلاح بشوره سشوار بکشه و ریشت  را آنکادر کنه ،چرا تو خونه رنگ به موهات میزاری مگه نمیخوای دیده بشی آن لباس قشنگه مال تو است ! تو باید بپوشیش وزندگی کنی چرا خودتو سر کار میزاری و به خودت دروغ میگی  چرا راحت سرطان میگیری و یا راحت قلبت درد میگیره ،اوره، فشار خون و اینا نتیجه اینکه  میخوای نادانسته همه چیز را بدست بیاری و مدیریت کنی ودقت نداری که دنیای مدیرت کاملاً تعقیر کرده.
در واقع برنامه بنیاد مشاوران آشتی برای همکاری با شما در خصوص تمام مسایل خدمتتون عرض شد
امیدوار هستیم این توفیق همکاری شامل حالمان گردد.
زاعقه ها عوض شدن و مردم دیگر مثل سابق نیستن  جوانان حلقه در بینی میکنند و مردم تبلیغاتی را نگاه میکنند که اساساً درآن جنس مورد نظر دیده نمیشود !
میروید دفتر دوستتان و یا مهمانی میز بان می پرسد چی میل دارید چای ، قهوه و یا نسکافه  شما میگین فرقی نداره! فرقی نداره؟ چطور چای با نسکافه و یا قهوه  فرقی نداره؟
به خودمان بیاییم ما اینجا هستیم تا یک چیز را با هم دنبال کنیم آن هم تغییر روش  در سیستم مدیرت است .
پنجاه شرکت مطرح دنیا را بررسی کردن  تا معرفی بهترین ها باشند ماکرو ساف در این جمع نبود  مدیران ماکرو ساف گفتن چرا از ما قوی تر کدام شرکت است  توضیح دادن اولین شرط موفق بودن  این است که شرکت عمری بیش از پنجاه سال  داشته باشد!
چرا تویوتا و یا سونی و یا جنرال موتور موفق است چون مدیرانش هر روز بروز رسانی میکنند مدیر بنز مدیر بنزه چون  دنبال یاد گیری و تجربه است کدام از ما بخش روابط عمومی و بین الملل داریم که  ما  را به دنیا  معرفی کند؟ کدام از ما هر سال حداقل یک بار برای دوستان و پرسنل جشن میگیرم و شادی میکنیم که سالگرد تاسیس کسب و کارمان است .
چرا میترسیم جنسمان را تضمین کنیم چرا خودمان را اثبات نمی کنیم ؟چرا میترسیم بیمه بشیم و بیمه را یک کار زائد می دانیم مگه مرگ حق نیست چه اشکالی داره بیمه عمر باشیم و یا چه اشکالی داره شغلمون را بیمه کنیم !ما بطور کل چقدر صنعت بیمه را میشناسم ؟
میدانید بیمه عمر چیست؟
و مرگ هم حق است !
چرا به کسب درآمد های ارزی فکر نمیکنیم ؟و به بازار های اطرافمان توجه لازم را نداریم؟
پول نداریم! تولید نداریم ! زبان که داریم !ایده که داریم این همه کار خانه راکت ! طرف کار خانه داره که می تواند سه شیفت کار کند اما یک شیفت کار میکند و آن هم با یک سوم کار گر ! میگوید ما نیروی کار و امکانات و سرمایه اولیه نداریم! عزیزم نیروی کار و امکانات و سرمایه دوستت را به کار بگیر و مشارکت کن !
این روز ها
یا ایده دارید سرمایه ندارید
یا سرمایه دارید ایده ندارید
و یا سرمایه و ایده دارید
شما کدام یک هستید ؟
چرا ما با واژه مشارکت مشکل داریم میگیم اگر شریک خوب بود خدا برای خودش درست میکرد این که کفر است. خدا می فر ماید : شما باهم مشارکت کنید من هم شریک میشم و برکت به کسب و کارتان میدهم چرا با نیت درست کار را شروع نمی کنیم شراکت  یعنی  مساعدت و تعا مل و همکاری تا مرگ برای مشارکت طولانی مدت مشکل دارید؟ خوب میشود روی یک پروژه  مشارکت کنید با یک قراد داد سفت و محکم که یک وکیل کار بلد بنویسه  تا حق هیچ یک از طرفین از بین نرود .
ما اینجا جمع شدیم تا با هم همکاری کنیم جماعتی که از بهترین مدیران و موفق ترین افراد جامعه هستند جماعتی که علی رغم بینش و دانش و هوش سرشارشان در موارد اقتصادی و فرهنگی امروز تشخیص دادن بهتر است  دراین نشست شرکت کنند شما بسیار متفاوت هستید و بسیار مقتدر پس  لطفاً بایستید و به افتخار خودتان کف مرتبی بزنید و با هم بخواینم:
ای ایران ای مرز پور گوهر
سرود ای ایران خوانده شود
ممنون از شما ابتدا در خصوص کتاب های آتوسا و کاساندا عرض میکنم اگر دوستی تمایل به داشتن این دو جواهر گرانبها دارد می تواند ثبت  سفارش کند و همکاران من این زحمت را میکشند .
اما مورد اصلی من و تیم همکارانم که بدون شک شما نیز می توانید به عنوان کارشناسان و مدیران لایق این بیناد با ما همکاری نماید.
با عقد یک قرار داد خرید خدمت یک ساله در خدمت شما خواهیم بود! دقت کنید هزینه یک سال مشاوره در تمام زمینه ها حتی خانوادگی و تحصیلی درباره  فرزندانتان تنها برای یک سال ده میلیون تومان است یعنی حدود  ماهی هفت صد هزار تومان  نصف حقوق یک کار مند ساده !اما اگر امروز همینجا پیش پرداخت عقد قرارداد یک ساله را با بنیاد مشاوران دانش بیناد آشتی ببندید  شامل پنجاه درصد تخفیف خواهد شد و فقط با پنج میلون تومان که   ابتدا   سه میلیون تومان نقدی و الباقی در سه قست دریافت خواهد شد  ما مشاور شما می شویم و هر هفته یک جلسه دو ساعته  در خدمت شما هستیم و در ساعت اداری همیشه پاسخگو و مشاور شما  و در کنارتان تا برای گرفتن وام ، نوشتن پروپزار کاری و یا همان نقشه راه و هر قراردادی که مورد نظرتان است حتی قرارداد خرید ماشین یا خانه و یا اجاره ملک و ثبت نام فرزندتان از مشاورین ما بهرمند شوید !
ما در کنار شما هستیم تا شما هیچ دغ دغه کار و شغلی نداشته باشید و بتوانید با خیال راحت سرمایه گزاری کند ما تصمیم هایتان  را برایتان بیمه میکنیم و ضمانت میدهیم  یا حرف نمیزنیم و یا حرفمان را ضمانت می کنیم تا سود شما تضمین شده باشد .
نکته مهم این است که شما در پایان یک سال بدون شک بیش از این رغم در مشاوره با ما سود خواهید کرد و لی چنانچه از این مشارکت راضی نبودید بدون هیچ قیدو شرطی ما کل مبلغ شما را باز میگردانیم !
در صورت تمایل کافی است تا مبلغ پیش پرداخت قررداد را به همکارانم تحویل دهید تا یک سال گارانتی خدمات ما را داشته باشید.
ضمنا” با عنایت به اینکه ما بشدت نیاز به مشارکت و مشاوره شما داریم  ، از امروزشما نیزمیتوانید با تکمیل فرم همکاری  عضو افتخاری این بنیاد شوید و حکمی نیز برایتان صادر میشود در صورت تمایل برای بررسی و مشاوره های مختلف مبلغ  پورسانت خود را از بنیاد دریافت خواهید کرد.
پس با خیال راحت از مشاوره با  ما بهرمند شوید .
و بدانید اگر یک سال با ما همکاری کنید یک عمر کسب تجربه کرده اید و شاید سال بعد دیگر نیاز به ما نداشته باشید .
شما میدانید چطور از مغزها  بهر مند شوید و این هم همان بهر مندی درست است از سواد و تجربه دیگران به نفع خودتان .
همان بحث  مبدل است که در زمان و انرژی و سرمایه شما بسیار موثر خواهد بود .
کار ها را به ما  بسپارید و راحت زندگی کنید به این فکر کند که چطور بهتر بفروشید و یا بخرید و یا سرمایه گزاری کند کجا سفر کنید و با کی معامله کنید ،این کار را با ما تجربه کند و نتیجه آن  را ببیند .
عزیزانی که در بخش های کشاورزی ، صنعت ، تجارت و فرهنگی ثبت نام کرده اند میتواند بعد از عقد قرارداد با ما در جلسات تخصصی اولین تجربه مشاوره با کارشناسان  ما داشته باشند . در خدمت تان هستم و ضمنان در پایان از حضور ارزشمند شرکت های و موسسات و همین طور عزیزانی که  بواقع مدیران درخشانی بوده و هستند قدر دانی میکنم و به رسم تقدیر و تشکر هدایای را نیز تقدیم ایشان میکنم .
تا یادم نرفته گواهی نامه بین المللی  و همین طور حکم عزیزان در کمتر از یک هفته دیگر حاضر است که به حضورتان تقدیم می شود .
به امید دیدارتان در محل کارتان!
یا حق
جعفر صابری

حس خوب یاری

حس خوبی  است اگر بتوانیم در خودمان تقویتش کنیم ، حس کمک به دیگران حتی، به اندازه یک هدیه کوچک .

 بیشتر وقت ها ما به این اندیشیده ایم که آرزوهای بزرگی داریم و برای رسیدن به آنها باید اول یک برنامه ریزی درست داشته باشیم و به طرف آنچه  میخواهیم  حرکت کنیم، فکر میکنیم  ، اما در ابتدای حر کت اندیشه های زیادی به سراغمان می آید که  مهم ترین آن تغییرات احتمالی است که در زندگی اطرافیانمان بوجود خواهد آمد و این مارا نگران می کند که شاید با این تغییرات آینده و زندگی آنها دچار بحران شود .بیشتر وقتها همین نوع نگرش، ما را از حرکات بزرگ و تصمیمات مهم در زندگی وا میدارد و حتی به خود اجازه نمی دهیم که یک تنوع در زندگیمان بوجود بیاوریم. ماشینمان را عوض کنیم و یا وسیله ای را که دوست داریم داشته باشیم را بخریم و همه این ها برخواسته از همان حس زیبای دوست داشتن دیگران است پس چقدر خوب است که گاهی با دادن هدیه و یا کمک کردن به دیگران هر چند کوچک این حال خوشمان را افزایش دهیم.

داستان زیبایی هست که میگوید شخصی زمان سوار شدن در قطار، یک لنگه از کفشهای نواش را در ایستگاه جا میگذارد و بدون درنگ لنگه دیگر را از پنجره قطار بیرون میاندازد تا لااقل یابنده صاحب یک جفت کفش نو شود!

گذشتن از چیز هایی که دوست داریم اگر کوچک باشد هم زیباست و به مرور در وجودمان نهادینه میشود .

بیشتر وقتها گذشته های مادران بیشتر به چشم می آید ولی از حق نگذریم که پدران در این خصوص خیلی از خودشان گذشت نشان میدهند بخصوص مردان زحمت کشی که از صبح زود به نیت کسب روزی حلال راهی بیرون از خانه میشوند و تا شب   می کوشند تا  برای اطرافیانشان زندگی  آرامی فراهم نمایند. از حق نگذریم گاهی زنانی هم هستند که یا به تنهایی و یا دوشادوش همسرشان تلاش میکنند تا چرخ این زندگی به گردش درآید ولی نمی شود که نمی شود !

این روز ها روز های سختی است فشار های اقتصادی و درد ها و مشکلات معیشتی همه و همه باعث شده که کمتر به دیگران بیندیشیم و لذت شاد کردن دیگران را از دست بدهیم .

 حتی مدارس دولتی نیز کمک های مردمی دریافت می کنند و تحصیل برای پچه ها بسیار دشوار شده است .حالا  اگر کسی اقدام به شاد کردن دلی میکند به واقع کاری ارزشمند انجام داده و قابل ستایش  و خدا پسندادنه است حتی اگر این کار هدیه چند دفتر و خود کار و مداد به یک دانش آموز نیازمند باشد.

 گرچه ما میدانیم که کشوری سرشار از منابع طبیعی و امکانات وتوانمندی ها داریم اما ضعف مدیریت در بعضی بخش ها شرایط را  برای همه ما دشوار کرده پس باید به فکر خود مان باشیم و دستگیر یکدیگر .

یا حق

جعفر صابری

 بیوگرافی

جعفر صابري

متولد 21/9/13۴۶ حوزه 2 زنجان ، فارغ التحصيل رشته ساختماني سينما و مديريت دولتي بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن بلوغ وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

غوره نشده مویز شديم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند.

 و این شروع آشنایی او با شهید شاه چراغی   که بعد ها مدیر  روزنامه کیهان شده بود . فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت .  و زیر نظر اساتید کانون پر ورش فکری کودکان و نوجوانان رشد یافت .در سال 1362 با عظيمت به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.  آشنایی او با شهید آوینی و گروه جهاد سازندگی از آن زمان شروع شد.

در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران بعنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه داد وی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازگار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالعه بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.

و تا کنون علی الرغم اینکه با سازمانها و نهاد ها و بیشتر بخشهای دولتی همکاری می نماید اما  همچنان   آزاد است و خودش می گو ید این گونه بسیار  راحت تر هستم !

او خود را محقق –نویسنده-  مدرس – روزنامه نگار  و فیلمساز می داند . و عاشق  عکاسی است   به طوری که چندین نمایشگاه عکاسی  بصورت جمعی و منفرد بر گزار کرده است.

فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.

وی در حال حاضر مدیر مسئول هفته نامه همسر می باشد.

همکاری او با روزنامه انقلاب اسلامی ،

 روزنامه جمهوری اسلامی ،

 روزنامه رسالت،

 روزنامه کیهان ،

 روزنامه اطلاعات ،

 زن روز،

 روزنامه رسالت،

 روزنامه سلام،

 مجله چیستا،

 مجله آدینه، و دیگر نشریات بویژه دانشجویی ،

 ماهنامه کلام دانشکده سوره ،

 ماهنامه اندیشه دانشگاه امیرکبیر و…

وی با نهادها و ادارات دیگر فعالیت فرهنگی داشته و دارد…

جعفر صابری علی الرغم سن و سالش پرونده هنری زیادی دارد.

نمایشنامه های که وی کار کرده عبارتند از:

شهادت 1357

ماهی سیاه کوچولو1358

معجزه 1360

  برزخ 1361

توابین1362

عاشقان شهادت 1362

اختلاف انگوری1362

قندیل1364

هتل نیم کت 1365

شغل جدید1365

طلایه قدیم 1366

به روایت تلخک1366

ثارچه1376

همچنین فیلهای مستند زیاد را ساخته از جمله:

 عروج ، (سینمایی داستانی)

گشمده در جزیره، (داستان)

 طلیعه ،(سینمایی  داستانی)

 درس نو، (آموزشی)

فردای دیروز،(سیاسی )

مستند جنگ به  شهادت تصویر.

تاسوکی (مستند )

بچه های خورشید(مستند)

مری (سینمای بلند)

گنج پنهان( مستند  در خصوص موسیقی ایران)

کاتوزیان(مستند)

خاک سرخ(مستندی در باره جزیره هرمز)

وطنم کاری در  باره  فرهنگ و تمدن ایران که در طول سالها از ایران به کشور های دیگر راه یافته است…

خبرنگار ککار مستندی از  مطبوعات ایران در طول سال های اخیر بویژه از سال ۱۳۸۸ تا کنون…

 فیلم نامه های نوشته شده:

سر زمین مقدس

قدرت ستاره

انتقام –

خدا بس

تاکسی

وطنم ( در حال ساخت- مستندی از تاریخ و فر هنگ ایران از ابتدا تا کنون در تمام جهان- به دنبال فر هنگ و تمدن  ایرانی…)

 خاک سرخ ( مستندی  -ساخته شده در حال مونتاژ)

کلیپ های ساخته شده:

بوی وطن

محرم

بچه های زندان

15 خرداد

جنگ و صلح

 نمایشگاه ها

چندین نمایشگاه عکس و نقاشی بویژه در شهرستان های دامغان- آباده  و تهران

کتابهای که به چاپ رسانده :

عشق ممنوع

افسانه محبت

قلموی ملائی

آغازی برای طراحی

ازبازی تا بازی های نمایشی

کتاب صلح

نامه ها

پای صحبت دوست

زمانها در دستور زبان انگلیسی

بچه های شاد

سراب هویت

ورود خانم ها ممنوع

 نمایشنامه ها :

 توابین

ثارچه

به روایت تلخک

دینامیت

عا شقان شهادت

گزارش

ورود خانم ها ممنوع

سابقه همکاری با نهادهای مختلف :

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

روابط عمومی جهاد سازندگی

روابط عمومی کمیته انقلاب اسلامی

روابط عمومی سپاه پاسداران

امور تربیتی آموزش و پرورش

روابط عمومی کانون اصلاح و تربیت کودکان (زندان کودکان)

کمک به نگهداری و اسکان کودکان نیاز مند

کمک به نگهداری و اسکان دختران فراری ویاری رساندن برای ساماندهی زندگیشان

طرح اشتغال و کمک به زنان بی سرژرست و بد سرپرست  (مراکز خیریه  مربوطه)

همکاری با مراکز خیریه مانند مرکز تالسمی و مرکز عقب ماندگان ذهنی و بدنی

روابط عمومی بنیاد جانبازان مرکز ضایعات نخائی

تدریس در دانشگاه  های مختلف  و مراکز علمی

سازمان داوطلبان  هلال احمر

ستاد سامان دهی سازمانهای مردم نهاد شهر تهران

معین ستاد سا مان دهی سازمانهای مردم نهاد شهر تهران در منطقه پنج شهر تهران

مسئول ماهنامه سمن ها

مدیر و مشاور پژوهشهای  تعاونی مطبوعات کشور

بازرس هیئت های مذهبی شمال غرب تهران

مسئول  رسانه و مطبوعات پیش کسوتان و قهر مانان  ورزشی کشور

معاونت فرهنگی  و مطبوعات شرقی در کشور  و آسیا (انجمن طب سنتی و شرقی )

 مدیر پژوهشهای  شرکت تعاونی مطبوعات کشور و عضوئ هیهت مدیر

دبیر کار گروه آموزش حقوق شهر وندی منطقع پنج

 عضو هیئت امنا ناحیه 3 از منطقع پنج شهر داری تهران

وی در حال حاضر مدیریت آموزشگاه سینمایی و مرکز مهارت آشتی را داراست و مدیرعامل موسسه آموزش فرهنگی هنری و انتشاراتی آشتی می باشد و سر پرست گروه کوهنوردی میثاق نیز می باشد .

فعالیت های اقتصادی و تجارتی  او بویژه در بخش تولید و صادرات و واردات نیز قابل توجه است و او مدیر عامل شر کت تولیدی کشت و صنعت مائده خجسته نیز می باشد که در بحث کار آفرینی   گفتنی است.

خدمات وی در امور خیریه و همکاریش با بیشتر مراکز و موسسات خیریه نیز سالها ادامه داشته و دارد.

وی بعنوان مدیر هیئت مذهبی   جواد الائمه(ع)  و صندوق قرض الحسنه  هم می باشد.

 موسسه آشتی از سال 1379 فعالیت خود را در خارج از کشور  شروع کرد و این بر نامه اصلی  وی بوده . موسسه آشتی در سالهای گذشته  در کشور های عمان –امارات متحده عربی – رمانی – تاجیکستان  نیز فعالیت داشته که  مدیریت اصلی با  آقای جعفر صابری بوده و هست.

گفتنی است او در گیر بر گزاری   اولین  جشنواره فیلم بین المللی به نام دوربین دوم  نیز می باشد که در تاریخ سینما  جهان برای اولین بار اجرئ می شود.

ایمیل موسسه . ایمیل و تلفن همراه ایشان و سایت موسسه آشتی به شرح زیر می باشد.

پيام گير شبانه روزي:09391199315

همراه : 09121199415        

 44608672-021

44608419-021 فکس                                                           

ashti_js@yahoo.com

ashti.js@gmail.com

saberi.jafar@gmail.com

 jafar-saberi.blogfa.com

www.ashti.ir

www.2ndcamera.com

هرگز تسلیم نشوید

Never

Giveup

همین حالا

DO NOT

WAIT  FOR

(سرنوشت من)

 بیشتر وقتها  به خودمون میگیم این سرنوشت من است و گاهی وقتها هم  به این درجه میرسیم که  حتماً خدا می خواهد که این طوری بشود و این قسمت من است!

این مجموعه که تقدیم شما شد تنها چند راه کار ساده است برای اینکه به لطف خدا و توکل بر خدا همت نمائیم و کاری بکنیم تا زندگیمان دچار تغییر گردد.

 سرنوشت من:

 در ابتدا با دوستان و عزیزان زیادی در خصوص نام این مجموعه صحبت کردم که هر یک نامی را معرفی کردند،یکی از زیبا ترین این نام ها  (سرنوشت من )  بود که سرکار خانم دکتر واله کردستانی (ش-ا)  بعنوان  الگوی بارزی از یک زن موفق  پیشنهاد کرد ه بود ،خیلی از اسامی، مضمون هایی از موفقیت داشت که بدلیل  نزدیکی به نام نشریه وزین موفقیت که تلاش قابل ستایش دوست و برادر عزیزم جناب آقای دکتر احمد حلت است ترجیح دادم از این گونه نامها نباشد .

اما بواقع قسمت دوم این مجموعه همان سرنوشت من است ، نه تنها سرنوشت من بلکه سرنوشت هر یک از ما میتواند باشد، وقتی ما در گیر زندگی هستیم  گاه متوجه نمی شویم که چه لحظاتی را در زندگی خود پشت سر می گذاریم و با چه دشواری هایی در زندگی پنجه در پنجه می اندازیم و چقدر لطف خدا شامل حال مان می شود که این

خطرات و دشواری ها را پشت سر می گذاریم و چه چیز هایی را می خواهیم که اساساً خدا  صلاح نمی داند که برایمان  به وقوع  یابد.

و این قسمتی از:

سرنوشت من

   صبح روز 21آذر ماه 1346 مصادف با 10 رمضان 1387دوازدهم دسامبر1967 در خانه  اجارهای واقع در حوزه 2 استان زنجان یعنی شهر ابهر بعد از فرزند دختری که خدا وند به خانواده ما داده بود من دیده به جهان گشودم.

پدرم ژاندارم بود و به همین  دلیل محل سکونت ما در این شهر بود، که شد محل تولد من ،جالب اینکه خواهرم در نورآباد ممسنی از توابع شهر کازرون  استان فارس متولد شده بود و اساساً زندگی نظامیان این گونه بوده و هست…که البته به نوبه خودش بسیار شیرین می باشد ،چرا که انسان می تواند طعم خوب آب و هوای کشورش را بیشتر از دیگران استشمام نماید.

 پدرم متولد صالح آباد همدان و از خانواده بزرگ صابری و باب الحوائجی بود و مادرم نیز متولد سده اقلید فارس بود. مادر نیز از خانواده بزرگی است که هر دو باعث افتخارمن هستند.

دوره ابتدایی را در دواستان قزوین و دامغان به پایان رساندم و راهنمائی را در دامغان و تهران خواندم اما با شروع جنگ هشت ساله،  درس را رها کردم و شدم رزمنده…

قسمت های مهم سرنوشت من این ها نیستند که عرض کردم . چرا که بیشک خیلی ها هم مثل من زندگی کرده اند، اما نکته های جالب زندگی من این است که :

 قبل از دبستان برادر کوچکم را در روستایی به نام نیک پی که توابع استان زنجان است  از دست دادم ،داغی که هنوز مرا رنج می دهد ،مارم می گوید ساعت ها برسر مزار برادرم می رفتم و اشک میریختم و برایم سخت بود که هم بازی و برادر کوچکم را از دست داده ام. آن هم بدلیل یم بیماریه  ساده پزشکی  و فقر مردم کشورم .

کلاس اول دبستان را  ابتدا در شهر قزوین وبعد روستای اسفرورین و بعد شهر تاکستان خواندم و به همین دلیل علیرغم اینکه قبول شدم اما بدلیل ضعف در دروس ریاضی و املاء فارسی  به دستور مرحوم پدرم باز از ابتدا خواندم و همین مسئله باعث شد که کمی با دیگران متفاوت باشم ،شایان ذکر است که من بدلیل اینکه متولد 21 آذر ماه بودم یک سال دیر تر از همسالان خود مدرسه رفته بودم و یک سال هم که به عقب برگشتم،  پس بسیار  از دوستان هم سن و سالم درشت تر و فهمیده تر به نظر میرسیدم …که خوب این هم جای شکر داشت…

مرحوم پدرم بدلایلی با رکن دو(ساواک) به مشکل خورده بود و وی را بدلایل سیاسی بعد از چند بار که بدون حقوق کرده بودند سرانجام در اوایل  سال 1357 به منطقه بی آب و علفی تبعید نمودند که پدرم امتنا کرد و مدتی ما در یک مسافر خانه بسیار ساده در شهر سمنان بسر بردیم و این همزمان شد با آتش سوزی سینما رکس آبادن،  پدر با دادن رشوه که دو تخته قالیچه کناری بود توانست مارا به شهر دامغان ببرد و در پاسگا ه دامغان  مشغول شود…که این هم خودش بسیار عالی بود…

 شهر دامغان شهر مذهبی، با مردمی بسیار دوست داشتنی و مهمان نواز است، بخصوص وقتی از سرنوشت ما مطلع شدند  برخوردشان با ما بهتر شده بود. پدرم برای مأموریت  ها که همان سرکوبی تظاهرات  بود، بویژه به معادن ذغال سنگ میرفت اما هرگز با کسی برخورد نمی کرد و من هم به همراه خواهرم به تشکیلات انقلابی پیوسته بودیم…سرود تئاتر و کار های این چنینی …خوب یادم هست تصویر بزرگ شاه را که در کلاس مان بود من برداشتم و زدم زمین طوری که قاب عکس چوبی آن شکست و مدیرمان از من خواست که پدرم به مدرسه بیاید. و این طور شد که اسم من در لیست  انقلابیان درج شد.و با فرار از مدرسه ، رفتن دنبال تظاهرات ها ادامه یافت.

روز های انقلاب، خیلی زود تمام شد و زیبا ترین خاطرات من از آن روزها بود بخصوص روز های  حضور در فعالیت های اجتماعی مانند جهاد سازندگی …

 از همان بدو ورودمان به شهر دامغان مرحوم پدر، من و خواهرم را به کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برد و این تاریخ عطف شکوفاعی دانش و بینش در ذهن کوچک من شد ،که به همت دوستان و عزیزانی مانند آقایان  علی وثوقی در بخش تئاتر  و طراحی ، محمد رضاعبدالهی و محمد ناظمی بعنوان معلم نویسندگی بوند.

اولین نوشته های من مورد توجه مسئولین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان و منطقه قرار گرفت و سه سال متوالی که ما در دامغان بودیم همواره شاخص بودم .

گرچه در درس و مشق زیاد موفق نبودم اما عضویت در اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزی شهر بعنوان هیئت مدیره و همین طور شرکت در مسابقات نقاشی من را حسابی مشهور کرده بود حتی یک مجله هم در مدرسه راهنمائی خودمان چاپ می کردیم به نام پیام طالقانی که نام مدرسه ما بود آن زمان امام جمعه شهر مان آقای شاهچراقی، بخش عمده هزینه را پرداخت می کرد و ما دو تومان آن را می فروختیم …

سختی های زندگی و تبعید پدر، مارا حسابی ساخته  بود تازه به زندگی روزمره عادت کرده بودیم که پدرم بدلایلی  تقاضای بازنشستگی زود هنگام را نمود و از قوانین زمان بنی صدر استفاده کرد و از نظام،خود را بازنشسته نمود. که البته بعد ها پدرم گفت این یک سیاست دولت بنی صدر بود برای پاکسازی نیرو های انقلابی …و خود همین موضوع خیلی در زندگی و سرنوشت من تأثیر داشت .

بعد از بازنشستگی زود هنگام پدر، ما چاره ای جز ترک شهر دامغان و آمدن به تهران نداشتیم چراکه خانواده پدری  همه در تهران بودند… خزانه بخارائی یکی از محله های پائین شهر تهران محل سکونت ما شد و ادامه دوره راهنمائی را من در این شرایط دنبال کردم…

جنگ از دو جبهه برای من شروع شده بود  خانواده و عراق ،من به جبهه  جنگ با عراق میرفتم و لی جنگ داخلی  خانواده من  ادامه داشت…که خودش برای ایجاد  تغییرات مهم در سرنوشت من بی تأثیر نبود…جدائی پدر از مادر  سرنوشت من بود ولی شکر …

بعد از ازدواج خواهرم  در تهران  من  به شهر آباده که نزدیک به زادگاه مادرم بود رفتم این بار بعنوان یک مرد جوان شانزده ساله به همراه مادر… اما سرنوشت  این بود که من با مردم خوب شهر آباده آشنا شوم جوانانی که با من درد ودل می کردند  و می گفتند ما  حتی یک سینما در شهرمان نداریم که باز باشد. من با مسئولیت خودم با کمک مسئول پایگاه بسیج یکی از محله های آباده سینمارا باز گشائی کردم و تئاتر توابین را به روی صحنه بردم …این سرنوشت را به لطف خدا  خودم ساختم  و همزمان داشتم تجربه ساخت اولین خانه خود را هم بدست می آوردم کم کم میدانستم باید چه کنم حالا دیگر هم برای مادرم مغازه  تولیدی  بافندگی باز کرده بودم و هم داشتم خانه می ساختم، خوب یادم هست کسی حاضر نبود برای من چک  بکشد و بشدت نیاز داشتم که برای کار های  ساختمان از چک بانکی استفاده کنم سن من هم اجازه نمی داد و تازه ضامن  من هم برای گرفتن دسته چک باید یک مغازه دار یا کارمند  اداری می شد  و به همین دلایل افتتاح مغازه تولیدی مادرم برایم چند دلیل مهم داشت اولاً ایجاد کسب و کار و درآمد ، ایجاد ثبات شغلی ، ایجاد هویت و شخصیت کاری و از همه مهم تر ایجاد یک ضمانت معتبر در شهر… من  همه ی  کار های هنری شهر را دنبال می کردم…خیلی زود گروه هنری به نام میثاق را که ادامه تلاشم در تهران بود را در آباده برقرار کردم وضمن برگزاری دوره های آموزش نویسندگی ،تئاتر و بازیگری، تئاتر هایی چون توابین ، گزارش ، به روایت تلخک و پاسگاه طلایع قدیم را بر روی صحنه بردم…البته فیلم های بلند ویدئویی مانند طلیعه را هم همزمان با اهواز در آباده ساختم که  آن زمان ها سرو صدا کرد… این قسمتی از سرنوشت من بود…

متأسفانه یا خوشبختانه  علی رغم سالهای حضورم در جبهه بدلیل اینکه من پاسدار افتخاری سپاه پاسداران بودم و بعد از جنگ از سپاه استعفا داده بودم با عنایت به اینکه زمان جنگ خودم نامه ایی را در دفتر خانه شهر نوشته بودم با این عنوان که باتوجه به اینکه من تک فرزند پسر و کفیل مادرم هستم  و می توانم  از سربازی معاف شوم معذالک می خواهم بروم سربازی و لذا ریاست محترم پاسگاه شهر آباده لطفاً دفترچه آماده به خد مت مرا بدهید!

این کاری بود که کمتر آدم عاقلی آن زمان می کرد و لی من کرده بودم و به همین دلیل بعد از پایان جنگ علی رغم بارها مجروحیتم و مشکلات فراوانم،چون از سپا ه پاسداران استعفا داده بودم  پاسگاه ژاندارمری شهر مرا خواست و دفترچه آماده به خد مت مرا با کمال احترام تقدیمم نمود.

طبیعی بود که برای من خیلی دشوار بود بعد از حضورم در جنگ و جبهه و مسئولیت های گوناگونم  بعنوان یک سرباز صفر عازم خد مت شوم  ولی چون سرنوشتم بود راهی شدم…

 این که شروع خدمت من در چه شرایطی بود و چه برسرم آمد را نادیده میگیرم همین اندازه بگم که سرنوشت من این گونه بودکه تلخی های زیادی را بچشم…

من به تهران و نیروی هوایی سپاه آمدم و در قسمت معاونت فرهنگی نیرو ی هوایی سپاه مشغول به خدمت شدم بلافاصله گروه هنری  راه انداختم و اولین کار رسمی خود را بهمن  سال 1367  در سالن ناشنوایان خیابان دماوند  به روی صحنه بردم  و این سرنوشت من بود.

یکی از بهترین دوستان آن زمان من برادر عزیزم استاد مسلم موسیقی سنتی کشور آقای هاشم احمد وند است که آن روز ها هم اتاقی من بود.دوستان خوب تالار وحدت آقای دکتر منتظری و عزیز دلم حسن ضرغا می را می توانم نام ببرم که برای تهیه لوازم صحنه خیلی کمکم می کردو همچنین  آقای  دکترناصر پلنگی که از زمان دفاع مقدس هم می شناختمش و ضمن اینکه هم شهری پدرم بود یکی از بهترین نقاشان کشور هم در بحث دفاع مقدس بودو کمک کرد تا در پروژه کتاب های غنچه که در بخش فرهنگی بنیاد شهید به چاپ می رسید همکاری کنم و  تجربه خوبی برای من بود که این سرنوشت من بود.

 دیگر تمایلی به بازگشت به آباده  را نداشتم و ترجیح دادم در تهران  تحصیل  و کار کنم .

زمان وزارت آقای خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ،من به ایشان بعنوان عکاس دفاع مقدس معرفی شدم و مجموعه ارزنده ای بیش از 2000 تصویر را که با خط استاد هاشم احمد وند و دوستان دیگر به همراه تزهیبهای بسیار زیبا تهیه کرده بودم را دید و قرار شد نمایشگاهی برگزار کنم که من قبول نکردم  پیشنها د چاپ کتاب شد باز من قبول نکردم و در نهایت به پیشنهاد ایشان راهی دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس واقع در موزه هنر های معاصر شدم و مشغول کار  بر روی پروژه پیشنهادی به نام قصر شیرین … با اختتام دوره وزارت آقای خاتمی کلیه معاونین وی نیز جا بجا شدند از جمله مسئول دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس،  من که عضوهیچ دسته و گروهی نبودم بدلیل نداشتن آشنا و دوست یا پارتی عذرم خواسته شد و جالب اینکه تمام تحقیات من در خصوص فرهنگ عامه ی مردم قصر شیرین را در سطل زباله انداخته بودند و من با کسب اجازه از مدیریت جدید آنها را برای خودم برداشتم و این گنجینه ارزشمند شد سرنوشت من  و نتیجه همکاری با این دفتر …

کار در بنیاد جانبازان و معاونت بهداشت و درمان را به پیشنهاد یکی از هم خد متی هایم که زمان خد مت بعنوان مسئول به او خیلی  محبت  کرده بودم  پذیرفتم و خیلی زود شدم مسئول روابط  عمومی مرکز ضایعات نخاعی بنیاد جانبازان و این بهترین شرایط بود که با زندگی و سختی های این همرزمان قدیمی بیشتر آشنا شوم و این سرنوشت من بود…

درس می خواندم و با تلاش و همتم به لطف خدا چهار سال را کمتر از سه سال خواندم و خیلی زود در رشته ساختمان فارغ التحصیل شدم . پروژه پایان دوره کارم  نصر شش در شهرک قدس (شهرک غرب بود ) و جالب اینکه دو برابر حقوق ماهیانه  بنیاد جانبازان را بعنوان  حقوق طرح کار آموزی به من دادند. این گونه سرنوشت را تغییر دادم به لطف خدا وند!

گرچه در ابتدا رشته  کشاورزی را انتخاب کرده بودم  ولی نشد بعد  رشته اقتصاد که نتوانستم ولی عاشق رشته ساختمان بودم و بوی خاک را خیلی دوست داشتم  و دارم…

البته در رشته حقوق هم قبول شده بودم دارالمفید قم اما علی رغم علاقه ام ترجیح دادم نروم…این هم سرنوشت من بود…

وقتی صحبت از سرنوشت می شود یاد این شعر می افتم که می گوید :

 اینکه گوی این کنم یا آن کنم

خود دلیل …است ای صنم

بله از اوقات فراغتم استفاده کردم و در امور تربیتی و مدرسه هم کار مربی گری را دنبال نمودم گروه سرود و تئاتر در چند مدرسه و بعد هم  با دوستانم اولین هنرستان هنری غیر انتفاعی کشور را دایر نمودیم که برای اولین بار در رشته های هنر گرافیک ، فیلم بر داری ، تصویر بر داری ،و رشته های حسابداری ،کامپیوتر دانش آموز ثبت نام کردیم راستش شروع کار ما با  چهار دانش آموز بود و این فاجعه ی بزرگی بود که هیچ عقل سلیمی حاضر نبود کار را ادامه دهد اما  من به لطف خدا ادامه دادم اولین کاری که کردم به تمام مدارس اطراف، نامه دادم که شاگردانی که علاقه مند هستند بصورت رایگان ثبت نام می کنیم و لی مردم همیشه همه چیز دانا با تعجب و ترس نیامدند تنها  هفت نفر  آمدند که از من هم نامه کتبی گرفتند تا آخرین سال  تحصیلشان  که سه سال طول میکشید یک ریال  نپردازند و من قبول کردم .این را دیگر هیچ دیوانه ای نمی پذیرفت اما من می دانستم چه هدفی دارم و برای همین قبول کردم و آنها شاگرد های من شدند.

 متأسفانه ملکی را که من از سازمان زندانها برای مدرسه کرایه کرده بودم بعلت مشارکت با آموزش و پرورش دچار مشکل شد و هنرستان غیر انتفاعی ما همزمان با مدرسه راهنمایی دولتی شروع به کار نمود بیش از سه ماه هم گذشت و خیلی سخت بود ما ناچار بودیم کلاس درسمان را در یک اتاق که هم دفتر من و هم دفتر منشی من بود برگزار کنیم و جالب اینکه معلمین ما هم در همان جا زنگ تفریح حضور داشتند بچه های کلاس ما نیز حق نداشتند زنگ تفریح از کلاس خارج شوند و با دانش آموزان مدرسه دولتی برخورد کنند این دیگر سرنوشتی بود که به هیچ عنوان من درآن نقشی نداشتم …

روزهای سختی بود ولی به لطف خدا با صبر و همت پشت سر گذاشتم و در آذر ماه همان سال درست تولد امام رضا ما وارد ملک تازه خودمان که اجاره کردم شدیم ملکی که من باید برای اجاره ماهیانه اش هر ماه 100 هزار تومان می دادم و جالب بود که از کل شاگرد ها همان چهار نفر جمعاً مبلغ 570 هزار تومان  تا پایان سال تحصیلی گرفته بودم حالا چالش بزرگی بود من باید بیش از یک میلیون تومان اجاره میدادم به اضافه حقوق کارکنان و معلمان که نزدیک به یک و نیم میلیون تومان می شد .ولی کل درامدم 570 هزار تومان بود و ملکی که گرفته بودم نیز باید تجهیز میشد میز ،صندلی و نیمکت که به لطف خدا همه چیز درست شد… این سرنوشت من بود…

 کمتر از یک سال بعد آمار شاگردان ما به سیصد نفر رسید و مدرسه راهنمایی ، دبیرستان کار دانش ، هنرستان  در دوشیفت صبح و عصر مشغول به کار شد ملک های ما از هشصد متر به 1800 متر تبدیل شد و کار خوب بود، آمار دانش آموزان از مرز هفتصد نفر هم گذشته بود و در کشور نامی شده بودیم هنر جویان ما بسیار فعال بودند اما صحبت ها زیاد بود دوستان نا درویش گاه می گفتند این بچه ها به جایی نمیرسند اما سیاست کاری هنرستان چیز دیگری بود درس و کار عملی و نمایشگاه های متعدد و خلاصه آمار پذیرش کنکور آن سال نشان داد که تمام بچه های سال آخر مدرسه ،دردانشگاه های کشور قبول شدند حتی چهار نفر که هنوز دیپلم نگرفته بودند هم دانشگاه قبول شدند…این آن سرنوشتی بود که  به لطف  خدا من ساخته بودم …

یک سال گذشته بود یک سالی که من از شهرستان رباط کریم شهریار هر روز صبح به تهران می آمدم و طوری حرکت می کردم که قبل از ساعت هفت صبح درب مدرسه را باز میکردم  البته زمستان  ناچار بودم قبل از ازان صبح راه بیفتم و در بین راه نماز صبح می خواندم  چراکه اتومبیل نداشتم روزانه بیش از چهار کیلومتر پیاده روی میکردم و این گونه یک سال گذشت و مجتمع آموزشی شهید آوینی جان گرفت و آمار شاگرد هایش از یازده نفر به هفتصد نفر رسید . اما آن روز امروز را میدیدم و دوست داشتم چیز های دیگری که در ذهنم ساخته بودم را هم میدیدم ولی نشد.

 گرچه بیش از هشتاد درصد از هنرجویان فارغ التحصیل  مجتمع ،امروز تحصیلات عالیه دارند و به لطف خدا بی نهایت هم به من احترام می گذارند  ولی این سرنوشت من بود.

خیلی زود طعم درآمد زیاد بین دوستان اختلاف انداخت و من ناچار در اوج موفقیت و پیشرفت مجتمع ناچار شدم آن را ترک کنم و این یعنی انحلال آن، که سرنوشت تلخی بود…

 دیگر روزهای خوش تمام شده بود و تازه با مشکل پاسخ گویی هنرجویان و حرف های مردم من روبرو بودم …روزها می گذشت و من سختی را بیشتر احساس میکردم راستش هنوز هم این مشکلات بعد از سالها ادامه دارد و این سرنوشت من بود…

هیچ وقت تخم مرغ هایت را در یک سبد نگذار

 این یک مثال انگلیسی است و چقدر هم خوب است چرا که اگر من تمام امیدم به آن مرکز آموزشی بود با انحلالش منهدم می شدیم ولی شکر… ما همزمان مؤسسه آشتی و هفته نامه همسر را داشتیم و مشغول بودیم آموزشگاه سینمایی را دایر کردیم و کار ادامه داشت …و سرنوشت را ساختیم…

چه کسی پنیر مرا برداشت…

 کتابی بود که  خواندنش روح تازه ای به من داد و توجه من را به بیرون از مرزهای کشور جلب کرد و برای همین به محض اینکه توانستم روی پروژه های خارجی مثل بر گزاری جشنواره فیلم و کار های فرهنگی بیرون از ایران کشاند. یکی از این کار ها رفتن به امارات متحده عربی بود که جشنواره فیلم دبی کلید خورد…اما یه جورایی ما دور خوردیم و این سرنوشت من بود …

از این تجربه استفاده کردم و این بار در کشور عمان سرمایه گذاری کردم ولی مسیر جشنواره به سمت دیگری میرفت و من ناچار بودم که به کشور های اروپایی بروم و سرنوشت این بود…

کار ها خوب پیش میرفت ولی  پشت  این  آرامشی که بسختی بدست آمده بود،داستان یک فاجعه و خیانت در انتظار بود و در صبح روز ششم بهمن ماه 1387 بعد از یک دوره کار های حقوقی و قضائی مالکین اولیه ملک مؤسسه آشتی، بعد از 16 سال  دوستی و آشنائی، با دروغ ودغل کاری کردند که حکم تخلیه ملک مؤسسه را از مرجعی که اساساً مجوز صدور این حکم را نداشت گرفتند و چون می دانستند این حکم بی شک بعداز پیگیری من شکسته خواهد شد ،بلافاصله کمتر از سه ساعت، تمام زندگی و تشکیلات مؤسسه آشتی را به غارت بردند وخیلی زود شروع به تخریب این مرکز فرهنگی آموزشی و مطبوعاتی کشور کردند  وفریاد من در راهروهای دادگستری و داد گاه گم شد. این هم سرنوشت من بود .

 سال 1388 شروع شده بود و نوروز بسیار سختی بود اما شکر… بعد از مرگ ناگهانی پدرم این برایم خیلی سخت بود حتی شناسنامه و کارت ملی هم نداشتم هیچ چیزی برایم نمانده بود هیچ چیز به تمام معنا…

سرنوشت من طوری خودش را نشان داده بود که بیشتر دوستان و آشنایان گاه در سکوت و صبر من حیران می ماندند…

 ترجیح دادم در گیر موضوعات دیگری بشوم هفته نامه باید چاپ می شد و با کمترین امکانات در یکی از اتاقهای خانه مان شروع کردیم به کار و شکر…به اصرار دوستان در گیر کار های انتخاباتی شدم وسعی کردم سرنوشتم را دوباره دنبال کنم…

من آدم سیاسی نبودم و نمی خواستم که سیاسی هم باشم در طول تمام اختشاشات  در خانه ماندم و به لطف خدا اختراعی را با عنوان صفحه کلید تست هوش به مرحله ثبت رساندم.

 اما باز آرام نبودم خسته و دل شکسته بودم برای همین از ایران رفتم چند سال پیش شرکتی را در کشور رمانی ثبت کرده بودم  و رفتم تا زندگی دیگری را شروع کنم…

 رومانی  کشوری است که تعداد ایرانیان کمی در آن هستند و بیشتر مشغول کار های خودشان هستند در بین ایرانیان آنجا  که خیلی هم به من محبت داشتند یک دوست قدیمی داشتم  ولی دوست دیگری که با تمام زن بودنش مرامی بسیار مردانه داشت به من خیلی کمک کرد .

در رومانی هفته نامه تبلیغاتی بهنام دراگ ما یا lovlyرا راه انداختم و قسمتی از هزینه هایم را از این راه تأمین می کردم  بعد از اخذ اقامت برای سال جدید به ایران برگشتم و شکر این سرنوشت من بود که خداوند برایم  رغم زده بود گرچه خودم هم در ساختش آن طور که دلم می خواست نقش بازی می کردم.

سال 1389 چنان در ایران درگیر کار هایم شده بودم که تا آمدم بجنبم خیلی دیر شد و دیگر نشد که برگردم رمانی و این طور اقامتم باطل شد…این هم سرنوشت من بود…

  من در ایران ماندم و مشغول شدم دیگر ترجیح دادم که بیشتر کار کنم در همین ایام چند فیلم ساختم و مشغول تحقیق و امور اجتماعی شدم ستاد سازمان های مردم نهاد شورای شهر تهران و کار هایی این گونه، انجیو های مردمی و در اوایل سال 1393 تصمیم گرفتم تا بیشتر توانم را برای انجام خد مات مردمی بخصوص اشتغال زائی و کار آفرینی بگذارم و این سرنوشت را دنبال کنم .

 گرچه این تمام داستان و سرنوشت من نیست ولی تنها اشاره ای دارد به اینکه همیشه هم زندگی به وفق مراد من نبوده و خیلی  هم کمر شکن میشد.

زندگی این است و به همین دلیل زیباست سرنوشت را میشود نوشت گرچه من بشدت به این جمله خیام معتقدم.

دهها برنامه و طرح دارم که هنوز نا نوشته است ،خیلی از کارهایم نیمه  تمام است و هنوز کلی مطلب برای گفتن و نوشتن دارم ،چقدر خوبه همیشه به زندگی به چشم یه آدم زنده نگاه کرد و برای هر روز و هر دقیقه کلی برنامه داشت ،چقدر خوبه که به مشکلات جامعه توجه نمود و سعی کرد راه حل هایی را پیدا و بعد به بهترین شکل ممکن به مردم  و مسئولین گفت و چقدر ساده هست که بگی به من چه!لازم نیست دنیا را عوض کرد به قول :

این جمله چارلی چاپلین را به یاد داشته باشیم که :

داستان سرنوشت من یا شما در هر شرایطی می تواند به دست خود مان و توکل بر خدا تغییر کند  باید حرکت کرد همین حالا…

من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم

تصویر هزار آینه حیرانی خویشم

عالم همه هر چند که زندان من و توست

از همه آزادم و زندانی خویشم

زند یاد  قیصر امین  پور

موضوعات مرتبط: بیوگرافی دکتر جعفر صابری

 

پارچه سفید رنگی را بر روی دیوار می بینم که بر رویش نوشته دعای عرفه ساعت14 در مسجد محله واز کنارش می گذرم.چیزی وا میداردم که یک بار دیگر به آن نوشته روی پارچه فکر کنم، به خود می اندیشم چه نوشته بود، نوشته را دوباره در ذهنم تداعی می کنم وبعد به ساعت مچی ام نگاه می کنم. ساعت چند دقیقه ای از 2 گذشته است.کم کم به مسجد نزدیک می شوم اصلا نمی خواستم به مسجد بروم ولی حالا کنار در آن هستم اگر ترمز نکنم رفتم.واگر نه باید بایستم ودنبال جای پارک برای ماشینم باشم…

حالا در میان جمعیت دنبال جای مناسبی هستم کنار یک ستون می نشینم ،زمین سرد است ومی خواهم گرم شوم کمی خودم را جمعتر می کنم، پایم را زیر خودم می گذارم وبه ستون تکیه می زنم دعا شروع شده ودر فکر فرو میروم چرا من آمدم اینجا؟

چرا حسین(ع)این دعا را خواند کاشکی میشد من معنی آنرا می فهمیدم؟صحبت از این است که خدا مرا ببخشد کسی می گوید:حسین(ع)اوکه نوه پیامبر،فرزند علی وزهرا است او که خود امام معصوم است ومی داند که چه سرنوشتی دارد، اگر او اینگونه ناله می کند وای بر من وامثال من.چند روز دیگر محرم است وحسین عاشورا سازی می کند.چقدر دلم برای ظهر عاشورای مسجد سید الشهدا سر نازی آباد خیابان شهید رجایی تنگ شده هیئت سجادیه- بچه های ته خط نازی آباد- سر بیست متری خانی آباد نو ،چه خوراک قیمه خوبی، چه جمع صمیمانه ای دیگر سردم نیست، دیگر دیگر نیازی به تکیه گاه ندارم؛ چقدر خوب شد که آمدم اینجا، من به یاد آن روز عاشورا دلم گرم شد پس حسین(ع)هم بیاد آن عاشورا دلگرم بود. روزیکه تمام هستی خود ،فرزند ویاران و برادرش عباس را می دهد تا اسلام بماند. تا عاشورا بماند. تا صداقت وصفا ومردانگی بماند . تا گذشت بماند. حسین(ع) دیگر از عرفات به خانه خدا باز نگشت. او قربانی های خود را برد، تا در منای کربلا تقدیم دوست کند .او رفت، تا ما امروز بمانیم. او رفت.تا حاجی، حاجی شود وگوسفند به جای اسماعیل ذبح شود. حسین(ع) رفت تا عرفات بماند. یادش بخیر. آن سال در صحرای عرفات با دوستان وحاجی های همراه نماز ظهر خواندیم. آقا مرتضی وحاج محسن دعای عرفات خواندند ومن اذان ظهر را گفتم. مکبر نماز من بودم .آن سال گذشت. ده سالی هست که گذشته. ده سالی که من حاجی شده ام حاجی…ایکاش سر گوسفند وگاو نفسم را می بریدم .ایکاش در مقابل خالقم خون غرور کاذبم را می ریختم. ایکاش به یاد ظهر عاشورا وهر روز به قربانی کردن نفسم می اندیشیدم. ایکاش می فهمیدم حسین چرا آنقدر ناله میکرد. در آن صحرای عرفات شاید که نباید در عاشورا دشمن اشک او را می دید. شاید حسین اشک ریخت تا گناهان آنانی را که سرش را بریدند را بشوید. شاید حسین در عرفات حاجی شد ومن باید در عاشورا حاجی شوم. عرفات امسال را چند دقیقه ای از دست دادم اما عاشورا را نمی گذارم از دست بدهم باید در عاشورای امسال حاجی شوم باید به حسین(ع) نشان دهم که لایق بودم که عرفات را درک کنم. خدایا از تو متشکرم که آمدم اینجا….

التماس دعا

[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 22:10 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

اگر به این فرضيه که جهان بی مرز و دیوار هست یا خواهد شد معتقد باشيم باید بگویم که شهر بزرگ دبی که یکی از 7 شهر بزرگ کشور امارات متحده عربی است امروز جایگاه ایرانیان مشتاق برای سرمایه گذاری – زندگی – کار و خلاصه هر چیزی شده است. دبی که به چند دلیل پدید آمد تا تمام کشور های خلیج فارس بویژه ایران بازاری برای ارائه و یا فروش کالاها نه داخلی و بلکه خارجی را داشته باشند و در واقع یک بازار فروش بین المللی است. پایگاهی بسیار مناسب برای تمام آنها که می خواهنـــد کالاهـــــای خود را در تمام زمینه ها در خاور میانه به خریداران خود عرضه نمایند. همان طور که در جهان رسم است بیشتر فعالیتهای اقتصادی در دنیا توسط تاجران مختلف تعریف دارد وبه طور نمونه 49%، بیشتر حق سرمایه گذاری و حضور در شرکت با خارجی ها نیست . حال اینکه اگر سرمایه و تلاش شرکت اصلی طی مراحلی دچار مشکل شود نتیجه کار چه خواهد شد؟ با کرام الکاتبین است . خیلی راحت می توان عذر فرد خارجی را خواست و سرمایه او در خارج از کشور بلوكه می شود . دقت کنید اینکه سرمایه یک ایرانی هر چه قدر هم که باشد چون فرد است زیاد مهم نیست چرا که در حد یک مغازه – فروشگاه و غیره است اما فاجعه وقتی شروع می شود که سرمایه ها کلان تر و سنگین تر از حد و توان یک تاجر معقول ایرانی باشد، پر واضح است که سرمایه و توان مالی که می توانست با یک سیاست گذاری درست در ایران هزینه شود در چنین مواقعی چه شرایطی خواهد داشت دولت ها نیز طبیعتاٌ وقتی در ابتدا برای خروج سرمایه کاری فکری نکرده اند براي باز ستادن آن که دیگر اصلاً نیازی به تلاش خودنمی بینند .و به این شکل پولی که در این مملکت به دست آمد خارج شده و نه خود آن سرمایه گذار و نه ایرانیان دیگر استفاده بهینه از آن کرده اند، این که جلوی خروج سرمایه ها گرفته شود که غیر ممکن و ناممکن است ما چه باید بكنيم . تضمین سرمایه – اقتصادی سالم- عدم رعایتی که به سرمایه لطمه وارد شود حمایت از سرمایه گذار و تولید کننده و غیره…. از جمله مهمترین مسائلی هستند که لااقل از خروج سرمایه برای تجارت و صنعت باشد. خوشحال می شویم افراد بویژه صاحب نظران اقتصادی راه حل هایی را به ما ارائه دهند تا بتوانیم به مسئولین هم ارائه طریق نمائیم.

                                                                                                           جعفر صابری

[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 21:55 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

صبح جمعه پنجم دیماه 1382 حادثه اسفبار زمین لرزه 8/6 ریشتری در شهر بم وکشته ومجروح شدن دهها هزار نفر از هموطنان ما علی الرقم تمام دردی که به ملت ایران وحتی بشریت وارد ساخت یک حقیقت مهم را آشکار نمود و آن این بود که انسانها بدون مرز ودین وهر اندیشه ای یکدیگر را دوست دارند وقلبشان برای یکدیگر می تپد.اما از این همه انسان دوستی که بگذریم…آنچه در بم به وجود آمد آیا امروز بم ساخته شده یا نه؟آیا کاری صورت گرفته یا نه؟یک پاسخ دارد به مسئولین مربوطه وآن این است که حی الا خیر العمل.رهبر از همان اولین ساعات رفت ودستورات خود را داد حال اگر کاری نشد…روزی که همه ما به آن معتقد هستیم باید جوابش را بدهند.اما جلوه های عشق را باید گفت وباید شنفت.آنها که فقط گفته شد وظیفه شان بود به واقع بیش از وظیفه عمل کردن وآنها نبودن جز زنان ومردانی که بر روی سینه هایشان هلال سرخ رنگی نقش داشت. ما به شما قول می دهیم که به همین زودی به سراغ بچه های هلال احمر برویم ؛ از مجموع عکسی که این عزیزان تحت عنوان فعالیت جمعیت هلال احمر در زلزله بم به روایت تصویر در اختیار ما قرار دادند عکس زیر را که کار آقای کورش ادیم است را انتخاب وبه عنوان «جلوه های عشق» و«گذشت زن ایرانی» به شما تقدیم می نمائیم ومی دانیم گرچه شما را آزرده می کند اما بدانید که وفای زن ایرانی چقدر است.

 

[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 21:54 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
 مدتی است که صحبت از چای، آن هم چای ایرانی است. چائی که اگر منصف باشیم، یکی از اجزاءزندگی ما ایرانیان شده هیچ مهمانی ومجلسی بدون چای صورت نمی گیرد.بیشتر ارزیابی ها وسنجش ها روی پذیرایی اولیه آن هم با چای است.گرچه از اول قهوه خانه های ایران با چای از مهمانان پذیرایی می کردند،ولی در هر صورت قهوه خانه همان چای خانه بود که هست.هنوز کنار هر ظرف میوه یک استکان چای هست؛ حالا اگر چای وطن خریداری ندارد وچای دیگر کشورها به عنوان کالای قاچاق وارد کشور می شود جای تامل وتفکر دارد.دوست شوخی می گفت:این چه کالای قاچاقی است که تی بک آن بر روی اتوبوس شرکت واحد هم تبلیغ می شود ویا در سوپر مارکتها همه نوع آن فروخته می شود.که پاسخ آن با از ما بهتر آن است.اما آیا مبارزه با ورود چای راه حل درستی است؟آیا سرمایه ملت باید به این شکل دلار شود واز کشور خارج شود؟وصد آیا وچراهای دیگر…

چای وطن را می توان چای کرد به شرط آنکه به طعم آن وسلیقه ایرانی احترام گذاشت.

کشاورزایرانی-تولیدکننده وکارخانه دار حق دارد که نگران باشد.ولی در جهان صنعت وپیشرفت حرف اول را رقابت می زند.هرگز صورت مساله را نباید پاک کردو کالائی را رسما غیر بهداشتی ویا حتی نامطلوب دانست وآن را کالای قاچاق به شمار آورد.این گونه برخوردها در جهان صنعت کمی دور از اخلاق است.کیفیت را بالا ببریم-حمایت لازم صورت گیرد-ارتباط با صنعهت گران موفق جهانی ونهایتا موفقیت از آن ما خواهد بود.ان شاءالله.

موسسه آشتی که همواره یک موسسه علمی،تحقیقاتی ،فرهنگی وهنری بوده وهست در این خصوص برنامه هایی را داشته ودارد که در صورت نیاز در خدمت مسئولین قرار گرفته می شود. .به امید موفقیت کشاورزان بویژه چایکاران ایرانی

 

[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 21:52 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
 رمضان ماه ضیافت خداوند هم تمام شد. و خوشا به حال آنان که روزه دار واقعی بودند و تنها دهان را از اذان صبح تا ربنای غروب فرو نبستند و شب های احیا را قرآن سر نگرفتند و الهی والعفو بی عمل نگفتند! دوستی به من گفت: شب پس از دعا آمدم کنار ماشینم دیدم مردی آشفته و پریشان می گوید آقا این اتومبیل که روی پل منزلم است آیا متعلق به شماست؟ گفتم: خیر! در همین جریانات آقایی آمد و معلوم شد اتومبیل مال اوست. وقتی صاحب منزل تذکری داد که برادر من مادرم بیمار است و شما نباید اتومبیل خود را روی پل منزل مادرم بگذارید شاید کاری داشته باشند! صاحب خودرو با فریاد گفت: خانه مال شماست، خیابان که نیست نخریدی که! صاحب خانه رفت من جلو رفتم و به صاحب ماشین گفتم آقا شما شب احیا بودی، قرآن به سر گرفتی، الهی والعفو گفتی، برو از آن اقا پوزش بخواه بگذار خدا هم به تو رحم کند. ولی ایشان با خشم گفت:کی من؟! سی سال سیاه! و بعد ماشینش را روشن کرد و رفت.

با حرف او دلم شکست بنده خدا از 11 شب تا 5/3 قرآن را روی سرش گرفته بود که…

بگذریم .یاد شهرداری افتادم که به کسبه و مغازه دارها مثل تعویض روغنی ها اعلام می کرد پل ورودی مغازه خودتان را باید بردارید و یا مالیات بدهید حتی گاهی وقتها پل را می بردند و می گفتند باید این مقدار پول ب دهید.

در هر صورت رمضان ماه خداست، همه ماهها ماه خداست، و خوشا به حال آنان که همواره خود را کنار سفره لطف الهی می بینند و شاکر آن الطاف بی نهایت خداوند هستند.

در سینه بود هر آنچه درسی نبو د

درسی نبود هر آنچه در سینه بود

[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 21:51 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

به گفته رئیس محترم قوه قضا ئیه جناب آقای آیت الله شاهرودی در مقام یک مسئول کشوری مطالبی را فرمودن که در نوع خود بسیر عقلانه و دقیق بود، فرمایشات ایشان در خصوص فرار سرمایه و نیروی کار آمد شایسته بود اما آنچه جای گله گذاری دارد ، این است که متأ سفا نه همکا ران مطبو عاتی و حتی صدا و سیما نیز به این مهم کم توجهی کرده و بر خلافه رول یک خبر گذاری قسمتی از آن را مطرح وما بقی را مطرح نننمایید. یا این که بجای اختصاص روی جلد این مهم فقط در حد یک خبر آن هم در صفحه اقتصادی به چاپ برسانند. شایسته بود که این مطلب مهم نه تنها در قسمت تحلیلی صدا وسیما بلکه درقسمت سر مقاله ها ی روزنامه های کثیر الانتشار به چاپ برسد . اینجا نب بعنوان شخصی که سال ها فعالیت روابط عمومی داشتم از همکاران خوب روابط عمومی قوه قضا ئی خواهش می کنم این مطلب را دنبال نمایند.

و اما هرچه داریم از خودمان است انعکاس خبری اینگونه که : آ قای آیت الله شاهرودی « فرار سرمایه های ایران را بیش از 800 میلیون دلار براورد و با تأ سیس 10 هزار شرکت ایرانی درکشور امارات بزرگترین فساداقتصادی دانست. پر وازه است این گونه مطلب را وا ژه گونه مطرح کردن یعنی اینکه مسئولین ایرانی بیش ازفرارمغزهابه فرارسرمایه ها فکر می کنند. در شماره 37 مرداد 1381 سر مقا له مفسلی ، د ر خصوص فر ا ر سرمایه های فکری و مالی توسط این مجله مطرح شد که به آمارآن توجه شما را جلب می کنم .

فرا ر مغزها 38 میلیارد دلار براورد شده که در آمد نفتی ایران 12 میلیارد دلار بوده.طبق سر شمار 1990 آمریکا بیش از 15% ایرانیهاتحصیلات دانشگاهی غیرآمریکایی را دارند. و 240 هزار ایرانی با تحصیلات علیه در این کشور هستند .

1862 نفر رسمأ عضو ، هیئت علمی دانشگاهها ی آمریکا و3200 نفر نیم وقت عضو هیئت علمی هستند در صورتی که در سال 76 ـ 75 کل آمار هیئت علمی ایران 1900 نفر بوده ، و در سال 1378 فقط 5475 نفر با مدرک کارشناسی از کشور مهاجرت کرده اند .

بله این واقعیت است که در هر صورت مسئولان نظام به آن توجه پیداکرده اند. و باید جدی گرفت.

جعفر صابري

 

 

 

[ سه شنبه نهم خرداد ۱۳۸۵ ] [ 12:33 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 بیوگرافی

 

جعفر صابري

متولد 21/9/13۴۶ حوزه 2 زنجان ، فارغ التحصيل رشته ساختماني سينما و مديريت دولتي بعلت شغل پدر كه نظامي بود كودكي و نوجواني را در شهرهاي مختلفي به سر برد. سن بلوغ وي كه همزمان با انقلاب اسلامي در ايران بود در شهر دامغان سپري شد وي مي گويد:

غوره نشده مویز شديم.

با شروع حركتهاي انقلابي وي فعاليت نوشتاري خود را شروع كرد و در سال 58 اولين مجله خود را تحت عنوان پيام طالقاني به چاپ رساند.

 و این شروع آشنایی او با شهید شاه چراغی   که بعد ها مدیر  روزنامه کیهان شده بود . فعاليت تئاتر وي از سال 56 آغاز شده بود ولي 58 اوج گرفت .  و زیر نظر اساتید کانون پر ورش فکری کودکان و نوجوانان رشد یافت .در سال 1362 با عظيمت به تهران  گروه هنری میثاق را راه انداخت و با دوستان هم سن وسال خود به کمک کمیته فرهنگی جهاد سازندگی که آن روز ها هنوز وزارت خانه نشده بود راهی مناطق جنگی شد و برای رزمندگان تئاتر و موسیقی اجراء می نمودند.  آشنایی او با شهید آوینی و گروه جهاد سازندگی از آن زمان شروع شد.

در سال 1365 فعالیت فرهنگی خود را در سپاه پاسداران بعنوان پاسدار افتخاری (برای سربازی)ادامه داد وی خیلی زود متوجه شد که با روحیه وی سازگار نیست و بعنوان بسیجی کار فرهنگی را دنبال کرد. پس از جنگ وی تحصیل را دنبال کرد و درآموزش و پرورش هم معلم پرورشی بود. فعالیت های پرورشی و هنری برای کودکان و نوجوانان وی بعنوان مدیر هنرستان چند سالی خدمت کرد و سپس برای تحقیق و مطالعه بیشتر شغل های اداری را ترک کرد.

و تا کنون علی الرغم اینکه با سازمانها و نهاد ها و بیشتر بخشهای دولتی همکاری می نماید اما  همچنان   آزاد است و خودش می گو ید این گونه بسیار  راحت تر هستم !

او خود را محقق –نویسنده-  مدرس – روزنامه نگار  و فیلمساز می داند . و عاشق  عکاسی است   به طوری که چندین نمایشگاه عکاسی  بصورت جمعی و منفرد بر گزار کرده است.

 

فعالیت مطبوعاتی وی از سال 1357 آغاز و تاکنون ادامه دارد.

وی در حال حاضر مدیر مسئول هفته نامه همسر می باشد.

همکاری او با روزنامه انقلاب اسلامی ،

 روزنامه جمهوری اسلامی ،

 روزنامه رسالت،

 روزنامه کیهان ،

 روزنامه اطلاعات ،

 زن روز،

 روزنامه رسالت،

 روزنامه سلام،

 مجله چیستا،

 مجله آدینه، و دیگر نشریات بویژه دانشجویی ،

 ماهنامه کلام دانشکده سوره ،

 ماهنامه اندیشه دانشگاه امیرکبیر و…

وی با نهادها و ادارات دیگر فعالیت فرهنگی داشته و دارد…

جعفر صابری علی الرغم سن و سالش پرونده هنری زیادی دارد.

 

نمایشنامه های که وی کار کرده عبارتند از:

شهادت 1357

ماهی سیاه کوچولو1358

معجزه 1360

  برزخ 1361

توابین1362

عاشقان شهادت 1362

اختلاف انگوری1362

قندیل1364

هتل نیم کت 1365

شغل جدید1365

طلایه قدیم 1366

به روایت تلخک1366

ثارچه1376

 

 

همچنین فیلهای مستند زیاد را ساخته از جمله:

 

 عروج ، (سینمایی داستانی)

گشمده در جزیره، (داستان)

 طلیعه ،(سینمایی  داستانی)

 درس نو، (آموزشی)

فردای دیروز،(سیاسی )

مستند جنگ به  شهادت تصویر.

تاسوکی (مستند )

بچه های خورشید(مستند)

مری (سینمای بلند)

گنج پنهان( مستند  در خصوص موسیقی ایران)

کاتوزیان(مستند)

خاک سرخ(مستندی در باره جزیره هرمز)

وطنم کاری در  باره  فرهنگ و تمدن ایران که در طول سالها از ایران به کشور های دیگر راه یافته است…

خبرنگار ککار مستندی از  مطبوعات ایران در طول سال های اخیر بویژه از سال ۱۳۸۸ تا کنون…

 

 فیلم نامه های نوشته شده:

سر زمین مقدس

قدرت ستاره

انتقام –

خدا بس

تاکسی

وطنم ( در حال ساخت- مستندی از تاریخ و فر هنگ ایران از ابتدا تا کنون در تمام جهان- به دنبال فر هنگ و تمدن  ایرانی…)

 خاک سرخ ( مستندی  -ساخته شده در حال مونتاژ)

کلیپ های ساخته شده:

بوی وطن

محرم

بچه های زندان

15 خرداد

جنگ و صلح

 نمایشگاه ها

چندین نمایشگاه عکس و نقاشی بویژه در شهرستان های دامغان- آباده  و تهران

 

کتابهای که به چاپ رسانده :

عشق ممنوع

افسانه محبت

قلموی ملائی

آغازی برای طراحی

ازبازی تا بازی های نمایشی

کتاب صلح

نامه ها

پای صحبت دوست

زمانها در دستور زبان انگلیسی

بچه های شاد

سراب هویت

ورود خانم ها ممنوع

 نمایشنامه ها :

 توابین

ثارچه

به روایت تلخک

دینامیت

عا شقان شهادت

گزارش

ورود خانم ها ممنوع

 

سابقه همکاری با نهادهای مختلف :

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

روابط عمومی جهاد سازندگی

روابط عمومی کمیته انقلاب اسلامی

روابط عمومی سپاه پاسداران

امور تربیتی آموزش و پرورش

روابط عمومی کانون اصلاح و تربیت کودکان (زندان کودکان)

کمک به نگهداری و اسکان کودکان نیاز مند

کمک به نگهداری و اسکان دختران فراری ویاری رساندن برای ساماندهی زندگیشان

طرح اشتغال و کمک به زنان بی سرژرست و بد سرپرست  (مراکز خیریه  مربوطه)

همکاری با مراکز خیریه مانند مرکز تالسمی و مرکز عقب ماندگان ذهنی و بدنی

روابط عمومی بنیاد جانبازان مرکز ضایعات نخائی

تدریس در دانشگاه  های مختلف  و مراکز علمی

سازمان داوطلبان  هلال احمر

ستاد سامان دهی سازمانهای مردم نهاد شهر تهران

معین ستاد سا مان دهی سازمانهای مردم نهاد شهر تهران در منطقه پنج شهر تهران

مسئول ماهنامه سمن ها

مدیر و مشاور پژوهشهای  تعاونی مطبوعات کشور

بازرس هیئت های مذهبی شمال غرب تهران

مسئول  رسانه و مطبوعات پیش کسوتان و قهر مانان  ورزشی کشور

معاونت فرهنگی  و مطبوعات شرقی در کشور  و آسیا (انجمن طب سنتی و شرقی )

 مدیر پژوهشهای  شرکت تعاونی مطبوعات کشور و عضوئ هیهت مدیر

دبیر کار گروه آموزش حقوق شهر وندی منطقع پنج

 عضو هیئت امنا ناحیه 3 از منطقع پنج شهر داری تهران

 

وی در حال حاضر مدیریت آموزشگاه سینمایی و مرکز مهارت آشتی را داراست و مدیرعامل موسسه آموزش فرهنگی هنری و انتشاراتی آشتی می باشد و سر پرست گروه کوهنوردی میثاق نیز می باشد .

فعالیت های اقتصادی و تجارتی  او بویژه در بخش تولید و صادرات و واردات نیز قابل توجه است و او مدیر عامل شر کت تولیدی کشت و صنعت مائده خجسته نیز می باشد که در بحث کار آفرینی   گفتنی است.

خدمات وی در امور خیریه و همکاریش با بیشتر مراکز و موسسات خیریه نیز سالها ادامه داشته و دارد.

وی بعنوان مدیر هیئت مذهبی   جواد الائمه(ع)  و صندوق قرض الحسنه  هم می باشد.

 موسسه آشتی از سال 1379 فعالیت خود را در خارج از کشور  شروع کرد و این بر نامه اصلی  وی بوده . موسسه آشتی در سالهای گذشته  در کشور های عمان –امارات متحده عربی – رمانی – تاجیکستان  نیز فعالیت داشته که  مدیریت اصلی با  آقای جعفر صابری بوده و هست.

گفتنی است او در گیر بر گزاری   اولین  جشنواره فیلم بین المللی به نام دوربین دوم  نیز می باشد که در تاریخ سینما  جهان برای اولین بار اجرئ می شود.

ایمیل موسسه . ایمیل و تلفن همراه ایشان و سایت موسسه آشتی به شرح زیر می باشد.

پيام گير شبانه روزي:09391199315

همراه : 09121199415        

 44608672-021

44608419-021 فکس                                                           

ashti_js@yahoo.com

ashti.js@gmail.com

 

saberi.jafar@gmail.com

 jafar-saberi.blogfa.com

www.ashti.ir

www.2ndcamera.com

هرگز تسلیم نشوید

Never

Giveup

همین حالا

DO NOT

WAIT  FOR

(سرنوشت من)

 بیشتر وقتها  به خودمون میگیم این سرنوشت من است و گاهی وقتها هم  به این درجه میرسیم که  حتماً خدا می خواهد که این طوری بشود و این قسمت من است!

این مجموعه که تقدیم شما شد تنها چند راه کار ساده است برای اینکه به لطف خدا و توکل بر خدا همت نمائیم و کاری بکنیم تا زندگیمان دچار تغییر گردد.

 سرنوشت من:

 در ابتدا با دوستان و عزیزان زیادی در خصوص نام این مجموعه صحبت کردم که هر یک نامی را معرفی کردند،یکی از زیبا ترین این نام ها  (سرنوشت من )  بود که سرکار خانم دکتر واله کردستانی (ش-ا)  بعنوان  الگوی بارزی از یک زن موفق  پیشنهاد کرد ه بود ،خیلی از اسامی، مضمون هایی از موفقیت داشت که بدلیل  نزدیکی به نام نشریه وزین موفقیت که تلاش قابل ستایش دوست و برادر عزیزم جناب آقای دکتر احمد حلت است ترجیح دادم از این گونه نامها نباشد .

اما بواقع قسمت دوم این مجموعه همان سرنوشت من است ، نه تنها سرنوشت من بلکه سرنوشت هر یک از ما میتواند باشد، وقتی ما در گیر زندگی هستیم  گاه متوجه نمی شویم که چه لحظاتی را در زندگی خود پشت سر می گذاریم و با چه دشواری هایی در زندگی پنجه در پنجه می اندازیم و چقدر لطف خدا شامل حال مان می شود که این

 

 

 

 

خطرات و دشواری ها را پشت سر می گذاریم و چه چیز هایی را می خواهیم که اساساً خدا  صلاح نمی داند که برایمان  به وقوع  یابد.

 

و این قسمتی از:

سرنوشت من

   صبح روز 21آذر ماه 1346 مصادف با 10 رمضان 1387دوازدهم دسامبر1967 در خانه  اجارهای واقع در حوزه 2 استان زنجان یعنی شهر ابهر بعد از فرزند دختری که خدا وند به خانواده ما داده بود من دیده به جهان گشودم.

پدرم ژاندارم بود و به همین  دلیل محل سکونت ما در این شهر بود، که شد محل تولد من ،جالب اینکه خواهرم در نورآباد ممسنی از توابع شهر کازرون  استان فارس متولد شده بود و اساساً زندگی نظامیان این گونه بوده و هست…که البته به نوبه خودش بسیار شیرین می باشد ،چرا که انسان می تواند طعم خوب آب و هوای کشورش را بیشتر از دیگران استشمام نماید.

 پدرم متولد صالح آباد همدان و از خانواده بزرگ صابری و باب الحوائجی بود و مادرم نیز متولد سده اقلید فارس بود. مادر نیز از خانواده بزرگی است که هر دو باعث افتخارمن هستند.

دوره ابتدایی را در دواستان قزوین و دامغان به پایان رساندم و راهنمائی را در دامغان و تهران خواندم اما با شروع جنگ هشت ساله،  درس را رها کردم و شدم رزمنده…

قسمت های مهم سرنوشت من این ها نیستند که عرض کردم . چرا که بیشک خیلی ها هم مثل من زندگی کرده اند، اما نکته های جالب زندگی من این است که :

 قبل از دبستان برادر کوچکم را در روستایی به نام نیک پی که توابع استان زنجان است  از دست دادم ،داغی که هنوز مرا رنج می دهد ،مارم می گوید ساعت ها برسر مزار برادرم می رفتم و اشک میریختم و برایم سخت بود که هم بازی و برادر کوچکم را از دست داده ام. آن هم بدلیل یم بیماریه  ساده پزشکی  و فقر مردم کشورم .

کلاس اول دبستان را  ابتدا در شهر قزوین وبعد روستای اسفرورین و بعد شهر تاکستان خواندم و به همین دلیل علیرغم اینکه قبول شدم اما بدلیل ضعف در دروس ریاضی و املاء فارسی  به دستور مرحوم پدرم باز از ابتدا خواندم و همین مسئله باعث شد که کمی با دیگران متفاوت باشم ،شایان ذکر است که من بدلیل اینکه متولد 21 آذر ماه بودم یک سال دیر تر از همسالان خود مدرسه رفته بودم و یک سال هم که به عقب برگشتم،  پس بسیار  از دوستان هم سن و سالم درشت تر و فهمیده تر به نظر میرسیدم …که خوب این هم جای شکر داشت…

مرحوم پدرم بدلایلی با رکن دو(ساواک) به مشکل خورده بود و وی را بدلایل سیاسی بعد از چند بار که بدون حقوق کرده بودند سرانجام در اوایل  سال 1357 به منطقه بی آب و علفی تبعید نمودند که پدرم امتنا کرد و مدتی ما در یک مسافر خانه بسیار ساده در شهر سمنان بسر بردیم و این همزمان شد با آتش سوزی سینما رکس آبادن،  پدر با دادن رشوه که دو تخته قالیچه کناری بود توانست مارا به شهر دامغان ببرد و در پاسگا ه دامغان  مشغول شود…که این هم خودش بسیار عالی بود…

 شهر دامغان شهر مذهبی، با مردمی بسیار دوست داشتنی و مهمان نواز است، بخصوص وقتی از سرنوشت ما مطلع شدند  برخوردشان با ما بهتر شده بود. پدرم برای مأموریت  ها که همان سرکوبی تظاهرات  بود، بویژه به معادن ذغال سنگ میرفت اما هرگز با کسی برخورد نمی کرد و من هم به همراه خواهرم به تشکیلات انقلابی پیوسته بودیم…سرود تئاتر و کار های این چنینی …خوب یادم هست تصویر بزرگ شاه را که در کلاس مان بود من برداشتم و زدم زمین طوری که قاب عکس چوبی آن شکست و مدیرمان از من خواست که پدرم به مدرسه بیاید. و این طور شد که اسم من در لیست  انقلابیان درج شد.و با فرار از مدرسه ، رفتن دنبال تظاهرات ها ادامه یافت.

روز های انقلاب، خیلی زود تمام شد و زیبا ترین خاطرات من از آن روزها بود بخصوص روز های  حضور در فعالیت های اجتماعی مانند جهاد سازندگی …

 از همان بدو ورودمان به شهر دامغان مرحوم پدر، من و خواهرم را به کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برد و این تاریخ عطف شکوفاعی دانش و بینش در ذهن کوچک من شد ،که به همت دوستان و عزیزانی مانند آقایان  علی وثوقی در بخش تئاتر  و طراحی ، محمد رضاعبدالهی و محمد ناظمی بعنوان معلم نویسندگی بوند.

اولین نوشته های من مورد توجه مسئولین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان و منطقه قرار گرفت و سه سال متوالی که ما در دامغان بودیم همواره شاخص بودم .

گرچه در درس و مشق زیاد موفق نبودم اما عضویت در اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزی شهر بعنوان هیئت مدیره و همین طور شرکت در مسابقات نقاشی من را حسابی مشهور کرده بود حتی یک مجله هم در مدرسه راهنمائی خودمان چاپ می کردیم به نام پیام طالقانی که نام مدرسه ما بود آن زمان امام جمعه شهر مان آقای شاهچراقی، بخش عمده هزینه را پرداخت می کرد و ما دو تومان آن را می فروختیم …

سختی های زندگی و تبعید پدر، مارا حسابی ساخته  بود تازه به زندگی روزمره عادت کرده بودیم که پدرم بدلایلی  تقاضای بازنشستگی زود هنگام را نمود و از قوانین زمان بنی صدر استفاده کرد و از نظام،خود را بازنشسته نمود. که البته بعد ها پدرم گفت این یک سیاست دولت بنی صدر بود برای پاکسازی نیرو های انقلابی …و خود همین موضوع خیلی در زندگی و سرنوشت من تأثیر داشت .

بعد از بازنشستگی زود هنگام پدر، ما چاره ای جز ترک شهر دامغان و آمدن به تهران نداشتیم چراکه خانواده پدری  همه در تهران بودند… خزانه بخارائی یکی از محله های پائین شهر تهران محل سکونت ما شد و ادامه دوره راهنمائی را من در این شرایط دنبال کردم…

جنگ از دو جبهه برای من شروع شده بود  خانواده و عراق ،من به جبهه  جنگ با عراق میرفتم و لی جنگ داخلی  خانواده من  ادامه داشت…که خودش برای ایجاد  تغییرات مهم در سرنوشت من بی تأثیر نبود…جدائی پدر از مادر  سرنوشت من بود ولی شکر …

بعد از ازدواج خواهرم  در تهران  من  به شهر آباده که نزدیک به زادگاه مادرم بود رفتم این بار بعنوان یک مرد جوان شانزده ساله به همراه مادر… اما سرنوشت  این بود که من با مردم خوب شهر آباده آشنا شوم جوانانی که با من درد ودل می کردند  و می گفتند ما  حتی یک سینما در شهرمان نداریم که باز باشد. من با مسئولیت خودم با کمک مسئول پایگاه بسیج یکی از محله های آباده سینمارا باز گشائی کردم و تئاتر توابین را به روی صحنه بردم …این سرنوشت را به لطف خدا  خودم ساختم  و همزمان داشتم تجربه ساخت اولین خانه خود را هم بدست می آوردم کم کم میدانستم باید چه کنم حالا دیگر هم برای مادرم مغازه  تولیدی  بافندگی باز کرده بودم و هم داشتم خانه می ساختم، خوب یادم هست کسی حاضر نبود برای من چک  بکشد و بشدت نیاز داشتم که برای کار های  ساختمان از چک بانکی استفاده کنم سن من هم اجازه نمی داد و تازه ضامن  من هم برای گرفتن دسته چک باید یک مغازه دار یا کارمند  اداری می شد  و به همین دلایل افتتاح مغازه تولیدی مادرم برایم چند دلیل مهم داشت اولاً ایجاد کسب و کار و درآمد ، ایجاد ثبات شغلی ، ایجاد هویت و شخصیت کاری و از همه مهم تر ایجاد یک ضمانت معتبر در شهر… من  همه ی  کار های هنری شهر را دنبال می کردم…خیلی زود گروه هنری به نام میثاق را که ادامه تلاشم در تهران بود را در آباده برقرار کردم وضمن برگزاری دوره های آموزش نویسندگی ،تئاتر و بازیگری، تئاتر هایی چون توابین ، گزارش ، به روایت تلخک و پاسگاه طلایع قدیم را بر روی صحنه بردم…البته فیلم های بلند ویدئویی مانند طلیعه را هم همزمان با اهواز در آباده ساختم که  آن زمان ها سرو صدا کرد… این قسمتی از سرنوشت من بود…

متأسفانه یا خوشبختانه  علی رغم سالهای حضورم در جبهه بدلیل اینکه من پاسدار افتخاری سپاه پاسداران بودم و بعد از جنگ از سپاه استعفا داده بودم با عنایت به اینکه زمان جنگ خودم نامه ایی را در دفتر خانه شهر نوشته بودم با این عنوان که باتوجه به اینکه من تک فرزند پسر و کفیل مادرم هستم  و می توانم  از سربازی معاف شوم معذالک می خواهم بروم سربازی و لذا ریاست محترم پاسگاه شهر آباده لطفاً دفترچه آماده به خد مت مرا بدهید!

این کاری بود که کمتر آدم عاقلی آن زمان می کرد و لی من کرده بودم و به همین دلیل بعد از پایان جنگ علی رغم بارها مجروحیتم و مشکلات فراوانم،چون از سپا ه پاسداران استعفا داده بودم  پاسگاه ژاندارمری شهر مرا خواست و دفترچه آماده به خد مت مرا با کمال احترام تقدیمم نمود.

طبیعی بود که برای من خیلی دشوار بود بعد از حضورم در جنگ و جبهه و مسئولیت های گوناگونم  بعنوان یک سرباز صفر عازم خد مت شوم  ولی چون سرنوشتم بود راهی شدم…

 این که شروع خدمت من در چه شرایطی بود و چه برسرم آمد را نادیده میگیرم همین اندازه بگم که سرنوشت من این گونه بودکه تلخی های زیادی را بچشم…

من به تهران و نیروی هوایی سپاه آمدم و در قسمت معاونت فرهنگی نیرو ی هوایی سپاه مشغول به خدمت شدم بلافاصله گروه هنری  راه انداختم و اولین کار رسمی خود را بهمن  سال 1367  در سالن ناشنوایان خیابان دماوند  به روی صحنه بردم  و این سرنوشت من بود.

یکی از بهترین دوستان آن زمان من برادر عزیزم استاد مسلم موسیقی سنتی کشور آقای هاشم احمد وند است که آن روز ها هم اتاقی من بود.دوستان خوب تالار وحدت آقای دکتر منتظری و عزیز دلم حسن ضرغا می را می توانم نام ببرم که برای تهیه لوازم صحنه خیلی کمکم می کردو همچنین  آقای  دکترناصر پلنگی که از زمان دفاع مقدس هم می شناختمش و ضمن اینکه هم شهری پدرم بود یکی از بهترین نقاشان کشور هم در بحث دفاع مقدس بودو کمک کرد تا در پروژه کتاب های غنچه که در بخش فرهنگی بنیاد شهید به چاپ می رسید همکاری کنم و  تجربه خوبی برای من بود که این سرنوشت من بود.

 دیگر تمایلی به بازگشت به آباده  را نداشتم و ترجیح دادم در تهران  تحصیل  و کار کنم .

زمان وزارت آقای خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ،من به ایشان بعنوان عکاس دفاع مقدس معرفی شدم و مجموعه ارزنده ای بیش از 2000 تصویر را که با خط استاد هاشم احمد وند و دوستان دیگر به همراه تزهیبهای بسیار زیبا تهیه کرده بودم را دید و قرار شد نمایشگاهی برگزار کنم که من قبول نکردم  پیشنها د چاپ کتاب شد باز من قبول نکردم و در نهایت به پیشنهاد ایشان راهی دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس واقع در موزه هنر های معاصر شدم و مشغول کار  بر روی پروژه پیشنهادی به نام قصر شیرین … با اختتام دوره وزارت آقای خاتمی کلیه معاونین وی نیز جا بجا شدند از جمله مسئول دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس،  من که عضوهیچ دسته و گروهی نبودم بدلیل نداشتن آشنا و دوست یا پارتی عذرم خواسته شد و جالب اینکه تمام تحقیات من در خصوص فرهنگ عامه ی مردم قصر شیرین را در سطل زباله انداخته بودند و من با کسب اجازه از مدیریت جدید آنها را برای خودم برداشتم و این گنجینه ارزشمند شد سرنوشت من  و نتیجه همکاری با این دفتر …

کار در بنیاد جانبازان و معاونت بهداشت و درمان را به پیشنهاد یکی از هم خد متی هایم که زمان خد مت بعنوان مسئول به او خیلی  محبت  کرده بودم  پذیرفتم و خیلی زود شدم مسئول روابط  عمومی مرکز ضایعات نخاعی بنیاد جانبازان و این بهترین شرایط بود که با زندگی و سختی های این همرزمان قدیمی بیشتر آشنا شوم و این سرنوشت من بود…

درس می خواندم و با تلاش و همتم به لطف خدا چهار سال را کمتر از سه سال خواندم و خیلی زود در رشته ساختمان فارغ التحصیل شدم . پروژه پایان دوره کارم  نصر شش در شهرک قدس (شهرک غرب بود ) و جالب اینکه دو برابر حقوق ماهیانه  بنیاد جانبازان را بعنوان  حقوق طرح کار آموزی به من دادند. این گونه سرنوشت را تغییر دادم به لطف خدا وند!

گرچه در ابتدا رشته  کشاورزی را انتخاب کرده بودم  ولی نشد بعد  رشته اقتصاد که نتوانستم ولی عاشق رشته ساختمان بودم و بوی خاک را خیلی دوست داشتم  و دارم…

البته در رشته حقوق هم قبول شده بودم دارالمفید قم اما علی رغم علاقه ام ترجیح دادم نروم…این هم سرنوشت من بود…

وقتی صحبت از سرنوشت می شود یاد این شعر می افتم که می گوید :

 اینکه گوی این کنم یا آن کنم

خود دلیل …است ای صنم

بله از اوقات فراغتم استفاده کردم و در امور تربیتی و مدرسه هم کار مربی گری را دنبال نمودم گروه سرود و تئاتر در چند مدرسه و بعد هم  با دوستانم اولین هنرستان هنری غیر انتفاعی کشور را دایر نمودیم که برای اولین بار در رشته های هنر گرافیک ، فیلم بر داری ، تصویر بر داری ،و رشته های حسابداری ،کامپیوتر دانش آموز ثبت نام کردیم راستش شروع کار ما با  چهار دانش آموز بود و این فاجعه ی بزرگی بود که هیچ عقل سلیمی حاضر نبود کار را ادامه دهد اما  من به لطف خدا ادامه دادم اولین کاری که کردم به تمام مدارس اطراف، نامه دادم که شاگردانی که علاقه مند هستند بصورت رایگان ثبت نام می کنیم و لی مردم همیشه همه چیز دانا با تعجب و ترس نیامدند تنها  هفت نفر  آمدند که از من هم نامه کتبی گرفتند تا آخرین سال  تحصیلشان  که سه سال طول میکشید یک ریال  نپردازند و من قبول کردم .این را دیگر هیچ دیوانه ای نمی پذیرفت اما من می دانستم چه هدفی دارم و برای همین قبول کردم و آنها شاگرد های من شدند.

 متأسفانه ملکی را که من از سازمان زندانها برای مدرسه کرایه کرده بودم بعلت مشارکت با آموزش و پرورش دچار مشکل شد و هنرستان غیر انتفاعی ما همزمان با مدرسه راهنمایی دولتی شروع به کار نمود بیش از سه ماه هم گذشت و خیلی سخت بود ما ناچار بودیم کلاس درسمان را در یک اتاق که هم دفتر من و هم دفتر منشی من بود برگزار کنیم و جالب اینکه معلمین ما هم در همان جا زنگ تفریح حضور داشتند بچه های کلاس ما نیز حق نداشتند زنگ تفریح از کلاس خارج شوند و با دانش آموزان مدرسه دولتی برخورد کنند این دیگر سرنوشتی بود که به هیچ عنوان من درآن نقشی نداشتم …

روزهای سختی بود ولی به لطف خدا با صبر و همت پشت سر گذاشتم و در آذر ماه همان سال درست تولد امام رضا ما وارد ملک تازه خودمان که اجاره کردم شدیم ملکی که من باید برای اجاره ماهیانه اش هر ماه 100 هزار تومان می دادم و جالب بود که از کل شاگرد ها همان چهار نفر جمعاً مبلغ 570 هزار تومان  تا پایان سال تحصیلی گرفته بودم حالا چالش بزرگی بود من باید بیش از یک میلیون تومان اجاره میدادم به اضافه حقوق کارکنان و معلمان که نزدیک به یک و نیم میلیون تومان می شد .ولی کل درامدم 570 هزار تومان بود و ملکی که گرفته بودم نیز باید تجهیز میشد میز ،صندلی و نیمکت که به لطف خدا همه چیز درست شد… این سرنوشت من بود…

 کمتر از یک سال بعد آمار شاگردان ما به سیصد نفر رسید و مدرسه راهنمایی ، دبیرستان کار دانش ، هنرستان  در دوشیفت صبح و عصر مشغول به کار شد ملک های ما از هشصد متر به 1800 متر تبدیل شد و کار خوب بود، آمار دانش آموزان از مرز هفتصد نفر هم گذشته بود و در کشور نامی شده بودیم هنر جویان ما بسیار فعال بودند اما صحبت ها زیاد بود دوستان نا درویش گاه می گفتند این بچه ها به جایی نمیرسند اما سیاست کاری هنرستان چیز دیگری بود درس و کار عملی و نمایشگاه های متعدد و خلاصه آمار پذیرش کنکور آن سال نشان داد که تمام بچه های سال آخر مدرسه ،دردانشگاه های کشور قبول شدند حتی چهار نفر که هنوز دیپلم نگرفته بودند هم دانشگاه قبول شدند…این آن سرنوشتی بود که  به لطف  خدا من ساخته بودم …

یک سال گذشته بود یک سالی که من از شهرستان رباط کریم شهریار هر روز صبح به تهران می آمدم و طوری حرکت می کردم که قبل از ساعت هفت صبح درب مدرسه را باز میکردم  البته زمستان  ناچار بودم قبل از ازان صبح راه بیفتم و در بین راه نماز صبح می خواندم  چراکه اتومبیل نداشتم روزانه بیش از چهار کیلومتر پیاده روی میکردم و این گونه یک سال گذشت و مجتمع آموزشی شهید آوینی جان گرفت و آمار شاگرد هایش از یازده نفر به هفتصد نفر رسید . اما آن روز امروز را میدیدم و دوست داشتم چیز های دیگری که در ذهنم ساخته بودم را هم میدیدم ولی نشد.

 گرچه بیش از هشتاد درصد از هنرجویان فارغ التحصیل  مجتمع ،امروز تحصیلات عالیه دارند و به لطف خدا بی نهایت هم به من احترام می گذارند  ولی این سرنوشت من بود.

خیلی زود طعم درآمد زیاد بین دوستان اختلاف انداخت و من ناچار در اوج موفقیت و پیشرفت مجتمع ناچار شدم آن را ترک کنم و این یعنی انحلال آن، که سرنوشت تلخی بود…

 دیگر روزهای خوش تمام شده بود و تازه با مشکل پاسخ گویی هنرجویان و حرف های مردم من روبرو بودم …روزها می گذشت و من سختی را بیشتر احساس میکردم راستش هنوز هم این مشکلات بعد از سالها ادامه دارد و این سرنوشت من بود…

هیچ وقت تخم مرغ هایت را در یک سبد نگذار

 این یک مثال انگلیسی است و چقدر هم خوب است چرا که اگر من تمام امیدم به آن مرکز آموزشی بود با انحلالش منهدم می شدیم ولی شکر… ما همزمان مؤسسه آشتی و هفته نامه همسر را داشتیم و مشغول بودیم آموزشگاه سینمایی را دایر کردیم و کار ادامه داشت …و سرنوشت را ساختیم…

 

 

 

 

 

 

 

چه کسی پنیر مرا برداشت…

 کتابی بود که  خواندنش روح تازه ای به من داد و توجه من را به بیرون از مرزهای کشور جلب کرد و برای همین به محض اینکه توانستم روی پروژه های خارجی مثل بر گزاری جشنواره فیلم و کار های فرهنگی بیرون از ایران کشاند. یکی از این کار ها رفتن به امارات متحده عربی بود که جشنواره فیلم دبی کلید خورد…اما یه جورایی ما دور خوردیم و این سرنوشت من بود …

از این تجربه استفاده کردم و این بار در کشور عمان سرمایه گذاری کردم ولی مسیر جشنواره به سمت دیگری میرفت و من ناچار بودم که به کشور های اروپایی بروم و سرنوشت این بود…

کار ها خوب پیش میرفت ولی  پشت  این  آرامشی که بسختی بدست آمده بود،داستان یک فاجعه و خیانت در انتظار بود و در صبح روز ششم بهمن ماه 1387 بعد از یک دوره کار های حقوقی و قضائی مالکین اولیه ملک مؤسسه آشتی، بعد از 16 سال  دوستی و آشنائی، با دروغ ودغل کاری کردند که حکم تخلیه ملک مؤسسه را از مرجعی که اساساً مجوز صدور این حکم را نداشت گرفتند و چون می دانستند این حکم بی شک بعداز پیگیری من شکسته خواهد شد ،بلافاصله کمتر از سه ساعت، تمام زندگی و تشکیلات مؤسسه آشتی را به غارت بردند وخیلی زود شروع به تخریب این مرکز فرهنگی آموزشی و مطبوعاتی کشور کردند  وفریاد من در راهروهای دادگستری و داد گاه گم شد. این هم سرنوشت من بود .

 سال 1388 شروع شده بود و نوروز بسیار سختی بود اما شکر… بعد از مرگ ناگهانی پدرم این برایم خیلی سخت بود حتی شناسنامه و کارت ملی هم نداشتم هیچ چیزی برایم نمانده بود هیچ چیز به تمام معنا…

سرنوشت من طوری خودش را نشان داده بود که بیشتر دوستان و آشنایان گاه در سکوت و صبر من حیران می ماندند…

 ترجیح دادم در گیر موضوعات دیگری بشوم هفته نامه باید چاپ می شد و با کمترین امکانات در یکی از اتاقهای خانه مان شروع کردیم به کار و شکر…به اصرار دوستان در گیر کار های انتخاباتی شدم وسعی کردم سرنوشتم را دوباره دنبال کنم…

من آدم سیاسی نبودم و نمی خواستم که سیاسی هم باشم در طول تمام اختشاشات  در خانه ماندم و به لطف خدا اختراعی را با عنوان صفحه کلید تست هوش به مرحله ثبت رساندم.

 اما باز آرام نبودم خسته و دل شکسته بودم برای همین از ایران رفتم چند سال پیش شرکتی را در کشور رمانی ثبت کرده بودم  و رفتم تا زندگی دیگری را شروع کنم…

 رومانی  کشوری است که تعداد ایرانیان کمی در آن هستند و بیشتر مشغول کار های خودشان هستند در بین ایرانیان آنجا  که خیلی هم به من محبت داشتند یک دوست قدیمی داشتم  ولی دوست دیگری که با تمام زن بودنش مرامی بسیار مردانه داشت به من خیلی کمک کرد .

در رومانی هفته نامه تبلیغاتی بهنام دراگ ما یا lovlyرا راه انداختم و قسمتی از هزینه هایم را از این راه تأمین می کردم  بعد از اخذ اقامت برای سال جدید به ایران برگشتم و شکر این سرنوشت من بود که خداوند برایم  رغم زده بود گرچه خودم هم در ساختش آن طور که دلم می خواست نقش بازی می کردم.

سال 1389 چنان در ایران درگیر کار هایم شده بودم که تا آمدم بجنبم خیلی دیر شد و دیگر نشد که برگردم رمانی و این طور اقامتم باطل شد…این هم سرنوشت من بود…

  من در ایران ماندم و مشغول شدم دیگر ترجیح دادم که بیشتر کار کنم در همین ایام چند فیلم ساختم و مشغول تحقیق و امور اجتماعی شدم ستاد سازمان های مردم نهاد شورای شهر تهران و کار هایی این گونه، انجیو های مردمی و در اوایل سال 1393 تصمیم گرفتم تا بیشتر توانم را برای انجام خد مات مردمی بخصوص اشتغال زائی و کار آفرینی بگذارم و این سرنوشت را دنبال کنم .

 گرچه این تمام داستان و سرنوشت من نیست ولی تنها اشاره ای دارد به اینکه همیشه هم زندگی به وفق مراد من نبوده و خیلی  هم کمر شکن میشد.

زندگی این است و به همین دلیل زیباست سرنوشت را میشود نوشت گرچه من بشدت به این جمله خیام معتقدم.

 

دهها برنامه و طرح دارم که هنوز نا نوشته است ،خیلی از کارهایم نیمه  تمام است و هنوز کلی مطلب برای گفتن و نوشتن دارم ،چقدر خوبه همیشه به زندگی به چشم یه آدم زنده نگاه کرد و برای هر روز و هر دقیقه کلی برنامه داشت ،چقدر خوبه که به مشکلات جامعه توجه نمود و سعی کرد راه حل هایی را پیدا و بعد به بهترین شکل ممکن به مردم  و مسئولین گفت و چقدر ساده هست که بگی به من چه!لازم نیست دنیا را عوض کرد به قول :

این جمله چارلی چاپلین را به یاد داشته باشیم که :

 

 

داستان سرنوشت من یا شما در هر شرایطی می تواند به دست خود مان و توکل بر خدا تغییر کند  باید حرکت کرد همین حالا…

من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم

تصویر هزار آینه حیرانی خویشم

عالم همه هر چند که زندان من و توست

از همه آزادم و زندانی خویشم

زند یاد  قیصر امین  پور

موضوعات مرتبط: بیوگرافی دکتر جعفر صابری

تهران : صادقیه – باغ فیض – میدان باغ فیض – ابتدای خیابان شهید قربانی شریف -پلاک هشت واحد 7

ملاقات با وقت قبلی  saberi.jafar@gmail.com

saberi.jafar اینستاگرام

00989121199415

تلفن 02144608672

فکس

02144608419

برای  هر گونه پرداخت از همینجا اقدام کنید: