شب دامادی کمتر از پادشاهی نیست

تقدیم به هنرمند جوان : حمید صفت (خواننده رپ)

بدون شک این بیت را بسیار شنیده ایم که می گوید:شب دامادی کمتر از پادشاهی نیست به شرط آنکه پدر پسر کند داماد!

البته چند سالی است که کمتر پدری توانایی آن را دارد که فرزندش را آنطور که دوست دارد داماد نمایدو از طرفی نیز بدلایل اقتصادی جامعه جوانان کمتر میتوانند ازدواج نمایند و این موضوع خود نیاز به چندین جلسه کارشناسی دارد .

بسیاری از موارد دست به دست هم داده که نسل جوان ، امروزه کمتر به نظرات والدین خود توجه نمایند و غالباً با پرخاشگری و بی تفاوتی نسبت به نصایح والدین برخورد مینمایند.

نقش مهم تربیت  فرزندان بخصوص تا هفت سالگی بر عهده والدین مخصوصا مادر است و اینجاست که ما میبینم کشورهای پیشرفته بیش از سه سال حقوق به مادران  چه شاغل و چه خانه دار میدهند تا در کنار فرزندانشان باشند آنها میدانند که شخصیت کودک باید درست شکل بگیرد تا آینده کشورشان دچار بحران نشود آنها متوجه هستند اگر این هزینه ها را امروزبرای سلامت جامعه ننمایند . فردا باید چندین برابر بیشتر هزینه نگهداری این فرزندان و همچنین رفع آسیب های اجتماعی بنمایند.

در تربیت دختر مادر و در پرورش شخصیت پسر این پدر ها هستند که باید وقت بگذارند و همیشه بدانند والدین در مقابل فرزندانشان جایگاهشان را حفظ نمایند ،بدترین شکل زندگی این است بحث ها و گفتگو های والدین در مقابل چشم بچه ها اتفاق بیفتد که متأسفانه بدیلیل مشکلات فضای مسکن این موضوع ها اجتناب نا پذیر است.

در یک نگاه کلی به بیشتر زندگی هایمان میبینیم ابتدا عاشقانه آغاز میشود علی رغم تمام مخالفت های بعضی از نزدیکان، بعد همین نظرات دلسوزانه آرام آرام زندگی ها را سرد میکند با تولد فرزند احساس میشود کانون خانواده به استحکام نزدیک شده اما کم نیستند افرادی که در حاشیه زندگی ها خواسته یا ناخواسته از روی دلسوزی یا حسادت شروع به بیان موضوعاتی میکنند که کمتر انسانی توان تحملش را خواهد داشت و بالاخره یک جایی کم می آورد و سردی زندگی با بیان این موضوعات شروع میشود. ابتدا با مقایسه ،بعد با تحقیر،بعد با توهین و سرانجام با بی تفاوتی وبی اعتنایی ،این هم تازه اول ماجرا است جدایی بین زن ومرد در آنچه حق و حقوقشان است و خدا هم آن را حلال نموده و اساساً ارکان خانواده بر همین موضوع  شکل گرفته و مسائل جنسی همسران بسیار مهم است و برای تکمیل کردن خلا های روحی و روانی پایه گذاری شده باعث میشود زندگی به مسیری برود که بیشتر به طلاق ختم می شود.

با همین رفتار ها به مرور حرمت احترام به خودمان را بعنوان والدین از بچه ها میگیریم و آنها یاد میگرند که به ما به یکی از ما بی احترامی کنند و در دراز مدت به هر دو توهین خواهند کرد آنها یاد میگرند که بگویند شما چرا وقتی نمیتوانستید بفهمید مارا بدنیا آوردید؟

در ظاهر بحث بر سر بچه  یا بچه ها در میگیرد و یا نسیب مادر میشود و یا پدرهمان بچه ای که پس از تولدش دیگر حتی مطرح کردن مطالب عاشقانه بین همسران ممنوع میشود تا چه رسد به همخوابی و مطالب زنا شوئی!

در بیشتر مواقع دیر یا زود یک یا هر دو والدین ازدواج میکنند و این گونه میشود که فرزندان بلاتکلیف خواهند شد و در بیشتر مواقع یک جزیره برای خودشان درست میکنند جزیره ای که تنهای تنها هستند و این آغاز آسیب پذیری هر کدام است اول خود زوجین و بعد فرزندانشان .

 کم نیستند افرادی که سودشان در جامعه شکار این گونه در ماندگان است و مواد مخدر، اعتیاد ،سرقت و …کمترین آسیب ها ی اجتماعی برای افراد میباشد .

در بهترین شرایط به ازدواج مجدد والدین ختم میشود و فرزندان بلاتکلیف دختر بزرگ میشود و خطر نا پدری گاه او را تهدید میکند. پسر بزرگ میشود و خطر نا پدری او را تهدید میکند او نمی تواند شاهد روابط مادرش با دیگری باشد سرخورده میشود لجباز خشن و گاه فاجعه ای پدید می آید همه این ها که به ظاهر ساده است و شاید بتوان گفت هیچ مهم نمی باشد گاه چنان مهم میشود که از پس خود قتلی را هم به دنبال خواهد داشت !

چه باید کرد؟

این نسخه همیشه جواب نمی دهد در واقع بدون یاری شما هرگز جواب نمی دهد .اولین قدم خود خواستن است یعنی شخص باید خودش بخواهد و کمی دور نگر و صبور و با گذشت باشد تا بتواند مسیر زندگی را درست طی کند پس :

دور نگر

 صبور

با گذشت

همانطور که ملاحظه نمودید هیچ نسخه ای برای طرف مقابل نیست و از خودمان باید شروع کنیم و لا غیر اگر خودمان را دوست داریم و آینده خوب را میخواهیم بسازیم راهش همین است اگر میخواهیم ازدواج فرزندانمان و موفقیتشان را ببینیم و اگر میخواهیم شب دامادی پسرمان کنار او باشیم باید صبور باشیم و گاهی وقت ها در مقابل طرف مقابلمان فقط شنونده باشیم همین. برای اینکه شب عروسی دخترمان را ببینیم باید گذشت کنیم برای اینکه نخواهیم حضور شخص دیگری را بعنوان والدین فرزندمان تحمل کنیم باید خیلی جا ها گذشت کنیم .

 برادر عزیزم که از بابت داشتن دو سهم ارث خوشحالی و اینکه مردی و حق طلاق داری  وچندین حسن دیگر از زنها پس این موارد نیز تو باید بیشتر داشته باشی گذشت  بیشتر، صبر بیشتر، میدانم که خیلی سخت است بخصوص  برای آنها که خیلی مرد تر هستند و ادعای بیشتری دارند مثل خودم!

بگذریم امید وارم اصل مطلب را گرفته باشی رفیق

یا حق

 جعفر صابری

حاجی فیروز


حاجی فیروز

نوای حاجی فیروز در کوچه و محله های شیراز نوید بخش رسیدن بهار

پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که شخصی نظرم را جلب کرد ،مرد جوانی بود با لباس های قرمز در حال سیاه نمودن صورت و دست هایش  .

این روز ها کسب درآمد حلال بسیار سخت شده و انسانهای آبرو دار با سیاه کردن روی خود نان در می آورند و خوشا به غیرتشان چرا که با سیاه کردن دیگران کسب روزی نمی نمایند!

اما فلسفه عمو نوروز و این داستان سیاه برزنگی چیزی جز این است که ما میبینم و در طول تاریخ نه چندان طولانی بسرعت عوض شده و امروز یک فرهنگ غلط در بین مردم ایران و متأسفانه خارج از ایران نیز مطرح شده که جای بسی تأسف دارد.

 برده داری که میراث غرب و اعراب بوده و بطور کلی ایران را نیز تحت تأثیر قرار داده بود سالها پیش وقتی کشتی های حامل برده های به تاراج رفته از کشور های آفریقایی برای ادامه راه ناچار بودند به خلیج فارس بیایند و در این جا آب و آذوقۀ  ادامه راه را تهیه نمایند بعضی از برده های سیاه را که حال خوشی نداشتند و بیمار بودند را در این حاشیه ها یا می فروختند و یا رها میکردند بعضی از ملاکین و صاحبان قدرت و ثروت این بندگان خدا را می خریدند و خوب این سیاه های دوست داشتنی که کم کم زبان فارسی را یاد می گرفتند گاه واژه ها و کلمات را به طرز شیرینی بیان می کردند که صاحبان خانه به خنده در می آمدند .

 این نوع گویش و زبان در بین بردگان رواج داشت و چون لباسهای مورد علاقه آنها از رنگهای شادی مثل قرمز بود و چهره سیاهی داشتند به شوخی مردم محلی ایشان را حاجی فیروز می نامیدند و اینگونه ماند که امروزه ما با دیدن این چهره و لباس به شادی خرسند میشویم ولی جای تاسف آن است که این شخص و چهره امروز در جهان معرف فرهنگ و تمدن ایران شده و چند سال پیش وقتی  سازمان ملل از ایران عروسکی به نشان هویت و فرهنگ ایران را طلب کردند، اشخاصی  بی اطلاع این عروسک را که در خیمه شب بازی هم بسیار کار برد داشته بعنوان سمبل ایرانی به آن سازمان ارائه نمودند.

در عوض کشور دوست و برادر آذربایجان شخصیت ایرانی نظامی گنجوی را فقط بدان دلیل که مجموعه اشعاری به زبان آذری سروده به نام خود میداند و او نیز چندی بعد مانند کشور ترکیه که مولانا را از خود میدانند خواهند گفت نظامی گنجوی از آن ماست و …

بگذریم البته نباید بگذریم اما چاره ای نیست !

همانطور که گفتم درد نان آنقدر زیاد است که سیاه و سفید نمی شناسد و ملت بقدری در گیری دارند که کسی به فکر نکات ریز این چنینی نیست !

اما درد ناک است که بیشتر وقت ها در کنار این عزیزان کودکانی را نیز سیاه میکنند و با ساز و آواز او  هم در کنارشان می رقصد تا  خرج نانی بدست آرد !

ای کاش کمتر  شاهد این گونه صحنه ها بودیم.

البته آنقدر مطلب هست که نوشتن و گفتنش گاه ساعت ها وقت نیاز دارد از جمله اینکه در کشوری زندگی میکنیم که در بیشتر محله هایش حتی صدای اذان هم بگوش نمیرسد .تا لااقل روزی سه بار یادمان باشد که عمل خیری هم هست …

آنچه گفته شد قسمت بسیار کوچکی از موضوع بود چنانچه برای شما جذاب می باشد می توانید گفتار تصویری اینجانب را در همین خصوص در سایت شخصی من  به آدرس زیر ملاحظه بفر مائید.

یا حق

 جعفر صابری

 www.jafarsaberi.ir

 ساعت ها

اوایل انقلاب من و خواهرم  در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهر دامغان  عضو بودیم ،خوب یادم هست یک روز آقای عبدلی یکی از مربیان کانون کتابی را برداشت و در جمع ما شروع به خواندن کرد با نام ساعت ها .داستان این بود که شخصی کلکسیونی از ساعت های دیواری و رو میزی داشت که همه کوکی بودند آن شخص هر روز فقط  ساعت هارا کوک میکرد  تا کار کنند و گاهی هم که نیاز بود روغن کاری میکردشان ،و از صدای تیک تاک آنها لذت میبرد تا این که یک روز دستی آمد و یکی از ساعت ها را برداشت و این بار کوک زنگ ساعت را هم پر کرد تا در زمان مشخصی به صدا در بیاید.همین اتفاق افتاد و صاحب ساعت ها بسیار عصبی شد آن ساعت را شکست ولی فردای آن روز باز همان دست آمد و این بار دو تا دیگر از ساعت هارا برداشت و زنگ کوکشان را پر کرد و برای ساعت خاصی تنظیمشان نمود و باز همان داستان صاحب ساعت ها با شنیدن صدای زنگ آن دو ساعت باز آنها را شکست و این کار چند بار ادمه یافت  هر بار هم چند ساعت به ساعت هایی که زنگ میزدن افزوده میشد تا اینکه همان دست آمد و این بار همه ساعت ها را برای یک زمان مشخص آماده کرد و همه با هم صدای زنگشان در آمد صاحب ساعت ها این بار از سالنی که ساعت ها را نگه میداشت رفت…

ما باید برداشتمان را از این داستان مینوشتیم من هم این داستان را به انقلاب ایران ربط دادم و گفتم صاحب ساعت ها شاه  ساعت ها ما و دست هم امام بود که  ملت را هوشیار نمود و باعث فرار شاه شد!

سالها از آن تاریخ میگذرد امروز من به زندگی خود و اطرافیانم نگاه میکنم و میبینم بیشتر خانواده ها در بحرانی شدید زندگی می کنند دستهایی هستند که ذهن و اندیشه نه تنها اطرافیان مارا بلکه خودمان را نیز مشغول میکنند درست یا غلطش را کاری ندارم اما روشش این است که صدای ناساز باشد ،شخصاً تفکرات اسلامی را برگزیدم چرا که بشدت به اندیشیدن استوار است و اساس ایدئو لوژی اش بر پایه اندیشیدن است و این خود ما هستیم که باید برویم و تحقیق نمائیم و خوب بیندیشیم اما در این میان باید هوشیار هم باشیم که در چه حوزه ای می اندیشیم و از چه منابعی بهره میگیرم .

اما داستان ساعت ها برایم جذاب است چون بعد ها باساعت های مختلفی آشنا شدم از جمله ساعت های مچی که باطری میخورد ولی هنوز عاشق ساعت های قدیم مچی هستم که به صورت کوکی و یا اتوماتیک کار میکنند .در بین ساعت های کوکی و اتوماتیک هم اتوماتیک هارا بیشتر دوست دارم همین  تازگی هاهم یک نمونه کلاسیک قدیم را خریدم .خوبی این ساعت هاآن است که صاحبش باید مدام آن را در دست داشته باشد و با حرکت دست او در طول روز ساعت کار میکند و اگر برای زمانی حدود ده تا دوازده ساعت آن ساعت را کنار بگذارد بطور اتوماتیک ساعت از کار می افتد و نیاز به تنظیم دوباره خواهد داشت !

تطابق آن با زندگی ما و اطرافیانمان در همین نکته ریز است نمیشود آنها را کوک کرد و به حال خود رها نمود ،نمی شود یک باطری بر رویش گذاشت تا برای خودش کار کند باید مدام در کنار ما باشند تا بتوانند کار کنند و ما باید مدام حواسمان به آنها باشد !

کمپانی های ساعت سازی وقتی دیدند خیلی ها یادشان میرود ساعتشان را کوک کنند به فکر چاره افتادند و در مدت زمانی ساعت های اتوماتیک وارد بازار شد اما باز همین که خیلی ها یادشان میرفت و توجه لازم را به ساعت دستشان نداشتنند باعث شد که ساعت هایی که با باطری کار می کنند به بازار بیاید و مورد استقبال شدید نیز قرار گرفت برای همین امروز کمتر کسی ساعت اتوماتیک و یا حتی کوکی استفاده میکند .

دوست من زندگی ما خلاصه به این نشده که فقط شارژ شود و با کار و درآمد ما اطرافیانمان روز گار بگذرانند بلکه باید مورد توجه قرار گیرند و همیشه در کنارمان باشند این عمومیت دارد چه در زندگی شخصی ما چه در کلان موضوع کشور داری ما نمیشد فقط ساعت هارا کوک کرد و یا باطری انداخت گاه خواب میروند گاه صدای زنگشان در می آید و گاه مارا آزار میدهند و برای همین باید حواسمان به اطرافیانمان آدمهای  کنارمان بخصوص خانواه مان باشد

یا حق

جعفر صابری

اوکی

خیلی از ما ایرانیان در بیان بعضی از واژهای بیگانه بشدت سرسختی میکنیم و از اینکه آنها را بیان نمائیم طفره میرویم جالب اینکه سعی میکنیم دیگران را نیز تشویق نمائیم تا آنها نیز چون ما از بیان چنین واژه هایی خود داری نموده فرهنگ ایران و ایرانی را گسترش دهیم. برای نمونه ترجیح می دهیم بجای واژه سلام بگوییم درود که در معنای اصلی هیچ گونه تشابهی با سلام ندارد و اگر بخواهیم چیزی نزدیک به آن را بگوییم باید مثلاً اگر صبح است بگوئیم صبح بخیر و یا ظهر بخیر یا عصر بخیر و یا حتی شب بخیرکه شاید نزدیک تر به سلام است .البته در زبانهای دیگر نیز اینگونه است و آنها  هم این گونه میگویند فقط ما هستیم که در زبان خود میگویم سلام تا دیگر این انتخاب سخت را نداشته باشیم حال هم که بجای سلام فقط میگوئیم درود !

اینکه درست است بجای سلام بگوئیم درود و یا بطور کلی شایسته است تا همان روز بخیر عصر بخیر یا شب بخیر را بگوئیم، بماند من مانده ام چطور همین جماعت عاشق فرهنگ ایرانی بجای سپاس و یا متشکرم و یا فهمیدم متوجه شدم بسیار خوب حتماً به دیده میگویید اوکی!

جای تعجب دارد بسیاری از افرادی که این واژه را بکار میبرند در واقع خود را فرهیخته و آشنا  با فرهنگ ایرانی و بخصوص غربی میدانند و این گونه نشان میدهند که بسیار اجتماعی هم هستند. با بیان این واژه و یا واژه هایی این گونه هیچ مشکلی ندارند و آن را بکار گیری زبان بیگانه نمی دانند و فقط واژهایی که رنگ و بوی عربی بدهد برایشان دشوار است بی خبر از آنکه اگر تعداد واژه های ایرانی وارد شده در زبانهای دیگران بویژه عربی زیاد نباشد کم تر ازعربی در فارسی هم نیست!

خدا رحمت کند زنده یاد یعقوب لیث را که بسیاری از همین دوستان حتی نامش را هم نمی برند که گویی او یک عرب زاده دشمن بوده را که مردانه زبان پارسی را گرامی داشت و با تلاشی ارزشمند سنگ بنای حفظ زبان و فرهنگ ایرانی را بسیار مهم کم تر از گذشته نمود.

 کمتر از یک ماه دیگر سالگرد این بزرگ مرد ایرانی الاصل  سیستانی یعقوب لیث است وامیدواریم چون سالهای گذشته بتوانیم مراسمی در خور شخصیت وی را برگزار نمائیم ، کما اینکه به لطف دوستان بویژه استاد وحید شریعت زاده بیش از دو ماهی است بدلیل   وجود کرونا برنامه این یاد واره را به سمت یک نشست علمی مجازی پیش می برد و با چندین صاحب نظر و اندیشمند در خصوص زبان فارسی و ارزشهای آن و بخصوص شیخ یعقوب لیث به نشست و گفت وگو پرداخته که امید است  ثمره این نشست ها و ضبط برنامه و مصاحبه ها به یادگار بماند.

در هر صورت شایسته دیدیم که به دوستان عزیزی که از واژه اوکی در بیاناتشان استفاده می نمایند عرض کنیم در صورت امکان تجدید نظر فرموده از همان واژگان زیبا و شیرین ایرانی بهره جوئید.

 سربلندو پارسا باشید

 جعفر صابری

آیا ما مسلمانیم؟

بیشتر وقتها ما رفتار های اجتماعی و سیاست های کشور مان ایران را با رفتار های اجتماعی و سیاست های دولت های خارجی بخصوص اروپا و آمریکا قیاس میکنیم و نواقص آن را مطرح کرده افسوس میخوریم که چرا ما این گونه هستیم و آنها آن گونه!

اگر به صورت علمی تخصصی به موضوع نگاه کنیم، بدون شک سیاست های کلان مملکت داری در آن نقش دارد اما واقعیت این است که بد نیست کمی هم به رفتار و کردار های خودمان دقت کنیم و آنها را نیز بسنجیم !اگر ما بد رانندگی میکنیم و قوانین را رعایت نمی کنیم . 

 مقصر سیاست های دولت است؟اگر ما در هنگام رانندگی با موبایلمان صحبت میکنیم خداوند مقصر است؟اگر ما ماشینمان را دوبل پارک میکنیم و وارد یک مغازه میشویم که خرید کنیم مسئولین نظام مقصر هستند؟ و دهها مورد این چنینی دیگر !

از کودکی هر وقت ما در راه رفتن زمین می خوردیم بزرگترهایمان زمین را کتک می زدند و می گفتند بیا زدمش حالا دوباره راه برو…شاید این رفتار که همیشه ما دیگری را مقصر بدانیم ریشه ای این چنینی داشته باشد ؟و شاید هم ریشه در مطالب دیگری که همه در گذشته ما نهفته شده هر یک از انسانها برای خودشان دلایلی دارند که یا میدانند و یا بطور کل از علت این رفتار های اجتماعی بی اطلاع هستند .اما آنچه زین پس باید بدانیم این است که زمان تغییرآن رسیده و باید برای بهبود شرایط فعلی از خودمان شروع کنیم و به دنبال این باشیم که تحولی در خود بوچود بیاوریم و این کار بسیار دشوار است !

مدتها است که ما در شبکه های اجتماعی و یا رسانه های گونا گون شاهد فیلم ها و نوشته ها و یا تصاویری هستیم که پیام های اخلاقی به همراه دارند و ما می بینم حتی تأیید هم میکنیم ولی در پایان هیچ تلاشی برای تغییر شرایط فعلی مان انجام نمی دهیم .و این بطور کلی خاصیت بشر است!

در نزدیکی ما کتابی هست با نام قرآن که بعضی مطالبش را بارها هم خوانده و هم شنیده ایم مانند این که اسراف حرام است!حتی خیلی از افراد از پیامبران گرفته تا بزرگان بدان اشاره نموده اند اما ما فقط شنیده ایم و تأیید  هم کرده ایم.

 داستان این است که اگر ما فقط کمی به داشته هایمان درزندگی بیشتر توجه کنیم ابتدا تحولات بزرگی در زندگی شخصی مان و سپس در جامعه بوجود می آید.

چقدر غذا هایمان را دور می ریزیم.

 چقدر زباله تولید می کنیم ؟ چقدر لباس می خریم که بدون استفاده می ماند ؟ و چقدر زندگیمان را مدیریت میکنیم ؟

دنیای امروز،دنیای مدیریت زندگی، معنا گرفته از نظر زمان و امکانات و انرژی و اگر ما بخواهیم با دیگران خود را قیاس کنیم باید رفتارو تفکرمان را نیز چون دیگران تغییر بدهیم و بدانیم که جهان بسیار کو چک است و انرژی های آن محدود پس مدیرتش لازم است باید از خودمان شروع کنیم .

مقدمه طولانی شد که فقط یک جمله بگویم باید از خودمان تغییراتی را شروع کنیم و باور کنیم اگر مسلمان نه بلکه انسان هستیم باید بیش از گذشته به علت پیدایشمان بیندیشیم و بقیه عمر را بهتر زندگی کنیم .

باور داشته باشیم اگر درست زندگی کنیم می توانیم به نابود نشدن طبیعت اطرافمان کمک کنیم و حتی به کم کردن فقر و گرسنگی انسان ها نیز کمک نمائیم.کافیست وقتی کفگیر را برمیداریم آنقدر برنج بکشیم که لازم است  بخوریم!

باور کنیم  با این نگرش دنیای اطرافمان درست میشود!

 یاحق

 جعفر صابری

اسباب و اثاثیه

وقتی صحبت از زندگی مشترک میشه ادم میبینه اول زندگی با عشق شروع میشه و بعد خیلی زود اختلاف سلیقه ها شروع میشه و بعد دعوا و بعد قهر و خلاصه اگر بعد از چند سال ناراحتی زوجین از هم جدا نشوند تازه دوره میان سالی و پیری با گله گذاری از روز های گذشته ادامه می یابد و در تمام مدت زندگی مشترک با دعوا  بیشتر به خودشون لطمه میزنند تا طرف مقابل .

تمام مدت دنبال تهیه جهیزیه یا همان اثاثیه  برای ازدواج  هستند و بعد در یک دعوا کلی از وسایل منزل شان را می شکنند و یا مدتها تو کارتون در جایی انبار میکنند  تا طلاق بگیرند و این زندگیها بدون داشتن اسباب ازدواج چه معنایی خواهدداشت .

 وقتی صحبت از زندگی مشترک میشه باید دنبال اسباب بود نه اثاثیه و به دلایل زندگی مشترک توجه کرد نه وسایل زندگی، تلوزیون بزرگ نباشد یخچال نباشد و خلاصه  با نبود بسیاری از این وسایل هم میشود زندگی خوبی داشت .

بیشتر این حرفهارا همه ما میدانیم و بیان مکرر آن بی فایده است کافیست کمی در خلوت به آن بیندیشیم که راستی برای چی زندگی مشترک را انتخاب میکنیم برای اینکه با هم باشیم زیر یک سقف و یا باهم باشیم با یک دل؟

به امید زندگی هایی سرشار از محبت و دوست داشتن یک دیگر

یا حق

جعفر صابری


درد بی کسی!

بیشترین دردی که یک انسان متحمل میشه درد تنهایی است ! درد بی کسی !

همیشه می گویند خوب است که انسان یک رفیق و دوست و شریک زندگی داشته باشد و من می گویم خوشا به حال آنکه این رفیق را در زندگی یافته و دارد!یک همدم کافیست نه زیاد تر از یکی بیشتر که شد دیگر رفیق نیستند دوستانی هستند که بدون شک دهها نفرشان را هر یک از ما داریم!

وقتی صحبت از رفیق و شریک زندگی می کنیم اول باید بیندیشیم خودمان چقدر رفیق هستیم و تا چه اندازه… 

از آنچه باید بگذریم میگزریم دوستی دارم که به شوخی می گوید کسی که از پول گذشت از خیلی چیز ها می گذرد!

ما چطور آدمهایی هستیم آیا در عین نداری و نیازمان از پول میگذریم؟

بیشتر وقتها میگویند مشورت خیلی خوبه اما  اینکه با چه کسی و چطور مشورت کنیم اهمیت بیشتری دارد ،خیلی وقت ها مشاورین یا همان رفقا و دوستان  در مشورت به دنبال کسب منفعت هستند تا مشاوره درست !

درد ناکترین زمان وقتی است که انسان متوجه شود از طرف عزیزترین دوست که با او مشورت هم کرده لطمه خورده است !

درد بی کسی و تنهایی درد بسیار شدیدی است.شاید بیشتر ما این درد را تجربه کرده ایم ،اینکه انسان بهتر است به خدا پناه ببرد و یا از خدا کمک بخواهد و توکل کند و این گونه مطالب همه درست و قابل احترام اما هیچ کدام لذت گفت و گو با رفیق و شریک زندگی را ندارد .

و چقدر درد ناک است وقتی از طرف همان که فکرش را نمی کنی مورد تمسخر و یا تحقیر در خصوص کاری که با او هم مشورت کردی قرارمی گیری و توبیخ می شوی که مگر نگفتم و …

تنهایی درد ناکی است در میان جماعتی بودن که  به هیچ عنوان تورا درک نمی کنند و با تو همراه نیستند .

دوستی داشتم که هممسرش فوت کرد و کمتر از یک سال بعد خودش هم از بین ما رفت ، در آخرین دیدار به او گفتم چرا ازدواج مجدد نمی کنی ؟گفت: زنم شریکم بود و از همه بالا تر رفیقم بود نمیتوانم مثل او پیدا کنم !

خوش به حال آنها که رفیق و شریک هم در زندگی هستند و این محصول  بدست نمی آید مگر اینکه ابتدا خودمان بکاریم و بعد به دنبال درو آن باشیم .

سعی کنیم اگر می خواهیم رفیق و شریک خوبی داشته باشیم رفیق و شریک خوبی باشیم.

در غیر این صورت همیشه بی کسیم!

شاید بگوئید طرف مقابل هم باید از خود معرفت نشان بدهد ؟من میگویم حق با شماست اما باز تو خودت باش اگر او رفیق نبود تو رفیق باش بالاخره رفیق درستت در بین همان تعداد زیاد دوستانت یافت خواهند شد اگر ببینند تو رفیق خوبی هستی رفاقت خواهی دید .

 یا حق

جعفر صابری


جعفر صابری

حال و پذیرایی

 معقول پیش از این یعنی همان قدیم تر ها خانه ها یک بیرونی داشت و یک اندرونی ،یک مهمانخانه داشت و یک مطبخ،خلاصه یک جورایی هر چیزی جای خودش بود با شرایط کنونی جوامع بشری      خانه ها شد آپارتمان و آپارتمان ها از یک اتاق و دو اتاق بیشتر نیست و مهمانخانه جایش را به حال و پذیرایی داده ،جایی که بطور رسمی مهمان ،هم به مطبخ یا همان آشپزخانه نظارت دارد و هم به اتاق خواب و هم به سرویس و توالت و هم به درب ورودی …

جانم برایتان بگوید این نوع زندگی یک بی پروایی به وجود میآورد که دیگر نه تنها اعضاء خانواده نزد مهمان  حریم خصوصی  ندارند بلکه در بین خود نیز چیزی برای مخفی کردن ندارند!

تلوزیون نشان  می دهد ما می بینم خیلی چیز هارا که باید با وسواس بیشتری ببینیم ولی بی تفاوت شدیم و نامش را گذاشتیم فرهنگ امروزی و خلاصه  روش های تربیتی را بطور کلی فراموش کردیم و در شبکه های اجتماعی به دنبال نوشته و یا فیلم هایی هستیم که راه کسب موفقیت و ثروت را بیابیم غافل از اینکه رسم زندگی  واقعی را لحظه به لحظه از دست میدهیم !

چاره ای نیست و باید به این نوع معماری در زندگی تن در دهیم خواسته و یا نا خواسته سالها است که بدان خو گرفته ایم و این فرهنگ زندگی در انتخاب خوراک ما نیز نفوذ کرده و لقمه لقمه ما هم طعم روز مرگی را به خود گرفته .

حتی آب نوشیدنی ما نیز کمتر آب شیر است و بیشتر یا از بطری آب میخوریم و یا با نوشیدنی های دیگر سیرآب میشویم.

چه باید بکنیم؟

باید از حال  یاپذیرایی شروع کنیم چیدمانش را طوری تغییر دهیم که نشیمن مهمان مشرف به آشپزخانه و درب ورودی و یا سرویس ها ی خانه نباشد .

اتاق هایمان را برای خودمان اتاق امن کنیم و حتی فرزندانمان هم طی شرایطی بتوانند وارد اتاقمان شوند !

خوراکمان را نه به ضرورت روزگار بلکه به سلیقه و وسواس خودمان انتخاب کنیم .

کم بخریم اما خوب بخریم و نوش جان کنیم!

هر چیزی را نبینیم و بیشتر با خانواده به گفت و گو بنشینیم!

صبور باشیم و با گذشت واین را به دوستان و نزدیکانمان نیز انتقال بدهیم !

سعی کنیم آرامش خود را حفظ کنیم و کمتر به اصرار و اثبات خود بپردازیم!

به دیگران به خصوص نزدیکانمان  این اجازه را بدهیم تا آزادانه بیندیشند و از ما نهراسند و بتوانند راز هایشان را با ما در میان بگذارند!

باور داشته باشیم :

دنیا عوض نمی شود مگر با تغییر خود ما!

یا حق

 جعفر صابری

زبان مشترک

بشر از دیرباز برای برقرای ارتباط با دیگران از راههای گوناگون بهره گرفت و زبان  یا گویش ها ی مختلف به همین دلیل پدید آمده است .

شاید باور این نکته که بیشتر جنایت های بشراز زبان سرچشمه میگیرد کمی غیر قابل باور باشد اما واقعیت دارد این عضو ساده ولی مهم در وجود بشر با همان نرمی و بی استخوانی خود از زمانی که توانست به حرکت در بیایید باعث چنان جنایاتی شده که هیچ ذهنی باور نمی کند.

و عجبا که گاه دو انسان در زیر یک سقف و بعد از سالها زندگی مشترک   به ناگاه دیگر به هیچ وجه زبان یکدیگر را متوجه نمی شوند و گاه علی رغم فاصله کوتاه بینشان چنان فریاد میزنند که گویی کیلومتر ها از یکدیگر دور هستند!

ای کاش می فهمیدیم در قرن ارتباطات  چقدر از ارتباط با یکدیگر دور شده ایم . علی رغم سواد و دانشمان چقدر شعور و فهممان کم شده است طوری که زود قضاوت میکنیم سریع تصمیم میگیریم و به سادگی محکوم کرده رأی صادمیشود!

زبان در دهان  شایسته است  نشان رحمت باشد و چه نیکو است قبل از بیا ن هر مطلبی بیندیشیم که :

آیا درست است که بگوئیم !

آیا لازم  است که بگوئیم!

 آیا محبت آمیز است  !

آیا خیری به ما میرسد!

آیا خیری به طرف مقابل میرسد!

 آیا شری کم میشود یا بلعکس!

با اندیشیدن به همین چند موضوع ساده میتوانیم خویشتن داری نموده باعث خیر شویم ، چندی پیش سخنان یک جوان را شنیدم که چند سالی بود بعد از کشت حلزون در گوشش توانسته بود بشنود و به همین دلیل سخن گفتن را فرا گرفته بود چقدر زیبا صحبت میکرد او میدانست زبان در دهان و گوش برای شنیدن چه ارزشی دارد .

 ای کاش ما هم که صاحب این نعمت خدا هستیم بدانیم.

 یا حق

 جعفر صابری

فوت کوزه گری

بزرگواری گول خور باشم تا همچون اینان کوچکواری گول زن !

خدایا …

اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین نیاور که زرنگی های حقیر و پستی های

نکبت بار و پلید این شبه آدم ها ی اندک را متوجه شوم،

چه دوست تر می دارم

بزرگواری گول خور باشم تا همچون اینان کوچکواری گول زن !

من با بعضی واژه ها و مثال ها بشدت مشکل دارم و نمی دانم این احساس تقارن با مثالها و آدمها خوب است یا بد؟

یکی از این مثالها که من با آن مشکل دارم این است که در فرهنگ ما جا افتاده :فوت آخر کوزه گری را هرگز حتی به شاگرد خود نیاموز!

باید برگردیم به گذشته و تاریخ این ملت زمانی که دنیا در شناخت  یرهنگ و تمدن آن هیچ شکی ندارد زمانی که برای نمونه ما در تخت جمشید ستون ها یی با ارتفاع بیست متر می  ساختیم یعنی ساختمانی  به بلندای هفت طبقه امروز !

اما همین ملت  اواخردوره قاجار وقتی مقرر شد اولین اقدامات شهری  انجام گیرد بدلیل سواد کم ،مردم پلاک در خانه ها را می دشکستند و چون نمی دانستند این اعداد برای شناسایی خانه و محله و صاحب خانه است میگفتند کار اجنه و شیاطین است فقط چون سواد نداشتند!

 چه شد که این گونه شد ؟

چرا علم و دانش ما ملت بجای رشد نابود شد و از دانشگاهی چون جندی شاپور هیچ اثری نماند و یا از رصد خانه های ما دیگر آثاری  بجا نمانده است؟

اگر بگوییم فقط بدان دلیل که عده ای نظرشان این بود نباید علم و دانششان را تمام و کمال در اختیار شاگردانشان قرار دهند و همیشه نکته  مهمی را باید نگه میداشتند کاری که متاسفانه هنوز هم کم نیستند جماعتی که انجام میدهند و در آموزش ما نیز این گونه است و استاد از ترس اینکه نکند دانشجو یش از او پیشی بگیرد همیشه نکاتی را نمی گوید !

دوست دانشگاهی میگفت امثال شما ها برای ما مشکل ساز هستید اینگونه که شما سرکلاس از خودتان انرژی می گذارید و درس می دهید دانشجو پر رو میشود و از ما نیز همین اندازه توقع خواهد داشت!

 شور بختانه آنقدر این فرهنگ گسترش یافته که من نتوانستم در چنین فضایی دیگر به تدریس ادامه دهم !البته کم نیستد و نبودند اساتیدید که چون من عاشق یاد دادن بودند و هستند به همین دلیل مدام به کسب علم و دانش مشغول می باشند و هنوز خود را دانشجو می پندارند اما فرهنگ  غلط نیاموختن فوت کوزه گری هزاران ساعت کار را به جامعه تحمیل می کند و میلیونها تومان هزینه افزوده بر سازمان تحمیل میشود! تا تجربه و دانشی که بدست آمده بود دباره و از راهی دیگر بدست آید !

جای  بسی تأسف است که بطور رسمی و قانونی در کنار خیابان پایان نامه ها را میفروشند و دانشجو می تواند با پرداخت مبلغی علم و دانش را تهیه نماید !

بدا به حال جامعه ای که نداند در آینده چه بر سرش خواهد آمد اگر علم و شعور و دانش همزمان رشد  ننماید و تنها کسب مدارک دانشگاهی ارزش داشته باشد!

ما در ایران بیش از دوهزارو شش صد واحد دانشگاهی داریم بیشتر از چین و هند که جمعیتی دوازده برابر ما دارند !

به کجا می رویم ؟

 خوشبختانه چهار شنبه ششم اسفند ماه سال جاری  من شاهد تلاش بسیار ارزشنمدی از دوستان فرهیخته خود بودم که برای اولین بار همایش ملی کاروانسراهای ایران گذشته ، حال ، آینده را در سالن دوران اسلامی ایران واقع در موزه ملی ایران برگزار نمودند و دوست خوبم جناب دکتر نادر کریمیان سردشتی  بعنوان دبیر علمی همایش با تیمی از کارشناسان دلسوز تحقیقات بسیار ارزشمندی را در خصوص کاروانسراهای ایران انجام داده بودند . بی نهایت خرسند شدم که بعنوان هیئت رئیسه نشست نخست این همایش در بخش معماری و سبک کار بردی دو شا دوش جناب آقای دکتر رضا رحمانی و جناب عزت زاده شرف حضور داشتم و لازم دیدم که  بنویسم و به تاریخ بیفزایم  چگونه جوانانی از داخل و خارج از کشور عاشقانه در حفظ این آثار ارزشمند تلاش نموده بودند و ساعت ها کار گروهی را به اجرا درآورده بودند.

بدون شک این اندوخته های ارزشمند در حافظه تاریخی ما جای خواهد گرفت نه آن مقالات و پایان نامه هایی که به ضرب ریال و تومان در قفسه های دانشگاه ها خاک خواهد خورد.

 یا حق

 جعفر صابری

دیدار و نشست فر هنگی در موسسه بوکتاب در خصوص خدمات فرهنگی عصر 29آذر 1399

حضور در همایش کاروانسراها روز ششم اسفند 1399

تهران : صادقیه – باغ فیض – میدان باغ فیض – ابتدای خیابان شهید قربانی شریف -پلاک هشت واحد 7

ملاقات با وقت قبلی  saberi.jafar@gmail.com

saberi.jafar اینستاگرام

00989121199415

تلفن 02144608672

فکس

02144608419

برای  هر گونه پرداخت از همینجا اقدام کنید: